اشک آغاز جنون است، تماشا سخت است
دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است
★★★
ای ایّوب بلاها
ای یعقوب فراق ها
ای یوسف جغاها
ای کوه پر ابهت
ای جاری محبّت
ای چشمه طهارت
ای اسوه خدایی
ای جلوه الهی
ای عشق کبریایی
ای آفتاب سفر کرده
من اشکهای تو را بر کوبههای کوچه پس کوچههای سرد و خسته مدینه یافتم.
خط تو را که بر پوست هر ستاره،
غزل آفتاب را که مینوشتی، خواندم.
من در خاموشی قبرت تابش هزاران خورشید را دیدم.
اگر قبرت را نشانی نیست چه باک؟
هر سنگْ نبشتهای حکایت تو را دارد…
★★★
بانو! مزار تو در سینه عاشقان توست. پس از تو تمام یاسهای زمین، کبود میرویند.
★★★
تو ستون استحکام عرشی بانو! اینگونه بر زمین نیفت!
برخیز؛ وگرنه آسمان بر زمین سقوط خواهد کرد. برخیز و چنین رنجور به دیوار تکیه نده که تمام عالم به تو
اتکا دارد.
برخیز! همه زخمهایت را پنهان کن تا دشمن، آرزوی پیروزی را برای خویش به گور ببرد.
★★★
خورشید در تابوت تو غروب کرد و ملائک به عشق دیدار تو به سجده در افتادند و عروج خونینت را خدا خود به نظاره نشست، تا زخم هایت را خود مرهمی نهد و چشمه کوثرش را با تو به طهارت رساند…
★★★
برای تو مینویسم،
برای مادرم فاطمه برای مادر سادات
ای که فریاد با تو آغاز شد و بیداد با تو رسوا!
ای قامت سبزای نهال بارور ایثار!
ای جاری زلال متانت!
ای آیه صراحت و عفت!
ای مظهر لطافت و رحمت!
چگونه میتوان تو را گفت، تو را نوشت. قلم در ابهامِ شناختت مانده است.
انسان، در زیبایی کامل در تو متجلی است.
★★★
آری، اگر تو نبودی
آهنگ کاروان هستی، به گوش نمیرسید و قافله وجود، به راه نمیافتاد!
اگر تو نبودی؛ بهار سبز نمیشد، تابستان نمیرسید، پاییز زرد و زمستان پیر نمیگشت!
ای کوثر خدا،
ای دختر رسول،
ای اُنس مهربان،
این دل رمیده ما را دیگر چه کسی انیس و مونس باشد؟ …
یک بار دیگر آسمان گرفت و خنجر تبار قابیل، خورشیدی دیگر را که در ابتدای طلوع خود بود، بر سجاده خون از پای انداخت.
نظرات شما عزیزان: