نگاه مهربان پدر بزرگ (2)
این دو حدیث را نیز بشنوید
حاكم در مستدرك، و احمد بن حنبل در مسند، به سند خود از مردى به نام شداد بن هاد، روایت كردهاند كه گوید:
«خرج علینا رسول الله(ص)فى احدى صلاتى العشى: الظهر او العصر و هو حامل احد ابنیه الحسن او الحسین فتقدم رسول الله(ص)فوضعه عند قدمه الیمنى فسجد رسول الله(ص) سجدة اطالها قال ابى: فرفعت راسى من بین الناس فاذا رسول الله(ص) ساجد و اذا الغلام راكب على ظهره فعدت فسجدت فلما انصرف رسول الله(ص)قال الناس: یا رسول الله لقد سجدت فى صلاتك هذه سجدة ما كنت تسجدها، افشىء امرت به او كان یوحى الیك؟ قال: كل ذلك لم یكن و لكن ابنى ارتحلنى فكرهت ان اعجله حتى یقضى حاجته» (1)
(رسول خدا(ص) در هنگام یكى از دو نماز ظهر یا عصر به نزد ما آمد و یكى از دو فرزندش حسن و حسین(ع) را به همراه خود داشت، پس آن حضرت در جلوى صفوف ایستاد و آن دو كودك را نزد پاى راست خود گذارد، سپس به سجده رفت و سجده را طولانى كرد.
راوى گوید: پدرم گفت: من از میان مردم سرم را از سجده بلند كردم و دیدم كه رسول خدا(ص) در سجده است و آن كودك بر پشت آن حضرت سوار شده، من به حال سجده برگشتم و چون نماز آن حضرت تمام شد مردم عرض كردند: اى رسول خدا(ص) در این نمازى كه امروز خواندى سجدهاى طولانى داشتى كه در نمازهاى دیگر نداشتى، آیا دستورى به شما در این باره رسیده بود یا وحى بر شما نازل گردید؟ فرمود: هیچ یك از اینها نبود، بلكه پسرم بر پشت من سوار شده بود و نخواستم او را ناراحت كنم تا هر كارى كه مىخواهد انجام دهد.)
بار خدایا تو مىدانى كه حسن و حسین در بهشت هستند، و پدرشان در بهشت و مادرشان در بهشت و جدشان در بهشت و جدهشان در بهشت و دایی شان در بهشت و خالهشان در بهشت، و عمویشان در بهشت و عمهشان در بهشت هستند. و هر كس ایشان را دوست دارد در بهشت است و هر كس دشمنشان دارد در جهنم است. |
یك درس آموزنده
نگارنده گوید: این حدیث و نظایر آن كه در باب محبت رسول خدا(ص) نسبت به حسنین(ع) پیش از این گذشت، و سوار كردن آنها بر دوش خود، و بردن آنها بر فراز منبر و امثال آن، گذشته از اینكه حكایت از شدت علاقه و محبت رسول خدا(ص) نسبت به آن دو بزرگوار مىكند، یك درس آموزنده تربیتى هم براى مسلمانان در باره تربیت فرزند و احترام و تكریم نسبت به كودك و ایجاد شخصیت در وى از این طریق مىباشد، كه این خود نیاز به بحثى جداگانه دارد كه باید در كتاب هاى آموزشى و تربیتى از آن به تفصیل بحث كرد. از رسول خدا(ص) و فرزندان معصوم آن حضرت در این باره روایت دیگرى هم نقل شده كه حتى نسبت به فرزندان دیگران نیز گاهى بدین گونه رفتار مىكردند، و بزرگان را از تحقیر و اهانت كودكان نهى فرموده و بازمىداشتند، كه ما فقط براى تذكر این چند جمله را ذكر كرده و شما را به كتابهاى مفصل دیگرى كه در این باره نوشته شده و جنبههاى تربیتى كودك را از نظر اسلام مورد بحث قرار دادهاند، راهنمایى مىكنیم. حدیث دوم محب الدین طبرى در كتاب ذخائر العقبى، و نیز على بن عیسى اربلى در كتاب كشف الغمة از جنابذى به سندشان از ابن عباس روایت كردهاند كه گوید:
«بینا نحن ذات یوم مع النبى صلى الله علیه و آله اذ اقبلت فاطمة(ع) تبكى: فقال لها رسول الله صلى الله علیه و آله: فداك ابوك، ما یبكیك؟قالت: ان الحسن و الحسین خرجا، و لا ادرى این باتا؟فقال لها رسول الله صلى الله علیه و آله: لا تبكی فان خالقهما الطف بهما منى و منك، ثم رفع یدیه، فقال: اللهم احفظهما و سلمهما، فهبط جبرئیل، و قال: یا محمد لا تحزن، فانهما فى حظیرة بنى النجار نائمان، و قد وكل الله بهما ملكا یحفظهما، فقام النبى صلى الله علیه و آله و معه اصحابه حتى اتى الحظیرة فاذا الحسن و الحسین علیهما السلام معتنقان نائمان، و اذا الملك الموكل بهما قد جعل احد جناحیه تحتهما و الآخر فوقهما، یظلهما، فاكب النبى صلى الله علیه و آله علیهما یقبلهما، حتى انتبها من نومهما، ثم جعل الحسن على عاتقه الایمن، و الحسین على عاتقه الایسر، فتلقاه ابوبكر، و قال: یا رسول الله! ناولنى احد الصبیین احمله عنك!فقال صلى الله علیه و آله: نعم المطى مطیهما، و نعم الراكبان هما، و ابوهما خیر منهما.
حتى اتى المسجد فقام رسول الله-صلى الله علیه و آله-على قدمیه و هما على عاتقیه ثم قال:
معاشر المسلمین، الا ادلكم على خیر الناس جدا و جدة؟
قالوا: بلى یا رسول الله.
قال: الحسن و الحسین، جدهما رسول الله صلى الله علیه و آله خاتم المرسلین، و جدتهما خدیجة بنتخویلد، سیدة نساء اهل الجنة.
الا ادلكم على خیر الناس ابا و اما؟
قالوا: بلى یا رسول الله.
قال: الحسن و الحسین، ابوهما على بن ابیطالب، و امهما فاطمة بنت محمد.ثم قال صلى الله علیه و آله: الا ادلكم على خیر الناس عما و عمة؟
قالوا: بلى یا رسول الله.
قال: الحسن و الحسین عمهما جعفر بن ابى طالب، و عمتهما ام هانى بنت ابى طالب.
ثم قال: ایها الناس، الا ادلكم على خیر الناس خالا و خالة؟
قالوا: بلى یا رسول الله.
قال: الحسن و الحسین، خالهما القاسم بن رسول الله، و خالتهما زینب، بنت رسول الله.
ثم قال: اللهم انك تعلم ان الحسن و الحسین فى الجنة، و اباهما فى الجنة و امهما فى الجنة، و جدهما فى الجنة و جدتهما فى الجنة، و خالهما فى الجنة و خالتهما فى الجنة، و عمهما فى الجنة و عمتهما فى الجنة، و من احبهما فى الجنة و من ابغضهما فى النار» (2)
(روزى ما در خدمت پیغمبر(ص) بودیم كه ناگهان فاطمه(ع) در حالى كه مىگریست آمد، رسول خدا(ص) به او فرمود: پدرت به فدایت! چرا مىگریى؟
عرض كرد: حسن و حسین بیرون رفته و نمىدانم كجا آرمیدهاند!
رسول خدا (ص) به او فرمود: گریه نكن كه آفریدگارشان نسبت به آن دو از من و تو مهربانتر است، آنگاه دست هاى خود را بلند كرد و گفت: بار خدایا آن دو را نگهدارى كن و سالم بدار.
در این وقت جبرئیل نازل شد و گفت: اى محمد محزون مباش كه آن دو در باغ بنى النجار خوابیدهاند و خداوند فرشتهاى را بر ایشان موكل ساخته تا ایشان را نگهبانى كند.
آنگاه رسول خدا (ص) در حالى كه اصحاب و یاران همراه آن حضرت بودند برخاسته به باغ بنى النجار آمدند و حسن و حسین را در حالى كه دست به گردن یكدیگر انداخته و در خواب بودند مشاهده كردند، و فرشتهاى كه موكل بر ایشان بود یك بال خود را زیر ایشان و بال دیگر را بر سر ایشان گشوده و [ آنجا را برای ]آنها سایه مىكرد.
در این وقت رسول خدا(ص) خود را روى آن دو انداخته آنها را مىبوسید تا وقتى كه از خواب بیدار شدند، سپس حسن را بر دوش راست خود و حسین را بر دوش چپ خود سوار كرد. پس ابوبكر آن حضرت را دیدار كرده، عرض كرد: اى رسول خدا(ص) یكى از این دو كودك را به من بدهید تا در آوردن آن دو به شما كمك نمایم.
رسول خدا(ص) فرمود: مركب این دو مركب خوبى است، و سواران هم سواران خوبى هستند، و پدرشان بهتر از آن دو است.
پس همچنان آمد تا به مسجد رسید، سپس همان گونه كه آن دو كودك روى شانههاى آن حضرت بودند، سر پا ایستاد و فرمود:
اى گروه مسلمانان! آیا شما را به كسى كه جد و جدهاش بهترین مردم هستند راهنمایى نكنم؟
عرض كردند: چرا اى رسول خدا(ص)!
فرمود: حسن و حسین هستند، كه جدشان رسول خدا(ص) خاتم پیامبران مرسل، و جدهشان خدیجه دختر خویلد سیده زنان بهشت است.
-آیا شما را راهنمایى نكنم به كسى كه پدر و مادرش بهترین مردماند؟
عرض كردند: چرا اى رسول خدا!
فرمود: حسن و حسین كه پدرشان على بن ابیطالب و مادرشان فاطمه دختر محمد(ص) است.
سپس فرمود: آیا شما را راهنمایى نكنم به كسى كه عمو و عمهشان بهترین مردم هستند؟
عرض كردند: چرا اى رسول خدا(ص)!
فرمود: حسن و حسین هستند كه عمویشان جعفر بن ابیطالب و عمهشان ام هانى دختر ابی طالب است. سپس فرمود: اى مردم آیا شما را راهنمایى نكنم به كسى كه دایى و خالهشان بهترین هستند؟
عرض كردند: چرا اى رسول خدا(ص)!
فرمود: حسن و حسین، كه دایی شان قاسم فرزند رسول خدا(ص) و خالهشان زینب دختر رسول خدایند.
سپس فرمود: بار خدایا تو مىدانى كه حسن و حسین در بهشت هستند، و پدرشان در بهشت و مادرشان در بهشت و جدشان در بهشت و جدهشان در بهشت و دایی شان در بهشت و خالهشان در بهشت، و عمویشان در بهشت و عمهشان در بهشت هستند. و هر كس ایشان را دوست دارد در بهشت است و هر كس دشمنشان دارد در جهنم است.
و از جمله خاطرات آن حضرت با جدش رسول خدا(ص) در كودكى حدیثى است كه علامه مجلسى(ره) از كتاب بشارة المصطفى نقل كرده كه به سندش از یعلى بن مرة روایت كرده، گوید:
رسول خدا(ص) را به غذایى دعوت كرده بودند و ما در خدمت آن بزرگوار براى صرف غذا مىرفتیم كه ناگاه حسن را دیدیم كه در كوچه بازى مىكرد، رسول خدا(ص) كه او را دید در جلوى مردم دوید و دست خود را گشود تا آن كودك را بگیرد و كودك نیز از این طرف و آن طرف مىگریخت، و رسول خدا(ص) را مىخنداند تا اینكهحضرتكودك را گرفت و یك دست خود را بر چانه حسن گذارد و دست دیگر را بر بالاى سر او نهاد آنگاه صورتش را نزدیك صورت كودك برده و او را بوسید، آنگاه فرمود:
«حسن منى و انا منه احب الله من احبه...» (3)
(حسن از من است و من از اویم، خدا دوست دارد هر كس كه او را دوست دارد...) و از كتاب " لفتوانى" -از علماى اهل سنت-روایت كرده كه روزى رسول خدا(ص)فرزندش حسن را طلبید و آن كودك در حالى كه گردنبندى از گل میخك در گردنش بود به نزد آن حضرت آمد، و راوى حدیث گوید: من گمان كردم مادرش او را نگهداشته بود تا آن گردن بند را به گردنش بیندازد.
پس رسول خدا(ص) آغوش خود را براى گرفتن آن كودك باز كرد و كودك نیز آغوش خود را باز كرد و چون رسول خدا(ص) او را در بر گرفت سه بار فرمود:
«اللهم انى احبه فاحبه و احب من احبه-ثلاث مرات» (4)
(خدایا من او را دوست دارم پس تو هم او را دوست بدار و دوست دار هر كس كه او را دوست دارد.)
رسول خدا حسن را مىبوسید و مىبویید
"حاكم نیشابورى" در مستدرك به سند خود از"عروه" نقل كرده كه گوید: رسول خدا(ص) فرزندش حسن را بوسید و به سینه چسبانید و او را مىبویید و مردى از انصار مدینه نزد آن حضرت بود، آن مرد انصارى كه این ماجرا را دید، گفت: من پسرى دارم كه به حد بلوغ رسیده و تاكنون هیچ گاه او را نبوسیدهام!
«فقال رسول الله: ارایت ان كان الله نزع الرحمة من قلبك فما ذنبى؟»(رسول خدا(ص) فرمود: اگر خداوند رحم را از دل تو گرفته، گناه من چیست؟) (5)
و در روایت دیگرى كه"بخارى" از "ابوهریره" در كتاب"الادب المفرد" روایت كرده، این گونه است:
«قبل رسول الله حسن بن على و عنده الاقرع بن حابس التمیمى جالس فقال الاقرع: ان لى عشرة من الولد ما قبلت منهم احدا؟ فنظر الیه رسول الله(ص) ثم قال: من لا یرحم لا یرحم» (6)
(رسول خدا(ص) در حالى كه " اقرع بنحابس تمیمى"- یكى از سران قریش- نزد او نشسته بود (فرزندش) حسن بن على را بوسید،"اقرع" كه آن منظره را دید گفت: من ده فرزند دارم و تاكنون یكى از آنها را نبوسیدهام! رسول خدا(ص) كه این سخن را شنید رو به او كرده فرمود: هر كس رحم نكند مورد ترحم(خدا) واقع نشود!)
و در"مناقب ابن شهر آشوب" است كه در روایت"حفص فراء" این گونه است كه:
«فغضب رسول الله حتى التمع لونه و قال للرجل: ان كان قد نزع الرحمة من قلبك فما اصنع بك؟ من لم یرحم صغیرنا و یعزز كبیرنا فلیس منا» (7)
(در این وقت رسول خدا(ص) غضب كرد، به گونهاى كه رنگ مباركش دگرگون شد و به آن مرد فرمود: اگر مهر و محبت از دل تو گرفته شده من با تو چه كنم؟ كسى كه به كوچك ما رحم نكند و بزرگ ما را محترم نشمارد از ما نیست.)
پی نوشتها:
1.مستدرك حاكم، ج 3، ص 165، مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 493.
2.ذخائر العقبى، ص 130، بحار الانوار، ج 43، ص 302، احقاق الحق، ج 9، صص 181، 185 و 187.
3.بحار الانوار، ج 43، ص 306.
4.همان، ص 304.
5.مستدرك، ج 3، ص 170.
6.نقل از الادب المفرد بخارى، (چاپ بیروت)، ص 34.
7.مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 384.
منبع:
كتاب: زندگانى امام حسن مجتبى علیه السلام، ص31 تا 63
مؤلف: سید هاشم رسولى محلاتى
(با اندكی تصرف)
نظرات شما عزیزان: