هفت نكته درباره احترام والدين
1.رعايت حقوق والدين واجب است اگر چه آنها در حق اولاد كوتاهى كرده باشند.[1]
2.حفظ احترام پدر و مادر و رعايت ادب در صحبت كردن با آنان لازم است.[2]
3.آنچه در اطاعت پدر و مادر واجب است اين است كه فرزند با آنها معاشرتى نيكو داشته باشد.[3]
4.مسافرت فرزند اگر سبب آزار پدر و مادر باشد حرام است.[4]
5.مسافرتى كه بر فرزند واجب نيست در صورت نهى پدر و مادر و اذيت شدن آنان حرام بوده و نماز در آن تمام است.[5]
6.هديه دادن و بخشيدن چيزى به پدر و مادر مستحب است.[6]
7.مستحب است انسان بر سر قبر پدر و مادر خود از خداوند حاجت بخواهد.[7]
هفت نكته درباره گفتگو با نامحرم
1. صحبتكردن با نامحرم به غير ضرورت مكروه است، خصوصاً اگر مخاطب جوان باشد.[8]
2. صحبت كردن با هر كسى درباره هر چيزى از روى شهوت و لذت جايز نيست (مگر با همسر).[9]
3. گفتگو با نامحرم با شرايط ذيل جايز است:
الف) به قصد لذت و ريبه نباشد.[10]
ب) با صحبت كردن به گناه آلوده نشوند.[11]
ج) خوف افتنان (به فساد افتادن) نباشد.[12]
د) خانم ها هنگام صحب كردن صداى خود را نازك و لطيف نكنند.[13] قرآن مى فرمايد:
«فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيطْمَعَ الَّذى فى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا»[14]
پس به گونه اى هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد.
4. اگر مردى بداند چنانچه با نامحرمى صحبت كند به گناه خواهد افتاد نبايد با او صحبت كند خواه زن به گونه اى صحبت كند كه مرد را به گناه بيندازد يا درباره مطلبى صحبت كند كه مرد به گناه بيفتد.[15]
5. اگر مردى به قصد به حرام انداختن نامحرمى، با او صحبت كند حرام است.[16]
6. رد و بدل كردن سخنان محرّك از طريق تلفن، موبايل، بلوتوث، اينترنت و ... به هر انگيزه اى حرام است.[17]
7. سلام كردن مرد و زن نامحرم به يكديگر اگر به قصد لذت نباشد و ترس افتادن به گناه وجود نداشته باشد، اشكال ندارد.[18]
خودنمايى حرام
خودنمايى به منظور به گناه انداختن ديگرى حرام است. مثلاً خانمى به گونه اى خودنمايى كند كه نگاه مرد نامحرم به او جلب شود. راه رفتن به گونه اى خاص، حرف زدن، انجام حركات خاص، لبخند زدن به نامحرم يا شوخى كردن يا نگاه كردن به قصد خودنمايى نمونه هايى از خودنمايى هاى حرام هستند.
خودنمايى مردان نيز براى به حرام انداختن نامحرم، حرام است. مواردى مثل پوشيدن لباس خاص و يا باز گذاشتن بازو و سينه به منظور جلب نظر نامحرم، انداختن گردن بند، حرف زدن، نگاه كردن و راه رفتن و انجام رفتارهاى شهوانى به منظور جلب نظر نامحرم و ... از اين قبيل خودنمايى ها هستند.[19]
جلب توجه نامحرمان
يكى از مسائلى كه در رابطه با خانم ها در احكام شرعى مطرح است اين است كه نبايد كارى كنند كه موجب جلب توجه شود. قرآن مى فرمايد:
«وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِية»[20]
و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد.
به چند نمونه از آنها اشاره مى شود:
1. آنچه جلب توجه نامحرم مى شود حرام است.
2. پوشيدن مانتوهاى كوتاه و تنگ با رنگ هاى شاد به نوعى كه جلب توجه نامحرم كند حرام است.[21]
3. عطر زدنى كه موجب جلب توجه نامحرم شود حرام است.[22]
4. پوشيدن لباس نازكى كه موجب جلب توجه نامحرم شود حرام است.[23]
5. پوشيدن كفش هاى صدادار و براق براى بانوان اگر باعث جلب توجه نامحرم شود حرام است.[24] قرآن مى فرمايد:
«وَ لا يضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِن لِيعْلَمَ ما يخْفينَ مِنْ زينَتِهِن»[25]
و هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهاني شان دانسته شود.
همچنين مدل راه رفتن، نوع حرف زدن، نوع خوردن در خيابان و ... نيز از اين امور به حساب مى آيند.
پنج نكته درباره صداى نامحرم
1. شنيدن صداى زن نامحرم در صورتى كه به قصد لذت نباشد و سبب افتادن در گناه نشود، اشكال ندارد.[26]
2. گوش دادن به آواز زن نامحرم در هر صورت، اشكال دارد.[27]
3. اگر زن قرآن را به صورت ترتيل و ساده بخواند، گوش دادن به صداى او مانعى ندارد و اگر با صدا بخواند، جايز نيست.[28]
4. شنيدن نوحه خوانى و مرثيه ثرايى زنان اگر مفسده نداشته باشد اشكال ندارد.[29]
5. سخنرانى زن در مجلس مردان، اگر مفسده نداشته باشد اشكال ندارد.[30]
سه نكته درباره دوستى با نامحرم
1. دوستى با نامحرم از نظر قرآن حرام است، چه با اطلاع و اجازه پدر باشد و چه بدون اجازه، چه با هدف ازدواج باشد و چه نباشد،[31] چه دوستى با نامحرم فاميل باشد چه غريبه، چه قصد بدى در كار باشد، چه نباشد، چه با انگيزه هاى خيرخواهانه باشد همچون راهنمايى ديگران، آموزش علمى، رفع افسردگى يا نباشد، چه در محيط كارى با همكاران باشد و چه در محيطهاى آموزشى و دانشگاهى.
2. وساطت در دوستى هاى نامشروع نيز حرام است.
3. وعده و قرار با چنين دوستانى حرام است و سفر به عنوان ديدار آنها سفر معصيت محسوب مى شود و بايد در چنين سفرهايى نماز را كامل خواند. قرآن مى فرمايد:
«لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا»[32]
پنهانى با آنها قرار نگذاريد.
چهار نكته درباره حياء
حياء عبارت است از حالت نفسانى در انسان كه مانع ارتكاب اعمال زشت مى شود.
1. ارتكاب اعمالى كه موجب از بين رفتن حياء در ميان برادران دينى نسبت به يكديگر مى شود مكروه است.[33]
2. در انجام تكاليف شرعى حياء معنا ندارد و حياء عذر شرعى براى ترك واجب نيست.[34]
3. حياء نمى تواند براى ماندن بر جهل به وظايف شرعى و ترك پرسش عذر به شمار آيد.
4. به نيازمندى كه به جهت حياء از گرفتن زكات خوددارى مى كند، جايز بلكه مستحب است به ظاهر تحت عنوان هديه و در واقع به قصد زكات بدهند.[35]
چهارشنبه سورى
همه نيازهاى ما، حتى تفريح ما نياز به ضابطه دارد. سنت هاى جامعه در صورتى مشروع است كه منابع دينى آن را تأييد كنند. مسلمانى به حرف نيست، به رعايت ضابطه هاست.
مراسم چهارشنبه سورى، به دليل مجموعه اى از آفت هاى زير، مجوز شرعى ندارد:
1. ترويج خرافات.
2. آزار رساندن به ديگران.
3. سلب آسايش و امنيت عمومى.
4. ايجاد خسارت هاى مالى و جانى به ديگران. پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
«مَلعونٌ مَن ضارَّ مُؤمِناً»[36]
5. ايجاد مزاحمت براى ديگران.
6. ايجاد ترس و وحشت.
7. اسراف و از بين بردن سرمايه ها.
8. مخالفت با ضوابط و قوانين كشور.
ياد اموات
از سنت هاى نيكو، زيارت قبور است. امام على علیه السلام فرمود:
«زُورُوا مَوْتَاكُمْ فَإِنَّهُمْ يفْرَحُونَ بِزِيارَتِكُم»[37]
به زيارت مرده هاى خود برويد آنها از زيارت شما شاد مى شوند.
در اينجا به چند نكته اشاره مى شود:
1. هميشه زيارت اهل قبور به ويژه شب و روز جمعه مستحب است.
2. مستحب است بر اهل قبور سلام نماييم و سلام زير را بخوانيم:
«السَّلَامُ عَلَى أَهْلِ الدِّيارِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات»[38]
درود بر اهل شهرها كه مؤمنين و مؤمنات هستند.
3. مستحب است زائر دست خود را بر روى قبر بگذارد و هفت بار سوره قدر، سه بار حمد، سه بار ناس و فلق و آية الكرسى را بخواند.[39]
4. مستحب است زائر براى اموات طلب رحمت و مغفرت نمايد.[40]
5. مستحب است آب پاشيدن بر روى قبر تا چهل روز از زمان دفن ميت.[41]
6. حاجت خواستن از خداوند، نزد قبر پدر و مادر مستحب است.[42]
7. مهمتر از همه نكات فوق، اداى حقوق واجب آنهاست با قضاى نمازها و اداى بدهى ها و طلب حلاليت از اموات.
پی نوشتها:
------------------------------------------
[1] توضيح المسائل آية الله مظاهرى، م 548.
[2] همان، م 551.
[3] همان، م 552.
[4] همان، م 546.
[5] توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 720، م 1295.
[6] توضيح المسائل آية الله مظاهرى، م 43.
[7] همان، م 617 و 1446.
[8] تحريرالوسيله، ج 2، نكاح، ص 245، م؛ عروة الوثقى، نكاح، م 39.
[9] تحريرالوسيله، نكاح، م 29.
[10] استفتائات جديد، مكارم، ج 1، س 819؛ اجوبة الاستفتائات، س 1145؛ عروة الوثقى، ج 2، نكاح، م 3.
[11] تحريرالوسيله، نكاح، م 29؛ عروة الوثقى، نكاح، م 39.
[12] همان، م 29؛ عروة الوثقى، نكاح، م 39.
[13] تحريرالوسيله، ج 2، نكاح، ص 245، م 29؛ اجوبة الاستفتائات، س 678 و 674؛ منهج الصاحين، نكاح، ج 3، م 29.
[14] احزاب/ 32.
[15] عروة الوثقى، ج 2، نكاح، م 39.
[16] تحريرالوسيله، ج 2، با استفاده از مسئله 29.
[17] استفتائات امام خمينى( ره)، ج 3، س 52؛ اجوبة الاستفتائات، س 1145؛ استفتائات بهجت، ج 4، ص 195؛ استفتائات جديد، محسن محمودى، ج 2، ص 33.
[18] عروة الوثقى، ج 2، نكاح، م 39 و 41.
[19] احكام روابط زن و مرد، ص 180.
[20] احزاب/ 33.
[21] مسائل جديد، محسن محمودى، ج 4، ص 84.
[22] اجوبة الاستفتائات، س 967؛ استفتائات جديد مكارم، ج 1، س 797؛ هزار و يك مسأله فقهى، نورى همدانى، س 1032.
[23] استفتائات امام خمينى، س 27؛ استفتائات جديد مكارم، ج 2، س 152؛ جامع المسائل فاضل، ج 2، س 1329؛ اجوبة الاستفتائات، س 1363.
[24] اجوبة الاستفتائات، س 1362؛ استفتائات امام خمينى، ج 3، س 66؛ استفتائات جديد مكارم، ج 2، س 1023.
[25] نور/ 31.
[26] احكام خانواده، آية الله مكارم، ص 55، س 126.
[27] احكام خانواده، آية الله مكارم، ص 55، س 127؛ جامع الاحكام صافى، ج 2، ص 161، س 1671.
[28] استفتائات امام خمينى، ج 3، ص 273، س 62؛ احكام خانواده، آية الله مكارم، ص 55، س 129 و 130؛ جامع الاحكام صافى، ج 2، س 1678.
[29] استفتائات آية الله سبحانى، ص 362، س 1124.
[30] استفتائات امام، ج 3، ص 273، س 59.
[31] استفتائات مكارم، ج 2، س 1049 و 1075.
[32] بقره/ 235.
[33] فرهنگ فقه، ج 3، ص 387.
[34] اجوبة الاستفتائات، س 181.
[35] فرهنگ فقه، ج 3، ص 387؛ جواهر الكلام، ج 15، ص 324.
[36] نهج الفصاحه، موضوعى، ص 360.
[37] بحارالانوار، ج 10، ص 97.
[38] كامل الزيارت، ص 323.
[39] وسائلالشيعه، ج 2، ص 881؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 82؛ عروة الوثقى، ج 1، ص 325 .
[40] تحريرالوسيله، ج 1، ص 82؛ عروة الوثقى، ج 1، ص 324.
[41] وسائل الشيعه، ج 2، 859.
[42] عروة الوثقى، ج 1، ص 326.
نظرات شما عزیزان: