اجتماع چیست و چرا مهم است ؟ Community

 

ما در تعریف «اجتماع» مشکل جدی داریم!

من به عنوان فردی که روزانه با جوامع کار می کنم و صدها مورد از آنها را در چند سال گذشته مطالعه کرده ام، هنوز در تعریف آن سردرگمی زیادی احساس می کنم. اجتماع به‌عنوان یک عبارت برای هر چیزی که با مجموعه‌ای از انسان‌ها - از بسیار ملموس تا بسیار انتزاعی- مرتبط باشد، استفاده می‌شود.

فرهنگ لغت community را اینگونه تعریف می کند:

اجتماع، انجمن، عوام، عموم، جامعه، گروهی از مردم دارای ویژگی مشترک

کامیونیتی / اجتماع یک واحد با اشتراکاتی مانند مکان، هنجارها، مذهب، ارزش ها، آداب و رسوم یا هویت است. اجتماع ها ممکن است حس مکان واقع در یک منطقه جغرافیایی معین یا در فضای مجازی را از طریق بسترهای ارتباطی به اشتراک بگذارند.

 

اما من فکر می کنم تعریف سنتی از کامیونیتی / اجتماع دیگر قدیمی است. بیشتر بر اساس مکان مشترک است: "گروهی از مردم که در یک مکان زندگی می کنند". این همان چیزی است که اجتماع قبلاً از نظر تاریخی بود. اما برای بسیاری از ما، روستا یا محله ما دیگر تعریف کننده اصلی هویت یا مشارکت نیست. همانطور که مگان گاربر در این مقاله What Does 'Community' Mean در theatlantic به زیبایی اشاره می کند، ما به طور سنتی از تولد در یک جامعه نیز تغییر مکان داده ایم و اکنون جوامع خود را انتخاب کرده و هویت خود را از طریق آنها بیان می کنیم.

من فکر می کنم تیکه پازل تکمیل کننده ی تعریف سنتی از اجتماع / کامیونیتی "احساس معاشرت با دیگران، در نتیجه اشتراک نگرش ها، علایق و اهداف مشترک" است. این گونه به شکل مدرن اجتماع نزدیکتر می شود. هر کسی در آن چیزی مشترک دارد. با این حال، باز فکر می کنم همچنان خیلی گسترده و مبهم است. من نگرش ها، علایق و اهداف زیادی دارم که با دیگران به اشتراک می گذارم. اما این هنوز به این معنی نیست که من با آنها احساس هم اجتماعی / کامیونیتی خواهم کرد.

برای آن، به روابط بیشتری نیاز داریم!

و اگر بخواهیم تعریف درست تری برای کامیونیتی / اجتماع ارائه بدهیم :

اجتماع = گروهی از مردم که به یکدیگر اهمیت می دهند و احساس می کنند که به هم تعلق دارند.

خب بهتر است روی این جمله کمی بیشتر تمرکز کنیم:

"گروهی از مردم": A group of people

در واقع همیشه اجتماعی از انسان ها وجود دارد. این در ابتدا بدیهی به نظر می رسد، اما استفاده زیادی از کلمه ای غیرانسانی و انتزاعی رو می بینم: “the marketing community”, “the international community”, “the St. Clarke’s Streets community”, the “AirBnB community. ولی ما در مورد انسان های واقعی با زندگی واقعی، داستان های واقعی، امیدهای واقعی و رویاهای واقعی صحبت می کنیم.

"که به یکدیگر اهمیت می دهند": that care about each other

به نظر من این هسته مطلق یک اجتماع است. افراد یک گروه فقط غریبه های تصادفی نیستند، بلکه با یکدیگر رابطه دارند. اونا به همدیگه فحش می دهند، با هم میخندند و برنامه های مشترک دارند، به افراد این گروه نسبت به تا به افرادی که در خیابان ملاقات میکنند اهمیت بیشتری می دهند. اینجاست که جادوی یک اجتماع / کامیونیتی اتفاق می افتد. وقتی مردم به همدیگر اهمیت می دهند، اعتمادشان را تقویت می کنند. و اعتماد قفل همکاری، اشتراک گذاری، پشتیبانی، امید، ایمنی و بسیاری موارد دیگر را باز می کند. در حالی که اکثر سازمان ها در جهان عملکرد خود را در جهت اهداف خارجی بهینه می کنند، این اجتماع است که اعتماد را بهینه میسازد.

«احساس تعلق دارند»: feel they belong

اجتماع/ کامیونیتی به یکی از اساسی ترین نیازهای انسان پاسخ می دهند: ما می خواهیم دوست داشته شویم، نمی خواهیم تنها باشیم و می خواهیم بدانیم که به جایی تعلق داریم. جوامع واقعی این حس خانه، این حس خانواده، این حس "اینها همتایان / رفقای من هستند" را به ما می دهند. این قبیله من است، من به اینجا تعلق دارم. در این گروه من را همان طور که واقعا هستم می پذیرند.

"با هم": together

یک اجتماع/ کامیونیتی به مردم احساس هویت مشترک می دهد. ما با هم هستیم. این هویت مشترک مهم است، زیرا گروه را فراتر از روابط فردی، 1:1 می برد. از طریق یک اثر پروکسی، غریبه ها را به همتایان قابل اعتماد تبدیل می کند: با وجود اینکه من شما را نمی شناسم، بیشتر از یک فرد معمولی به شما اعتماد دارم، زیرا ما بخشی از یک اجتماع/ کامیونیتی هستیم و هویت یکسانی داریم. بسیاری از ما علایق، جاه طلبی ها و اهداف خود را از طریق افرادی که با آنها وقت می گذرانیم ابراز می کنیم - کامیونیتی بخشی از هویت ما می شوند.

اجتماع و هدف مشترک / community having a common goal

من تعاریف بسیاری از جامعه را می بینم که نسخه ای از مورد زیر هستند:

اجتماع = گروهی از مردم که به یک هدف مشترک دارند.

به نظر من، این تعریف صلاحیت یک اجتماع/ کامیونیتی را ندارد، مگر اینکه این افراد روابط مطمئنی با یکدیگر داشته باشند. چرا؟ زیرا چیزهای زیادی در جهان وجود دارد که افراد با یک هدف / هدف / نگرش / علایق مشترک گرد هم می آیند: تیم های پروژه، شرکت ها، جنبش های سیاسی و غیره. آنها گروه هایی از مردم هستند که به یک هدف اهمیت می دهند، اما آن ها یک اجتماع/ کامیونیتی نیستند.

من فکر میکنم ما به راهی برای متمایز کردن گروه های هدف محور و اجتماع هایی که بر اساس روابط تشکیل میشوند داریم. چرا؟ زیرا در نهایت تیم‌های پروژه، شرکت‌ها و جنبش‌های سیاسی برای یک خروجی خارجی بهینه می‌شوند (معروف به هر هدفی که باشد). اما به نظر من اجتماع/ کامیونیتی برای چیز دیگری بهینه می شود: رابطه و اعتماد بین اعضا.

البته اجتماع همچنان می تواند اهداف مشترکی نیز داشته باشد. یکی از راه‌هایی که می‌توان به آن نگاه کرد، تمایز گذاشتن بین هدف داخلی یک اجتماع (ما از یکدیگر مراقبت می‌کنیم) و هدف خارجی (ما یک هدف جمعی داریم). من معتقدم که هر اجتماعی باید ابتدا یک هدف درونی داشته باشد تا به طور واقعی به عنوان یک کامیونیتی عمل کند. بدون اعتماد و روابط، به یک پروژه، یک ابتکار، یک حرکت تبدیل می شود.

 

شما "اجتماع/ کامیونیتی" را چگونه تعریف می کنید؟

من دوست دارم این شروع کننده مکالمه باشد و دوست دارم از شما بشنوم که "اجتماع" برای شما چه معنایی دارد. لطفا نظرات خودتان را با من در میان بگذارید یا از طریق ایمیل با من در ارتباط باشید.