دل من از غم هجران رخت غمگین است *** بار هجران تو بر سینه من سنگین است
به گدایی تو بر پادشهان فخر کنم *** پادشاهی که گدایت نبود مسکین است
هر کسی از خلق بر در کاشانه تو *** عزّت هر دو جهانش به خدا تضمین است
علامه بحر العلوم رحمه الله در حرم امام عسکری علیه السلام مشغول نماز بود، در تشهد نماز توقفی فرمود، سؤال کردند: علامه چه شد در تشهد نماز توقف کردی؟ فرمود: مشغول نماز بودم ناگهان دیدم حضرت بقیة اللَّه علیه السلام وارد حرم شدند چشمم به جمال مهدی علیه السلام افتاد، محو جمال او شدم.
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد *** حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
«و احفظوا السنتکم» نبیّ بزرگوار راجع به فضایل ماه مبارک رمضان، درخطبه ای مبسوط و جامع، در یک کلامِ کوتاه می فرماید: زبان هایتان را در این ماه حفظ کنید.
گفته شد یکی از گناهان زبان، گناهی است شایع و فراوان به نام غیبت که اجتماع ما به این گناه آلوده است؛ چون گناهی است بدون زحمت و بدون رنج و انجام دادنش هیچ مؤونه ای ندارد.
عرض کردیم، شیخ مرتضی انصاری رحمه الله در مکاسب محرمه اش در باب الغیبة اولین جمله ای که دارند این عبارتست: «الغیبة حرامٌ بالادلة الاربعة»؛ غیبت حرام است به ادّله اربعه، یعنی قرآن، سنّت، اجماع، عقل که هر کدام مستقلاً دلالت بر حرمت این گناه بزرگ دارد.
یک آیه مورد عنایت قرار گرفت.و امّا آیه دوم: «وَیْلٌ لِکُلِ ّ هُمَزَةٍلُمَزَةٍ»؛(1) وای بر هر انسان همزه لمزه.
1- 17. سوره همزه، آیه 1.
آقایان مفسرین در مورد «هُمَزَه» می فرمایند: کسی است که با دست، با چشم، با ابرو با اشاره عیوبات انسانی را به انسان دیگر برساند. لُمَزه کسی است که با زبان عیوبات را بیان کند، ملاّ مهدی نراقی رحمه الله در جامع السعادات می فرمایند: «الغیبة یتحقق بالاشارة و الکنایة» غیبت با اشاره و کنایة هم محقق می شود، یعنی یک نفر در مغازه شما می آید، از شما جنس بخرد، شاگردت به شما می گوید، حاج آقا مشتری است، شما با دستت اشاره می کنی که ولش کن، یعنی،چیزی بخر نیست، آدم خوبی نیست، با این اشاره یک عیبی را به او تفهیم می کنی، این غیبت محسوب می شود، با گوشه ابرو، با گردش مردمک چشم، عیبی را به دیگری تفهیم کنی، می شود غیبت. «وَیْلٌ لِکُلِ ّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (1) قرآن می فرماید: وای، به حال هر انسانی که با دست، چشم، ابرو و یا زبان، عیوبات مردم را به دیگران تفهیم کند.
روزی خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله روی منبر خطبه می خواندند، فرمودند: «اتدرون ما الغیبة؟» مردم آیا می دانید غیبت چیست؟ «قالوا اللَّه و رسوله اعلم» اصحاب گفتند: خدا و رسولش بهتر می داند که غیبت چیست؟ «قال ذکرک اخاک بما یکره»؛ یاد کنی برادرت را به چیزی که اگر بشنود خاطرش آزرده گردد و ناراحت بشود، حالا این موضوع هر چه می خواهد باشد، وقتی شنید و ناراحت شد، غیبت است. شاید یک کلمه کوتاه باشد. ملا محسن فیض کاشانی رحمه الله در مهجة البیضاء،می فرماید: «اعلم»؛ «انّ الغیبة ان تذکر اخاک بما یکرهه لو بلغه سواء ذکرت نقصاناً فی بدنه أو فی نسبه أو فی خُلقه او فی فِعله أو فی قوله أو فی دینه أو فی دنیاه و حتی فی ثوبه و فی داره و دابّته»؛(2) بدان غیبت این است که یاد کنی برادر دینی ات را به چیزی که وقتی شنید، ناراحت بشود، فرقی نمی کند آنچه را تو پشت سرش گفتی، نقصانی در بدن او باشد یا نباشد را ذکر کرده باشد؛ مثل این که فلانی کور است،
1- 18. سوره همزه، آیه 1.
2- 19. مهجة البیضاء، ج 5، ص 255.
فلانی کچل است، فلانی چُلاق است، البته در باب مستثنیات غیبت ان شاءاللَّه در آنجا بحث می کنیم که چند چیز استثناء شده و غیبت نیست، یکی این که اگر کسی به عیبی شهرت دارد، مثلاً در خیابان لاله زار تا نگویی افشین کچل، مردم نمی فهمند چه کسی است و او هم ناراحت نمی شود، بگویند افشین کچل یا مثلا سهراب کور، اگر ناراحت نشود، اوقاتش تلخ نشود و از گفتن این سخن راضی باشد و شهرت پیدا کرده باشد، اشکالی ندارد به این لقبی که مشهور شده صدایش بزنیم، «أو فی نسبه»؛ در نسبش،امّا به عنوان مثال بگوید خدا بیامرزد، بابای فلانی را آدم خسیسی بود، باباش لات بود آدم فاسدی بود، این غیبت محسوب می شود. یا در خُلقش؛ فلانی آدم بد خلقی است، بخیل است، متکّبر است، یا در دینش؛ آدم دروغگویی است، آدم آلوده ای است. عرض کردم در مستثنیات غیبت به این مطالب می رسیم، حالا تذکّر می دهم ممکن است در ذهنتان خلجان پیدا کند، بله اگر کسی فسقش و گناهش موقعیت پیدا کرده باشد و همگانی است. مثلاً یک آدمی در خیابان لاله زار، ظهر ماه رمضان، ساندویچ دستش گرفته و می خورد، همه هم دیدند که این روزه خوار است، پشت سر این شخص اگر بگویی فلانی روزه خوار است، غیبت نیست، امّا پشت سر همین انسان روزه خوار اگر شما یک عیب دیگری که مردم نمی دانند، بگویی باز غیبت است. فقط نسبت به همان گناهی که مرتکب شد و علنی بود و همه مردم آن را فهمیدند، مستثنی شده است، «أو
فی فعله»؛ آدم پرخوری است چقدر غذا می خورد، چقدر می خوابد، تا لنگ ظهر خواب است، این غیبت است. «أو فی ثوبه»؛ چه لباس سبکی تنش می کند، چه لباس بلندی تنش کرده، لباسش را نگاه کن،این غیبت است، «او فی داره»؛ این هم خانه است درست کرده، خیلی بی سلیقه است، خانه بد قواره ای است، چه جور خانه اش را سنگ کرده،چقدر این کج سلیقه است، این هم غیبت است. «او فی دابته»؛ امروزه مرکب و این ها نیست، ماشین است؛می گوید: این چه ماشینی است سوار می شود، این هم ماشین است تو خریدی اگر این گونه، پشت سرش ذکر بشود غیبت می باشد.
گاهی وقت ها ما در غالب حمد و ثنا غیبت می کنیم مثلاً، خدا را شکر که ما اهل این معاملات نیستیم، خدا خیلی دست ما را گرفته که ما اهل این معاملات نیستیم، خدا را شکر ما در صادرات و واردات نیستیم، فلانی را دیدی جنس آورد چه کار کرد؟ این ها همه غیبت است. شدی، بعضی اوقات ما در غالب دعا غیبت می کنیم؛ خدا از گناه فلانی بگذرد. وقتی دیگران تحریک شدند، سؤال می شود، می گویند چطور؟ خدا ازش بگذرد، دیشب شنیدم فلان کار را کرده است، این همه غیبت است. آمدی در حقش دعا کنی، امّا در دعای خودت غیبت بود.
وقتی پیامبر بزرگوار صلی الله علیه وآله این جمله را بیان کردند، یک سائلی پرسید؟ که یا رسول اللَّه! اگر عیبی که ما پشت سرش می گوییم واقعاً دارای آن عیب باشد، باز
هم غیبت است؟ حضرت فرمودند: اگر عیبی در او نباشد و بگویی این تهمت و بهتان است که بالاتر از غیبت است و اگر همان عیبی که دارد را پشت سرش بگویی غیبت می شود.
در حالات آیت اللَّه العظمی بروجردی - اعلی اللَّه مقامه الشریف - چنین می خوانیم و بزرگان ما نقل می کنند که این بزرگوار برای تربیت نفسشان هنگامی که در بروجرد، بودند نذر کرده بودند که اگر عصبانی شدند و کلام بی جایی از دهانشان بیرون آمد، برای تربیت نفسشان یک سال روزه بگیرند، آیة اللَّه العظمی بروجردی رحمه الله فرموده بودند: قبل از این که قم بیایم صدای ملائکه را می شنیدم، امّا وقتی آمدم و مشغول شدم و همین گرفتاری های مرجعیت مشغولم کرد از آن فیض هم محروم شدم، سیر معنویتی که بزرگان در آن بودند، خیلی بلند بود که دست ما با توجّه به آلودگی های مان به آنجاها نمی رسد.
آیت اللَّه العظمی بروجردی رحمه الله مرجعی بود که امیرالمؤمنین علیه السلام سند سیادت او را امضا کردند.
علامه نهاوندی - اعلی اللَّه مقامه - فرمودند، وقتی که حضرت آیت اللَّه العظمی بروجردی رحمه الله مشهد آمدند، من جایم را در صحن مطّهر به ایشان دادم یعنی آیت اللَّه العظمی بروجردی را جلو قرار دادم، خودم مأموم ایشان شدم و ایشان را احترام کردم، می فرمایند، همان سال به نجف اشرف مشرف شدم،
نظرات شما عزیزان: