هراس از نور | انتقامجویی و تجدیدنظر فروید
تجدید نظر فروید
جالب این که از پارهای از سخنان فروید استفاده میشود که او در اواخر کار خود، به وجود دادگاه درونی و محکمهی وجدان اعتراف نموده، به طوری که «فلیسین شاله» در کتاب «فروید و فرویدیسم» نقل کرده:
«فروید در یکی از آخرین آثار خود به نام کنفرانسهایی در خصوص پسیکانالیز مینویسد: ما مجبور شدهایم وجود یک محکمهی داوری مخصوص را در حیات نفسانی که دارای نقش انتقاد و امتناع است، بپذیریم».
روشن است که منظور او یک اجبار علمی و منطقی است، نه یک اجبار اجتماعی، زیرا او از بیپرواترین و جسورترین افراد در ابراز عقاید خود ـ هر چند بر ضدّ افکار محیط بود ـ محسوب میشد.
ممکن است پذیرش وجود محکمهی داوری در روان انسان از طرف فروید به دلیل این باشد که او مسائل روشنی را همچون زشتی ریختن خون بیگناهان، ستم بر بیپناهان، دامن زدن به آتش فتنه و فساد، افروختن شعلههای جنگ، یا به عکس زیبایی عدالت، صلح، امنیّت و مانند آنها را که به اصطلاح جزء «مستقلّات عقلیّه» است، که هر صاحب خردی بدون نیاز به چیزی جز لحظهای اندیشیدن، به آنها اعتراف میکند، نتوانسته است با میل جنسی و یا داستان «قبیلهی نخستین» پیوند منطقی دهد، به خصوص، این که او در دوران عمر خود ناظر دو جنگ جهانی و پی آمدهای دردناک آنها بود، و در اواخر زندگیش طوفانی به سوی مسکن او برخاست و او را از آن به دور افکند، یعنی در سال ١٩٣٨، الحاق اتریش به یک آلمان ضدّ یهود صورت پذیرفت و به این متفکّر یهودی تنها اجازه داده شد که «وین» را به سوی پاریس ترک گوید.
انتقامجویی فروید
بعضی از دانشمندان احتمال میدهند که فروید با فرضیّهای که در زمینهی پیدایش مذهب اظهار داشت، در حقیقت میخواست از مسیحیّت که همواره از طرف حامیانش مورد تحقیر قرار گرفته بود انتقام بگیرد. اگر ما فروید را به این موضوع متّهم نکنیم، لااقل طبق اصول روانکاوی که قسمتی از آن از ابداعات خود او است، نمیتوانیم باور کنیم که این همه تحقیری که از دوران تحصیل گرفته، تا پایان عمر، به خاطر یهودی بودن تحمّل کرد، در ضمیر ناآگاه او اثر نگذاشته است و به همین جهت، اغلب میبینیم الگوی مذهب را برای، انتقادات خود، مسیحیّت قرار میدهد، یعنی ناخود آگاه به مبارزه با مسیحیّت برخاسته است.
اثر وضع خاصّ محیط زندگی فروید
این را نیز نمیتوانیم نفی کنیم که جوّ خاصّ قرن ١٩ و ٢٠ که فروید در آن میزیسته است، از نظر بیبند و باری شدید جنسی در اروپا و کشیده شدن پای مسائل جنسی به همه چیز و همه جا، در شکل گیری افکار او بیاثر نبوده است، همان طور که نابسامانی اقتصادی در همین دوران به طور قطع در پیدایش افکار تند و یک جانبهی «مارکس» مؤثّر بوده است.
توضیح این که، در قرون اخیر به خاطر ماشینی شدن زندگی و توسعهی کارگاهها و پیشرفت صنایع سبک و سنگین، پای زنان به تمام مراکز اجتماع کشیده شد و همه جا با مردان آمیختند، این موضوع به ضمیمهی استفاده از صنعت چاپ و مطبوعات، در دامن زدن به مسائل جنسی و کمک مؤثّری که سینما و بعضی از وسایل ارتباط جمعی به این موضوع میکرد، آن چنان آتش این غریزه را شعلهور ساخت که به اصطلاح «سکس» همه جا را تسخیر کرد، نه تنها در مراکز عمومی یا اماکن ناسالم، بلکه در مسائل تجاری و انواع تبلیغات از آن به عنوان یک وسیلهی مؤثّر برای پیشرفت اهداف گوناگون بهرهگیری شد، حتّی مسائل سیاسی از آن مصون نماند تا آن جا که بعضی از رجال سیاسی غربی برای عقب زدن حریف و جلب آرای بیشتر، روی این مسأله به طرز زنندهای تکیه کردند.
کتابهای امور جنسی، اروپا و آمریکا را پر کرد و از پر تیراژترین کتابها شد، مجلّههایی به عنوان امور سکس با زنندهترین عکسها و بحثها نشر یافت و تیراژ غالب مطبوعات را شکست. از مسألهی سکس در فیلمهای سینمایی به عنوان یک «چاشنی همیشگی» به طور گسترده استفاده شد و فیلمهای دیگر را تحتالشعاع قرار داد. کارشناسان امور جنسی، کلوپهای لختیها، «سکس شاپها» همه جا را در قبضهی خود گرفتند.
و دنبالهی آن همان است که امروز میبینیم، در پارهای از کشورهای اروپایی با نهایت تأسّف حتّی «همجنسگرایی، به عنوان یک موضوع قانونی از تصویب پارلمان گذشته و با وقاحت، شکل قانونی به خود گرفته است!!
در چنین اوضاع و شرایطی، زیاد جای تعجّب نیست که افکاری همچون افکار فروید، و مکتبی به نام فرویدیسم شکل گیرد، و عامل پیدایش تمام پدیدههای اجتماعی و روانی، میل جنسی معرّفی گردد. گر چه میدانیم فروید میل جنسی را به معنایی وسیعتر از آن چه در عرف عام از آن میفهمیم اطلاق میکرده، ولی به هر صورت، ریشهی آن را همان غریزهی جنسی معروف تشکیل میدهد که به خاطر توجیه پارهای از پدیدههای روانی و اجتماعی، ناگزیر به توسعهی مفهوم آن شده است.
غالب مکتبهای سیاسی، اقتصادی و روانی، ریشههایی در میان اقوام گذشته داشته است، ولی شاید نتوانیم قبل از فروید کسی را پیدا کنیم که چنان مکتبی را به این شکل عرضه داشته باشد، زیرا چنان محیطی که فروید در آن میزیسته از نظر گسترش بیبند و باری جنسی شاید در هیچ عصری، حتّی در میان اقوام وحشی، نبوده است.
انکار نمیکنیم که اقوام وحشی از نظر جنسی قید و بند چندانی نداشتند، ولی با این حال عواملی که به این موضوع دامن بزند و آن را در محرّکترین صورت خود جلوه دهد، نیز در میان آنها نبود، یا وسایل آن را نداشتند، در حالی که اروپا و آمریکای قرون اخیر، علاوه بر حذف بسیاری از قیود اخلاقی و اجتماعی مربوط به مسائل جنسی، از تمام وسایل برای بر افروختن آن کمک میگیرند.
اشتباه نشود، نمیخواهیم ادّعا کنیم که فرویدیسم معلول جبری وضع محیط خاصّ اروپای قرن اخیر است، زیرا همان طور که در بحثهای سابق اشاره کردیم منطق جبر، سست و نارسا است، بلکه میخواهیم بگوییم شرایط محیط میتواند زمینه را برای «پیدایش» و همچنین «پیشرفت» چنین افکاری آماده سازد، همان طور که به احتمال قوی در به وجود آوردن مکتب فرویدیسم، مؤثّر بوده است.
هراس از نور
همان طور که در گذشته به طور اشاره گفته شد، بر خلاف آن چه بعضی پنداشتهاند، شهرت فروید فقط به خاطر فرضیّهی جنسی او نیست، بلکه در شهرت خود تا حدّ زیادی مدیون نظراتی است، که پیرامون «ضمیر مخفی» یا به تعبیر دیگر «وجدان نا آگاه» داشته و نیز روشی که برای بررسی این دنیای وسیع، (دنیای ضمیر مخفی) ابراز داشته، کمک فراوانی به شهرت وی کرده است. او به عنوان یک «طبیب بیماریهای روانی» کوشید که در این دنیای اسرارآمیز گام نهد و سپس تحقیقات او به صورت یک مکتب «روانشناسی اعماق» یا به تعبیر دیگر «روانکاوی» در آمد، سرانجام از چیزی که به عنوان یک مِتُد درمان روحی دنبال میکرد، مکتبی برای مسائل روانی به گونهی کلّی به وجود آورد. البتّه فروید کاشف «ضمیر مخفی» نبود، ولی روش او در مطالعهی آن، روش تازهای محسوب میشود. گرچه نظرات فروید در این زمینه نیز از انتقاد مصون نمانده و نمیتواند بماند، ولی چیزی که بیش از همه، انتقادها را برانگیخته، اصرار بیش از حدّ او روی تأثیر «میل جنسی» است که نه تنها در غالب موارد، خالی از مدرک به نظر میرسد، بلکه قراین مختلفی بر نفی این اصرار در دست داریم.
تعبیر جالبی «کلاراید» روانشناس سویسی، دربارهی فروید و شاگردان او دارد. او شاگردان فروید را به خفّاشهایی تشبیه میکند که در تاریکیهای ضمیر مخفی انسان، با دید کنجکاو خود، واقعیّاتی را کشف کردهاند، امّا چون چشم آنها به تاریکی عادت کرده از نور میهراسند و استعداد تشخیص و دقّت را از دست داده و گاه نمیتوانند بین یک فرض عجیب و غریب و یک استنتاج صحیح فرق بگذارند.[١]
این بود ملاحظات مختلفی که دربارهی فرضیّهی فروید باید مورد توجّه قرار گیرد، البتّه بحث گسترده در همهی این زمینهها نیاز به کتاب جداگانهای دارد، ولی آن چه گفته شد، بسیاری از مسائل را روشن میسازد.
خودآزمایی
١- ممکن است پذیرش وجود محکمهی داوری در روان انسان از طرف فروید به کدام دلیل باشد؟
٢- به چه دلیل بعضی از دانشمندان احتمال میدهند که فروید با فرضیّهای که در زمینهی پیدایش مذهب اظهار داشت، در حقیقت میخواست از مسیحیّت انتقام بگیرد؟
٣- شهرت فروید تا حدّ زیادی مدیون کدام نظرات اوست؟
٤- تعبیر جالبی که «کلاراید» روانشناس سویسی، دربارهی فروید و شاگردان او دارد را بیان کنید.
پی نوشت ها
[١]. تلخیص از فروید و فرویدیسم، ص ١٩٢.
نظرات شما عزیزان: