کد قالب کانون انواع علوم از منظر قرآن

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 843
بازدید دیروز : 577
بازدید هفته : 1420
بازدید ماه : 1678
بازدید کل : 28433
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 27 مهر 1402

قرآن و تاریخ
انواع و اقسام علوم در قرآن
با توجه به تعاریفی که از حقیقت علم و انواع و اقسام آن در نزد فلاسفه و حکما بیان شده می توان دریافت که در قرآن انواع و اقسام علوم مطرح است که شامل علوم حصولی و حضوری است.
از نظر آموزه های قرآنی علم حقیقی همان علمی است که از راه عبودیت و تقوا به دست می آید. از این روست که از امام صادق(ع) و پیامبر(ص) آمده که ایشان می فرمایند: لیس العلم بکثرةِ التّعلُّم و إنّما هو نورٌ یقذفه الله تعالی فی قلبِ من یرید الله أن یهدیه؛ علم با کثرت تعلم و آموزش به دست نمی آید؛ چرا که علم تنها نوری است که خداوند در قلب کسی که می خواهد او را هدایت کند می افکند.( منیة المرید، ص167 ؛ مصباح الشریعة، ص 16؛  منیةالمرید، شهید ثانی، ص 148و 167؛ بحارالانوار، ج 1، ص 224؛ مشكاةالانوار، ص325)
نکته ای که باید به آن توجه داشت مراتب تشکیکی علم است. به این معنا که علم همانند وجود و نور در همه موجودات از خدا و تا خلق وجود دارد، و اطلاق علم همانند وجود بر خدا و خلق از باب اشتراک لفظی نیست بلکه از باب اشتراک معنوی است و از همین رو همه یک حقیقت را بیان می کند با این تفاوت که دارای مراتب تشکیکی از قوی و ضعیف است.
خداوند در آیاتی از قرآن درباره مراتب گوناگون و متعدد علم می گوید: وفَوقَ كُلِّ ذى عِلم عَلیم؛ فوق هر صاحب علمی علیم و داناتری است.(یوسف، آیه 76) خداوند این مراتب را در آیات دیگر توضیح می دهد که از جمله در آیه 95 سوره واقعه از حق الیقین و در آیات 5 و 7 سوره تکاثر از علم الیقین و عین الیقین سخن به میان آورده است. از همین رو، باید گفت علم قابل افزایش است و باید از خداوند افزایش آن را خواست.(طه، آیه 114)

علم حصولی: همان آگاهی از چیزی با وساطت صورت حسی و خیالی یا مفهوم عقلی و وهمی است. این نوع علم مخصوص نفوس متعلق به ماده هم چون انسان است. در حقیقت مرتبه‌ای از وجود نفس انسانی به‌نام «ذهن» ظرف‌گونه‌ای برای علم حصولی به‌شمار ‌می‌رود كه خود آن دارای مراتب و شئون مختلفی است. بعضی از مراتب آن، اشراف بر مرتبهٔ دیگر پیدا می‌كند، به‌طوری كه مرتبهٔ پایین‌تر، حكم خارج را نسبت به ذهن می‌یابد و علم دیگری به آن تعلق می‌گیرد.بدون شك علم به‌معنای اعتقاد جزمی در مقابل ظن و شك، و مانند آنها از حالات و كیفیات نفسانی، و مثل سایر اقسام كیف نفسانی، مجرد از ماده می‌باشد؛ زیرا معنا ندارد كه عرض مادی در موضوع مجرد تحقق یابد. اما قضاوت دربارهٔ علم به‌معنای قضیهٔ منطقی و اجزاء آن، احتیاج به دقت بیشتری دارد؛ زیرا قضیه از امور مختلفی تشكیل می‌شود كه به‌طور سربسته نمی‌توان همهٔ آنها را كیف نفسانی دانست. آگاهی انسان از یك واقعیت نفس‌الامری، به‌صورت قضیه‌‌ای در ذهن منعكس می‌شود كه ساده‌ترین شكل آن قضیهٔ حملیه است و به نوبهٔ خود به هلیهٔ بسیطه و هلیهٔ مركبه و سایر اقسام قضایا منقسم می‌گردد.
علم حضوری: همان آگاهی از چیزی بدون وساطت صورت و مفهوم است. در علم حضوری ذات معلوم نزد ذات عالِم حاضربوده، عالِم، وجود عینی آن را می‌یابد و این شهود و یافتن، چیزی خارج از ذات عالِم نیست، بلكه از شئون وجود اوست.و گاهی عالم و معلوم با یكدیگر تعدد وجودی دارند، اما نه به‌گونه‌ای كه یكی از آنها به‌كلی منعزل و مستقل از دیگری باشد، بلكه عین وابستگی و ربط به دیگری است، مانند علم علت هستی‌بخش به معلول و بالعكس. بدین‌ترتیب، دو قسم دیگر برای علم حضوری به‌دست می‌آید: یكی علم علت مفیضه به معلول، و دیگری علم معلول به آن.حاصل آنكه در همهٔ اقسام علم حضوری، علم عین ذات عالِم و مجرد است و طبعاً از قبیل اعراض و كیفیات نفسانی نیست، هر‌چند ممكن است معلوم، جوهر باشد یا عرض، و طبق نظریهٔ مورد تأیید، مجرد باشد یا مادی. آموزه های قرآنی علم حضوری را مورد توجه قرار داده است. البته علم حضوری خداوند را با علم شهودی در آیاتی از جمله 53 سوره فصلت بیان کرده است. قسم چهارمی نیز برای علم حضوری تصور می‌شود و آن علم دو معلول هم‌رتبهٔ مجرد نسبت به یكدیگر است، ولی اثبات این قسم به‌وسیلهٔ برهان مشكل است. معلوم در علم حضوری، گاهی خود ذات عالِم است، مانند علم به خویش در نفوس و مجردات تام، و در این صورت، عالم و معلوم، تعدد وجودی نخواهند داشت و اختلاف عالمیت و معلومیت، اعتباری و تابعِ لحاظ ذهن خواهد بود.
علم شهودی: همان علم حضوری است؛ زیرا حقیقت چیز مشهود شاهد است و شاهد به آن علم شهودی دارد. از آیه 53 سوره فصلت به دست می آید که تمامى موجودات نسبت به پروردگار، علم شهودى دارند؛ زیرا «شهید» به معناى مشهود باشد. (المیزان، ج 17، ص 404) از نظر قرآن این راه علم شهودی استوارین ترین راه علم و شناخت نسبت به خداست.(همان) خداوند در آیه 172 سوره اعراف بیان می کند که همه انسان ها در عالم ذر بر اساس علم شهودی ربوبیت الهی را مشاهده کرده و بدان اقرار نمودند، ولی وقتی در دنیا تنزل و هبوط کرده از آن مشهودات غافل شدند.(المیزان، ج 18، ص 308) البته بر اساس همین آیه در قیامت دوباره به علم شهودی نسبت به ربوبیت خداوند آگاه و دانا می شوند؛ هر چند که دراین میانه در دنیا از آن غافل شده اند.
علم الرویه: از اقسام علم حضوری و شهودی می بایست به علم رویت اشاره کرد. خداوند در آیات 11 و 12 سوره نجم از علم رویت پیامبر(ص) سخن به میان می آورد. از همین آیات به دست می آید که علم رویت ارتباطی به چشم سر ندارد بلکه به چشم قلب و فواد وابسته است. از همین روست که می فرماید: ما كَذَبَ الفُؤادُ ما رَاى * لَقَد رَأى مِن ایـاتِ رَبِّهِ الكُبرى. از همین آیات به دست می آید که علم پیامبر(ص) نسبت به خداوند از مصادیق علم رویت بوده است. البته آن حضرت(ص) علمی که نسبت به فرشتگان و عوالم تجرد داشته نیز این همین قسم بوده است.(تکویر، ایات 19 تا 23)به نظر می رسد که علم رویت تنها در بیداری اتفاق نمی افتد و می تواند در خواب نیز رخ دهد؛ زیرا در آن شرایط انسان از ماده بریده و از تجرد بیش تری برخوردار است. البته برای پیامبران تفاوتی میان خواب و بیداری نیست چنان که پیامبر(ص) بر این تاکید دارد. رویت هایی که در خواب برای حضرت ابراهیم (ع) و ذبح اسماعیل(ع) اتفاق افتاد(صافات، آیه 102) و یا برای پیامبر(ص) در فتح مکه بیان شده (فتح، آیه 27) از قبیل علم رویت است. در آیات 21 و 24 سوره یوسف از رویت حضرت یوسف(ع) سخن به میان آمده که در قالب رویت برهان در هنگام بیداری بوده است. البته آن چه حضرت یوسف(ع) در رویا دیده بود هر چند که در قالب تمثیل بوده ولی نوعی از علم رویت می تواند باشد.(یوسف، آیه 4) البته از آیات 5 تا 7 سوره تکاثر به دست می آید که انسان در صورت رسیدن به مرحله یقین ، از علم رویت نسبت به عالم آخرت یعنی بهشت و دوزخ بهره مند خواهد شد. البته برای اکثریت مردم این امر در هنگام مرگ(ق، آیه 20) یا پس از آن پدید می آید؛ از همین روست که از مرگ در آیه 99 سوره حجر به عنوان یقین تعبیر کرده است.
علم الارایه: از مصادیق دیگر علم شهودی، همان علم الارایه است که در آیاتی از قرآن بیان شده است. خداوند در آیه 1 و 60 سوره اسراء از ارایه و نشان دادن حقایق و آیات بزرگ الهی به پیامبر(ص) خبر می دهد و در آیه 75 سوره انعام و آیه 260 سوره بقره نیز از علم ارایه برای حضرت ابراهیم(ع) سخن به میان آمده است. ایشان در این دو ارایه ای که از سوی خداوند صورت گرفته نسبت به ملکوت و باطن حقایق آسمان وزمین علم شهودی به دست آورده و نسبت به احیاگری خداوند آگاهی یافته و توانسته است نه تنها رستاخیز را رویت و مشاهده کند، بلکه توانسته است در مقام مظهریت اسم محی قرار گیرد و به عنوان مظهر محی به احیاگری بپردازد.
علم شهادتی : علم شهادتی غیر از علم شهودی است؛ زیرا علم شهودی با قلب و فواد صورت می گیرد و از اقسام علم حضوری است؛ اما علم شهادتی از علوم حصولی و اکتسابی است که در ذهن و از طریق حواس انجام می گیرد، هر چند که این علم حصولی تا به علم حضوری تبدیل نشود و از طریق قلب ادراک نشود، علم شمرده نمی شود؛ اما نوعی ارتباط و دانایی و آگاهی است که می بایست آن را پست ترین درجه از درجات و مراتب علم دانست که همان علم حسی است. در حقیقت علم شهادتی همان علم حسی است که پیش از ادراک قلبی و تبدیل به علم حضوری اتفاق می افتد. از همین روست می بایست این علم را در حد علم حیواناتی چون علم چارپایان دانست؛ از همین روست که فقه به معنای فهم عمیق در آن راه نمی یابد.(اعراف، آیه 179) خداوند در آیه 78 سوره مومنون و آیه 9 سوره سجده و آیه 23 سوره ملک از حواس به ویژه گوش و چشم به عنوان ابزارهای ادراکی قلب و فواد یاد می کند. انسان نسبت به دنیا و عالم ملک از طریق حواس به علم شهادت دست می یابند و امور دنیوی و عادی و معمولی خود را سامان می دهند. هم چنین در آیات 94 و 105 سوره توبه و 46 سوره زمر به عنوان علم به عالم شهادت و غیب از آن سخن به میان آمده است.
علم غیبی: علم غیب در برابر علم به شهادت است. علم غیب نسبت به هر چیزی است که بیرون از عالم ملک و ماده است؛ از این روست که علم غیب می تواند علم به ملکوت همین ملک دنیا باشد یا نسبت به عالم مجردات از فرشتگان تا علم غیب به قیامت و عوالم دیگر تا علم به خداوند و صفات الهی. به نظر می رسد که برخی از درجات و مراتب علم غیب، خاص خداوند است که به کسانی چون پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) داده می شود؛ یعنی آنان به اذن الهی به علم غیب خاص دست می یابند.(جن، آیات 27 و 28 و ایات دیگر) خداوند در آیاتی از جمله 179 سوره آل عمران، 59 سوره انعام و 77 سوره نحل، علم غیب مطلق را مختص به خود می داند و مطّلع شدن بر غیب را نیز منوط به خواست خداوند دانسته است.(آل عمران ، آیه 179) البته برای این که شائبه هر گونه علم غیب استقلالی از افراد حتی پیامبران از جمله محمد مصطفی(ص) زدوده شود و کسی گمان نکند که آنان علم غیب استقلالی دارند ، خداوند در آیاتی پیامبر(ص) مأمور را به اعلام نداشتن علم غیب استقلالی می کند تا مردم بدانند که علم غیبی که پیامبر(ص) از آن سخن می گوید علم غیب غیر استقلالی و با اذن و اراده الهی است.(انعام، آیه 50؛ اعراف، آیه 188) البته از آیاتی از قرآن به دست می آید که علم غیب مانند علم غیب به قیامت و عوالم دیگر می تواند دارای درجات و مراتبی باشد. این که انسان به عوالم غیب ایمان می آورد مبتنی بر علم اجمالی یا تفصیلی به عوالم غیب است که عالم شهادت و محسوس نیست.(بقره، آیات 2 تا 5)
علم لدنی: علم لدنی علم بی واسطه ای است که انسان از خداوند دریافت می کند. این علم در برابر علوم دیگر نیست، بلکه خود مقسم است و همه علوم هستی تحت این علم قرار می گیرد؛ یعنی علم لدنی می تواند علم ریاضی و علم فلسفه و علم فقه و علم منطق و فلسفه و مانند آن باشد که بی واسطه از خداوند دریافت می شود. این علم نیز از علوم شهودی و حضوری است. خداوند در آیه 65 سوره کهف می فرماید: فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَینَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا؛ تا بنده‏اى از بندگان ما را یافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بودیم. علم لدنی از عنایات و فضل الهی است و اکتسابی نیست. از این رو، نمی توان با تحصیل و شاگردی آن را به دست آورد؛ چنان که این حقیقت بر حضرت موسی(ع) در نهایت سفر و همراهی با عالم به علم لدنی معلوم شد.
علم الکتاب: از علوم دیگر شهودی و حضوری می توان به علم الکتاب اشاره کرد. البته برای علم الکتاب دو معنا در قرآن است: الف: علم الکتاب به معنای علم به کتاب های الهی انزالی چون تورات و انجیل و مانند آن ها که این علم الکتاب از علوم تعلیمی و اکتسابی است. (بقره، آیه 129 ؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2) ب: علم الکتاب یعنی علم تصرف در کائنات بر اساس اذن الهی که این نوع از علم الکتاب می توان علم انسان به کتاب محو و اثبات و ام الکتاب و کتاب مبین الهی باشد که همه حقایق هستی و وقایع گذشته تا آینده در آن نوشته شده و دارای آن علم تصرف به اذن الهی را داراست.(حدید، آیه 22؛ رعد، آیه 39؛ واقعه، آیات 78 و 79) پس دارنده این علم می تواند در کائنات تصرفاتی به اذن الهی داشته باشد، چنان که وزیر حضرت سلیمان(ع) داشت.(نمل، ایه 40) البته برخی این گونه علم الکتاب را از علوم لدنی دانسته اند که می تواند از این قسم نیز باشد؛ چنان که حضرت خضر به چنین علمی دسترسی داشته در حالی که حضرت موسی نداشت.(کهف، آیه 65 تا 75)
علم الحکمه: از علوم حضوری و شهودی علم حکمت است. خداوند می فرماید: یؤتِی الْحِكْمَةَ مَن یشَاء وَمَن یؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیرًا كَثِیرًا وَمَا یذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ؛ خدا به هر كس كه بخواهد حكمت مى‏بخشد، و به هر كس حكمت داده شود، به یقین، خیرى فراوان داده شده است و جز خردمندان، كسى پند نمى‏گیرد.(بقره، آیه 269) دارنده علم حکمت توانایی فصل الخطاب را دارد و می تواند در هر امری حکم قطعی و نهایی داشته باشد؛ زیرا حکمت از حکم و حکومت قطعی آمده است.
علم الاسماء: علم الاسماء تنها یک بار در قرآن به کار رفته و آن نیز نسبت به حضرت آدم(ع) در آیه 31 سوره بقره است که خداوند می فرماید: وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ؛ و خدا همه نامها را به آدم آموخت. سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: «اگر راست مى‏گویید، از اسامى اینها به من خبر دهید.» به نظر می رسد که علم الاسماء علم به حقایق وجودی چیزهاست که همه مظاهر اسمای الهی هستند. در حقیقت هر صفتی از صفات الهی نامی را موجب می شود که هر نامی در عالم مظاهری دارد. خداوند همه نام های خویش را به حضرت آدم(ع) تعلیم داد که آن ها مظاهر وجودی هر نام خداوند بودند. این گونه است که آن حضرت دارنده همه صفات الهی و مظاهر وجودی آن شد. از همین روست که تعبیر از هاء به هم تبدیل می شود و سخن از عرضه آن حقایق وجودی است. چنین علمی قدرت تصرف می دهد تا خلیفه بتواند در کائنات و ما سوی الله تصرف کند.
علم الانباء : در برابر علم الاسماء است. خداوند از حضرت آدم(ع) که علم الاسماء را در قالب علم الانباء به فرشتگان تعلیم دهد. این تعلیم نشان می دهد که آنان به حقیقت دست نخواهند یافت و تنها از جهل نسبت به آن حقایق رها خواهند شد و اگر تعلیم به شکل علم الاسماء بود پس از تعلیم تفاوت و فرقی میان آدم(ع) و فرشتگان نبود؛ هر چند که ممکن گفته شود که علم الاسماء در انسان بی واسطه و در فرشتگان با واسطه بوده است؛ چرا که علم الاسماء از اختصاصات خلیفه الله است و فرشتگان هیچ گونه راهی برای خلافت ندارند.(بقره، آیات 30 تا 34)
علم تقوایی: علم تقوایی در حقیقت راه وصول به علم حقیقی را بیان می کند. در حقیقت بر اساس آموزه های قرآنی راه های چندی برای کسب علم است. اگر علم حصولی از راه حواس ظاهری به دست می آید ، علم حضوری و شهودی و انواع و اقسام آن از راه تقوا کسب می شود. البته برخی از علوم شهودی وحضوری عنایتی و از فضل الهی است که حتی با تقوا کسب شدنی نیست؛ مانند علم وحی تشریعی که از فضل الهی به پیامبران (ع) و با تقوا کسب نمی شود.(نجم، آیه 5؛ انعام، آیه 124؛ حدید، آیه 29 و ایات دیگر)اما باید توجه داشت این علوم اکتسابی حضوری با توجه به درجات سه گانه تقوا به علوم سه گانه ای چون علم الیقین، عین الیقین (تکاثر، آیات 5 و 7) و حق الیقین(حاقه، آیه 51؛ واقعه، آیه 95) تقسیم می شود. علم الیقین هم چون رویت و مشاهده چیزی است، عین الیقین چشیدن و تذوق آن چیز، و حق الیقین یکتایی ویگانگی با آن چیز است به طوری که علم و معلوم و عالم یکی محض است.بر اساس آیات 175 و176 سوره اعراف بلعم باعورا از علم خدادادى تقوایی، بر اثر دلبستگى به دنیا و هواپرستى محروم می شود. فرق دیگر علم تقوایی یعنی علوم اکتسابی حضوری با علوم حضوری غیر اکتسابی در این است که علم حضوری اکتسابی با تقوا بر مدار تقوا می چرخد و اگر نردبان و ابزار این علم آسیب بیند به همان اندازه علم حضوری شخص آسیب می بیند، در حالی که در نوع دیگر تنها در صورت عصیان و خشم الهی از میان می رود که چنین اتفاقی درباره پیامبران نیافتاده است؛ اما در باره کسانی که با علم تقوایی به علم حضوری دست یافتند بارها اتفاق افتاده است که از نمونه های آن بلعم باعورا و سامری است. اما علومی که از راه تقوا کسب می شود و خداوند در آیاتی از جمله 282 سوره بقره و 2 و 3 سوره طلاق و 29 سوره انفال بیان کرده است، علومی است باید آن را نوعی علوم اکتسابی حضوری تعریف کرد. خداوند در آیه 282 سوره بقره می فرماید: واتَّقوا اللّهَ ویعَلِّمُكُمُ اللّهُ؛ تقوای الهی پیشه کنید تا افزون بر امور دیگر خداوند شما را تعلیم دهد. البته این تعلیم الهی می تواند در قالب های گوناگونی از جمله تعلیم اسمایی، تعلیم لدنی و مانند آن انجام گیرد.
علم بصیرت: این نیز از اقسام علم تقوایی و علم حضوری اکتسابی است که در آیاتی از جمله آیه 96 سوره طه به آن اشاره شده است. این علم نیز با این که موجب قدرت تصرف در کائنات می شود ولی می تواند با بی تقوایی از میان برود. خداوند در آیه می فرماید: قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی؛ گفت: «به چیزى كه دیگران به آن بصیرت نیافتند، بصیرت یافتم، و به قدرِ مُشتى از ردِّ پاى فرستاده خدا، جبرئیل‏ برداشتم و آن را در پیكر گوساله انداختم، و نفس من برایم چنین فریبكارى كرد.»
علم فرقانی: از مصادیق علم تقوایی و علم حضوری اکتسابی است که در آیه 29 سوره انفال به آن اشاره شده است: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً وَیكَفِّرْ عَنكُمْ سَیئَاتِكُمْ وَیغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ؛ اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، اگر از خدا پروا دارید، براى شما نیروى‏ فرقان ، جداساز و تشخیص حقّ از باطل‏ قرار مى‏دهد و گناهانتان را از شما مى‏زداید و شما را مى‏آمرزد و خدا داراى بخشش بزرگ است. این علم نیز خصوصیاتی همانند دیگر علوم حضوری اکتسابی دارد.
علم الاحادیث و التاویل: در آیات قرآنی از جمله آیات 4 و 6 و 21 و 99 و 101 سوره یوسف از علومی یاد شده که به حوزه تعبیر خواب باز می گردد و خداوند آن علوم را از جمله علومی دانسته که به فضل خویش به هر که خواهد دهد. این علوم از جمله علوم تعلیم الهی است که با عنایت و فضل به دست می آید و می توان گفت که با تقوا کسب نمی شود بلکه با اجتباء و انتخاب خداوندی برخی از افراد دارای آن می شوند.خداوند در آیات 66 و 67 سوره کهف از علم تاویل دیگری نیز سخن به میان آورده که تحلیل حقایق و حوادث و رخدادهای عالم است که بیرون از توان و علم عادی بشری است. پس می توان گفت که علم تاویل در قرآن سه نوع است: 1. علم تاویل رویا و احادیث و سخنانی که خواب بیننده می گوید؛ 2. علم تاویل قرآن ؛ 3. علم تاویل حوادث و رخدادها. البته از آیه 7 سوره آل عمران از علم تاویل دیگری سخن به میان آمده که همان علم تاویل قرآن است. این نوع علم تاویل یعنی بازگردن متشابهات به محکمات یا بازگردن ملک به ملکوت و ارجاع ، ظاهر به باطن و مانند آن ها از علوم خاصی است که خداوند به برخی از جمله راسخون می دهد.
علم ازلی: این علم خاص خداوند است که در آیاتی از جمله 127 و 148 و 170 سوره نساء و 51 و 54 سوره احزاب و مانند آن ها به آن اشاره شده است. علم ازلی همان علم خداوند به اشیا قبل از تحقّق آنهاست.
علم السر: این علم در آیاتی از قرآن از جمله 6 سوره فرقان به خدا نسبت داده شده است.
علم العلن: در آیه 77 سوره بقره علم السر در برابر «علم العلن» به معنای آشکار و علنی قرار گرفته است؛ چنان که در آیاتی از جمله 29 سوره آل عمران آگاهی به نهان در صدر و سینه ها و ابداء شده نیز مطرح شده است.
علم ذاتی: برای خداوند دو نوع علم ذاتی و علم فعلی نیز بیان شده است. علم ذاتی آن است که هیچ ارتباطی به معلوم ندارد. این علم جزو ذات و امهات اسمای الهی است. آن علمی كه مقابل ندارد آن علم ذاتی است : هو بكل شیء علیم(بقره، آیه 29) و نیز «عالمٌ اذ لا معلوم» بیانگر این مرتبه از علم الهی است. علم الهی سه گونه است: الف: علم خداوند به ذات خود؛ ب: علم خداوند به موجودات، قبل از ایجاد آنها (علم به اشیاء در مقام ذات = علم ذاتی) ج: علم خداوند به موجودات، پس از ایجاد آنها (علم به اشیاء در مقام فعل= علم فعلی)ملاصدرا در باره علم ذاتی خداوند به اشیاء می نویسد علم پیشین خداوند به موجودات، علم حضوری است و از نظر اجمالی یا تفصیلی بودن، اجمالی در عین كشف تفصیلی است؛ زیرا خداوند در مقام ذات، كمالات وجودی همه موجودات را به نحو بساطت واجد است، چون وجود، حقیقتی واحد و دارای مراتب است ، و عالی‎ترین مرتبه وجود، همان وجود خداوند است. بدیهی است كه هر كاملی مراتب وجودی ناقص را دارد به علاوه مرتبه‎ای از کمال كه ناقص آن را ندارد. بنابراین، به حكم این كه خداوند فاقد هیچ مرتبه‎ای از مراتب كمال وجودی نیست، همه كمالات وجودی را كه در موجودات به صورت کثرت و تعدد موجود است، ‌او به نحو بساطت و وحدت دارا است. پس از این نظر، علم ذاتی خداوند به موجودات، علم اجمالی است (اجمال= بساطت و وحدت در مقابل تفصیل به معنی كثرت و تعدد). و از طرفی، پس از موجود شدن اشیاء چیزی بر علم خداوند افزوده نخواهد شد؛ زیرا در مقام ذات الهی هیچ گونه تغییری راه ندارد. از این نظر علم ازلی خداوند به موجودات علم اجمالی در عین كشف تفصیلی است. اگر فرض كنیم انسان در علمی از علوم به همه مسائل آن آگاه است؛ یعنی ملکه آن علم را دارد، به گونه‎ای كه از هر مسأله‎ای از آن علم سؤال شود، او از قبل پاسخ آن را می‎داند، و پاسخ‎هایی كه می‎دهد چیزی بر علم او نمی‎افزایند. در این صورت، پیدایش كثرت در مورد پاسخ‎هایی كه می‎دهد، منشأ تحول در علم او نمی‎شوند، او قبل از دادن پاسخ‎ها و بعد از دادن پاسخ‎ها به همه چیز آگاه است، آنچه تغییر یافته است، وجود پاسخ‎هاست، كه در مقام ذات عالم وجود اجمالی (بسیط و وجدانی) دارند، و در مقابل فعل وجود تفصیلی (متكثر و متعدد). اما در ذات عالم و علم او تحولی راه نیافته است. هرگاه چنین فرضی در مورد انسان امكان پذیر است، چرا در مورد خداوند كه واجب الوجود بالذات است، پذیرفته نباشد؟ باید توجه داشت علم از لوازم حیات است، و حیات، صفت ذاتى اوّلى خداوند متعالی است. علم او مانند سایر صفات ذات خداوند، همیشه و لایزال در فعلیت تامّه واجب و ثابت است. براى ذات و صفات او نهایت و حدّ و غایتى نیست، ازلى و ابدى و به هر چیزى محیط است؛ یعنى حقیقت علم او به معناى شهود، حضور و احاطه او بر هر چیز است.
علم فعلی: علم فعلی خداوند منوط به معلوم است. این که خداوند می فرماید می آزماید تا خوب و بد و طیب و خبیث و مومن از کافر و منافق بازشناخته شود(حدید، آیه 25؛ بقره، آیه 143؛ آل عمران، آیات 140 و 142؛ کهف، آیات 10 تا 12) ، همه در چارچوب علم فعلی خداوند است. خداوند می فرماید: لیمیز الله الخبیث من الطیب. در حقیقت علم فعلی علمی است كه عین معلوم است نه عین عالم. چنین علمی مقابل دارد که همان جهل است. به هر حال، علم فعلی خداوند تغییر می کند و چون این تغییر به ذات بر نمی گردد محال نیست، همان طوری که صورتهای ذهنی ای که در ذهن ما حاضر است. به عبارت دیگر، علم فعلی خداوند، همان حضور فعل در نزد اوست، بر خلاف علم ذاتیِ خداوند که قابل تغییر نیست و خداوند، عالِم به تغییر و متغیّر است.(نگاه کنید: بدایه المعارف خرازی فی شرح عقائد الامامیه مرحوم مظفر، ج 1)
علم فطری: خداوند در آیاتی از جمله آیات 7 تا 10 سوره شمس از علم فطری بشر سخن به میان آورده که هم دانایی به معنایی تشخیص تقوا و فجور است و هم توانایی به معنای گرایش به دو جهت است. از آیه 30 سوره روم که از مطابقت آموزه های وحیانی قرآن و اسلام با فطرت سخن به میان آمده می توان دریافت که علم فطری در نهاد بشر وجود دارد که از مهم ترین آن ها همان علم به «استحاله اجتماع و ارتفاع نقیضین» است که از آن به ام القضایا یاد می شود.
علم سحر: از دیگر علومی که در قرآن مطرح شده، علم سحر است. خداوند در آیه 102 سوره بقره این علم را به شیاطین نسبت می دهد. از این روست که علم سحر را علم الشیاطین نیز می گویند خداوند می فرماید: وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَـكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ ؛ یهودیان از آنچه كه شیاطین در سلطنت سليمان خوانده و درس گرفته‏ بودند، پيروى كردند؛ و سليمان كفر نورزيد، ليكن آن شيطان ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مى‏آموختند؛ و نيز آنان از آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابِل فرو فرستاده شده بود پيروى كردند، با اين كه آن دو فرشته‏ هيچ كس را تعليم سحر نمى‏كردند مگر آنكه قبلًا به او مى‏گفتند: «ما وسيله فتنه و‏ آزمايشى براى شما هستيم، پس زنهار كافر نشوى.» ولى‏ آنها از آن دو فرشته‏ چيزهايى مى‏آموختند كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند؛ هر چند بدون اذن الهی و فرمان خدا نمى‏توانستند به وسيله آن به کسی زيان برسانند؛ و خلاصه‏ یهودیان چيزى مى‏آموختند كه برايشان زيان داشت، و سودى بديشان نمى‏رسانيد. و قطعاً يهوديان دريافته بودند كه هر كس خريدار اين متاع‏ باشد، در آخرت بهره‏اى ندارد. وه كه چه بد بود آنچه به جان خريدند، اگر مى‏دانستند. از ویژگی های سحر این است که الف) این علم به شکل تلاوت قابل تعلیم و تعلم است؛ ب) علوم سحر به انواع مختلفی تقسیم می شود و همه دریک سطح نبوده و تاثیر، کاربرد و کارکردهای متفاوت و متنوعی دارد؛ ج) علومی است که در تکوین تاثیر می گذارد؛ حال این تکوین جسم باشد یا روان یا امور دیگر؛ د) این علوم مانند دیگر علوم در چارچوب مشیت الهی تاثیرگذار است؛ پس همان طوری که زهر که تاثیر می گذارد، سحر تاثیرگذار خواهد بود؛ البته هرگز به معنای آن نیست که خداوند نمی تواند جلوی تاثیر آن را بگیرد؛ چنان که جلوی تاثیر ذاتی چیزی را می گیرد، می تواند جلوی تاثیرذاتی سحر را بگیرد. به سخن دیگر، همان طوری که جلوی تاثیر طبیعی آتش که سوزاندن بود را گرفت و آن را بر حضرت ابراهیم(ع) خنک سالم گرداند که نه چنان سرد باشد که یخ بزند بلکه او را در سلامت کامل حفظ کند.(انبیاء، آیه 69) پس مراد از اذن و ماذون همان اذن تکوینی بر اساس مشیت مطلق الهی است که می تواند در موارد خاص جلوی آن را بگیرد و کلا ذاتی و تکوینی آن را تغییر دهد؛ ه) برخی از مصادیق سحر تاثیر در چشم و برخی در اشیاء است. علومی که در بابل و مصر از سحر متداول بود متعدد و متنوع بود. ساحران مصری هم روی قوه تخیل و خیال آدمی کار می کردند و تاثیراتی را به جا می گذاشتند و به نوعی دارای قدرت هیپنوتیزم بودند(طه، آیه 66) و هم روی چشمان مردم تاثیراتی می گذاشتند که می توانست شبیه تردستی باشد.(اعراف، آیه 116) این گونه تصرفات موجب رهب و وحشت مردم می شد(همان)؛ البته تصرفاتی را نیز می توانستند در تکوینات هم داشته باشند.(همان و آیات دیگر)؛ و: علم سحر اختصاصی به جنیان ندارد و انسان ها نیز آن را بدان آگاهی داشته و تعلیم و تعلم می بینند؛ هر چند که ممکن است گفته شود همه اقسام سحر در میان شیاطین انسانی و جنی متداول و رایج است؛ زیرا خیری در آن نیست و تنها برای شیطنت به کار گرفته می شود.(بقره، آیه 102)
علم هاروتی: از جمله علوم غریبه، علم هاروتی و ماروتی است که قابل تعلیم و تعلم است. بر اساس آموزه های قرآنی علم هاروتی، با آن که توسط دو فرشته آورده و به بشر تعلیم داده شده، ولی این گونه نیست که قابل تعلیم و تعلم نباشد. از ویژگی های این علم کاربردهای دوگانه و متقابل آن است. خداوند در آیه 102 سوره بقره می فرماید: فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ؛ ولى‏ آنها از آن دو فرشته‏ چيزهايى مى‏آموختند كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيافكنند. این علم هم چنین با سحر متفاوت است؛ از همین روست که خداوند آن را جدا از علم سحر یعنی همان علم تعلیمی شیاطین و با عنوان «وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ» یاد کرده است. علم هاروتی نیز مانند سحر در تکوین اثر می گذارد و از آن جایی که با قید «اذن الهی» مقید شده معلوم می گردد که به طور طبیعی و تکوینی تاثیرگذار است؛ اما این گونه نیست که خداوند نتواند جلوی تاثیر آن را بگیرد، چنان که با تعویذ به خدا و معاذالله واقعی جلوی تاثیر آن گرفته می شود.
علم استماعی جنیان یا علم کهانت: یکی دیگر از علومی که در قرآن مطرح شده علوم استماعی جنیان است که از طریق صعود به آسمان و استراق سمع به دست می آورند. به نظر می رسد که هر امری از عرش تا فرش مسیری را می پیماید که به آن مسیر نزولی گفته می شود؛ پس از نزول یک مسیر دیگری را می پیماید تا به عرش الهی بازگردد که محل تدبیر امور به دست فرشتگان مدبرات امر(نازعات، آیه 5) به ویژه چهار فرشته اصلی تدبیرگر یعنی جبرائیل، مکائیل، اسرافیل و عزرائیل از فرشتگان حامل عرش است(غافر، ایه 7 ؛ روایات تفسیری) که البته در قیامت به هشت نفر افزایش می یابد که شامل چهار انسان خواهد بود.(حاقه، آیه 17؛ روایات تفسیری) این مسیر عروجی امر در آیات قرآنی بیان شده است. خداوند در آیه 5 سوره سجده از گردش دوری امور به شکل نزول و عروج سخن به میان آورده که تنها بازگشت امر از فرش تا عرش در روزی انجام می گیرد که از نظر انسان های زمینی هزارسال متعارف در میان انسان به درازا می کشد. در آیات 2 سوره سبا و 4 سوره حدید نیز به این امر توجه داده شده است. جنیانی هستند که هنگام نزول امور از سوی عرش تا فرش در آسمان دنیا که با کواکب و ستارگان زینت داده شده ، بالا رفته و صعود می کنند و به استراق سمع پرداخته و اخباری را از آینده نزدیک به دست می آورند که به زودی در فرش اتفاق می افتد. البته این دزدان به وسیله شهاب ثاقب رانده می شوند؛ ولی آنان اطلاعات و دانشی را به دست می آورند که آمیخته ای از حق و باطل است و این گونه برخی از انسان هایی را که به اینان پناه برده و از آنان مدد می گیرند، دانشی را می آموزند که به آن کهانت می گویند.(نگاه کنید: صافات، آیات 7 تا 9؛ حجر، آیات 16 تا 18؛ جن، آیات 6 و 9)


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: علم شناسی
برچسب‌ها: علم شناسی