انواع شناخت
برای شناخت، تقسیمهایی ذكر شده است كه به مهمترین آنها اشاره میشود:
شناخت جزئی (شخصی) و كلی
شناخت برحسب شیء مورد شناخت، بر دو نوع است:
شناخت جزئی (شخصی): شناختی است كه متعلَّق آن، امری جزئی و شخصی است و قابل تطبیق بر افراد متعدد نیست. ایننوع شناخت، در محسوسات با حواس و بهصورت ادراك حسی حاصل میشود و در غیرمحسوسات، تنها بهصورت علم حضوری و شهودی امكانپذیر است.
شناخت كلی: شناختی است كه با مفاهیم عقلی حاصل میشود و درحقیقت، به ماهیات و عناوین كلی موجودات تعلق میگیرد و بالعرض، به افراد و اشخاص نسبت داده میشود.
شناخت حضوری و حصولی
شناخت برحسبِ بودن یا نبودنِ واسطه میان درككننده و شیء مورد شناخت، بر دو گونه است:
شناخت حضوری: شناخت حضوری نوعی از شناخت است كه در آن، شیء مورد شناخت، بدون واسطه نزد درككننده حاضر است؛ مانند: شناخت انسان به خود (منِ درككننده) یا به نیروهای درونی و فعلوانفعالات نفسانی خود، همچون اراده و محبت. ایننوع شناخت، همواره شخصی است و قابل آموزش و یادگیری نیست؛ چون در آموزش و یادگیری، گوینده یا نویسنده بهوسیلة الفاظ و عبارات، مفاهیم و معانی ویژهای را به ذهن شنونده یا خواننده منتقل میكند؛ ولی علم حضوری ازقبیل معانی و مفاهیم ذهنی نیست تا بتوان با گفتار یا نوشتار به دیگری انتقال داد.
شناخت حصولی: شناختی است كه با وساطت صورت یا مفهوم ذهنی تحقق مییابد. از ویژگیهای چنین شناختی، امكان آموزش و یادگیری آن بهوسیلة گفتار و مانند آن است. تمام شناختهای حسی و عقلی از اینگونهاند. این شناخت براساس متعلَّق خود، به دو قسم تقسیم میشود:
1. شناخت حصولی كلی كه در آن، صورت یا مفهوم ذهنی بر افراد متعدد قابل انطباق است؛ مانند شناخت حسن و حسین بهمنزلة «انسان»، یعنی موجودی زنده كه دارای قدرت اندیشه و دیگر ویژگیهای انسانی است؛ همچنین، شناخت الكتریسیته بهمنزلة نوعی از انرژی كه به نور و حرارت تبدیل میشود و علت پیدایش بسیاری از پدیدههای مادی است. این شناخت، دراصل به ماهیات و عناوین كلی موجودات تعلق دارد و بالعرض، به هریك از افرادِ آن، نسبت داده میشود.
2. شناخت حصولی جزئی كه در آن، صورت یا مفهوم ذهنی تنها بر یك فرد منطبق میشود. این شناخت تنها در محسوسات و بهوسیلة حواس بهصورت ادراك حسی حاصل میشود؛ مانند آگاهی انسان از رنگهایی كه میبیند و صداهایی كه میشنود.(1)
درباره خداوند متعال نیز دو نوع شناخت، متصور است: یكی، شناخت شخصی و حضوری كه بدون وساطت مفاهیم ذهنی تحقق مییابد و دیگری، شناخت كلی حصولی كه بهوسیلة مفاهیم عقلی حاصل میشود و مستقیماً به ذات الهی تعلق نمیگیرد. معرفتهایی كه بهوسیلة مفاهیم ذهنی و از راه براهین عقلی حاصل میشوند، همگی معرفتهایی كلی و حصولیاند؛ ولی اگر كسی معرفت شهودی بیابد، خداوند را بدون واسطة مفاهیم ذهنی خواهد شناخت.
توجه به این نكته، ما را از پیشداوری درباره آیات و روایات خداشناسی مصون میدارد تا نسنجیده همه آنها را حمل بر شناخت كلی و عقلی نكنیم و دقت بیشتری داشته
1. آگاهی انسان از رنگهایی كه میبیند، صداهایی كه میشنود و دیگر محسوسات، بهواسطة نوعی از صورتها و مفاهیم ذهنی بهنام صورتهای حسی حاصل میشود. صورت حسی كه از اشیای خارجی در ذهن نقش میبندد، هرچند بهخودیخود كلی و قابل تطبیق بر افراد متعدد است، اما نحوة حكایت آن از واقعیت خارجی بهگونهای است كه آن را جزئی میسازد. در شناخت حسی، صورت ذهنی شیء خارجی، مانند قالبی تمامعیار، بر آن منطبق و كاملاً فانی در آن است؛ بهگونهایكه آن قالب، مستقلاً ملاحظه نمیشود؛ ازاینرو، بهتبع شیء خارجی، جزئی میشود (ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، نهآیه الحكمة، ص77؛ و محمدتقی مصباح یزدی، تعلیقة علی نهآیه الحكمة، ص364ـ 365، تعلیقة 359).
باشیم؛ چرا كه شاید برخی از آنها، ناظر به رابطه شهودی دل با خدا باشند كه بهصورت نیمهآگاهانه یا ناآگاهانه تحقق مییابد و از نوع معرفت حضوری و شخصی است.
نظرات شما عزیزان: