درس دوّم: آثار خداشناسى در زندگى ما
1. خداشناسى و پيشرفت علوم
فكر كنيد دوستى از سفر آمده و كتابى به عنوان ارمغان براى شما آورده است و مىگويد كتابى است بسيار عالى زيرا نويسنده آن دانشمندى است فوق العاده فهميده، پراطّلاع، دقيق و ماهر و در رشته خود نابغه و به تمام معنى استاد است.
حتماً شما اين كتاب را سرسرى مطالعه نخواهيد كرد; بلكه به عكس روى تمام جمله بندىها و تعبيرات و حتّى كلمات آن دقّت مى كنيد و اگر جمله اى از آن را نفهميديد ساعتها و شايد روزهاى متوالى هر موقع كه فرصت كرديد روى آن برمى گرديد تا معنى و مفهوم آن براى شما روشن شود چرا كه نويسنده آن يك فرد عادى نيست بلكه دانشمند بزرگى است كه كلمه اى را بى حساب نمى نويسند.
امّا اگر به عكس به شما گفتند اين كتاب ظاهرش ممكن است زيبا باشد امّا نويسنده آن يك فرد كم سواد است كه هيچ مايه علمى ندارد و هيچ حسابى در كار او نيست!
معلوم است كه شما فقط يك نگاه سرسرى به كتاب مى كنيد و هر جاى آن را نامفهوم ديديد مى گوييد اين هم از بى اطّلاعى نويسنده است و حيف است كه انسان وقت خود را براى مطالعه آن تلف كند.
عالم هستى همانند كتاب بزرگى است كه هر يك از موجودات آن كلمه يا جمله اى از آن را تشكيل مىدهد، از نظر يك فرد خداپرست همه ذرات اين جهان قابل دقّت است، يك انسان با ايمان در پرتو نور خداپرستى; با كنجكاورى خاصّى به مطالعه اسرار آفرينش مى پردازد (و همين موضوع به پيشرفت علوم و دانشهاى انسانى كمك مىكند)، زيرا او مى داند آفريننده اين دستگاه، بى نهايت علم و قدرت دارد، و همه كارش روى حكمت و فلسفه است، بنابراين دقيق تر مطالعه مىكند، عميق تر بررسى مى نمايد تا اسرار آن را بهتر درك كند.
امّا يك فرد مادى انگيزه اى براى مطالعه عميق اسرار آفرينش ندارد زيرا خالق آنها را طبيعت بى شعور مى داند و اگر مى بينيم بعضى از دانشمندان مادى در صف مكتشفان علوم هستند به خاطر آن است كه آنها غالباً خدا را قبول دارند و فقط نام او را طبيعت مى گذارند، چرا كه براى كار طبيعت; «نظم» و «حساب» و «برنامه» قائل هستند.
خلاصه، خداپرستى وسيله پيشرفت علوم و دانشهاست.
2. خداشناسى و تلاش و اميد
به هنگامى كه حوادث سخت و پيچيده در زندگى انسان رخ مىدهد، و درها ظاهراً به روى او از هر سو بسته مىشود و احساس ضعف و ناتوانى و تنهايى در برابر مشكلات مىكند; ايمان به خدا به يارى او مى شتابد و به او نيرو مىدهد.
آنها كه ايمان به خدا دارند خود را تنها و ناتوان نمى بينند، مأيوس نمىشوند; احساس ضعف و ناتوانى نمى كنند; چون قدرت خدا بالاتر از همه مشكلات است و همه چيز در برابر او سهل و آسان مىباشد.
آنها با اميد به لطف و حمايت و كمك پروردگار به مبارزه با مشكلات برمى خيزند و تمام نيروهاى خود را به كار مىگيرند و با عشق و اميد به تلاش و كوشش ادامه مىدهند و بر سختىها پيروز مىشوند.
آرى ايمان به خدا تكيه گاه بزرگى براى انسانها است.
ايمان به خدا مايه استقامت و پايمردى است.
ايمان به خدا نور اميد را هميشه در دلها زنده نگه مى دارد.
و به همين دليل افراد با ايمان هرگز دست به خودكشى نمى زنند زيرا خودكشى از يأس و نوميدى كامل و احساس شكست سرچشمه مى گيرد امّا افراد با ايمان نه نوميد مىشوند و نه احساس شكست مى كنند.
3. خداشناسى و احساس مسئوليّت
طبيبانى را مى شناسيم كه وقتى بيمار تنگدستى به آنها مراجعه مىكند نه تنها از گرفتن حق ويزيت خوددارى مى نمايند بلكه پول دارو را نيز در اختيار او مى گذارند و حتى اگر احساس خطر براى بيمار خود كنند شب را تا به صبح بر بالين او در خانه محقرش مى مانند. اينها افرادى خداپرست و با ايمانند.
امّا طبيبانى را نيز مى شناسيم كه بدون دريافت پول كوچك ترين گام براى بيمار برنمى دارند، زيرا ايمان محكمى ندارند.
انسان با ايمان در هر رشته اى كه باشد احساس مسئوليّت مىكند، وظيفه شناس است، نيكوكار و با گذشت است، همواره يك پليس معنوى را در درون جان خود حاضر مى بيند كه مراقب اعمال او است.
ولى افراد بى ايمان مردمى خودخواه و خودكامه و خطرناكند و هيچ گونه مسئوليتى براى خود قائل نيستند، ظلم و ستم و تجاوز به حق ديگران براى آنها ساده است و كمتر حاضر به نيكوكارى مى باشند.
4. خداشناسى و آرامش دانشمندان
روان شناس مىگويند در زمان ما بيمارى روانى و ناراحتى روحى بيش از هر زمان ديگر است.
و نيز مى گويند يكى از عوامل اين بيمارى احساس نگرانى است; نگرانى از حوادث آينده; نگرانى از مرگ، نگرانى از جنگ و نگرانى از فقر و شكست.
آنها اضافه مى كنند: از جمله چيزهايى كه مى تواند نگرانى را از روح انسان دور كند ايمان به خدا است زيرا هر وقت عوامل نگرانى مى خواهد در روح او نفوذ كند ايمان به خدا آن را عقب مى راند.
خدايى كه مهربان است، خدايى كه روزى دهنده است، خدايى كه از حالات بندگانش آگاه وهرگاه رو به سوى او آرند، به آنها كمك مىكند و از ناراحتىها رهايى مى بخشد.
به همين جهت مؤمنان واقعى هميشه احساس آرامش مى كنند و هيچگونه نگرانى در روح آنها نيست و چون كارشان براى خدا است اگر زيانى هم كنند جبرانش را از او مى طلبند و حتى در ميدان جنگ لبخند بر لب دارند.
قرآن مجيد مىگويد:
(الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن);
«آنها كه ايمان آوردند و ايمان خود را با ستم نيالودند، آرامش و امنيت براى آنهاست».
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1. آيا سرگذشتى از تاريخ گذشتگان به خاطر داريد كه جلوههاى ايمان و آثارى را كه در بالا گفته شد بازگو كند؟
2. آيا مى دانيد چرا بعضى از افراد كه دم از ايمان به خدا مى زنند آلودگىهاى اخلاقى دارند و آثار چهارگانه بالا در آنها ديده نمىشوند؟
نظرات شما عزیزان: