مهارتهای زبانی
«بسیار اتفاق میافتد که زنی با صحبت کردن کشف میکند که چه میخواهد بگوید. مردها غالباً پیش از آن که درباره موضوعی حرف بزنند یا جوابی بدهند یا تجربهای بدست آورند، در آغاز بررسی میکنند و دربارهاش میاندیشند و این پدیدهها از آن جاست که مرد یا زن میتواند به طور همزمان دو نیمکره مغزش را به کار گیرد ولی مردان میتوانند یا از مهارتهای زبانی نیمکره چپ مغزشان استفاده کنند و یا از مهارتهای معنایی و مشکلگشایی نیمکره راست بهره ببرند و در هر صورت این نکته مهم شایان توجه است که برتری زنان در تواناییهای کلامی از حد سیالی کلام فراتر نمیرود، در درک کلامی و استدلال به آن مانند قیاس کردن دختران به پسران ترجیح ندارند.»[31]
کارهای خشن و آرام
«زنان به خاطر ظرافت روانی و عصبی نباید به کاری گمارده شوند که خشن و درهم کوبنده است. در دنیا هنوز به دختران سفارش میشود که به دلیل وجود صحنههای دردناک و فشار عصبی از انتخاب شغل پزشکی خودداری کنند و به کارهایی روی آورند که نه تنها با صحنههای دردآور توأم نباشد، بلکه آرامش بخش نیز باشد، مانند مامایی و پرستاری.»[32]
حافظه
«حافظه به طور معمول سه مرحله دارد: رمز شدن، انباشتن(تحکیم)، رمزخوانی. برای این که یک خاطره جدید در حافظه دراز مدت بایگانی شود به ساعتها یا روزها وقت نیاز است و در مرحله انباشتن به سادگی میتواند پاک شود، در مورد گسترش خزانه لغت، میتوان گفت که دختران در مقایسه با پسران خزانه لغات خود را بیشتر گسترش میدهند و این گسترش در لغات مربوط به رنگها، افزایش بیشتری دارد؛ زیرا معمولاً آنها به لباسها و یا فعالیتهایی که مستلزم استفاده از رنگها هست علاقه بیشتری دارند در حالی که خزانه لغات پسران در زمینه لغات عامیانه و فحش، از دختران افزایش بیشتری دارد.»[33] «در عین حال، برخی گفتهاند گرچه نخستین تحقیقات درباره حافظه، برتری زنان بر مردان را نشان داده است، ولی این نتیجهگیری، بر آمار مبتنی نیست و در حافظه عددی، جملهای و اشکال هندسی و علایم، اختلافات قابل توجهی بین دو جنس، مورد تأیید قرار گرفته است. زنان در حافظه فوری بر مردان برترند و مردان در حافظه غیرفوری بر زنان برتری دارند.»[34]
ابراز احساسات
«مغز زن طوری سازمان یافته است که بتواند به طور مؤثر احساسات خود را ابراز کند، از این رو، صحبت کردن از زن جدا نشدنی مینماید.»[35] «مرد باید نخست درباره احساساتش فکر کند، آنگاه سخن بگوید، در حالیکه یک زن میتواند همزمان فکر کند و بیندیشد و حرف بزند.»[36]
جلوههای تزئینی
«زنان بیشتر به کارهای خانه و اشیاء و اعمال ذوقی، علاقه نشان میدهند و بیشتر، مشاغلی را میپسندند که نیاز به جابجایی در آنها نباشد و یا کارهایی را دوست دارند که باید در آنها مواظبت و دلسوزی بسیاری به خرج داد، مانند مواظبت از کودکان و اشخاص عاجز و بینوا. زنها معمولاً احساساتیتر از مردان هستند.»[37]
تبعیت از عقل و احساسات
«خانم کلیو دالیسون، روانشناس، میگوید: به عنوان یک زن روانشناس، بزرگترین علاقهام مطالعه روحیه مردهاست. چندی پیش به من مأموریت داده شد درباره عوامل روانی زن و مرد تحقیقاتی به عمل آورم. به این نتیجه رسیدهام، خانمها تابع احساسات و آقایان تابع عقلاند. بسیار دیده شده است که خانمها از لحاظ هوش، نه فقط با مردان برابری میکنند، بلکه در این زمینه گاهی از آنها برترند. نقطه ضعف خانمها احساسات شدید آنهاست، مردان همیشه عملیتر فکر میکنند، بهتر قضاوت میکنند، سازمانده بهتری هستند، بهتر هدایت میکنند، پس برتری روحی مردان بر زنان چیزی است که طراح آن طبیعت میباشد. هرقدر هم خانمها بخواهند با این واقعیت مبارزه کنند بیفایده خواهد بود. خانمها به علت این که حسّاستر از آقایان هستند باید این حقیقت را قبول کنند که به نظارت آقایان در زندگیشان احتیاج دارند. کاری که به تفکر مداوم احتیاج دارد، زن را کسل و خسته میکند.»[38]
اختلافات جنسیتی در سلولها
اختلافات ناشی از جنسیت تا حدی است که به قول ترمن «هر سلول بدنی انسانی حامل علامت جنس خود میباشد و در یکایک سلولهای بدنش همچنین دستگاههای عضوی و مخصوصاً سلسله عصبی، نشانه جنس او را بر روی خود دارد.[39] رشد سریعتر دختران از پسران در مدت کودکی و بلوغ،[40] و بالاتر بودن ظرفیت حیاتی و نیروی عضلانی پسرها از دخترها به افزونی فعالیت حرکتی پسران نسبت به دختران[41] و تفاوت بارز این دو جنس در غدد جنسی و کارکرد آنها، که در هر کدام آثار متفاوتی را بر جا میگذارد، و تأثیر آنها در هر یک از دو جنس بسیار شگرف است[42] و اختلافاتی که در گرایشات این دو جنس مشاهده میشود[43] همگی گوشههایی اندک از علایم جدایی این دو اقیانوس ناشناخته است. عدالت و انصاف در حق زنان اقتضا میکند که تفاوتهای این دو جنس، که بیشمارند، مورد غفلت واقع نشود. زن و مرد دو موجود با عرصههای گستردهای از تفاوت، قطعاً حقوق متفاوتی را طلب میکنند و نادیده گرفتن این تفاوتها هدف تبعیض زدایی را به سمت ظلمی دیگر علیه زنان تغییر خواهد داد.
مبانی فلسفی کنوانسیون
کنوانسیون همچون سایر اسناد بین المللی نظیر آن، نشأت گرفته از فرهنگ غربی است که مبانی خاصی را در خود پرورش داده است. اساساً برخی از مبانی مهم حاکم بر کنوانسیون عبارتند از: انسانمداری، فردگرایی، دینزدایی(سکولاریسم)، مادهگرایی، لذتگرایی، لیبرالیسم، نسبیگرایی، عقلگرایی افراطی و مکتب حقوق طبیعی. چالش در هر کدام از این مبانی در جای خود بحث مفصلی را میطلبد. مهمترین عنصر فرهنگ غرب و به تعبیری ستون فقرات آن، «اومانیسم» یا اصالت انسان است که به معنای بازگشت به انسان بجای خدا، بازگشت به زمین بجای آسمان و بازگشت به زندگی دنیا بجای آخرتگرایی است.[44] این اصل، یکی از بنیادیترین مبانی و پایههایی است که کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان بر اساس آن پیریزی شده است. در این نظریه، انسانها محور و خالق ارزشها هستند و تفکر انسانی همه چیز، حتی سرنوشت موجودات را تعیین میکند و معیار سنجش خوبیها و بدیهاست.
اصالت انسان یعنی این که انسان نسبیگرا باشد و به اصول اخلاقی ثابتی، پایبندی نشان ندهد و از محدودیتهای اخلاقی بگریزد. با حاکمیت اومانیسم، دین و وحی به گوشه انزوای زندگی فردی رانده شده و در زندگی اجتماعی نقشی ایفا نمیکنند. آنچه اومانیسم به عنوان راه کمال و دستیابی به حقیقت بر آن تأکید میکند، یکی عقل و اندیشه است(راسیونالیسم) و دیگری تجربه و آزمون(پوزیتویسم). شعار اومانیسم، حداکثر مصرف و بهرهوری از دنیا و لذتهای آن(مکتب لذتگرایی) و رهایی از هرگونه قید و محدودیت در این زمینه است(لیبرالیسم). اومانیسم و به تبع آن لذتگرایی، اقتضا میکند تمام هدف و آرمان انسان، آزادی هرچه بیشتر در تمامی زمینهها برای کامجویی و تأمین غرایز باشد. در این تفکر، انسان از آزادی فردی کامل، تا جایی که منجر به هرج و مرج نشود، برخوردار است و وظیفه و هدف قانون هم فراهم کردن زمینه لذتجویی است و همه محدودیتها تنها برای جلوگیری از هرج و مرج و قانونمند و منظم شدن لذتهای انسان است تا او بتواند در کمال آرامش به کامجوییهای حیوانی خود بپردازد. اصالت لذت و کامجویی و نگاه لذتجویانه و طلبکارانه به هر چیز، از مهمترین آموزههای این نظریه است.
در پرتو آن و در بستر مدرنیسم، ایده «انسان مدرن، انسان محق نه مکلّف» پدید میآید که تأکید آن بر حقوق انسان است نه تکالیف او و این آموزه نسبت به خداوند هم تسرّی مییابد و انسان در برابر خداوند، صاحب حقوق تلقّی میشود نه مکلف. بدین ترتیب، اومانیسم پایهایترین رکن کنوانسیون است که مبانی دیگر را در خود پرورش میدهد. کنوانسیون در پی آن است که زنان در کامجویی از مردان عقب نمانند و در میدان رقابت لذتجویی، همگام و همسان مردان به پیش بروند. لازمه این آرمان این است که به تفاوتهای طبیعی موجود بین زن و مرد در موقعیتهای اجتماعی و برخورداری از لذایذ دنیوی به چشم تبعیض نگریسته شود و هدف هم از بین بردن این تفاوتها به عنوان مشکل اصلی لذتجویی بیشتر زنان و برقراری تساوی و به تعبیر صحیح، یکسانی زن و مرد در حقوق و تکالیف باشد. آنچه در کنوانسیون به روشنی به چشم میخورد نوعی نگاه طفیلی به زن است که شاید به طور ناخواسته بر اصالت مرد و تلاش در جهت همانندسازی زن نسبت به مرد در راستای توهم کمال برای زن تأکید شده است. گویی ارتکاز تدوین کنندگان بر این بوده است که راهی برای کمال زن جز این وجود ندارد که تا آنجا که ممکن است شبیه مرد باشد، چه این که اگر چنین نباشد زن از انسانیت خود تنزل یافته است.
در دیدگاه کنوانسیون اگر گفته شود زن برای فلان جایگاه در زندگی مناسبتر است، جایگاه انسانی او نادیده گرفته شده است و به عکس، اگر اساساً جایگاه و کار ویژه خاصی برای زن در نظر گرفته نشود و بر ایفای نقشهای مشابه مرد اصرار شود، زن به جایگاه انسانی شرفیاب شده است. حتی نقش مادری را نباید برای زن نقشی انحصاری و غیرقابل اجتناب تلقّی کرد. برای زن کسرشأن و منزلت است که از او انتظار ایفای هرچه بهتر این نقش را داشته باشیم. اساساً حرکت در جهت تقویت این نقش، یعنی پافشاری بر نقشهای کلیشهای به زنان، که نه تنها در چارچوب آرمانهای کنوانسیون نمیگنجد، بلکه مزاحم اهداف آن به شمار میآید.
نظرات شما عزیزان: