گمان بد پیدا نکنید. غیبت نکنید «و احفظوا السنتکم» (1) حضرت فرمود: زبان هایتان را در این ماه نگه دارید، می دانید عذاب زبان از همه عذاب های اعضا بیشتر است؟ حدیث دارد فردای قیامت خدا زبان را بیشتر از همه فشار می دهد و می سوزاند،زبان اعتراض می کند، می گوید: «ای ربّ عذبتنی بعذاب لم تعذب به شیئاً» (2): خدایا تو مرا طوری عذاب کردی که هیچکدام از این جوارح و اعضا رابه این صورت عذاب نکردی؟ خطاب می آید: زبان! تو یک کلمه گفتی آبروی مسلمانی را بردی، تو یک کلمه گفتی، خون مردم را مباح کردی، تو یک کلمه گفتی شخصیت هایی را از بین بردی به عزت و جلالم قسم، ای زبان، تو را عذابی می کنم که هیچکدام از اعضاء و جوارح را آنگونه عذاب نکرده باشم.
لااقل یکی از این فرازها را بیاییم در خودمان پیاده کنیم، چند سال ماه رمضان را درک کردیم؟ اول ماه رمضان وارد شدیم همین مسائل را علما گفتند، همین حرف ها را هم ما زدیم، آخر ماه رمضان هم که رفتیم دیدیم باز همان شخصیت اولیه هستیم. یک کلمه از کلمات پیامبرصلی الله علیه وآله را «و احفظوا السنتکم» در این ماه رمضان به آن عمل کنیم، لااقل غیبت نکنیم. آیات زیاد و روایات فراوانی داریم که تقریباً گناهی به سنگینی این گناه، وزر و وبالی که برایش ذکر شده، وجود ندارد. الی ما شاءاللَّه ما روایات داریم، حالا ببینید چقدر ما مبتلا هستیم!
1- 13. وسائل الشیعه ج 1 ص 162.
2- 14. الکافی، ج 2، ص 115.
دو روایت از کتاب جامع السعاده مرحوم احمد نراقی در این زمینه نقل می کنم، دقت کنید، یک روز خاتم الانبیاء محمدصلی الله علیه وآله نشسته بودند، عایشه می گوید: یک زنی آمد محضر پیامبرصلی الله علیه وآله سؤالی کرد و رفت. وقتی که رفت من با دستم اشاره کردم، گفتم: ای رسول خدا، این زن قدش کوتاه بود. حضرت فرمودند: ساکت باش، غیبت خواهر مسلمانت را کردی،(قدش کوتاه بود، همین جمله را فقط گفت، فرمودند، غیبتش را کردی.) روایت دوم عین همین روایت است که زنی می آید خدمت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله مسئله ای می پرسد و می رود، عایشه می گوید من با دستم به عنوان عیب، به دامن آن زن که بلند بود اشاره کردم، حضرت فرمودند: ساکت باش، غیبت خواهر مسلمانت را کردی. این دو تا روایت را بیاور در متن زندگی ات، آقای کاسب! از صبح تا حالا چند تا غیبت کرده ای، روز اول ماه رمضان، ماشینش را نگاه کن چه ماشینی دارد، می شود غیبت، کفش هایش را نگاه کن، می شود غیبت، سرش مو ندارد، می شود غیبت، چه قیافه ای دارد، می شود غیبت، این چه طرز ایستادن است، این چه طرز راه رفتن است، این ها همه اش غیبت است و ما مبتلاییم.
یکی از بزرگان می فرمود که خودم را گاهی وقت ها خیلی به زحمت می اندازم و آخر شب که می نشینم و محاسبه می کنم می بینم که تنها توفیقی که آن روز داشتم، خودم را نگه داشتم.
شهرستانی منبر می رفتیم، جمعیت زیادی به مسجد جامع آن شهرمی آمدند، بحث ما هم بحث غیبت بود، گفتیم توی این دهه راجع به غیبت صحبت می کنیم، هر کس غیبت نکرد ما یک کتاب به او جایزه می دهیم، ده روز توی شهرستان موضوع غیبت را هر روز تذکر می دادیم و هر شب در بین چند هزار جمعیت می گفتیم، روز آخر یک نفر آمد، خدا می داند فقط یک نفر! گفت: حاج آقا، گفتم: بله، گفت: آقا خیلی سخت است گفتم: بله خیلی مشکل است، گفت: از صبح دیگه خیلی سعی کردم، این قدر مراقب بودم، این قدر دقت کردم، تو تلفن هایی که می کردم، مشتری می آمد و می رفته و خلاصه خودم را نگه داشتم، از صبح تا حالا غیبت نکردم که یک دانه کتاب از شما بگیرم.
غیب نکردن خیلی مشکل است، بهشت رفتن هم مشکل است. زبانتان را خوب حفظ کنید، بعد با این زبان در این ماه مبارک رمضان خدا را بخوانید ببینید چه تأثیری دارد.
در تاریخ است که مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی داشت درس می گفت، یکی از شاگردانش را عقرب زد ناله اش بلند شد گفت سوختم، آقای شیخ همین جور که درس می گفت یک نگاهی کرد، فرمود: خوب نسوز! همین یک جمله، نسوختم و تمام شد، نه آمپول زد و نه دستش را کشید. این زبان است و این تأثیر نفس است که با یک کلمه تمام شد.
یکی از فقهای شورای نگهبان که مرد وارسته ای است می فرمودند: من اصفهان رفتم،تا یک پیرمرد صد و چند ساله ای رابه خاطر بیان مطلبی ببینم
و آن موضوع این بود که وی ناظر این واقعه بود (پیرمرد صد و چند ساله اصفهانی)، که ماری دست اخوی مرحوم شیخ حسنعلی را ماری دست او را زده بود و از درد به خود می پیچید، شیخ حسنعلی مشهد بود، همین که مار دستش را زد، آن بزرگوار طی الارض کرد و از مشهد در یک چشم به هم زدن به اصفهان آمد، دستش را به دست برادرش کشید و درد آرام گرفت آمد جلوی سوراخی که ما نمی دانستیم مارها توی آن سوراخ بودند، با زبان فصیح همانطوری که با شما دارم صحبت می کنم به مارها گفته بود مارها بیرون بیایید، مارها بیرون آمدند به مارها فرموده بود از دروازه اصفهان بیرون بروید مارها از دروازه اصفهان بیرون رفتند، شیخ طی الارض کرد و دوباره به مشهد رفت. علت این تأثیرِ نفس چه بوده است؟
ما از صبح تا شب غیبت می کنیم شب هم می خواهیم دعای افتتاح بخوانیم و خدا هم به ما جواب بدهد، نمی شود، امکان ندارد، اگر کسی بخواهد دعایش مستجاب شود، شرط اول تطهیر زبان از معاصی است، زبانت را حفظ کن بعد با زبان پاکیزه ای که از صبح تا شب، غیبت نکرده ای بگو «السلام علیک یا اباعبداللَّه»، ببین جواب می دهند یا نه.
شخصی می گفت که یک شب حضرت سیّد الشهداءعلیه السلام را خواب دیدم، (چه چشم هایی داشتند، چه زبانی داشتند، چه گوش هایی داشتند و چقدر نورانی بودند خوش به حالشان) دیدم حضرت بالای ضریح نشسته اند من هم وارد شدم، شروع کردم به خواندن زیارت وارث، هر سلامی می دادم، آقا سیّد الشهداءعلیه السلام می فرمودند: «و علیک السلام و رحمة اللَّه»، تا آخر زیارت وارث هر سلامی خواندم، آقا جواب می داد. مسلماً این زبان ها، زبان های پاکیزه بوده است. تصمیم بگیریم، نگهش بداریم خودمان را حفظ کنیم، شاید ان شاءاللَّه در ایام لیالی قدر وقتی خدا را صدا می زنی، جوابت را بدهد، چون فرمود زیر هر یا رب تو لبیک ماست.
پیامبرصلی الله علیه وآله وقتی می خواست سفر برود، می آمد توشه سفرش را از خانه بی بی فاطمه زهراعلیها السلام می برد. ما هم توشه سفر «سیر الی اللَّه و ضیافت اللَّه» را امروز از مادر سادات فاطمه زهراعلیها السلام بگیریم زیرا مادر است، امّ ابیها است، «نحن حجج اللَّه علی خلقه وجدّتنا فاطمه حجة اللَّه علینا»؛(1) می فرماید ما حجّت های خداییم بر خلق و جده ما فاطمه زهراعلیها السلام حجت خداست بر ما، ما هم توشه سفر را امروز از بی بی بگیریم.
در تفسیر شریف دارد: «فی بیوت اذن اللَّه ان ترفع و یذکر فیها اسمهُ»؛(2) اوّلی نشسته و می گوید: یا رسول اللَّه! خانه فاطمه علیها السلام هم از آن بیوت است؟ فرمودند: «هی افضلها واعظمها واشرفها عند اللَّه»؛ اعظم آن بیوت و اشرف آن بیوت خانه فاطمه علیها السلام است. والسلام
1- 15. الانتصار، ج 7، ص 192.
2- 16. سوره نور، آیه 36.
نظرات شما عزیزان: