پنجمین خصیصه فرشی وعملی حضرت زهر ا سلام الله علیها ((زهد وپارسایی)) آن حضرت است.
تحلیل همه جانبه این خصیصه مبتنی بربیان چند نکته است:
1-از نظر ارباب لغت زهد ورزیدن نسبت به یک چیز به مفهوم اعراض از آن شی و به مقدار اندکی از آن رضایت دادن است. ( مفردات راغب، ص۳۸۴) در فرهنگ عالمان اخلاق «زهد» عبارت است از اعراض قلبی و عملی از دنیا، مگر به مقداری که آدمی بدان نیاز ضروری دارد.(جامعالسّعادات نراقی، ج۲، ص۵۸.) به عبارت دیگر زهدیعنی( روی گردانیدن از دنیا برای آخرت و از غیر خداوند دل بریدن.) از این تعریف برمیآید که:
اولاً، زهد نسبت به کسی صادق است که امکان تحصیل دنیا و برخورداری از آن را داشته باشد.
ثانیاً، روی برتافتن او از دنیا به دلیل پستی و حقارت دنیا نسبت به آخرت باشد. هرگاه ترک دنیا به دلیل عدم امکان تحصیل آن و یا به هدفی غیر از رضایت خداوند و تحصیل آخرت باشد ـمانند جلب رضایت و محبت مردم و یا به علت فرار از سختی و مشقت تحصیل آنـ به آن «زهد» گفته نمیشود. مقابل آن «رغبت» قرار دارد که به معناى میل به چیزى است.
2-زهد به این دو معنا در زندگی حضر زهرا سلام الله عینیت داشت، یعنی حضرت در موقعیتی اعراض از دنیا داشت و ساده زیستی را سبک زندگی خود قرار داده بود، که امکان زندگی مرفه برایش وجود داشت چرا که درآمد فدک که در ملک آن حضرت بود و می توانست پشتوانه مهم مالی برای حکومت اهل بیت علیهم السلام باشد و به همین دلیل سران غصب خلافت آن راغصب کرده اند، چراکه اگر تولید متوسط خرمای هر نخل را در سال 50 کیلو و هر کیلو گرم خرما در زمان پیامبر را یک درهم به حساب آوریم، میتوانیم مقدار تولید نخلهای مزرعه فدک را با محاسبه زیر بهدست آوریم:
((1- وسعت فدک10: هکتار، 2- تعداد نخلها 10000 ، 3-در آمد سالیانه: یک میلیارد تومان، 4- مقدار تولید 500: تن یا پانصدهزار کیلو)) البته در محاسبات فوق، که مستند به روایات و مسائل علمی در امور کشاورزی و تولید صنعتی است، کمترین تردیدی نیست. وسعت فدک و تولیدات خرما و عایدات سالیانه یاد شده، قدری بیشتر از مراتب فوق است اما این تفاوت در نتیجهگیری تأثیر چندانی ندارد))
3-با داشتن چنین تمکن ملی و امکانات اقتصادی زهد و پارسایی حضرت زهرا سلام الله علیها آن چنان شگفت آور و خیره کننده است، که هر کسی را در برابر خودش به تعظیم وا می دارد و شخصیتی چون سلمان تعجب زده می شود چراکه در گزارش آمده است: ((سلمان فارسی میگوید: ده روز پس از رحلت رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ از منزل خود خارج و با حضرت امام علی ـ علیهالسلام ـ مواجه شدم، علی به من گفت: ای سلمان! تو بعد از پیامبر خدا بر ما جفا کردی. گفتم: حبیب من ای ابوالحسن! درباره شما جفا نشده است، بلکه حزن و اندوه شدید من در رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مانع زیارت شما شد. حضرت علی به من گفت: ای سلمان! بیا به منزل فاطمه دختر رسول خدا برویم؛ زیرا او به تو لطف دارد و مشتاق دیدار تو است و میخواهند از تحفهای که از بهشت برایش آوردهاند به تو بدهد... سلمان میگوید: من بهسوی خانه فاطمه حرکت کردم، پس از ورودم به خانه دیدم که فاطمه نشسته و یک قطعه عبا دربر دارد؛ ولی هرگاه آن را روی سرش میکشد، پاهایش بیرون میماند، و هرگاه پاهایش را میپوشاند، سرش نمایان میشود. وقتی چشم وی به من افتاد آن عبا را به سرش کشید و گفت: ای سلمان! تو بعد از رحلت پدرم به ما جفا کردی؟ گفتم: ای دختر رسول خدا! آیا امکان دارد که من بتوانم به شما جفا کنم؟ فاطمه ـ سلاماللهعلیها ـ فرمود: پس بنشین و درباره آنچه که به تو میگویم، خوب بیندیش. بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۶۶ ۶۷، و مهج الدعوات و منهج العبادات، ص ۶ )))
و همچنین در گزارش دیگر آمده است:
((سلمان مى گويد: روزى ديدم حضرت زهراعليهاالسلام براى خروج از خانه به خود پارچه اى كشيده، پشمى و كهنه، كه دوازده جاى آن وصله شده بود. من از شدت ناراحتى گريستم و گفتم:دختر كسرى و قيصر در حريرند و دختر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم در چادر شبى پشمينه و كهنه،آن هم با اين همه وصله.آن گاه فاطمزهراعليهاالسلام به نزد رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم رفت و عرضه داشت:
«پدر جان! سلمان از چادر وصله خورده من در شگفت است، در حالى كه به خدا سوگند پنج سال است من در خانه على به سر مى برم و از مال دنيا تنها پوست گوسفندى داريم كه روزها شترمان را بر آن علوفه مى خورانيم و شبها خود به روى آن مى خوابيم و بالش ما پوستى است كه از ليف خرما پر شده است».
روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر زهرا عليها السلام وارد شد و حالش را پرسيد.جواب داد:حالم اين گونه است كه مى نگريد؛با عبايى زندگى مى كنيم كه نصف آن زير انداز ماست و بر روى آن مى نشينيم و نصف ديگر آن روانداز ماست كه بر روى خود مى کشیم: بحارالاءنوار، ج ۴۳، ص ۸۸.))
*******
ششمین خصیصه حضرت زهرا سلام الله علیها ((انفاق، مواسات، ایثار)) است.
برای اینکه این خصیصه به درستی وهمه جانبه مورد تحلیل قرار بگیرد بیان چند نکته لازم وضروری است؛
1-یکی ازراه های سلوک و تقرب به خداوند متعال((وجه الخلقی)) و دستگیری از نیازمندان است از همین قرآن کریم می فرماید: ((لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَه :هرگز به نيكى دست نمىيابيد، مگر آنكه از آنچه دوستداريد، (در راه خدا) انفاق كنید :آل عمران، آیه 92))
2- این سلوک ((وجه الخلقی)) دارای مراتبی است، و هر مرتبه اش موجب تقرب به حضرت حق تعالی شده صبغه ورنگ ((وجه اللهی)) می گیرد.
مرتبه نخست ان ((صدقه و انفاق)) است، به این معنا انفاق کننده و بخشنده مازاد از نیازش را در دستگیری نیازمندان بکار می گیردو انها را در سفره اش می نشاند، از همین رو در سیره حضرت زهرا سلام الله علیها آمده است: ((پيامبر یک دست پیراهن نو به دخترش داده بود تا در شب عروسی بپوشد. هنگامی که موکب عروس رهسپار خانه حضرت علی علیهالسّلام بود، زن سائلی پیش آمد، و در برابر عروس اظهار احتیاج نمود. فاطمه سلاماللهعلیهم که در آن وقت دو پیراهن داشت: یکی کهنه و دیگری نو، به مصداق آیه ((لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون:( آل عمران، آیه۹۲) هرگز به نیکی دست نمییابید و از نیکان نمیشوید، مگر اینکه از آنچه دوست میدارید، انفاق کنید.))
پیراهن نو را به فقیر بخشید. فاطمه علیهاالسلام مظهر تقوا و ایثار، همراهان را به دور خود جمع کرد، و بی درنگ «لباس عروسی» را از تن در آورد و به آن زن فقیر بخشید. حضرت با این عمل، دیگری را برخود مقدم داشت. این عمل وی به قدری جالب و این فداکاری، به اندازهای بزرگ است که تاکنون تاریخ نتوانسته نمونهای از آن را در خاطره خود ثبت نماید. آری، زهرای اطهر با همان لباس معمولی به خانه شوهر رفت و سند ایثار در چهره درخشان زندگی اش ثبت گردید))
مرتبه دوم از وجه الخلقی ((مواسات)) است به این معنا انفاق کننده نیازمندان را شریک در سرمایه زندگی خودش قرار می دهد وازآن جایی که زندگی مشترک فاطمه سلاماللهعلیهم و علی علیهالسّلام نیز در حالی شکل گرفته بود که در جامعه نوپای اسلامی، فقیران و مستمندان و گرسنگان زیادی به سر می بردند و از این رو،ایشان میکوشیدند به پیروی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم زندگی ساده و به دور از تجملات را برای خود تدارک ببینند و به مواسات اسلامی عمل کنند؛ نقل شده که چون حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از سفری مراجعت میفرمود، اول به خانه حضرت فاطمه سلاماللهعلیهم تشریف میبرد و مدتی میماند و بعد از آن به منزل خود میرفت. در یکی از سفرهای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم، حضرت زهرا سلاماللهعلیهاخود دستبند و گلوبند و گوشواره از جنس نقره تهیه کرده و پردهای بر در خانه خود آویخته بود. هنگامی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از سفر مراجعت کرد و به خانه فاطمه زهرا سلاماللهعلیها وارد شد، چون چشمش به زینتهای مورد استفاده فاطمه سلاماللهعلیهم افتاد، با ناراحتی از خانه بیرون رفت و به مسجد وارد شد و در کنار منبر نشست.حضرت فاطمه سلاماللهعلیهم با فهمیدن علت این رفتار پدر، برای جلب خشنودی و رضایت رسول الله خدا همه آن زینتها را به نزد پدر فرستاد و پیغام داد که دخترت سلام میرساند و میگوید:اینها را در راه خدا انفاق کنید! و چون آنها را به نزد پیامبر آوردند،سه مرتبه فرمود:«آنچه را که میخواستم، فاطمه انجام داد. پدرش به فدای او باد.:بحار الانوار، ج۴۳، ص۸۳))
مرتبه سوم از وجه الخلقی((ایثار))است، و مقصود از ایثار این است که ایثار کننده هرآنچه که خود نیازمند وسخت محتاج به آن است به نیازمندان می بخشد، یکی از مراتب سلوک معنوی حضرت سلام الله علیها که وی را سرآمد همه عارفان وسالکان قرار داده است همین مرتبه((ایثار)) است، ازهمین رو درشان نزول آیه (9) سوره (انسان) ازابن عباس نقل شده است که: امام حسن و امام حسین علیهمالسّلام با جمعی از یاران به عیادتشان آمدند و به علی علیهالسّلام گفتند: چه خوب است که برای بهبودی فرزندانت نذری کنی علی علیه السلام فاطمه سلاماللهعلیها و فضه - کنیز آن دو بزرگوار- نذر کردند که اگر کودکان بهبودی یافتند، سه روز روزه بدارند. بچهها بهبودی یافتند و اثری از کسالت باقی نماند. حضر و غذا خواست و آنها غذای شان را به او دادند. در شب سوم اسیری آمد و همان عمل را نسبت به او کردند. صبح روز چهارم علی علیهالسّلام دست امام حسن و امام حسین علیهمالسّلام را گرفت و نزد رسول خدا آمد. آن حضرت وقتی بچهها را دید که از شدت گرسنگی ضعیف شدهاند، گریه کرد. در این هنگام جبرئیل با سوره دهر بر آن حضرت نازل شد.
آیاتی که در سوره انسان درباره ابرار نازل شده، در شان فاطمه سلاماللهعلیهم و خانواده اوست که نشان میدهد ارزش ایثار و اطعام آنان به خاطر نهایت اخلاص در راستای کسب رضایت پروردگار میباشد و لذا میفرماید: «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا(سوره انسان، آیه۹.) : و غذایی را که از شدت احتیاج دوست میداشتند،به مسکین و یتیم و اسیر عطا کردند و گفتند: شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام میکنیم؛ نه از شما عوضی میخواهیم و نه انتظار سپاس و ثنایی داریم.»((مجمع البیان، ، ج۱۰، ص۲۰۹))
*******
بخش سوم: ((تحلیل خصایص سیاسی حضرت سلام الله علیها))
در بخش سوم خصیصه هایی را که صبغه و جنبه سیاسی دارد وبیانگر خط مشی سیاسی آن حضرت دردفاع ازمقام ولایت وامامت وبرخورد قاطع، صریح ومنطقی آن حضرت درمقابل غاصبان((خلافت وفدک)) است مورد تحلیل و تفسیر همه جانبه قرار می گیرد؛
نخستین خصیصه سیاسی حضرت زهرا سلام الله علیها ((جریان سازی اندیشه ولایی)) است.
برای اینکه این خصیصه همه جانبه مورد تحلیل وتفسیر قرار بگیرد توجه به دونکته بسیار لازم است
1-در بیست و هشت صفر سال یازدهم هجرت و پس از رحلت پیامبر گرامی درحالی که امام علی علیه السلام و عباس عموی پیامبر دو فرزند عباس و غلام در حال مشغول غسل دادن بدن پیامبر بودند سران دو قبیله اوس و خزرج به همراه دوازده تن در پانصد متری دورتر از مسجد النبی در زیر سقف بنی ساعده جمع شدند تا تصمیم بگیرند رهبر پس از پیامبر از بین این دو قبیله انتخاب نمایند، عمر و ابوبکر که از طریق نفوذی های خود ازاین توطئه آگاه شده بودند به سرعت خود را به این نشست سیاسی رساندند وابوبکر با استفاده ازاختلاف درونی این دو قبیله و به میان اوردن جنگ خانمان سوز سی ساله بعاث بین دو قبیله نبض نشست را به عهده گرفت و توانست با حمایت این دو قبیله نظام ولایی که رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم در غدیر پایه گذاری نموده بود، پس زده ونظام خلیفه گری را جایگزین نماید، و پس از آنکه ابوبکر غاصبانه خلافت را به عهده گرفت تصمیم گرفت فدک را که در ملکیت حضرت زهرا سلام الله علیها قرار داشت و می توانست پشتوانه مالی برای نظام ولایی قرار بگیرد آن راهم غصب کرد.
2-برخورد با این جریان ظالمانه امام علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها دو راه بیشتر در پیش رو نداشتند، راه نخست این بود که امام علیه السلام با دعوت عمومی اقدام به اعتراض به این اقدام ظالمانه نماید و ابوبکر را پس بزند، این تصميم علاوه بر متهم شدن امام علی علیه السلام به قدرت طلبی، نتیجه بخش هم نبود چرا که انصار جمعیت اکثریت قریب به اتفاق مردم مدینه را تشکیل می دادند منشاء این فتنه سیاسی بودند و همین ها موجب شکل گیری سقیفه شده بود، جنگ داخلی در چنین شرایطی به قیمت جان اقلیت پیروان ولایت تمام می شد.
راه دوم آن بود که امام علی وحضرت فاطمه سلام الله علیهما از هر گونه اعتراض خود داری کنند و راه سکوت را در پیش بگیرند و این راه هم با توجه به مشروع نبودن خلافت طبعا برایشان امکان پذیر نبود، در چنین شرایط سخت و مظلومانه ای تقسيم کاری بین امام علی وحضرت زهرا سلام الله علیهما انجام گرفت و امام علی علیه السلام برای حفظ اصل اسلام و مکتب راه سکوت نمود، و حضرت فاطمه سلام الله علیها به تنهایی رهبری اعتراض به نامشروع بودن خلافت و غصب فدک را در پیش گرفت و به صورت کاملا منطقی و صریح به احتجاج با ابوبکر برخاست و هنگامی که به نتیجه رسید احتجاج جواب نمی دهد، احتجاج بین الاثنینی با ابوبکر را به سطح عمومی جامعه کشاند و با ایراد خطبه فدکیه در مقام جریان سازی ((اندیشه ولایی)) برای همیشه تاریخ برآمد و می دانست در آینده کسانی خواهند آمد حکومت ولایی را با هزینه کردن جانشان تاسیس می نمایند که این چنین شد ولایت مداران نه تنها تفکر ولایت را با عمق جانشان گرفتند و در وجودشان نهادینه کردند بلکه بعد از 1400سال با هزینه کردن جانشان نظام ولایی جمهوری اسلامی ایران را تاسیس کردند.
*******
دومین خصیصه حضرت زهرا سلام الله علیها ((قدرت احتجاج و استدلال حقوقی)) درب رابر غاصبان خلافت است.
بگونه ای که غاصبان به دلیل اینکه قدرت پاسخگویی نداشتند و کم آورده بودند برای خاموش کردن حضرت از خشونت فیزیکی و قوه قهریه و تهاجم به خانه وی را در دستور کار خودشان قرار دادند، تفصیل احتجاج و مناظره در منابع روایی و تاریخی شیعه و سنی آمده است ولی اجمال احتجاج و مناظره حضرت زهرا سلام الله علیها با سران غصب خلافت این است:
حضرت فاطمه سلام الله علیها وقتی به احتجاج با ابوبکر برخاست وخواستار خلع ید غاصبانه، و پرسید: چرا ((نمايندهى مرا از فدك اخراج نمودى در حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به امر خداوند آن را براى من قرار داد. آيا مىخواهى زمينى را از من بگيرى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از بين غنائمى كه مسلمانان در راه آن جنگ نكردهاند به من بخشيد؟))
ابوبكر گفت: ((عايشه و عمر شهادت مىدهند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «النبى لايورث» يعنى «پيامبر ارث نمىگذارد» حضرت در پاسخ فرمود: ((اما اینکه ادعا کردی پیغمبران ارث نمیگذارند و آنچه از آنان باقی بماند صدقه است و امر آن صدقات بعد از پیغمبر محوّل به خلیفه او خواهد بود، از چند جهت مخدوش و باطل است:
یکم؛ ((این حدیث را پیغمبر کجا فرموده که به غیر از تو و چند نفر از حامیانت، کسی دیگر نشنیده است؟ اگر بگویی من این حدیث را در حضور مردم، در بالای منبر در جواب تو گفتم و اگر حدیث حقیقت نداشت مسلمین اعتراض میکردند خواهم گفت: اکثر اهل مسجد مردمی منافقند و اسلامشان بغیر از لقلقه زبان چیزی نیست و این کسانی که در مسجد در گرد منبر تو نشستهاند همان کسانی هستند که میخواستند پیغمبر را در درّه «عقبه» شهید کنند. وقتی عمر خالد را موظف کرده تا با یکصد نفر با شمشیرهای برهنه روی زانوان، به گرد منبر تو بنشینند، چه کسی جرات میکند بر سخنان تو ایرادی بگیرد، هر چند بر خلاف قرآن باشد؟)).
دوم؛ ((میبایست این حدیث که جعل نمودهاید در مورد اینکه پیغمبران ارث نمیگذارد، طوری جعل میکردید که بر خلاف صریح قرآن نباشد و لذا باید میگفتید: «انا مِن بین الانبیاء لا اُوَرَّثُ» یعنی فقط من از میان انبیاء ارث نمیگذارم، اما اینکه جعل کردهاید «نحن معاشرَ الانبیاء لا نُوِّرَّث» یعنی «ما طائفه انبیاء ارث نمیگذاریم» بر خلاف منطق قرآن است زیرا قرآن میفرماید: «و وَرِث سلیمانُ داود:(نمل /16)و «اولوا الارحام بعضُها اولی بِبَعْضٍ فی کتابِ الله(انفال/75) و «یوصیکُمُ اللهُ فی اولادِکُم للذَّکَرِ مثلُ حَظِّ الاُنْثَیَیْن (نساء/11) و «انَّ تَرَکَ خَیْرالوصیّةُ لِلْوالِدَیْن و الاقرَبینَ بالمعروفِ حقاً علی المتّقینَ(108) و از قول یحیی میفرماید: «ربَّ هَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلیّاً، یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِن آلِ یَعقُوب(مریم/5-6))
سوم؛ ((چطور همسران پدرم همه از شوهر ارث میبرند و اکنون در منزل پدرم از باب به ارث بردن منزل ساکنند، لکن من که دختر او میباشم از پدرم ارث نمیبرم؟))
چهارم؛ ((مگر فراموش کردی روزی را که شوهرم علی (علیهالسّلام) با عمویش عباس از برای احتجاج نزد تو آمدند و هر یک ادعای ارث پیغمبر را مینمودند، تو در پاسخ آنان گفتی: پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرزند دارد و با وجود فرزند نه عمو ارث میبرد و نه پسر عمو.))
پنجم؛ (( اگر پیغمبر ارث نمیگذارد پس چرا دختر تو عایشه، گفت: پیغمبر را در حجره من دفن نمائید و بنابر عدم ارث خانههای آن حضرت باید تمامی فروخته شود و جزو صدقات تقسیم بر فقراء و مساکین گردد، پس چرا زوجات آن حضرت را از خانههاشان بیرون نمیکنی تا فقراء و مساکین مدینه در خانه، جایگزین شوند؟!))
ششم؛ ((اگر (بنابر قبول حدیث جعلی) پیغمبران فرموده باشند ما خانه و عقار و ذهب و فضه به ازث نمیگذاریم مراد آنان این است که مال دنیا آنقدر ارزش ندارد که ما به آن دل خوش کنیم و بعنوان ارث به کسی دهیم بلکه ارثی که از ما باقی میماند برازنده و در خور شان ماست و آن ارث، علم و حکمت و دانش و فقاهت است)).
هفتم؛ ((ای ابابکر! به من میگویی تو راستگوی در قول و رفتار میباشی، اگر مرا راستگو میدانی، چرا ادعای مرا در مورد ارث بردن از پدر قبول نمیکنی؟!))
هشتم؛ ((مگر قلاع خیبر در سال هفتم هجرت فتح نشد و آیه «و آتِ ذالقربی حقَّهُ». در همان سال بعد از فتح خیبر بر پیغمبر نازل نگردید و آن حضرت از طرف خدا مامور نگشت تا اینکه فدک را به من بدهد؟ از طرفی فدک در حیات پدرم رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) سه سال در دست من بود و فدک «نِحله» پدرم میباشد «و النّحلةُ هیَ الاعطاءُ من طیب النّفس» یعنی نحله، بخششی است که از روی طیب نفس و کمال رضایت به کسی بدهند، و پدرم فدک را در حال حیاتش به من بخشید و بخشش به «ذی رحم» شرعاً لزوم آور «یعنی دیگر قابل باز پس گرفتن نیست.» است و بنابراین حتی خود پیغمبر هم حق رجوع به فدک را نداشته است، پس تو به چه دلیلی حق مسّلم مرا غصب کردی؟))
نهم؛ ((اگر من درخواست ارث می کنم به جهت این است که خواستم به مدارک قرآن بر تو احتجاج کرده باشم (و این از باب مماشات با خصم است) و الاّ فدک حتی در زمان حیات پیغمبرمتعلق به من بوده و پس از نزول آیه «و آت ذالقربی حقّه» از ملک پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) خارج شده است، و تو ای ابابکر به چه حقّی مِلک متصرّفی مرا در حیات پدرم پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) از من گرفتی)).
استدلال حضرت زهرا سلام الله علیها دربه محاکمه کشاندن سران غصب خلافت در برابردادگاه وجدان عمومی و دربه بن بست کشاندن آنان انچنان قوی و محکم بود که سران غصب خلافت راهی جز بازگردان فدک را نداشتند و چون اینکار پایه ای می شد برای بازگشت خلافت و اعتراف به غصب خلافت، سران سقیفه برای فرار از این شکست سیاسی، تهاجم به خانه وحی رادر پیش گرفتند و موجب شهادت حضرت سلام الله علیها شدند، سخط و عذاب الهی را برای خودشان فراهم ساختند چرا که پیامبر فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی، مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی وَ مَنْ سَرَّهَافَقَدْ سَرَّنِی:فاطمه پاره تن من است، هر که او را آزار نماید مرا آزار نموده، و هر که او را به غیظ آورد مرا به غیظ آورده و هر که او را شاد کند مرا شادکرده:اعتقادالامامیه، ص5، صدوقی، بحارالانوار: ج 29 ص 134، 189، 194- 199. كتاب سليم: ج 2 ص 868.،سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مناظره حضرت زهرا با ابوبکر».
*******
سومین خصیصه سیاسی حضرت زهرا سلام الله علیها ((مظلومیت)) است.
نه تنها بایست برای این مورد اشگ ریخت بلکه باید خون گریه کرد، چراکه حضرت فاطمه سلام الله علیها پس ازرحلت پیامبر گرامی تا لحظه شهادت در زمان کوتاه (75) یا (95)روز در سه مرحله مظلوم واقع شد.
مرحله اول مظلومیت؛ در این است آن هنگام حضرت خطاب به ابوبکر فرمود: فدک که در ملک و تصرف من بود چرا غصب کردید؟! ابوبکر برای اینکه شان حضرت را پائین بیاورد و به زعم خود او را بشکند با وی همانند مردم عادی برخورد گفت: شما بایست شاهد بیاورید که پیامبر به شما بخشیده است، این اولین مظلومیت حضرت بود که گرفتار آدم های حقیری بشود و حرف خودش که عصمت کبری است نپذیرند و از او شاهد بخواهند از همین رو در گزارش آمده است که حضرت زهرا سلام الله علیها در مواجهه با ابوبکر فرمودند: ((نمايندهى مرا از فدك اخراج نمودى در حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به امر خداوند آن را براى من قرار داد. آيا مىخواهى زمينى را از من بگيرى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از بين غنائمى كه مسلمانان در راه آن جنگ نكردهاند به من بخشيد؟
آيا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نفرموده است: «فرزندان هركس بايد بعد رحلت او مورد توجه باشند»؟ تو خوب مىدانى كه تنها يادگار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى فرزندانش همين است؟ شهادت ناحق عايشه ابوبكر گفت: عايشه و عمر شهادت مىدهند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «النبى لايورث» يعنى «پيامبر ارث نمىگذارد». حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اين اولين شهادت ناحقى است كه به آن شهادت مىدهند. من دربارهى فدك در اسلام شاهدانى دارم. فدك را پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به من بخشيده است و من شاهد مىآورم)).
ابوبكر گفت:(( دليل خود را بياور. شاهد در ملك مورد تصرف باطل است )).
حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: ((آيا در زمان حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فدك تحت تصرف من نبود و من محصول آن را مصرف نمىكردم؟ گفت: آرى. فرمود: پس چرا دربارهى چيزى كه در دست من است از من شاهد مىخواهى؟)).
ابوبكر گفت: ((چون غنيمت مسلمانان است، اگر دليل نياورى امضا نخواهم كرد!)).
حضرت در حالى كه مردم هم مىشنيدند فرمود: ((آيا مىخواهيد دستور و كار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را رد كنيد و دربارهى ما حكمى كنيد كه دربارهى ساير مسلمانان نمىكنيد؟ اى حاضرين بشنويد كه مرتكب چه عملى مىشوند؟اى ابوبكر و عمر، اگر من اموال مسلمانان را كه در دستشان و تحت تصرفشان است ادعا كنم از من دليل مىخواهيد يا از مسلمانان؟))
عمر با حال غضب گفت: ((اين غنيمت مسلمانان و زمين آنان است كه در دست فاطمه است و محصول آن را مصرف مىكند. اگر بر ادعاى خود دليل آورد كه پيامبر از بين مسلمانان فدك را فقط به او بخشيده است- در حالى كه غنيمت و حق مسلمانان بوده!!- در اين باره نظر خواهيم داد))
حضرت فرمود: ((همين مرا بس است! اى مردم شما را قسم مىدهم كه آيا از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديد كه فرمود: «دخترم سيدهى زنان اهل بهشت است»؟ گفتند: آرى بخدا قسم، اين را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم. فرمود: آيا سيدهى زنان اهل بهشت ادعاى باطل مىنمايد و آنچه مالكش نيست تصرف مىكند؟ چه مىگوئيد اگر چهار نفر بر عليه من به كار زشتى شهادت دهند يا دو نفر نسبت سرقت به من دهند؟ آيا سخن آنان را تصديق مىكنيد؟)).
ابوبكر در اينجا سكوت كرد ولى عمر گفت: آرى وحد بر تو جارى مىكنيم!
حضرت فرمود: ((دروغ گفتى و پستى خود را ثابت كردى مگر آنكه اقرار كنى بر دين محمد صلى اللَّه عليه و آله نيستى. كسى كه بر عليه سيدهى زنان اهل بهشت شهادتى را بپذيرد يا حدى بر او جارى كند ملعون است و به آنچه خداوند بر محمد صلى اللَّه عليه و آله نازل كرده كافر شده است، زيرا آنانكه «خداوند پليدىها را از آنان برده و آنان را پاكيزه گردانيده»شهادتى بر عليه شان جايز نيست، چرا كه معصومند و از هر زشتى و بدى پاكند. اى عمر، دربارهى اهل اين آيه (تطهير) به من خبر بده كه اگر عدهاى بر عليه آنان يا يكى از آنان به شرك يا كفر يا كار زشتى شهادت دهند آيا مسلمانان بايد از آنان بيزارى بجويند و آنان را حد بزنند؟ عمر گفت: آرى، آنان با ساير مردم يكسانند!! حضرت زهرا فرمود: دروغ گفتى و كافر شدى!آنان با ساير مردم مساوى نيستند چرا كه خداوند آنان را معصوم قرار داده و آيهاى دربارهى عصمت و طهارت آنان نازل كرده و پليدىها را از آنان دور نموده است.هركس بر عليه آنان سخنى را بپذيرد در واقع خدا و رسول را تكذيب كرده است))
مرحله دوم مظلومیت؛ تنهایی و غربت حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از نصرت خواهی از مهاجر و انصار ازاصحاب پیامبر، پاسخ ندادن وهمراهی نکردن آنان بود،ازهمین رو ازسلمان صحابي گرامي پيامبر اسلام نقل شده است: «فلما كان الليل حمل علي فاطمه علي حمار و اخذ بيد ابنيه الحسن و الحسين...» علي شب ها فاطمه را بر درازگوشي سوار ميكرد و دست دو فرزند خود حسن و حسين را مي گرفت و به در خانه اهل بدر از مهاجرين و انصار مي رفت و حق خود را به آنان بازگو كرده و براي ياري در مقابل كودتا گران از آنان استمداد مي كرد، حضرت توانست قول ياري از (40)نفر آنان را بگيرند، آنان وعده ياري و بيعت وفاداري بستند. با آنان قرار گذاشت، اول صبح سر تراشيده در محلي حاضر شوند، اما صبح هيچ يك از آنان به عهد خود وفا نكردند مگر چهار نفر، كه سلمان، ابوذر و مقداد و زبير بودند كه در قرارگاه حاضر شدند.: الاحتجاج، ج1، ص81 ، بحارالأنوار، ج28، ص264)).
به دلیل همین مظلومیت است که بخش مهمی از خطبه فدکیه تازیانه سخن حضرت فاطمه سلام الله علیها بر سر وصورت انصار است که درهمر اهی کردن کوتاهی کرده بودند با اینکه آنان هم ازنظر عده وجمعیت وهم عده امکانات وتجهیزات وهمچنین تجربه نظامی قابل مقایسه باتعداد معدود غاصبان خلافت ولی پر سرا وصدا نبودند وآنان می توانستند درمقام حذف سران غصب خلافت برآیند وحکومت رابجای اصلی برگردانند ازهمین رو می فرماید:
((اِیْهاً بَنِی قَیْلَةَ! اَاُهْضَمُ تُراثَ اَبِیهَ وَ اَنْتُمْ بمرْأىً مِنِّی وَ مَسْمَع وَ مُنْتَدىً وَ مَجْمَع؟ تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجِیبُونَ، وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغِیثُونَ (تُعینُونَ(بحارالانوارج29،ص227. )، : اى فرزندان «قیله»! آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا مى بینید و مى شنوید، و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته مى شود و اخبارش به خوبى به شما مى رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟ با این که داراى نفرات کافى و تجهیزات و نیروى وسیع و سلاح و سپر هستید، دعوت مرا مى شنوید و لبیک نمى گویید؟ و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمى رسید؟ )).
مرحله سوم مظلومت؛ به هنگام تهاجم غاصبان خلافت به خانه وحی است که آنچه نباید انجام می گرفت به وقوع پیوست وحضرت زهرا سلام الله علیها مورد ضرب وشتم مهاجمین به خانه اش قرار گرفت وهمین موجب شهادت حضرت شد، چراکه باوجود همه سانسورها در( 32)منابع کهن تاریخی اهل سنت گزارش تکان دهنده ای از جزئیات تهاجم به خانه وحی گزارش شده است که مادر کتاب((من فاطمه هستم)) گزارش همه این منابع را آوردیم، دراینجا تنها چند گزا رش ازاین منابع آورده می شود؛
1-احمد شهرستانی در الملل و النحل می نویسد: ((از جمله عقائد «نظّام معتزلی» آن بود که می گفت: عمر به خانه فاطمه حمله ور شده و فریاد می زد: خانه را با اهلش به آتش بکشید، در حالی که در خانه نبود
مگر علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام. او در ادامه می نویسد: همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه در روز بیعت زد که فاطمه جنین خود (محسن) را از شکم انداخت.((الملل والنحل، ج1، ص57))
2-ذهبی، از دیگر بزرگان اهل سنت، در شرح زندگانی ابن ابی دارم از قول ابن حماد کوفی می نویسد:(( هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم (ص) آمدند که وى به «محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و ... موجب قتل محسن طفلى که هنوز پا به دنیا ننهاده بود گردید. چنانکه ابن ابى دارم در ادامه می گوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گردید.سیراعلام ((النبلاء، ج15، ص578)).
3-در مقاتل ابن عطیه آمده است: ((هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (سلام الله علیهما) فرستاد و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد:(( الامامه والخلافه، ص160، 161)).
4-صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت میگوید: ((اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها، به راستی عمر آن چنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت زد که محسن را سقط نمود.((الوافی بالوفیات، ج5، ص247)) .
5-ابن حجر عسقلانی (۸۵۲هـ) و شمس الدین ذهبی (۷۴۸هـ)نوشته اند:(( عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید.((لسان المیزان، ج1، ص268)).
در منابع شیعه تهاجم باهمه جزئیاتش روایت شده است که به چند مورد از گزارش آورده می شود؛
1- طبری در (دلائل الامه) تهاجم را اینگونه روایت شده است: ((عمر در ضمن نامهای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه ـسلام الله علیهاـ را چنین بیان میکند: «به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم یا علی را برای بیعت به سوی مسجد میکشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم خانه را به آتش میکشم. همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، ناله او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینههای علی و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او هم چنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای ناله فاطمه را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه میگفت: «یا ابتاه! یارسول الله! هکذا یُفعل بحبیبتک و ابنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقدوا. قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ: (ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار میشود، آه! ای فضّه بیا و مرا در یاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد.) در عین حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتی وارد خانه شدم؛ فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونهای کرده بود که گوئی پردهای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش، به صورت او زدم که به زمین افتاد.دلائل الامامه، ج ۲؛ بحار الانوار، ج۳۰، ص۲۹۳))
2- از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده است:((عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید. آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ سیلی زد به طوری که گوشوارهاش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا ابتاه! وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها. «وای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ میدهند، او را میزنند و فرزندش را میکشند.» امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک میکنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید. راوی میگوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ آن چنان میگریست و میگفت که محاسنش از اشک تر شد: العوالم ، ج ۱۱، ص ۴۴۲.))
برای اینکه این مظلومیت به عنوان سند زنده برعلیه تهاجم کنندگان برای همیشه باقی بماندحضرت زهرا سلام الله علیها از امام علی علیه السلام خواست که شب بدنش را غسل داده ونماز بخواند وغاصبین خلافت وامت بی وفاء درتشییع وتدفین وی حاضر نشوند وبرای همیشه رسوا بمانند، ازهمین رووصیتنامه سیاسی بااین مضمون نوشت:
((بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم.هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَةُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِیَ تَشْهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لارَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللهَ یَبْعَثُ مَنْ فُی الْقبورِ، یا عَلِیُّ اَنَا فاطِمَةُ بَنتُ مُحَمَّدٍ زَوَّجْنَی اللهُ منْكَ لأكونَ لَكَ فِی الدُّنیا وَ الاخِرةِ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیْرِی، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و كَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُكَ اللهَ و اقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یَومِ الْقِیامَةِ: به نام خداوند بخشنده و مهربان.این وصیّتنامه فاطمه دختر رسول خداست و در حالی وصیّت میكند كه شهادت میدهد خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد بنده و پیامبر اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و همانا روز قیامت فراخواهد رسید و شكّی در آن نیست و خداوند مردگان را از قبر زنده كرده، وارد محشر میفرماید.:ای علی! من فاطمه دختر محمّد هستم. خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو از دیگران بر من سزاوارتری. حنوط و غسل و كفن كردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن كن و به هیچ كس اطّلاع نده. تو را به خدا میسپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت، سلام و درود میفرستم: بحارالانوار، ج43،ص214)).
نظرات شما عزیزان: