کد قالب کانون صد دانه یاقوت

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1001
بازدید دیروز : 577
بازدید هفته : 1578
بازدید ماه : 1836
بازدید کل : 28591
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 20 بهمن 1402

اشعار کودکانه

صبح که میشه خروسم می‌زنه زیر آواز
میگه دیگه بیدار شـــــو کوچولو از خواب ناز
از رختخواب در بیـــــــــــا خورشید خانم بیداره
زمین چه روشن شـــده با نور اون دوباره!
پاشو دیگه عزیــــــــزم پاشو با لب خندون
سلام بکن به بـــــابـــا به مادر مهربون

************************************

صد دانه یاقوت

دسته به دسته

در پوششی نرم

یکجا نشسته

هر دانه ای هست

خوش رنگ و رخشان

قلب سفیدی

در سینه آن

یاقوتها را

پیچیده با هم

در پوششی نرم

پروردگارم

هم ترش و شیرین

هم آبدار است

سرخ است و زیبا

نامش انار است

****************************

خوشا به حالت ای روستایی

چه شاد و خرم، چه باصفایی

در شهر ما نیست جز دود و ماشین

دلم گرفته از آن و از این

در شهر ما نیست جز داد و فریاد

خوشا به حالت که هستی آزاد

ای کاش من هم پرنده بودم

با شادمانی پر می‌گشودم

می‌رفتم از شهر به روستایی

آنجا که دارد آب و هوایی

*****************************

آفتاب مهتاب چه رنگه
چه قدر هر دو قشنگه
یکی روشنی روز
یکی نور شب افروز
یکی طلای زرده
یکی نقره سرده
یکی پرتو خورشید
به روی خاک پاشید
یکی از ماه زیبا
بتابد بر همه جا
آفتاب مهتاب چه رنگه
چه قدر هر دو قشنگه

***************************

اتل متل حسنی تو خواب راه می رفت

داشت دوباره به خونه ماه می رفت

پیاده بود او ؟ نه بابا سواره

سوار چی ؟  قایق ابر پاره

تند و سریع به خونه ماه رسید

ستاره شد صورت ماه رو بوسید

حسنی حالا تو باغ آسمونه

دلش می خواد کنار ماه بمونه

***************************

 مادر بزرگ وقتی اومد خسته بود

چارقدشو دور سرش بسته بود

صدای کفشش که اومد دویدم

دور گلای دامنش پریدم

بوسه زدم روی لپاش

تموم شد خستگی هاش . .

 

***************************

با موج و با باد

می آید از دور

با داد و فریاد

طوفانی و سرد

خاکستری رنگ

امروز با ما

دارد سر جنگ

دنبال دعواست

با این هیاهو !

بیچاره ماهی

می ترسد از او

**********************


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: اشعار کودکانه
برچسب‌ها: اشعار