کد قالب کانون امر به معروف و نهى از منكر(1)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 759
بازدید دیروز : 1574
بازدید هفته : 3559
بازدید ماه : 17842
بازدید کل : 44597
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 23 بهمن 1402

مراتب امر به معروف و نهی از منکر

گستره معناى جهاد

نظیر این مسأله درباره جهاد هم هست. الآن من و شما از جهاد چه معنایى را مى‌فهمیم؟ كسانى كه مسأله گو هستند و كتاب هاى فقهى را خوانده اند، مى‌گویند جهاد سه قسم است: جهاد ابتدائى، جهاد دفاعى، و جهاد بُغات (قِتال اهل بغى). سه قسم جهاد است، نوع اول ابتدائاً به دستور امام انجام مى‌گیرد، براى این كه موانع هدایت از سر راه ولىّ خدا برداشته شود و حكومت اسلامى بتواند اسلام را در پهنه جهان گسترش داده و تبیین كند، نه این كه كفار راوادار و مجبور كند كه مسلمان شوند، بلكه تا راه هدایت كردن باز شود، «فَقاتِلُوا أَئِمَةَ الْكُفْر».1این جهاد ابتدائى است. قسم دیگرِ جهاد این است كه به مسلمان ها حمله شده و آن ها در مقام دفاع برمى‌آیند. نوع سوم جهاد هم این است كه بین دو دسته كه هر دو در ظاهر مسلمان هستند جنگى پیش بیاید و راهى براى اصلاح نیست جز این كه به كمك دسته اى كه مظلوم است بشتابید. این «قتال اهل بغى» است، و یا این كه حاكم دستور بدهد، كه با اهل بغى مبارزه كنند. این سه قسم جهاد را همه مى‌دانند.


1. همان.

حال زمانى كه ابى عبد الله(علیه السلام) مى‌فرماید من قیام كردم و جهاد فى سبیل الله را ادامه مى‌دهم: «لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللّهِ هى الْعُلْیاء»،2 این كدام قسم از اقسام سه گانه جهاد بود كه در كربلا اتفاق افتاد؟ جهاد ابتدائى با كفار كه نبود، دفاعى هم نبود، چون جهاد دفاعى نیز در مقابل كفارى است كه به مسلمان ها حمله كرده اند و آن ها دفاع مى‌كنند. البته دفاع شخصى هم داریم كه به آن جهاد نمى‌گویند. قتال اهل بغى هم نبود. چون در قتال اهل بغى مثل جنگ جمل حاكم اسلامى با آشوبگران مبارزه مى‌كند. پس این چه جهادى بود كه انسان با زن و بچه اش به كربلا بیاید و بایستد، تا جایى كه حتى طفل شیرخواره اش هم كشته شود. این چه نوع جهادى است؟ جواب این سؤال هم این است كه «جهاد» نیز اصطلاحات مختلفى دارد. معناى جهاد از یك طرف آن قدر وسیع است كه جهاد با مال، پول خرج كردن در راه ترویج اسلام و مبارزه با كفار و جلوگیرى از هجوم فرهنگى دشمن را هم شامل مى‌شود: «وَ جْاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فى سَبیلِ اللّه»،3 بر اساس این اصطلاح، جهاد با مال هم نوعى جهاد مى‌شود.این نوعى توسعه در مفهوم جهاد است. البته معنى لغوى جهاد شامل همه این موارد مى‌شود. چون جهاد یعنى تلاش و كوشش كردن. اگر در معناى آن دقت كنیم، مجاهدت یعنى تلاش كردن در مقابل یك دشمن یا در مقابل یك مانع. چون «باب مفاعله» چنین اقتضا مى‌كند، اما در معناى لغوى آن، چنین نیست كه حتماً آن مانع مانند شمشیر باشد. ممكن است مانع دشمن اقتصادى یا فرهنگى باشد. جهاد در آن جا هم صادق است. جهاد با مال یا با فعالیت هاى اجتماعى دیگر ـمتناسب با دشمنـ نیز جهاد است،


1. توبه، 12.

2. بحارالانوار، ج 32، ص 608، باب 12، روایت 480.

3. توبه، 41.

«فَضَّلَ اللّهُ الُْمجاهِدینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلى الْقاعِدینَ دَرَجَةً»،1 نوعى از آن، جهاد به وسیله نفس است، یعنى جان را در معرض كشته شدن قرار دادن، قسم دیگر آن نیز جهاد النفس است، یعنى مجاهده با نفس خود كه نام آن جهاد اكبر است. كتاب جهاد اكبر درباره اخلاقیات و جهاد با نفس است. اتفاقاً به همین مناسبت است كه در وسائل الشیعة مى‌بینید شیخ حر عاملى(قدس سره) بعد از این كه مباحث جهاد را مطرح مى‌كند، جهاد النفس و مسائل اخلاقى را به دنبال جهاد و در «كتاب الجهاد» مى‌آورد؛ براى این كه جهاد با نفس است.

پس مفهوم جهاد از یك طرف آن قدر گسترش پیدا مى‌كند كه جهاد با مال، جهاد با تبلیغ، جهاد با زبان، با قلم و حتى جهاد با نفس خود انسان را هم شامل مى‌شود، بلكه آن جا جهاد اكبر است. این توسعه در مفهوم جهاد است. اما جهادى كه در كتاب هاى احكام، شرعیات و تعلیمات دینى مى‌خوانیم شامل كارهایى كه امام حسین(علیه السلام) انجام داد نمى‌شود، بلكه فقط همان سه قسمى را كه گفتم در بر مى‌گیرد. این دو نمونه براى بیان این كه مفاهیم گاهى دو گونه معنا مى‌شود، معنایى عام و معنایى خاص. «معناى خاص» یك مفهوم اصطلاحى خاص در فضایى خاص و جامعه اى خاص است و «معناى عام»، كه ممكن است همان معناى لغوى آن باشد، و یا بر اثر تحولات اجتماعى مصادیق جدیدى پیدا كرده و گسترش پیدا كند.

به هر حال، اگر معناى عام جهاد یعنى تلاش كردن در راه خدا علیه دشمن را در نظر بگیریم، بسیارى از موارد امر به معروف و نهى از منكر را مى‌توان به عنوان جهاد بر شمرد. از طرف دیگر اگر امر به معروف و نهى از منكر را به معناى عام آن در نظر بگیریم، تقریباً تمام مصادیق جهاد ـغیر از جهاد با نفسـ در دایره امر به معروف و نهى از منكر مى‌گنجد. چون یكى، امر كردن دیگران به انجام كار خوب و دیگرى دست برداشتن از كار بد است. لذا این دو مفهوم تداخل پیدا مى‌كنند. در مورد این قبیل مفاهیم گفته مى‌شود «اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا»، وقتى امر به معروف و نهى از منكر را در كنار جهاد ذكر كنیم، كما این كه مى‌گوییم فروع دین ده تاست، ششم جهاد، هفتم امر به معروف، یعنى امر به معروف غیر از جهاد است. زمانى كه این دو مفهوم در كنار یكدیگر ذكر شوند، معانى آن ها از هم جدا شده و دیگر جهاد شامل امر به معروف نمى‌شود، امر به معروف هم شامل جهاد نمى‌شود. طلبه ها براى چنین مفاهیمى این اصطلاح را به كار مى‌برند كه: «اذا اجتمعا افترقا»، یعنى زمانى كه با هم ذكر شوند معناى آن ها با هم فرق مى‌كند، اما «اذا افترقا اجتمعا»، اگر هر یك از آن ها را به تنهایى استعمال كنیم، در این صورت شامل دیگرى نیز خواهد شد. یعنى امر به معروف شامل جهاد و جهاد نیز شامل امر به معروف مى‌شود.


1. نساء، 95.

این مقدمه اى است كه در بسیارى از موارد، ممكن است به كار آید. آن گاه كه سیدالشهداء(علیه السلام) مى‌فرماید من براى امر به معروف و نهى از منكر خروج كردم، فقط امر به معروف و نهى از منكر اصطلاحى ـ با معناى محدودى كه از جمله شرایط آن این است كه خوف ضرر نباشد ـ نیست. بلكه به معناى عام ترى است كه حتى با علم به خطر، آن هم بالاترین خطر كه جان آدم از بین برود و كشته شود، سازگار است. حتى در این مورد هم مصداق واجب براى امر به معروف و نهى از منكر داریم، منتهى این اصطلاح عام تر و غیر از اصطلاحى است كه ما و شما با آن آشناییم، و در رسائل عملیه مى‌نویسند. اما این نكته ها كم تر مطرح مى‌شود. نظیر این مسأله در مورد جهاد نیز هست. گرچه من دو سه مرتبه اشاره كردم، این گله را تكرار مى‌كنم، امام(قدس سره)فرمود تقیه در بعضى از مراتبِ امر به معروف و نهى از منكر حرام است، «ولو بلغ ما بلغ»، در رساله تقیه شان هم نوشتند كه تقیه در مهامّ امور نیست، چند مثال زدند از جمله این كه اگر خانه كعبه در معرض ویرانى باشد، دشمن مى‌خواهد كعبه را از بین ببرد، در این جا صحبت این نیست كه چون امكان خطر وجود دارد، امر به معروف نكنیم. بلكه باید به هر قیمتى باشد با دشمن مبارزه و امر به معروف و نهى از منكر كرد، ولو به قیمت جان انسان تمام شود. حفظ كعبه مثل یك واجب عادى نیست. اگر جان پیامبر و یا امامى در خطر باشد ـ مثلاً دشمنان پیامبرى را گرفته و مى‌خواهند او را بكشند ـ مؤمنان بگویند اگر ما جلو برویم، مى‌ترسیم بدنمان زخمى شود یا سیلى بخوریم! چون خوف ضرر هست، حرام است برویم! بگذار پیغمبر را بكشند! این حرف ها شوخى است. كسى كه اندك آشنایى با معارف اسلامى داشته باشد مى‌داند كه این گونه نیست. باید رفت پیغمبر را نجات داد، ولو هزاران نفر كشته شوند، امام معصوم(علیه السلام) را باید نجات داد، ولو هزاران نفر كشته شوند. این چند مثال را با یكى دو مثال دیگر مى‌زنند و به طور كلى مى‌گویند در مواردى كه اصل اسلام و كیان اسلام در خطر باشد، و تعبیراتى از این قبیل، در این موارد تقیه در امر به معروف و نهى از منكر جایز نیست.

من گلایه كردم از دوستانى كه اهل تحقیق و اجتهاد هستند كه چرا كار حضرت امامرحمة الله علیه رادنبال نكردند باید دقیقاً مصادیق و حدود این موارد را مشخص كنند، تبیین كنند كه مهام امور كدامند؛ چند مورد آن را امام(قدس سره)فرمود، موارد دیگر را نیز باید شناسایى و معرّفى كرد. حق این است كه این موارد با توجه به مسائل اجتماعى روز بررسى شود. امروزه كشتن پیامبر و امام تنها به این نیست كه شمشیر بزنند و گردن او را ببرند، امروز پیامبرى او را مى‌كشند، امامت و ولایتش را مى‌كشند، صریحاً در جمهورى اسلامى، كسى كه مورد احترام شخصیت هاى درجه اول كشور است، مى‌نویسد كه با مرگ پیامبر(صلى الله علیه وآله)ولایت هم از بین رفت!1 بعد از مرگ پیامبر دیگر ولایتى نداریم! و شب عاشورا این آقا را به عنوان گوینده اسلامى دعوت مى‌كنند تا براى دانشجویان و استادان دانشگاه ها صحبت كند؛ امسال هم دعوت كردند.2 كسى كه مى‌گوید وحى امرى شخصى است و ما نمى‌توانیم اثبات كنیم واقعاً كسى پیامبر است یا نه! و كسى كه مى‌گوید پیغمبر هم مثل سایر مردم حتى در فهم وحى اشتباه مى‌كند! حتى در فهم وحى! این بدتر است یا كشتن پیامبر(صلى الله علیه وآله)؟ اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) را بكشند، هدفش بیش تر حفظ مى‌شود؛ كما این كه هنگامى كه حسین بن على(علیه السلام) را كشتند هدفش با همان خونش حفظ شد. اما اگر پیامبرى او را كشتند، دیگر چه چیزى باقى خواهد ماند؟ آن گاه امروز در مقابل این مسأله مى‌توان گفت كه مى‌ترسم سیلى بخورم؟! مى‌ترسم حرفى بزنم به من توهین كنند؟! مى‌ترسم برایم پرونده تشكیل دهند؟! و مى‌ترسم و مى‌ترسم؟! آیا این بهانه ها عذر مى‌شود؟ مسؤولان دینى و دولتى ما این مسائل را نمى‌دانند؟ خطرهایى كه از ناحیه این افراد پیدا مى‌شود درك نمى‌كنند؟ یا اهمیت نمى‌دهند؟ كیست كه نداند در این چند سال اخیر روز به روز دین در جامعه ما ضعیف تر شده است؟ كیست كه نداند؟

خدا شاهد است گاهى كه به كشورهاى خارجى مى‌رویم جوابى براى مسلمانانى كه در انگلیس و آمریكا و سایر كشورها زندگى مى‌كنند نداریم. مى‌گویند ما پارسال آمدیم ایران را دیدیم، امسال هم آمدیم ایران را دیدیم، باور نمى‌كنیم این ایران، ایران سال گذشته باشد. شما باور مى‌كنید كه سطح دین در جامعه ما مثل پارسال باقى مانده است؟ ممكن است كسى در این مسأله شك كند؟ جاى شكى ندارد.

 


1. ر.ك: سروش، عبدالكریم، بسط تجربه نبوى، ص 27 و 133.

2. ر.ك: عصر آزادگان، 1379/01/28، ص 3، گزارش سخنرانى سروش در مراسم عزادارى دفتر تحكیم وحدت.

عامل این تنزل دینى كیست؟ و چیست؟ چرا امروز اوضاع این گونه شده است؟ اگر شماعوامل این امر را بررسى كنید به دو دسته عامل مى‌رسید: دسته اول مطبوعات و نشریات و كتاب هاى گمراه كننده، كه مسؤول آنها وزارت ارشاد است؛ و دسته دیگر، كارهایى است كه در این كشور انجام مى‌شود تا وقاحت و زشتى گناه از بین برود. مردم به گناه كردن تشویق مى‌شوند، راه گناه برایشان باز مى‌شود و به بهانه این كه مى‌خواهیم به جوانان بها بدهیم چراغ سبز به آن ها داده مى‌شود كه گناه بكنند. نه فقط گناه پنهانى و در خانه بلكه علنى و در جامعه! غیر از این عوامل عامل دیگرى هم سراغ دارید؟ بله، تلویزیون هاى خارجى در مواردى كه امكان ارتباط باشد، مثل مناطق مرزى، یا كسانى كه به صورت قاچاق از ماهواره استفاده مى‌كنند، فیلم هاى مبتذل ویدئویى به صورت قاچاق یا بعضى موارد كه مجوز وزارت ارشاد هم دارد! عامل دیگرى هم براى این كه دین در جامعه تضعیف شده باشد سراغ دارید؟ مسؤول تمام این موارد وزارت ارشاد نیست. ما مى‌دانیم كسان دیگرى هم در وزارتخانه هاى دیگر این مسؤولیت را بر عهده دارند. كسانى هستند در وزارتخانه هاى دیگر كه به این مسایل دامن مى‌زنند. اما سهمى از این هم باز براى وزارت ارشاد است. تشكیل فرهنگ سراهایى كه در آن ها گناه تعلیم داده و یا تشویق مى‌شود. تشكیل تئاترهایى كه به فرمایش مقام معظم رهبرى بعضى از آن ها صد در صد ضد اسلام است، و موارد دیگرى از این قبیل، مسؤول این كارها كیست؟

به ما مى‌گویند اگر شما دولت را دولت اسلامى مى‌دانید پس چرا با وزیر آن مخالفت مى‌كنید؟ عجب مغالطه اى است! اسلامى بودن این نظام به رهبرى است، و به همین دلیل است كه مطبوعات چه مقام ولایت فقیه را و چه حكومت اسلامى مبتنى بر ولایت فقیه را و شخص مقام معظم رهبرى را مورد حمله قرار داده اند و روز به روز بیشرمانه تر در این زمینه پیش مى‌روند. چرا؟ چون اسلام را نمى‌خواهند. گفتند، اگر اسلام را نخواسته باشیم چه كسى را باید ببینیم و رفتند در كنفرانس برلین گفتند كه اسلام نمى‌تواند خودش را با دموكراسى روز وفق بدهد و این مشكل اسلام است و مجلس ششم این مسایل را حل خواهد كرد و كسى هم متعرض آن ها نشد.1 چنین نظام اسلامى با چنین وزرایى، با چنین معاونین وزرایى و چنین مشاورانى، را واجب الاطاعة بدانیم؟ مگر در موردى اطاعت شیطان واجب بشود! و گر نه «لاطاعَةَ لَِمخْلُوق فى مَعْصِیَةِ الخالِق»،2 مگر ممكن است خدا اطاعت كسى را كه به راه شیطان وگناه دعوت مى‌كند تجویز كند؟ كسى كه گناه را تأیید و زمینه آن را فراهم مى‌كند، تسهیلات در اختیار افرادى كه مرتكب گناه مى‌شوند مى‌گذارد، سیمرغ بلورین به ایشان مى‌دهد، دلفین بلورین به ایشان مى‌دهد، كسانى را كه بیست سال علیه اسلام و نظام اسلامى تلاش كرده اند دعوت مى‌كنند، از ایشان پذیرایى مى‌كنند، به آن ها جایزه مى‌دهند، سیمرغ بلورین هم به ایشان مى‌دهند، نه یكى و نه دو تا بلكه هفت تا! امام حسین(علیه السلام) هم در مقابل كسانى واقع شد كه دم از اسلام مى‌زدند و خود را خلیفه پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى‌دانستند، و در ظاهر منكر اسلام نبودند.


1. ر.ك: كیهان، 23، 24 و 25 فروردین 1379، گزارش هاى مربوط به كنفرانس برلین.

2. نهج البلاغه، كلمات قصار، 165.

اگر مقام معظم رهبرى در رأس این نظام نباشد، این حكومت براى ما حكومت اسلامى نخواهد بود، ما در این نظام مسؤولانى را محترم مى‌شماریم كه مورد تأیید و رضایت مقام معظم رهبرى باشند. این مطلب در كلمات امام هست، در وصیت نامه ایشان، مكرر در صحیفه نور، در چند مورد فرمود اگر نظامى براساس اذن ولى فقیه و نصب ولى فقیه سر كار نیاید، طاغوت است،1 تصریح مى‌فرماید، اگر رئیس جمهور هم از طرف ولى فقیه نصب نشود، طاغوت است. چرا این ها در افكار جامعه تشكیك مى‌كنند؟ براى این كه همین مطالب را از بین ببرند. چرا تا این حد دم از مردم سالارى و دموكراسى مى‌زنند؟ براى این كه فردا اگر مردم گفتند ما اسلام را نمى‌خواهیم، بگویند حرف مردم ملاك است نه حرف امام(قدس سره)! و بالاخره چرا در كنفرانس برلین گفتند خمینى هم به موزه تاریخ خواهد رفت؟ مسؤولان آمریكایى تصریح كردند، و دل بستند، تصریح كردند كه اگر مجلس ششم بتواند مسأله ولایت فقیه را حل كند كار ما آسان شده، و مشكل ما با ایران حل مى‌شود. این ها چشم دوخته اند به این كه روزى به نام رفراندوم مسأله ولایت فقیه را بردارند و در حال فراهم كردن مقدمات و زمینه فرهنگى آن هستند. اى لعنت بر كسانى كه چنین زمینه هایى را فراهم مى‌كنند! این ها خون امام حسین(علیه السلام) و خون صدها هزار شهید ما را پایمال مى‌كنند، با چه چیزى؟ با همین روزنامه هاى كذایى كه با كمك هاى خارجى اداره مى‌شود.

خوب، ممكن است شما سؤال كنید كه این حرف ها را براى چه مى‌زنم؟ مشكل اصلى هر جامعه اى ناآگاهى است، اگر اینان توانستند در ظرف این چند سال این گونه ناجوانمردانه، ترك تازى كنند، به خاطر این است كه ما به درستى به وظایفمان آشنا نبودیم. عده اى را با مسأله تساهل و تسامح فریب دادند، با مذمت كردن خشونت و ضد ارزش معرفى كردن آن، مردم را


1. صیفحه نور، ج 9، ص 253.

فریب دادند، مردم هم ترسیدند حرف بزنند و متهم به خشونت بشوند؛ گفتند گناه است! گناه كبیره است! عده اى مردم نجیب و متدین بودند كه مى‌ترسیدند اگر حرف بزنند، بر خلاف مصلحت نظام اسلامى باشد، بر خلاف رضاى خاطر مقام معظم رهبرى باشد، كم نبودند و الآن هم كم نیستند. الآن هم باید ما چشممان به دهان مبارك ایشان دوخته باشد؛ اما این آمادگى را باید داشته باشیم كه اگر روزى فرمان حركت، فرمان جهاد، فرمان مبارزه داده شد، تا آخرین قطره خونمان بایستیم. تهیه این آمادگى ها «لحظه اى» نیست، اگر فرمانى صادر شد، همان لحظه نمى‌توان كسب آمادگى كرد، آمادگى روحى باید از ده ها سال پیش در انسان به وجود بیاید.

امام(قدس سره)پانزده سال خون دل خورد تا زمینه فرهنگى انقلاب را فراهم كرد، زندان رفت، تبعید شد، فرزندش در این راه به صورت مشكوكى شهید شد، مشكلات را تحمل كرد، پانزده سال خون دل خورد تا زمینه اجتماعى حركت عظیم مردم فراهم شد؛ اگر چنین زمینه اى از روز اول فراهم بود، پانزده سال تأخیر نمى‌افتاد. این زمینه را امام(قدس سره) طى پانزده سال فراهم كرد، و بعد ده سال با خون هاى پاك شهدا آبیارى شد. امروز مى‌خواهند ثمره این زحمات را به راحتى از ما بگیرند، با چه چیزى؟ با این كه مبادا كارى كنید كه خشونت باشد! خلاف تساهل و تسامح باشد! با چنین سحر و افسونى! آن همه فعالیت انبیا و اولیا، خون سیدالشهداء(علیه السلام) ، بهره بردارى از هزار و سیصد سال عزادارى سیدالشهداء(علیه السلام) بود كه در پانزده خرداد اتفاق افتاد و بعد در بیست و دوم بهمن به نتیجه رسید، هزار و سیصد سال تلاش شد تا این درخت چنین ثمرى داد، و حالا با افسون تساهل و تسامح مى‌خواهند همه را بر باد دهند، این مفهوم از كجا آمده است؟ این واجب،این تكلیف از كجا نازل شده است كه همه احكام شریعت به واسطه آن از بین مى‌رود؟ تمام دستورات امر به معروف و نهى از منكر و جهاد به خاطر توسط آن نسخ مى‌شود؟ با همین دستورى كه از غرب آمده، كه باید تساهل و تسامح داشته باشید! متوجه باشید چه وضعى است، خیال نكنیم فقط یك مسأله روزنامه اى است، ژورنالیستى است، كسى چیزى مى‌گوید، دیگرى هم جواب او را مى‌دهد یا نمى‌دهد. آثار این مسأله را در جامعه ببینید! ببینید با همین كارها چگونه بسیارى از جوانان ما را منحرف كردند. این ها آثار همین تلاش ها است؛ این سیاست فرهنگى خبیث است كه امروز چنین ثمرات خبیثى را به بار آورده است. اگر از روز اول جلوى این كارها گرفته مى‌شد، این فسادها به بار نمى‌آمد و حالا هم دیر نشده است.

 

مردم ما بدانند كه دشمن چه دسیسه اى كرده است و چه نقشه اى براى آن ها كشیده است و چگونه مى‌خواهد با چهار تا كلمه، با چهار تا حرف، با چهار تا شعار، زحمات هزار و سیصد ساله تشیع را از بین ببرد! صراحتاً مى‌گویند با رفتن پیامبر(صلى الله علیه وآله)ولایت هم رفت! در جاى دیگر گفتند كه پیامبرى پیامبر(صلى الله علیه وآله) هم معلوم نیست! در جاى دیگر هم گفتند اصل خدا هم قابل اثبات نیست! همین ها گفتند! من و شما هم خام شده ایم و نمى‌فهمیم چه كار مى‌كنند. نوجوانى كه از دبیرستان وارد دانشگاه مى‌شود و آن گونه كه باید، با معارف اسلامى آشنا نیست و بنیه ایمانى اش تقویت نشده است؛ با این زرق و برق ها، با این سحر و افسون ها، دین و ایمانش را مى‌برند! مگر چندى پیش مقام معظم رهبرى نفرمودند كه ایمان مردم را هدف گرفته اند، آیا باور كردید؟ چند سال است كه ایشان مى‌فرمایند تهاجم فرهنگى شده است، شبیخون فرهنگى شده است، مسؤولین فرهنگى كشور چه كار كرده اند؟ دیگر با چه زبانى بگویند؟

من به عنوان یك «شهروند» ـ مى‌خواهم اصطلاح روز را به كار ببرم، زیرا اگر بگویم «مسلمان» كه مى‌گویند بى خود! مسلمان كه ارزشى ندارد، زرتشتى هم مثل تو است ـ به عنوان یك شهروند به مسؤولان كشور نصیحت مى‌كنم، این راهى كه انتخاب كرده اید به نفع خود شما هم نیست، مردم ما بارها ثابت كرده اند كه اگر بفهمند دینشان در خطر است، جان برایشان ارزشى نخواهد داشت. مسؤولانى كه به اسلام اعتقاد دارند و قائل به خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله)هستند، سعى كنند این شیاطین را از اطراف خود دور كنند. این ها را از دستگاه هاى دولتى كشور به خصوص دستگاه هاى سیاست گذار بیرون كنند. نصیحت هاى امام(قدس سره) را به خاطر داشته باشند. اگر این كارها نشود بعید ندانند روزى بیاید كه تكلیفى كه سیدالشهداء(علیه السلام) داشت به عهده جانشین آن حضرت بیاید و كسانى كه هزار و سیصد سال گفتند: «یا لَیْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُم»1 فرصت را براى شهادت غنیمت بشمارند. بترسند از آن روز؛ تا دیر نشده از اشتباهاتشان برگردند و آن ها را جبران كنند. اگر گناهانى مرتكب شده اند، در پیشگاه خدا، ملت مسلمان و سیدالشهداء(علیه السلام) توبه كنند.

 


1. زیارت عاشورا.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: