1ـ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَها سَبْعَةُ اَبْوابٍ.[1] و جهنم میعادگاه همه آنها است. هفت در دارد.
2ـ سَأُصْلِیهِ سَقَرَ ـ وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ ـ لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ ـ لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ[2] (اما) به زودی او را وارد دوزخ میکنیم و تو نمیدانی دوزخ چیست؟ (آتشی است که) نه چیزی را باقی میگذارد و نه چیزی را رها میسازد! پوست تن را به کلی دگرگون میکند!.
3ـ فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ[3] از آتشی بترسید که هیزم آن بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها است! و برای کافران آماده شده است.
4ـ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ[4] گروهی در بهشت و گروهی در سعیر (آتش).
5ـ فَأَمَّا مَنْ طَغى ـ وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا ـ فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى[5] اما آن کسی که طغیان کرده، و زندگی دنیا را مقدم داشته مسلماً «جحیم» جایگاه او است.
6ـ کَلاَّ لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ ـ وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَةُ ـ نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ـ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ[6] چنین نیست که او میپندارد به زودی در «حطمه» پرتاب میشود و تو چه میدانی «حطمه» چیست؟ آتش برافروخته الهی است، آتشی که از دلها سر بر میزند!.
7ـ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ ـ فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ ـ وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ ـ نارٌ حامِیَةٌ[7] و اما کسی که ترازوهایش سبک است پناهگاهش «هاویه» و تو چه میدانی «هاویه» چیست؟ آتشی سوزان.
8ـ کَلاَّ إِنَّها لَظى ـ نَزَّاعَةً لِلشَّوى ـ تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى[8] اما هرگز چنین نیست (که آنها میپندارند) شعلههای سوزان آتشی است که دست و پا و پوست سر را میکند و میبرد، و کسانی را که به فرمان خدا پشت کردند صدا میزند!.
تعبیرات مختلف قرآن درباره دوزخ
در نخستین آیه به یکی از معروفترین نامهای دوزخ که 77 بار در قرآن مجید تکرار شده ـ یعنی جهنم ـ برخورد میکنیم، این آیه اشاره به پیروان ابلیس کرده، میگوید: «جهنم وعده گاه همهی آنها است ـ و برای آن هفت در است!». در معنی واژهی «جهنَّم» میان ارباب لغت و مفسّران گفتگو بسيار است، بعضی آن را به معنی «آتش»، و بعضی آن را به معنی «عمیق و ژرف» دانستهاند، در لسان العرب آمده «جِهِنَّام» به معنی عمق زياد است، و لذا «بئرٌ جَهَنَّم و جِهِنّام» به معنی چاه عميق آمده است. در همان کتاب از بعضی نقل شده که اين واژه در اصل عبرانی است و «کهِنّام» بوده است، و عربی آن به صورت جهنم ذکر شده، (و به همین دلیل از الفاظ مالاینصرف است، چرا که هم معرفه و هم عجمی است). جمعی آن را در اصل از واژه عبری «جهینون» دانستهاند[9] و بعضی آن را عربی میدانند (و علت مالاینصرف بودن آن را تأنیث و تعریف ذکر کردهاند). بعضی نيز آن را از ريشه فارسی دانستهاند. به تونل زير زمينی که حرارت در آن میدمند و زمين حمام را گرم میکند نيز جهنم میگویند.[10] به هر حال ریشه آن هر چه بوده باشد (عربی، فارسی، و عبراني) اين واژه در قرآن مجيد نامی است برای محلی که مملو از انواع عذابها و کانون قهر و غضب الهی است، و دارای درکات و مراتب مختلف است.
در دومين آيه به يکی ديگر از نامهای دوزخ برخورد میکنیم و آن «سقر» است، بعد از اشاره به داستان يکی از مشرکان لجوج و سرسخت (وليد بن مغيره) میفرماید به زودی او را وارد «سقر» میکنیم، و تو نمیدانی سقر چیست (آتشی است که) چيزی را (به حال خود) باقی نميگذارد، و نه چيزی را رها میکند، پوست تن را به کلی دگرگون میسازد. «سَأُصْلِیهِ سَقَرَ ـ وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ ـ لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ ـ لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ». به هر حال «سقر» يکی از نامهای دوزخ است که در اصل از مادهی «سَقْر» (بر وزن فقر) به معنی دگرگون شدن و ذوب شدن بر اثر تابش آفتاب گرفته شده.[11]
بعضی آن را نام يکی از طبقات وحشتناک دوزخ میدانند چنانکه در حديثی از امام صادق ـ عليه السّلام ـ میخوانیم: درّهای است به نام سقر که جايگاه متکبران است و هرگاه نفس بکشد دوزخ را میسوزاند.[12] در صحاح اللغه آمده است که «سقرات الشمس» به معنی شدت تابش آفتاب است، و «يَوْمٌ مُسَقَّرٌ» به معنی روز داغ و سوزان است. در التحقيق آمده که اصل اين ماده به معنی حرارت شديدی است که رنگ اشياء يا صفات آنها را دگرگون میسازد. ولی تدريجاً اين واژه به صورت نامی از نامهای آتش دوزخ درآمده است، آتشی شديد و سوزان که همه چيز را دگرگون میسازد. اوصافی که در همين آيات آمده نيز شاهد اين مدعی است، چرا که از يک سو میگوید: پوست تن را به کلی دگرگون میکند، و از سوی ديگر میفرماید: چيزی را به حال خود باقی نميگدازد.
اسامی دوزخ
ديگر از اسامی دوزخ که در قرآن مجيد به طور گسترده به کار رفته است «نار» است اين واژه 145 بار در قرآن مجيد آمده که در غالب موارد به معنی آتش دوزخ است، هر چند در مواردی نيز به معنی آتش دنيا آمده است، از جمله در سومین آیه از آیات مورد بحث خطاب به معارضان قرآن کرده، میگوید: «اگر شما سورهای همانند قرآن نميآوريد ـ و هرگز نخواهيد توانست ـ از آتشی بپرهيزيد که هيزم آن مردم (گنهکار) و سنگها است که برای کافران آماده شده است. واژهی «نار» به معنی هر گونه «آتش» است، راغب در مفردات میگوید: «نار» به معنی شعلهای است که در برابر حسّ انسان ظاهر میشود، و به حرارت تنها نیز «نار» گفته میشود، بعضی معتقدند «نار» و «نور» از یک ریشه گرفته شده و هر دو با هم همراهند. به هر حال کثرت استعمال اين واژه در خصوص آتش دوزخ در آيات قرآن به حدّی است که به صورت نامی از نامهای دوزخ درآمده. قرآن مجید در آیهی 10 آل عمران، اشاره به گروهی از مجرمان کرده میگوید: «وَ أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ»: «آنها هیزم آتشند» يعنی هيزم دوزخند. تعبیر به «اصحاب النار» در آیات متعدد نیز در مورد دوزخیان به کار رفته است و لذا اصحاب النار در مقابل اصحاب الجنّه قرار داده شده.[13] ضمناً از اوصافی که در اين آيه برای آتش دوزخ شمرده شده اين است هيزم و آتش گيرهی آن خود انسانها به اضافهی سنگها (بتها) هستند، بنابراین آتش دوزخ از اين نظر هيچ شباهتی به آتش دنيا ندارد.
در چهارمين آيه به نام و توصيف ديگری دربارهی اين کانون قهر الهی يعنی (سعیر) برخورد میکنیم. بعد از اشاره به هدف نزول قرآن که انذار مردم و بيم دادن آنها از روز قيامت است میفرماید: (در آن روز) گروهی در بهشتند و گروهی در سعیرند (فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ). واژهی «سعیر» شانزده بار، و جمع آن «سُعر» دوبار در قرآن مجید آمده است، این واژه در اصل از مادهی «سَعر» (بر وزن قعر) گرفته شده که به معنی برافروختن آتش است و به معنی شدت فروزندگی آن نيز آمده، لذا «سعیر» به معنی آتشی است که بسيار سوزان و ملتهب و شعلهور باشد، و گاه به معنی «جنون» نیز آمده است، چرا که در این حالت شخص شعلهور میگردد و هيجان به او دست میدهد، به شتر دیوانه، ناقهی مسعوره میگویند.[14] از این که «سعیر» در آیهی فوق در مقابل «جنّت» قرار گرفته، چنين استفاده میشود که آن هم يکی از نامهای دوزخ است، تعبیر به «اصحاب السعیر» در چند آیه از قرآن نیز به قرینهی ديگری بر اين نامگذاری است.[15] ولی نميتوان انکار کرد که در پارهای از آيات قرآن به همان معنی وصفی به کار رفته، و اشاره به فروزندگی آتش دوزخ است.
پنجمين تعبير که در بيست و پنج مورد در قرآن مجيد آمده است همان جحیم است، در آیهی مورد بحث میفرماید: «اما کسی که طغيان کند وز ندگی دنيا را (بر آخرت) مقدم دارد جحیم جایگاه او است» (فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى). واژه «جحیم» که از تعبيرات قرآن استفاده میشود يکی از نامهای دوزخ است و از ماده «جَحْم» است که به گفته راغب به معنی «شدت برافروختگی آتش» در «مقاییس اللغه» نيز بر همين معنی تأکيد شده، ولی «صحاح اللغه» آن را به معنی آتش عظيم تفسیر کرده که طبعاً با شدت حرارت و التهاب همراه است. ولی در يک مورد در قرآن مجيد اين واژه در مورد آتشهای سوزان دنيا به کار رفته در آنجا که از قول مشرکان زمان ابراهيم ـ عليه السّلام ـ نقل میکند: قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِيمِ.[16] «گفتند بنای مرتفعی برای او (ابراهيم) بسازيد و او را در جحیم (کانونی پر از آتش سوزان شعلهور) بیفکنید». اما این تعبیر مانع از آن نیست که واژهی مزبور از نامهای جهنم بوده باشد.
در ششمین تعبیر با واژه «حُطَمَة» مواجه میشویم که دوبار در سورهی «هُمزه» تکرار شده است، که ضمن اشاره به وضع کسانی که عيب جويی و غيبت میکنند و حرص برای جمع آوری اموال دارند میفرماید: «چنين نيست که او میپندارد، به زودی در حطمه پرتاب میشود، تو چه میدانی حطمه چیست؟! آتش الهی برافروخته است که از دلها سر میکشد.! (کَلاَّ لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ ـ وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَةُ ـ نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ـ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ). واژه «حطمه» که به گفته «صحاح اللغه» و «مجمع البحرین» نامی از نامهای دوزخ است، صیغهی مبالغه از مادهی «حطم» به معنی «درهم شکستن» است. و بعضی آن را به معنی «در هم شکستن اشیاء خشک» میدانند، لذا به سالهای قحطی «حُطمة» (بر وزن لقمه) گفته میشود، زيرا همه چز را درهم میشکند و انسانها را متلاشی میسازد و «حطیم» به محلی از کعبه که میان حجر الاسود و در خانه کعبه واقع شده گفته میشود، زيرا مردم سخت در آنجا ازدحام میکنند گويی از شدت فشار میخواهد استخوانها درهم بشکند.
بنابراين نام گذاری دوزخ به عنوان «حطمه» به خاطر آن است که آتش سوزانش همه چيز را درهم میشکند و متلاشی میسازد، و تفسيری که قرآن در آيات مورد بحث برای آن آورده (ميگوید: آتش افروختهی الهی است، که از دلها سر میکشد) نيز شاهد بر اين مدّعی است. ولی از بعضی از روايات استفاده میشود: که هر یک از نامهای «جهنم» از جمله حطمه اشاره به بخش خاصی از دوزخ میباشد.[17]
در هفتیمن تعبیر سخن از «هاویه» است، که فقط يک بار در قرآن مجيد ديده میشود، میفرماید: وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ ـ فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ ـ وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ ـ نارٌ حامِیَةٌ: «اما آن کس که ترازوهای (عمل) او سبک است پناهگاهش هاویه است، و تو چه میدانی هاویه چیست؟ آتشی داغ و سوزان»![18] «هاویه» به گفتهی ابن منظور در «لسان العرب» يکی از نامهای «جهنم» است، بنابراین «اُمّه هاوِيَةٌ» مفهومش اين است که مسکن و قرارگاه او دوزخ میباشد.[19] در «مقاییس اللغه» و «مفردات راغب» نيز اشاره به اين نام گذاری شده است، این ماده در اصل از ماده «هُوِىّ» به معنی افتادن و سقوط کردن است، زيرا کافران و مجرمان در آن سقوط میکنند، ضمناً اشاره به عمق دوزخ نيز میباشد. واژه «اُمّ» در اينجا به معنی جايگاه و قرارگاه تفسير شده و گاه به معنی مادر، يعنی همان گونه که مادر فرزند خويش را در آغوش میکشد دوزخ نيز افراد را در آغوش میگیرد!. بعضی نيز «اُم» را در اينجا به معنی «مغز سر» تفسیر کردهاند، و میگویند «هاویه» توصيفی است برای دوزخيان زيرا با سر، در آن سقوط میکنند، ولی تفسير اول صحيحتر به نظر میرسد. در هشتمين و آخرين تعبیر به واژهی (لَظي) برخورد میکنیم، که آن نیز یک بار در قرآن آمده، در سورهی معارج پس از اشاره به حال مجرمانی که در قيامت دوست دارند همسر و برادر و فرزندان خود را برای نجات خويش قربانی کنند میفرماید: کَلاَّ إِنَّها لَظى ـ نَزَّاعَةً لِلشَّوى ـ تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى: «آن گونه نيست که آنها میپندارند (بلکه) آن لظی (آتش سوزان) است ـ که دست و پا و پوست سر را میکند! ـ و کسانی را که به فرمان خدا پشت کردهاند فرا میخواند».[20]
«لظی» در اصل به معنی آتش يا شعلهی خالص آتش است، ولی به گفتهی «لسان العرب» و «مفردات راغب» اين واژه نامی از نامهای «جهنم» است (لذا به خاطر علم بودن و تأنیث غیر منصرف است). «نزّاعه» به معنی چيزی است که پی در پی جدا میسازد، و «شَوی» به معنی دست و پا و اطراف بدن است (هر چند گاهی به معنی بريان کردن نيز آمده، ولی در اينجا مناسب همان معنی اول است چرا که وقتی چيزی را در آتش میافکند اول شاخ و برگ و اطراف آن میسوزد.) بعضی نيز «شوی» را به معنی پوست تن يا پوست سر معنی کردهاند. و از عجائب اين آتش سوزان اين که دوزخيان را به سوی خود فرا میخواند! آيا واقعاً دوزخ از نوعی حيات و درک و شعور برخوردار است و چنين میکند؟ و یا جاذبهی مرموزی در دوزخ است که مستحقان را به خود جذب مینماید؟.
هر دو احتمال امکان پذیر است، ولی ظاهر آيه همان معنی اول میباشد. اين نکته قابل توجه است که در روايات اسلامی «نار» از نامهای دوزخ ذکر نشده، بلکه هفت نام دیگر آمده، و هر کدام به عنوان يکی از طبقات دوزخ معرفی شده، نه این که این نامهای هفت گانه هر کدام مجموعهی دوزخ را شامل شود. از جمله در حديثی از امير مؤمنان علی ـ عليه السّلام ـ میخوانیم که فرمود: «جهنم هفت در دارد و اين درها طبقاتی هستند که هر يک بالای ديگری است سپس حضرت يک دست خود را بر ديگری نهاد و فرمود: این چنین!... پایینترین طبقه، «جهنم» است، و بالای آن «سعیر» و بالای آن «هاویه» است (ولی در بعضی از روايات آمده که پایینترین نقطه آن «هاویه» و بالاترین نقطه آن «جهنم» است).[21] مانعی ندارد که اسامی هفت گانه فوق، گاه بر تمام جهنم اطلاق گردد و گاه بر بخشی از دوزخ، همان گونه که در نامهای دنيا نيز ديده میشود که گاه یک نام بر مجموعه يک استان و گاه بر خصوص شهری که بخشی از استان است اطلاق میشود.
پی نوشت ها:
[1] حجر/43 ـ 44.
[2] مدثر/26 ـ 29.
[3] بقره/24.
[4] شوری/7.
[5] نازعات/37 ـ 39.
[6] همزه/4 ـ 7.
[7] قارعه/8 ـ 11.
[8] معارج/ 15 ـ 17.
[9] لغتنامهی دهخدا، مادهی «جهنّم».
[10] لغتنامهی دهخدا، مادهی جهنّم ـ التحقيق، لسان العرب، المنجد و اقرب الموارد.
[11] مقاییس اللّغه و مفردات راغب.
[12] تفسیر صافی، ذیل آیهی 48 سورهی قمر.
[13] اعراف،44 و حشر،20.
[14] مقاییس، صحاح اللّغه و التحقیق و مفردات راغب.
[15] ملک،10 ـ 11 و فاطر،6.
[16] صافات،97.
[17] به تفسیر نور الثقلین جلد 3 صفحه 17 و 19 حدیث 60 و 64 مراجعه فرمائید.
[18] قارعه/8 تا 11.
[19] لسان العرب، ماده هوی.
[20] معارج/15 ـ 17.
[21] مجمع البیان، جلد 5 و 6 صفحه 338 ـ نور الثقلين جلد 3 صفحه 19 حديث 64 ـ در حديث 60 نيز در همين زمينه حديث مبسوطی از امام باقر ـ عليه السّلام ـ نقل شده است.
نظرات شما عزیزان: