کد قالب کانون قتل وزیر مختار گريبايدف در تهران

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 577
بازدید هفته : 596
بازدید ماه : 854
بازدید کل : 27609
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 20 مهر 1402

 

قتل  وزیر مختار گريبايدف  در تهران
قتل وزیر مختار گريبايدف در تهران

 

نويسنده: لارنس كلي
مترجم: غلامحسين ميرزاصالح

درباره قتل در تهران

واقعه قتل گريبايدف و اعضاي سفارت روسيه در ايران بيانگر نهايت نفرت ايرانيان نسبت به روس ها پس از تحميل عهد نامه تركمنچاي به ايران است.
لارنس كلي مولف كتاب قتل در تهران با استفاده از اسنادي كه تا به حال مورد استفاده قرار نگرفته اند، بر آن است تا بر خلاف روايات رايج به اثبات اين امر بپردازد كه قتل ديپلمات هاي روس در ايران توطئه انگليس نيست. تصوري كه قدمت آن به اندازه نفرت ايرانيان از روسيه است. آنچه مي خوانيد بخشي از كتاب لارنس كلي با ترجمه غلامحسين ميرزا صالح است كه منتشر خواهد شد.
الكساندر پوشكين در بهار سال 1829 به عزم ديدار با برادرش كه در خط مخاصمه روس و عثماني خدمت مي كرد، در حال سفر به قفقاز بود. او به هنگام عبور از كوهستان هاي منطقه با منظره اي غير عادي روبه رو شد:
دو ورزاو كه به يك گاري بسته شده بودند در سراشيب تند جاده اي كوهستاني پايين مي رفتند. تني چند گرجي همراه گاري راه مي سپردند. از آنان پرسيدم:
از كجا مي آييد؟
-از تهران.
در گاري چه داريد؟
-گريبايد.
دو ماه پيش از آن الكساندر سير گييويچ گريبايدف، وزير مختار روسيه در تهران با تقريباً همه اعضاي سفارتش به دست جماعتي ايراني خشمگين به قتل رسيده بودند. آن واقعه نقطه اوج دومين جنگ ايران و روس و عهدنامه صلح متعاقب آن به نام تركمانچاي بود كه گريبايدف را براي تحميل شرايط تحقير آميزش به ايران اعزام كرده بودند. هرچند گريبايدف در تهيه پيش نويس عهدنامه نقش مهمي داشت، اما از انجام ماموريت خويش در هول و ولا به سر مي برد. پوشكين نوشت:
باور نداشتم بار ديگر گريبايدف خودمان را ببينم. سال پيش در سنت پطرزبورگ قبل از آن كه عازم ايران شود، با او وداع كرده بودم. غمگين مي نمود و دلشوره عجيبي داشت. در فكر دلداري اش بودم كه گفت:
Vous ne connaissez pas ces gens-la: Vous verrez qu’il faudra jouer des couteaux (1)
او بر اين تصور بود كه مرگ شاه باعث خونريزي خواهد شد و به جنگ و دشمني ميان هفتاد پسرش مي انجامد. هرچند شاه فرتوت همچنان زنده است، اما پيشگويي گريبايدف راست از آب درآمد.
سابقه آشنايي پوشكين با گريبايدف به سال 1817 بازمي گشت، زماني كه آنان در سنين هجده و بيست و دو در ميان ستارگان در حال درخشش ادبيات و تئاتر سنت پطرزبورگ به سر مي بردند. پوشكين مي نويسد: همه چيز او،شخصيت سودايي اش، ذكاوت قزاقي اش، طبيعت پاكش، به خصوص ضعف و قباحتش، همدلي هايش با انسان ها و هر چيز ديگرش دلپذير و خوشايند بود. به خاطر نخوت قرين قريحه اش مدت ها گرفتار ضروريات ناچيز و گمنامي گرديد. توانايي او به عنوان يك دولت مرد ناديده انگاشته شد و به استعداد شاعري اش اعتنايي نشد. حتي تا مدت ها شجاعت فوق العاده و غيرقابل انكارش مورد ترديد بود. بعضي از دوستان كه منكر ارزش و اعتبار او نبودند، لبخندي از روي شك و ترديد مي زدند، لبخندي ابلهانه و غير قابل تحمل. هميشه در صحبت هايشان او را آدمي عجيب و غريب مي خواندند.دو سال بعد پس از يك دوئل، او را ناگزير به ترك پايتخت كردند تا در وضعيت نيمه تبعيد، در مقام يك ديپلمات در گرجستان و ايران مشغول خدمت شود. پوشكين اين دوران از زندگي گريبايدف را تاريك از ابرهاي تيره وصف مي كند و مي نويسد: پيامد شوري آتشين و موقعيتي قاهرانه كه دوئل موردنظر قطعا يكي از همين ها بود. گريبايدف از آن پس زندگي دوگانه اي در پيش گرفت. از يك طرف بيش از پيش به نقش آفريني مهم در بازي روابط ايران و روسيه مبدل گرديد و از سوي ديگر نويسنده اي نابغه شناخته شد كه نثر طنزآلودش در مصيبت عقل يكي از بزرگ ترين شاهكارهاي تئاتر روسيه است.
گريبايدف پس از ترك گفتن سنت پطرزبورگ به مدت پنج سال در گرجستان و ايران به سر برد. در اين مدت، نخست به عنوان عضو سياسي در تبريز، مركز سياسي دولت ايران و سپس در مقام مشاور سياسي ژنرال يرمولف به خدمت پرداخت، همان شخصيت افسانه اي در تاريخ منطقه و سركوبگر قبايل سركش آن سرزمين با توسل به سياست وحشت و زمين سوخته.
گريبايدف در آن سال ها بر مهارت ديپلماتيك خود افزود، دانش خويش در زبان فارسي را تكميل كرد و سفر در شرايط طاقت فرسا در سرزمين هاي ناشناخته و خوفناك كوهستاني را تجربه كرد. نامه هايش در توصيف ماجراهايي كه از سر گذرانيده، مقام ويژه اي در ميان مكتوب نويسان روسي به او بخشيده است. اينك از زمان نشر آن نامه ها به زبان انگليسي مدت ها مي گذرد. از اين ها مهم تر، در همين ايام بود كه قالب مصيبت عقل در ذهنش شكل گرفت.
گريبايدف در بهار 1823 به هنگام گذرانيدن ايام مرخصي در مسكو توانست به آنچه كه درباره توطئه و ريا و سالوس طبقه اشراف در ذهن داشت جان ببخشد و به صورت درخشاني در مصيبت عقل هجو كند و در تابستان همان سال كار نگارش آن نمايشنامه را به اتمام برساند. انتشار متن خطي كه تقريباً بلافاصله انجام گرفت و نسخه خواني آن نشان داد كه گريبايدف جرقه هاي آن را در ميان مخاطبان خاص پراكنده است، اما تقبيح جامعه بيش از آن بي پرده و ويرانگر بود كه اداره سانسور سنت پطرزبورگ با چاپ آن موافقت كند و پس از هشت ماه كوشش فقط با انتشار چند صحنه آن در مجله راشين تاليا متعلق به بولگارين موافقت شد. در همين احوال دوستان گريبايدف دست به كار شدند و به صورت گروهي از افسران و دانشجويان جوان اقدام به تهيه نسخه هايي از نمايشنامه كردند. در شكل اوليه ساميزدات از اين نسخ نيز به تكرار رونوشت هايي آماده شد تا جايي كه مي گفتند در سال 1830 بيش از چهل هزار نسخه از آن نمايشنامه دست به دست مي شده است و كمتر شهري در روسيه بود كه نمايشنامه در آن خوانده نشده باشد.
پوشكين مي نويسد: نمايشنامه چنان تأثير وصف ناشدني از خود بر جاي نهاد كه باعث شد گريبايدف يك شبه به سطح مشهورترين شاعران روسيه ارتقا يابد. ابيات موزون و به شكل غيرمعمول بلند و نثر شيواي آن به زودي بر سر زبان ها افتاد. پوشكين پس از نخستين باري كه نمايشنامه را خواند، پيش بيني كرد كه متجاوز از نيمي از آن به صورت مثل و متل در خواهد آمد. لحن نكته سنج، بذله گو و فاخر نمايشنامه تقريباً ترجمه آن را ناممكن مي سازد. شايد به همين دليل باشد كه نمايشنامه تا حدي در خارج از روسيه ناشناخته مانده است، هرچند كوشش آنتوني برگس در به صحنه بردن نمايشنامه در تئاتر آلمئيدا در شهرك ايزلينگتون واقع در حومه لندن كوششي درجهت برطرف كردن اين مشكل بود.
تداول عبارات و كلمات قصار برگرفته از مصيبت عقل در روسيه بسيار رواج دارد و در هر گفت وگويي شنيده مي شود. براساس برآورد اخير بيشترين نقل قول هاي كلامي برگرفته از آن است. ادبيات روسيه آكنده از ارجاعات مختلف به مصيبت عقل است. پوشكين نخستين فرد از فهرست بلندبالاي نويسندگاني بود كه در يوگني آنگين از آن گرته برداري كرد. مصيبت عقل از نگاه اين دسته از اهل قلم سنگ محكي بود استوار. گنچاروف اعتقاد داشت: نثري عاميانه، نمكين، گزنده و طنزآلود كه به نظر ابدي مي رسد. نثري فراتر از تيزي و تلخي و سرزندگي و استعداد روسي كه سراسر آن را فراگرفته و گريبايدف بر آن گنجينه قفلي نهاده است، همانند جادوگري كه ارواحي را در قصر خود حبس كرده باشد، جايي كه صداي قهقهه شومي از آن به گوش مي رسد. سخني بيش از آن طبيعي، ساده و يكپارچه كه از زندگي نشات گرفته باشد، ناممكن است.
يك سال پيش از خيزش ناكام دكابريست ها در 1825، ظهور مصيبت عقل مانيفست نسل اشرافي ليبرال مسلك تلقي مي شد، نسل نگون بختي كه گريبايدف و به خصوص هرتسن در شمار آنان بودند. بحث و گفت وگو درباره اين كه مصيبت عقل تا چه حد سياسي بود و تا چه اندازه نشانه اعتراض هر جوان آرمان گرا بر ضد نسل ماقبل خود، از همان زمان تداوم داشته است، تا جايي كه به ادعاي مورخان اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي، گريبايدف يك ماركسيست افتخاري قلمداد مي شد. شكست دكابريست ها كه به مرگ و يا ساليان دراز تبعيد نزديك ترين دوستان گريبايدف انجاميد، بدون ترديد ابرهاي تيره ديگري بود كه بر زندگي او سايه افكند. به رغم آن كه پس از دستگيري و سه ماه بازجويي، جان سالم به در برد، اما عذاب حاصل از سرنوشت دوستانش، او را به سوي شهادتي به شيوه كاملا متفاوت سوق داد.
در دوران مصيبت بار پس از نهضت دكابريست ها كه مصادف با سال هاي نخست حكومت نيكلاي اول بود، اعتراض ادبي سركوب مي شد و تبعيت از سياست حاكم به شدت اعمال مي شد. براي گريبايدف راه نجات، فرار به قفقاز و گرجستان با فرهنگ و پرشور بود. ناسيوناليسم افراطي و وطن پرستي او هميشه به گونه اي، در دوران خدمت سياسي اش و در روند گسترش قلمرو روسيه به زيان دو كشور همسايه، ايران و عثماني تجلي مي يافت. گريبايدف در بطن امپرياليسم روسيه يك تاريخ ساز محسوب مي شد. عهدنامه تركمانچاي همان قدر براي منطقه اهميت داشت كه كنگره وين براي اروپا، البته با اين تفاوت كه برخلاف تصميمات كنگره وين، مرزهاي تعيين شده در تركمانچاي همچنان معتبر شناخته مي شود. زندگي گريبايدف و حوادث پرتلاطم آن، از سالن هاي ادبي سنت پطرزبورگ تا قلل پربرف قفقاز، تاكنون به صورت كامل موضوع هيچ زندگينامه اي به زبان انگليسي نبوده است. زندگينامه ادبي او به زبان فرانسه تاليف پروفسور ژان بنامور تحت عنوان گريبايدف و حيات ادبي دوران او نيز تماما معطوف به جايگاه او در ادبيات روسيه است و فقط مختصري به زندگي اش در مقام يك ديپلمات پرداخته است. در خود روسيه، پژوهش در باب پيشينه ديپلماتيك گريبايدف، از ديرباز آميخته به تئوري توطئه بوده است. بن مايه اين نظريه، برحسب ظاهر از دست پنهان و خيانت آميز انگليسي ها، در ماجراي قتل او در تهران نشات مي گرفت. نگرش رژيم سابق روسيه در دوران جنگ سرد هم بر همين منوال بود، هر چند عدم دسترسي پژوهشگران روسيه در ايام حاكميت بلشويك ها به منابع انگليسي، به ويژه بايگاني وزارت امور خارجه بريتانيا و اسناد كتابخانه ديوان هند در مورد ايران، در اتخاذ خط مشي ضد انگليسي موثر بوده است.
از جمله اهداف اين كتاب پيراستن اين تصوير نادرست و بازنگري همه جانبه در موضوع روابط ايران و روسيه در آن ايام است. ضمنا در راستاي آن به بررسي نقش شخص گريبايدف در بازي بزرگ خواهيم پرداخت كه مدتي بعد آغاز شد. كمتر كسي بود كه نقش مهمي در بازي شطرنج فوق داشته باشد و با گريبايدف آشنا نباشد. از شاه و وليعهد عباس ميرزا و وزراي آنان گرفته تا افراد برجسته هيات سياسي بريتانيا چون مكدونالد و دكتر مكنيل و همچنين يرمولف و پاسكوويچ در ربط با روس ها.
روسيان به گريبايدف به خاطر خلق يك كمدي منظوم جاويدان هميشه عشق خواهند ورزيد، كسي كه چاتسكي، قهرمان تحقير شده اش نماد اميدها و خيال پروري هاي نسل دكابريست ها بود و چونان پوشكين و لرمانتف كه در جواني مردند، در اوج شهرت، رشته عمرش در يك خشونت از هم گسست.
نقش گريبايدف در مقام يك ديپلمات كمتر شناخته شده است، هرچند بدون در نظر گرفتن زمينه هاي گرجي و ايراني، زندگي و مرگش قابل درك نخواهد بود. سال هاي تبعيد ناخواسته اش در شرق در شكل گرفتن شخصيت او موثر بود. شور و شگفتي تفليس، مناظر زيبا و شكوهمند آن و سرخوشي وصف ناپذير، هرچند اندك مدت ازدواج با نينا چاوچاوادزه شاهزاده خانم گرجي، او را به اين فكر واداشت كه براي هميشه در گرجستان اقامت گزيند. اگر زنده مي ماند، از خدمت به دستگاه امپراتوري استعفا مي داد و در املاك پدرزنش به مطالعه و نوشتن مي پرداخت، اما سرانجام تنها پيكر بيجانش به گرجستان بازگشت. او را چنان كه خواسته بود در صومعه سنت داويد، در دامنه تپه اي مشرف به تفليس به خاك سپردند، مكاني كه كوهستان هاي قفقاز در چشم انداز آن بود

پی نوشت:

۱ - شما اين آدم ها را نمي شناسيد، كار به چاقو و چاقوكشي خواهد كشيد.

منبع:هفته نامه خردنامه همشهري

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: تاریخ معاصر
برچسب‌ها: تاریخ شناسی