طنز جبهه ها | آمار گیر وسواسی
?یکی از درجهداران عراقی که سالها در ارتش بعث خدمت کرده بود، در شمردن اسرا خیلی وسواس به خرج میداد و همیشه هم دست آخر اشتباه میکرد. یک روز عصر شروع کرد به شمردن بچّههای اتاق 10 تا آنها را به داخل آسایشگاهشان بفرستد. تعداد افراد هر آسایشگاه حدوداً صد و پنجاه نفر بود؛ ولی گاهی میشد چند نفری را برای نظافت بیرون نگه میداشتند و یا مثلاً به جرم مخالفتی به سلّول میبردند. خلاصه این که چند بار تا آخر شمرد و دوباره برگشت و در هر بار از مسئول آسایشگاه چیزی میپرسید. مثلاً میگفت: چند نفر در بیمارستان یا سلّول هستند و بالاخره بعد از کلّی شمردن، دستور داد صف به صف داخل اتاق شوند. بعد از داخل کردن بچّهها هم، در را قفل کرد. اما همین که خواست به طرف آسایشگاه دیگر برود، دید دو نفر دوان دوان به طرف آسایشگاه میآیند. پرسید: شما مال کدام اتاق هستید؟ هر دو گفتند: اتاق 10. درجهدار عراقی با تعجب به طرف اتاق 10 برگشت تا آنها را داخل اتاق کند که دید چند نفر دیگر هم آمدند. بدبخت درجهدار فداکار صدام از خجالت داشت آب میشد و بچّهها هم داخل اتاق از خنده رودهبُر شده بودند.
نظرات شما عزیزان: