معنی، کاربرد و داستان ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
نمناک
داستان اول ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
در دشتی زیبا موش کوچکی به نام فلفلی زندگی می کرد، فلفلی قبل از سرد شدن هوا برای خود لانه ای ساخت تا زمستان را در لانه اش بگذراند. روزی برای یافتن غذا به بیرون از لانه رفت و پس از مدتی بازگشت اما دید گاوی بزرگ روی لانه او به خواب رفته است، فلفلی که بسیار نگران آسیب رسیدن به لانه اش بود، گاو بزرگ را بیدار کرد و به او گفت:
آقا گاوه میشه لطفا یه کم اونطرف تر بخوابی آخه دقیقا رو خونه من خوابیدی و می ترسم که خونه ام خراب بشه.گاو که به جثه بزرگ خود می نازید، از حرف موشی کوچک ناراحت شد و با خود گفت:
چه معنی میده یه موش کوچولو بهم دستور بده.پس به فلفلی گفت:
نخیر نمیشه، میدونی من کی هستم؟ میدونی من چقدر قوی هستم؟ حالا برو سراغ کارت و بذار استراحت کنم. اصلا برو لونه ات رو جای دیگه بساز.فلفلی از زورگویی گاو ناراحت شد اما چند بار دیگر از او خواهش کرد اما گوش آقای گاو شنوای این حرف ها نبود.ناگهان فلفلی فکری به ذهنش رسید و با خود گفت باید حتما از حقم دفاع کنم و یک درس درست و حسابی به گاو بدجنس بدهم تا دیگر کسی را به خاطر ریزبودنش اذیت نکند.موش کوچک داستان ما روی گوش گاو پرید و گاز محکمی از گوشش آقا گاوه گرفت. گاو بلند شد و شروع کرد به تکان دادن سرش. اما موش روی زمین پرید و در سوراخی پنهان شد و گاو نتوانست کاری انجام دهد.
گاو دوباره خوابید، این بار فلفلی سراغ دم آقا گاوه رفت و دمش را گاز گرفت و قبل از اینکه گاو بتواند او را بگیرد به بالای درخت رفت.
گاو در حالی که بسیار عصبی بود و زیر لب می گفت :فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه. با این قد و قواره فسقلی اش چه جوری حریف من شد، از جایش بلند شد تا در جای دیگری بخوابد.
نظرات شما عزیزان: