بسم الله الرحمن الرحیم
ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین
و کان الله بکل شیءٍ علیما
محمد پدر یکی از شماها نیست بلکه او رسول پروردگار
متعال و ختم کننده پیغمبران است
و خداوند به هر جیزی عالم و دانا می باشد ( سوره احزاب آیه ۴۰ )
بررسی دلائل خاتمیت
از همان روزیکه این آیه شریفه نازل شده و در میان مسلیمن منتشر گردید همه فهمیدند که رسول اکرم آخرین فرستاده و رسول پروردگار متعال بوده و تعلیمات مقدسه آن حضرت (ص) آخرین تعلیمات و کاملترین وظائف و جامعترین دستورها و بالاترین حقایقی است که برای افراد بشر مقرر گردیده و سعادت و کمال و خوشبختی بشر را تأمین کرده است .
اینستکه از همان روز این موضوع جزء عقاید افراد مسلمان و از ضروریات آئین مقدس اسلام بشمار رفته و پیشوایان بزرگ اسلام و محدثین و دانشمندان و علماء و مولفین شهیر جهان و مورخین ، همه به این مطلب معتقد و گویا شده و در کتب و تألیفات خودشان از جمله مسائل مسلمه و مقطوعه قرار داده اند و لذادر این مجال به برخی اسامی که ضمنا ارتباطی در شکل گیری با فرقه انحرافی بابیه و بهائیه داشته اند اشاره می نمائیم:
۱ ـ شیخ احمد احسایی ( همان که سید باب از او تجلیل نموده و او. را مبشر خود می داند . ) در جلد اول جوامع الکلم ( صفحه ـ ۷ ) می گوید : محمد ( ص ) خاتم انبیاء است و پیغمبری بعد از آنحضرت نخواهد آمد زیرا که پروردگار متعال در کتاب خود می گوید و لکن رسول الله و خاتم النبیین و خداوند متعال دروغ نمی گوید . زیرا دروغ گفتن قبیح است و شخص غنی از عمل قبیح بی نیاز است و باز می فرماید ما آتیکم الرسول فخذوه ـ آنچه را که رسول اکرم اظهار می کند بپذیرید ـ و آنحضرت فرموده است : لا نبی بعدی ـ پیغمبری بعد از من نخواهد آمد ـ پس ما باید سخن آنحضرت را قبول کرده و او را خاتم انباء بدانیم
۲ ـ جلد دوم جوامع الکلم ص ۷۰
sید کاظم رشتی ( استاد باب ) در ابتدای کتاب مجموعه الرسائل در ضمن وصیت خود می گوید : وسپس امام دوازدهم حضرت حجت ابن الحسن ………………………….. و آنحضرت زنده است و نخواهد مرد تا هنگامیکه جبت و طاغوت را میان بردارد و شهادت می دهم که شریعت اسلام تا روز حساب باقی خواهد بود .
مقدمه
اساساً مسأله خاتميت خود يك مسألهاي است كه با زمان ارتباط دارد. نسخ شدن يك شريعت و آمدن شريعت ديگر به جاي آن فقط و فقط به زمان بستگي دارد. همه علما اين را قبول دارند كه رمز يك شريعت تا زمان معيني هست و سپس از طرف خدا نسخ ميشود، تغيير پيداكردن اوضاع زمان و باصطلاح امروز مقتضيات زمان است.
حال اين سؤال پيش ميآيد كه اگر اينطور باشد، پس بايد هميشه با تغيير مقتضاي زمان شرايع تغيير بكنند، بنابراين هيچ شريعتي نبايد شريعت ختميه باشد و نبوت نبايد در يك نقطه معين ختم شود. علت عمده اينكه شريعتي ميآيد و شريعت قبل را نسخ ميكند، اين است كه در زمان شريعت پيش مردم استعداد فراگرفتن همه حقايقي كه از راه فهم بايد به بشر ابلاغ شود را ندارند. تدريجاً كه در مردم رشدي پيدا ميشود، شريعت بعدي به صورت كاملتري ظاهر ميشود، و هر شريعت بعدي از شريعت قبلي كاملتر است. تا بالاخره به حدي ميرسد كه بشر از وحي بينياز ميشود، ديگر چيزي باقي نميماند كه بشر به وحي احتياج داشته باشد.
يعني احتياج بشر به وحي نامحدود نيست، محدود است. به اين معني كه چه از لحاظ معارف الهي و چه از لحاظ دستورهاي اخلاقي و اجتماعي يك سلسله معارف، مطالب و مسائل است كه از حدود عقل و تجربه و علم بشر خارج است. يعني بشر با نيروي علم نميتواند آنها را دريابد چون علم و عقل قاصر است، وحي به كمك ميآيد. ديگر لازم نيست كه بينهايت مسايل از طريق وحي به بشر القا شود. حداكثر آن مقداري كه بشر به وحي احتياج دارد، زماني به او القا ميشود كه او قدرت و توانايي دريافت آن را داشته باشد و ثانياً بتواند آن را حفظ و نگهداري كند.
يكي از درجات احتياج به شريعت بعدي اين است كه مقداري از حقايق شريعت قبلي در دست مردم تحريف شده و به شكل ديگر درآمده است در حقيقت يكي از كارهاي هر پيغمبر احياء و زنده كردن تعليمات پيغمبر پيشين است كه در طول تاريخ در دست مردم مسخ شده است و اين را ميتوان گفت كه تقريباً لازمه طبيعت بشر است كه در هر تعليمي كه از هر معلمي ميگيرد كم و زياد ميكند، نقص و اضافه ايجاد ميكند و به عبارت ديگر آن را تحريف ميكند.
اين مسألهاي است كه خود قرآنكريم آن را قبول دارد، تجارب بشر هم به درستي آن را شهادت ميدهد؛ مثلاً خود قرآنكريم كه آمد، تورات و انجيل را نسخ كرد ولي قسمتي از تعليمات آنها را احياء و زنده نمود.
يعني بعد از اينكه به دست مردم مسخ شده بود قرآن گفت نه، آنكه تورات و انجيل واقعي گفته است اين نيست كه در دست اين مردم است.
پيش از آنكه بخواهيم دلائلي براي اثبات نبوت پيامبر (ص) كه در واقع خيلي بيشتر از آن است كه در توان ما باشد ارائه نماييم، لازم است به چند نكته اشاره شود.
هنگامي كه پيامبر (ص) از اين جهان به ابديت پرگشود و رحلت كرد هيچكس از ساكنان جزيرة العرب، در پياثبات نبوت او نبودند؛ زيرا پيش از آن، اين مسأله مورد اتفاق و اجماع ايشان قرار گرفته بود.آن روز كه اعراب به اين آيه گوش فرا ميدادند كه «در امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كرد و اسلام را به عنوان دين شما پسنديدم.
اعراب نبوت پيامبر را همگان پذيرفته بودند، و اثبات نبوت براي مردم جزيرةالعرب و همچنين براي فرزندان و نوههاي آنها محتاج به دليل نبود، اما براي مردم زمانهاي ديگر بديهي است كه سخت مورد حاجت است. اثبات خاتميت از طريق منطق وحي و آيات قرآني محكمترين سند و برهان و دليل براثبات خاتميت حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي (ص) است و موارد آن بسيار است. از جمله آياتي كه در قرآن تصريح بر خاتميت آن حضرت دارد اين آيه مباركه است:
اساساً مسأله خاتميت خود يك مسألهاي است كه با زمان ارتباط دارد. نسخ شدن يك شريعت و آمدن شريعت ديگر به جاي آن فقط و فقط به زمان بستگي دارد. همه علما اين را قبول دارند كه رمز يك شريعت تا زمان معيني هست و سپس از طرف خدا نسخ ميشود، تغيير پيداكردن اوضاع زمان و باصطلاح امروز مقتضيات زمان است.
حال اين سؤال پيش ميآيد كه اگر اينطور باشد، پس بايد هميشه با تغيير مقتضاي زمان شرايع تغيير بكنند، بنابراين هيچ شريعتي نبايد شريعت ختميه باشد و نبوت نبايد در يك نقطه معين ختم شود. علت عمده اينكه شريعتي ميآيد و شريعت قبل را نسخ ميكند، اين است كه در زمان شريعت پيش مردم استعداد فراگرفتن همه حقايقي كه از راه فهم بايد به بشر ابلاغ شود را ندارند. تدريجاً كه در مردم رشدي پيدا ميشود، شريعت بعدي به صورت كاملتري ظاهر ميشود، و هر شريعت بعدي از شريعت قبلي كاملتر است. تا بالاخره به حدي ميرسد كه بشر از وحي بينياز ميشود، ديگر چيزي باقي نميماند كه بشر به وحي احتياج داشته باشد.
يعني احتياج بشر به وحي نامحدود نيست، محدود است. به اين معني كه چه از لحاظ معارف الهي و چه از لحاظ دستورهاي اخلاقي و اجتماعي يك سلسله معارف، مطالب و مسائل است كه از حدود عقل و تجربه و علم بشر خارج است. يعني بشر با نيروي علم نميتواند آنها را دريابد چون علم و عقل قاصر است، وحي به كمك ميآيد. ديگر لازم نيست كه بينهايت مسايل از طريق وحي به بشر القا شود. حداكثر آن مقداري كه بشر به وحي احتياج دارد، زماني به او القا ميشود كه او قدرت و توانايي دريافت آن را داشته باشد و ثانياً بتواند آن را حفظ و نگهداري كند.
يكي از درجات احتياج به شريعت بعدي اين است كه مقداري از حقايق شريعت قبلي در دست مردم تحريف شده و به شكل ديگر درآمده است در حقيقت يكي از كارهاي هر پيغمبر احياء و زنده كردن تعليمات پيغمبر پيشين است كه در طول تاريخ در دست مردم مسخ شده است و اين را ميتوان گفت كه تقريباً لازمه طبيعت بشر است كه در هر تعليمي كه از هر معلمي ميگيرد كم و زياد ميكند، نقص و اضافه ايجاد ميكند و به عبارت ديگر آن را تحريف ميكند.
اين مسألهاي است كه خود قرآنكريم آن را قبول دارد، تجارب بشر هم به درستي آن را شهادت ميدهد؛ مثلاً خود قرآنكريم كه آمد، تورات و انجيل را نسخ كرد ولي قسمتي از تعليمات آنها را احياء و زنده نمود.
يعني بعد از اينكه به دست مردم مسخ شده بود قرآن گفت نه، آنكه تورات و انجيل واقعي گفته است اين نيست كه در دست اين مردم است.
پيش از آنكه بخواهيم دلائلي براي اثبات نبوت پيامبر (ص) كه در واقع خيلي بيشتر از آن است كه در توان ما باشد ارائه نماييم، لازم است به چند نكته اشاره شود.
هنگامي كه پيامبر (ص) از اين جهان به ابديت پرگشود و رحلت كرد هيچكس از ساكنان جزيرة العرب، در پياثبات نبوت او نبودند؛ زيرا پيش از آن، اين مسأله مورد اتفاق و اجماع ايشان قرار گرفته بود.آن روز كه اعراب به اين آيه گوش فرا ميدادند كه «در امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كرد و اسلام را به عنوان دين شما پسنديدم.
اعراب نبوت پيامبر را همگان پذيرفته بودند، و اثبات نبوت براي مردم جزيرةالعرب و همچنين براي فرزندان و نوههاي آنها محتاج به دليل نبود، اما براي مردم زمانهاي ديگر بديهي است كه سخت مورد حاجت است. اثبات خاتميت از طريق منطق وحي و آيات قرآني محكمترين سند و برهان و دليل براثبات خاتميت حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي (ص) است و موارد آن بسيار است. از جمله آياتي كه در قرآن تصريح بر خاتميت آن حضرت دارد اين آيه مباركه است:
نبي در اصطلاح
نبي در اصطلاح كسي را گويند كه از جانب خدا مردم را به وظايفشان خبر دهد و از جانب پروردگار بر او وحي ميشود، خواه داراي شريعت مستقله و دين تازه باشد،
خواه تابع شريعت نبي صاحب شريعت پيش از خود بوده و مردم را به شريعت قبل بخواند؛ شرط در نبوت، وحي الهي است، اعم از اينكه وحي رويارويي يا الهامي و يا وحي به وسيله فرشته و غيره باشد و هركس از جانب خداوند به وسيله وحي به نبوت برگزيده شد نبي است.
«النبوه الاخبار عن الله و ما يتعلق به تعالي ـ النبي المجنر عن الله و ما يتعلق به تعالي»
«و اطلاق لفظ رسول نيز به نبي اعتبار رسالت و سفارت او نزد پروردگار به افراد صحيح است».
به عبارت ديگر پيغمبران نبي هستند به اعتبار وحي كه از جانب پروردگار به آنها نازل ميگردد و رسولند به اعتبار قيام به دعوت مردم و ابلاغ احكام شريعت و واجد بودن شريعت، مستقل يا نبودن آن تغييري در اطلاق لفظ نبي بر پيغمبر نميدهد.
و اعم از اينكه صاحب شريعت باشند و يا تابع شريعت سالفه باشند به حقيقت نبي است. زيرا ميزان در صدق نبوت اخبار از ناحيه خداوند از طريق وحي است و نكته دقيق و قابل توجه اينكه نبوت صفت خاص پيغمبران است و نبي مفهوماً و استعمالاً اعم از رسول ميباشد، زيرا نبي از نظر مفهوم لغوي خبر دهنده از خداوند و غيب است به وحي الهي نه هر خبر دهندهاي.»
نبي در اصطلاح كسي را گويند كه از جانب خدا مردم را به وظايفشان خبر دهد و از جانب پروردگار بر او وحي ميشود، خواه داراي شريعت مستقله و دين تازه باشد،
خواه تابع شريعت نبي صاحب شريعت پيش از خود بوده و مردم را به شريعت قبل بخواند؛ شرط در نبوت، وحي الهي است، اعم از اينكه وحي رويارويي يا الهامي و يا وحي به وسيله فرشته و غيره باشد و هركس از جانب خداوند به وسيله وحي به نبوت برگزيده شد نبي است.
«النبوه الاخبار عن الله و ما يتعلق به تعالي ـ النبي المجنر عن الله و ما يتعلق به تعالي»
«و اطلاق لفظ رسول نيز به نبي اعتبار رسالت و سفارت او نزد پروردگار به افراد صحيح است».
به عبارت ديگر پيغمبران نبي هستند به اعتبار وحي كه از جانب پروردگار به آنها نازل ميگردد و رسولند به اعتبار قيام به دعوت مردم و ابلاغ احكام شريعت و واجد بودن شريعت، مستقل يا نبودن آن تغييري در اطلاق لفظ نبي بر پيغمبر نميدهد.
و اعم از اينكه صاحب شريعت باشند و يا تابع شريعت سالفه باشند به حقيقت نبي است. زيرا ميزان در صدق نبوت اخبار از ناحيه خداوند از طريق وحي است و نكته دقيق و قابل توجه اينكه نبوت صفت خاص پيغمبران است و نبي مفهوماً و استعمالاً اعم از رسول ميباشد، زيرا نبي از نظر مفهوم لغوي خبر دهنده از خداوند و غيب است به وحي الهي نه هر خبر دهندهاي.»
ـ رسالت پيامبر اسلام
الف: اثبات رسالت
پيامبر اسلام ادعاي نبوت كرد و خداوند ـ تعالي ـ بر اين ادعا، هم شهادت قولي و لفظي داد و هم گواهي فعلي. گفتني است كه ثبوت شهادت لفظي خدا، متوقف بر آن است كه قرآن كلام خداوند باشد؛
زيرا در اين حال است كه ميتوان آيه قرآن را شهاد ت قولي خداوند دانست، چون معجزه است و اعجاز ـ به ويژه اگر جاويد باشد ـ شاهد صادق است. شهادت خداوند در آيات فراواني از قرآن بيان شده است مانند:
«يس و القرآن الحكيم، انك لمن المرسلين»
(ياسين، سوگند به قرآن حكمتآموز كه قطعاً تو از جمله پيامبراني)!
«لكن الله شهيد بما اُنزل اليك...»
(ليكن خدا به حقانيت آنچه بر تو نازل كرده، گواهي ميدهد)، بنابراين او پيامبر است و خداوند بر حقانيت كتاب نازل شده بر او گواهي داده است.
آياتي كه خداوند با عبارتهاي «يا ايها الرسول» و «يا ايها النبي» به پيامبر اكرم خطاب فرموده يا مستقيماً او را نام برده است بر پيامبري ايشان گواهي ميدهد، مانند:
«يا ايها الرسول لا يحزنك الذين يسارعون في الكفر...»
(اي پيامبر اندوهناكت مسازند آنان كه در وادي كفر ميشتابند.)
اينها چند نمونه از آياتي كه براي اثبات رسالت بيان شد. براي اثبات اين امر خطير (رسالت پيامبر اكرم ص) چند امر ديگر لازم است كه اعجاز و نويد پيامبران پيشين ميباشد كه به شرح مختصر آن ميپردازيم.
الف: اثبات رسالت
پيامبر اسلام ادعاي نبوت كرد و خداوند ـ تعالي ـ بر اين ادعا، هم شهادت قولي و لفظي داد و هم گواهي فعلي. گفتني است كه ثبوت شهادت لفظي خدا، متوقف بر آن است كه قرآن كلام خداوند باشد؛
زيرا در اين حال است كه ميتوان آيه قرآن را شهاد ت قولي خداوند دانست، چون معجزه است و اعجاز ـ به ويژه اگر جاويد باشد ـ شاهد صادق است. شهادت خداوند در آيات فراواني از قرآن بيان شده است مانند:
«يس و القرآن الحكيم، انك لمن المرسلين»
(ياسين، سوگند به قرآن حكمتآموز كه قطعاً تو از جمله پيامبراني)!
«لكن الله شهيد بما اُنزل اليك...»
(ليكن خدا به حقانيت آنچه بر تو نازل كرده، گواهي ميدهد)، بنابراين او پيامبر است و خداوند بر حقانيت كتاب نازل شده بر او گواهي داده است.
آياتي كه خداوند با عبارتهاي «يا ايها الرسول» و «يا ايها النبي» به پيامبر اكرم خطاب فرموده يا مستقيماً او را نام برده است بر پيامبري ايشان گواهي ميدهد، مانند:
«يا ايها الرسول لا يحزنك الذين يسارعون في الكفر...»
(اي پيامبر اندوهناكت مسازند آنان كه در وادي كفر ميشتابند.)
اينها چند نمونه از آياتي كه براي اثبات رسالت بيان شد. براي اثبات اين امر خطير (رسالت پيامبر اكرم ص) چند امر ديگر لازم است كه اعجاز و نويد پيامبران پيشين ميباشد كه به شرح مختصر آن ميپردازيم.
معجزات پيامبر اسلام:
گفتني است كه معجزه كار خارق عادت است، نه كاري برخلاف قانون علّيت، و نيز معجزه تابع اراده و قداست نيرومند صاحب اعجاز و معجزهگر است، آنسان كه بدن در اختيار روح مجرد قرار دارد، يعني اين كردار ناتوانساز به دستورات خداوند صورت ميگيرد و بنيان يك آئين و مذهب را استوار ميكند و نشانگر قدرت و توان نامحدود خداوند قادر است.
پيامبر (ص) با اين عمل هم پيشنهاد و هم خواسته منكران را پاسخ مثبت گفته و هم خداوند او را تصديق و تأييد كرده و معجزه را به دست او اجرا فرموده است. هدف از معجزه، آشكار ساختن صدق كسي است كه مدعي رسالت از جانب خداوند است، مانند گلستان شدن آتش بر حضرت ابراهيم و خشك شدن رود نيل براي عبور حضرت موسي و زنده شدن مردگان به دست حضرت عيسي و آوردن قرآن با دست و زبان حضرت محمد (ص).
پيامبر اكرم (ص) معجزات فراواني داشتند ولي بزرگترين و با عظمتترين معجزه ايشان قرآنكريم است كه در قلمرو اعجاز قرآن، مرز جغرافيايي و تاريخ زمان را در نورديده است. برخلاف معجزات پيامبران پيشين كه در مقطع خاص، و تنها بر مخاطبان ويژه خود كارگر افتاده است. ولي قرآن هيچ مقطع زماني و مكاني خاصي ندارد و براي تمام افراد بشر تا روز قيامت فرستاده شده است.
گفتني است كه معجزه كار خارق عادت است، نه كاري برخلاف قانون علّيت، و نيز معجزه تابع اراده و قداست نيرومند صاحب اعجاز و معجزهگر است، آنسان كه بدن در اختيار روح مجرد قرار دارد، يعني اين كردار ناتوانساز به دستورات خداوند صورت ميگيرد و بنيان يك آئين و مذهب را استوار ميكند و نشانگر قدرت و توان نامحدود خداوند قادر است.
پيامبر (ص) با اين عمل هم پيشنهاد و هم خواسته منكران را پاسخ مثبت گفته و هم خداوند او را تصديق و تأييد كرده و معجزه را به دست او اجرا فرموده است. هدف از معجزه، آشكار ساختن صدق كسي است كه مدعي رسالت از جانب خداوند است، مانند گلستان شدن آتش بر حضرت ابراهيم و خشك شدن رود نيل براي عبور حضرت موسي و زنده شدن مردگان به دست حضرت عيسي و آوردن قرآن با دست و زبان حضرت محمد (ص).
پيامبر اكرم (ص) معجزات فراواني داشتند ولي بزرگترين و با عظمتترين معجزه ايشان قرآنكريم است كه در قلمرو اعجاز قرآن، مرز جغرافيايي و تاريخ زمان را در نورديده است. برخلاف معجزات پيامبران پيشين كه در مقطع خاص، و تنها بر مخاطبان ويژه خود كارگر افتاده است. ولي قرآن هيچ مقطع زماني و مكاني خاصي ندارد و براي تمام افراد بشر تا روز قيامت فرستاده شده است.
نويد پيامبران پيشين:
دليل ديگر بر رسالت حضرت محمد (ص) نويدهاي پيامبران پيشين بوده است.
قرآن كه از هرگونه تحريف مصون مانده است، چنين ميفرمايد: حضرت مسيح پس از آن كه معجزاتش را باز گفت، افزود، من از آنچه در خانههايتان ميخوريد و از آنچه ذخيره ميكنيد به شما خبر ميدهم. و از رخدادهاي آينده نيز خبر داد:
«واذ قال عيسي ابن مريم يا بنياسرائيل اني رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدي من التوريه و مبشرا برسول...»
الف: اگر غير از حضرت محمد (ص) پيامبر يا پيامبران ديگر نيز ظهور ميكردند، بشارت در خصوص حضرت محمد (ص) وجهي نداشت.
ب: مقام حضرت محمد برتر از مقام پيامبران پيش از آن حضرت، و دين او كاملتر از دين قبلي است؛ چون واژه «بشارت» گذشته از آن كه علم غيب به آينده را در بردارد برتري آينده نسبت به حال را هم ميفهماند زيرا، حال رخداد و آينده، اگر مساوي، يا پائينتر از حال موجود باشد، اعلام محقق شدن آن در آينده، بشارت نيست. مژده را همواره براي امر شادماني آفريني به كار ميگيرند كه انسان فاقد آن است. بنابراين، بايد كمال در دين پيامبر خاتم باشد كه دين پيامبر پيشين فاقد آن است، چنان كه برتريهايي در اسلام هست كه مسيحيت آنها را ندارد. و قرآن و اسلام بر همه اديان، نظارت و اشراف و سلطه دارد و نيز پيامبر اسلام بر ديگر پيامبران برتري دارد.
بزرگترين دليل بر حقانيت پيامبر (ص) بيان ويژگيهاي پيامبر و اوصاف او و ياران او در كتابهاي تورات و انجيل و زبور است و اهل كتاب بارها با پيامبر (ص) به سخن و مجادله و مصاحبه پرداختهاند و هيچيك، اين ادعاي پيامبر و پيشوايان دين را تكذيب نكردند.
دليل ديگر بر رسالت حضرت محمد (ص) نويدهاي پيامبران پيشين بوده است.
قرآن كه از هرگونه تحريف مصون مانده است، چنين ميفرمايد: حضرت مسيح پس از آن كه معجزاتش را باز گفت، افزود، من از آنچه در خانههايتان ميخوريد و از آنچه ذخيره ميكنيد به شما خبر ميدهم. و از رخدادهاي آينده نيز خبر داد:
«واذ قال عيسي ابن مريم يا بنياسرائيل اني رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدي من التوريه و مبشرا برسول...»
الف: اگر غير از حضرت محمد (ص) پيامبر يا پيامبران ديگر نيز ظهور ميكردند، بشارت در خصوص حضرت محمد (ص) وجهي نداشت.
ب: مقام حضرت محمد برتر از مقام پيامبران پيش از آن حضرت، و دين او كاملتر از دين قبلي است؛ چون واژه «بشارت» گذشته از آن كه علم غيب به آينده را در بردارد برتري آينده نسبت به حال را هم ميفهماند زيرا، حال رخداد و آينده، اگر مساوي، يا پائينتر از حال موجود باشد، اعلام محقق شدن آن در آينده، بشارت نيست. مژده را همواره براي امر شادماني آفريني به كار ميگيرند كه انسان فاقد آن است. بنابراين، بايد كمال در دين پيامبر خاتم باشد كه دين پيامبر پيشين فاقد آن است، چنان كه برتريهايي در اسلام هست كه مسيحيت آنها را ندارد. و قرآن و اسلام بر همه اديان، نظارت و اشراف و سلطه دارد و نيز پيامبر اسلام بر ديگر پيامبران برتري دارد.
بزرگترين دليل بر حقانيت پيامبر (ص) بيان ويژگيهاي پيامبر و اوصاف او و ياران او در كتابهاي تورات و انجيل و زبور است و اهل كتاب بارها با پيامبر (ص) به سخن و مجادله و مصاحبه پرداختهاند و هيچيك، اين ادعاي پيامبر و پيشوايان دين را تكذيب نكردند.
ـ بشارتهاي تورات:
تورات در مورد متعدد، نويد فراوان حضرت محمد (ص) را خاطر نشان كرده است:
در تورات مثني ميخوانيم:
(15) «خداوند خدايت»، از ميان شما از برادرانت پيغمبري را مثل من مبعوث ميكند، او را بشنويد،(16) موافق هر آنچه كه از خداوند خدايت در حوريب در روز جمعيت درخواستي و هنگام گفتنت كه قول خداوند خداي خود را ديگر نشنوم و اين آتش عظيم را ديگر نبينم مبادا كه بميرم.
(17) و خداوند بمن فرمود: آنچه كه گفتند نيكوست (18) از براي ايشان پيغمبري را مثل تو از ميان برادران ايشان مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت تا هر آنچه كه به او امر ميفرمايم به ايشان برساند.»
و صاحب أنيس كه از كشيشان برجسته و دانشمند نامي مسيحيت بوده و به دين اسلام مشرف شده است، معتقد است اين بشارت مژده به حضرت يوشع نيست و چنان كه يهوديان ميپندارند ـ و بشارت به حضرت مسيح نيست ـ آنگونه كه كشيشان گمان دارند ـ بلكه بشارت به حضرت محمد (ص) است.
- نويدهاي انجيل:
در انجيل يوحنا ميخوانيم:
(26) أيْنَ ايمن داتي پارقليطاد هوِد...، يعني «ليكن چون فارقليطا آمد كه او را از جانب پدر نزد شما ميفرستم. روح حق كه از پدر صادر ميشود، او بر من شهادت خواهد داد، منظور حضرت محمد است كه بر حقانيت حضرت عيسي شهادت داد.»
تورات در مورد متعدد، نويد فراوان حضرت محمد (ص) را خاطر نشان كرده است:
در تورات مثني ميخوانيم:
(15) «خداوند خدايت»، از ميان شما از برادرانت پيغمبري را مثل من مبعوث ميكند، او را بشنويد،(16) موافق هر آنچه كه از خداوند خدايت در حوريب در روز جمعيت درخواستي و هنگام گفتنت كه قول خداوند خداي خود را ديگر نشنوم و اين آتش عظيم را ديگر نبينم مبادا كه بميرم.
(17) و خداوند بمن فرمود: آنچه كه گفتند نيكوست (18) از براي ايشان پيغمبري را مثل تو از ميان برادران ايشان مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت تا هر آنچه كه به او امر ميفرمايم به ايشان برساند.»
و صاحب أنيس كه از كشيشان برجسته و دانشمند نامي مسيحيت بوده و به دين اسلام مشرف شده است، معتقد است اين بشارت مژده به حضرت يوشع نيست و چنان كه يهوديان ميپندارند ـ و بشارت به حضرت مسيح نيست ـ آنگونه كه كشيشان گمان دارند ـ بلكه بشارت به حضرت محمد (ص) است.
- نويدهاي انجيل:
در انجيل يوحنا ميخوانيم:
(26) أيْنَ ايمن داتي پارقليطاد هوِد...، يعني «ليكن چون فارقليطا آمد كه او را از جانب پدر نزد شما ميفرستم. روح حق كه از پدر صادر ميشود، او بر من شهادت خواهد داد، منظور حضرت محمد است كه بر حقانيت حضرت عيسي شهادت داد.»
نظرات شما عزیزان: