شهادت حضرت زهرا(علیهاالسلام) و روایات اهل سنت
برخی از دانشمندان اهل سنت برای حفظ موقعیت خلفا از بازگو کردن این قطعه از تاریخ خودداری نمودهاند؛ از جمله ابن ابی الحدید در شرح خود میگوید: جساراتی را که مربوط به فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل شده، در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقل کرده است.(1)
اما تواریخ و مدارك سنى و شیعه بر این مطلب اتفاق دارند كه مامورین ابوبكر به خانه ى حضرت زهرا حمله كردند و خلیفه دوم هیزم طلبید و اهل خانه را تهدید به احراق نمود. حتى نوشته اند كه به خلیفه دوم گفته شد: زهرا در این خانه است. پاسخ داد: اگر براى بیعت حاضر نشوند خانه را آتش مى زنم گرچه زهرا در آن باشد. امثال ابوالفداء و ابن ابى الحدید و ابن قتیبه در الامامه والسیاسه و بلاذرى در انساب الاشراف و احمد بن محمد در عقد الفرید و یعقوبى و دیگران موضوع حمله و تهدید را نوشته اند خود ابوبكر هم هنگام وفات از حمله ى به خانه ى زهرا اظهار ندامت نمود. (ابن ابى الحدید ج 2 ص 46)
البته برخی از دانشمندان و مورخان اهل سنت، در این بخش، از بیان واقعیات تاریخی شانه خالی کردهاند؛ چنان که سید مرتضی رحمة الله علیه در این زمینه میگوید:
«در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارت هایی که به ساحت دختر پیامبر گرامی اسلام(ص) وارد شده امتناع نمیکردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفه با فشار، درب را بر فاطمه علیهاالسلام زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط نمود و قنفذ به امر خلیفه دوم، فاطمه زهرا علیهاالسلام را زیر تازیانه گرفت تا او دست از علی بردارد؛ ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفا سازگاری ندارد؛ لذا از نقل آن ها خودداری نمودند.»(2)
بطور مثال نمونه هایی در منابع اهل سنت آمده است:
1- عبدالکریم بن احمد شافعی شهرستانی (548 - 479 ق.) نقل کرده: «به راستی عمر در روز بیعت، ضربتی به فاطمه علیهاالسلام وارد کرد که بر اثر آن، جنین خویش را سِقط نمود.»(3)
همین قول را اسفراینی (متوفای 429 ق)، به نظام نسبت داده و گفته است که او قائل بود: « عمر فاطمه علیهاالسلام را زد و از ارث اهل بیت علیهم السلام جلوگیری کرد.»(4)
2- صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت میگوید:« به راستی عمر آن چنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت زد که محسن را سقط نمود.»(5)
«چه نامی بر او گذاردی؟ گفتم: فاطمه: فرمود:آه آه. سپس دست خود را بر پیشانیاش گذاشت و گویا گریه میکرد و فرمود: حال که او را فاطمه نامیدی به او ناسزا نگو؛ او را (کتک) نزن و نفرینش نکن (چرا که) این نام در نزد خداوند با عظمت محترم است؛ و آن نامی است که خداوند از اسم خود برای حبیبه خود صدیقه گرفته است.
3- مقاتل بن عطیه میگوید: ابابکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه علی و زهرا علیهماالسلام فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید، هنگامی که فاطمه زهرا علیهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آن چنان حضرت فاطمه علیهاالسلام را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بیماری افتاد تا آن که از دنیا رفت.»(6)
4- سکونی یکی از راویان اهل سنت است(7) او میگوید: «نزد امام صادق علیهالسلام رفتم؛ در حالی که غمگین و ناراحت بودم. امام صادق علیهالسلام فرمود: ای سکونی! چرا ناراحتی؟! گفتم: خداوند فرزند دختری به من داده (از این که فرزندم پسر نبوده و دختر است ناراحتم) پس حضرت فرمود: ای سکونی، سنگینی دخترت را زمین بر میدارد و روزی او بر خداوند است و بر غیر اجل شما زندگی میکند و از رزق شما نمیخورد (پس چرا ناراحتی؟).»
سکونی میگوید: (با کلمات امام صادق علیهالسلام ) غمم رفت. آن گاه فرمود:
«چه نامی بر او گذاردی؟ گفتم: فاطمه: فرمود:آه آه. سپس دست خود را بر پیشانیاش گذاشت و گویا گریه میکرد و فرمود: حال که او را فاطمه نامیدی به او ناسزا نگو؛ او را (کتک) نزن و نفرینش نکن (چرا که) این نام در نزد خداوند با عظمت محترم است؛ و آن نامی است که خداوند از اسم خود برای حبیبه خود صدیقه گرفته است. (آن گاه سکونی میگوید:) همیشه امام صادق علیهالسلام اینگونه بود که وقتی نام فاطمه علیهاالسلام را میشنید به یاد جدهاش (فاطمه) و مصیبت های او میافتاد و همیشه تذکر میداد و میگفت: سبب وفات (و شهادت) فاطمه علیهاالسلام ضربتی بود که قنفذ، غلام فلانی (یعنی عمر) بر او وارد ساخت.(8)
توجه دارید که سکونی با همه وثاقتی که دارد، اینجا تعصب سنیگری خویش را نشان داده و ذیل کلام امام صادق علیهالسلام را حذف و تحریف نموده است. با این حال، مطلب روشن است که سبب شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام همان ضرباتی بود که به دست قنفذ و عمر بر آن حضرت وارد شد.
چنان که ابابصیر از امام صادق علیهالسلام متن کامل کلام حضرت را به این صورت نقل نموده است:« وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ مَوْلی عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السیْفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحْسِنا وَ مَرِضَتْ مَرَضا شَدیدا وَلَمْتَدَعْ اَحَدا مِمنْ آذاها یَدْخُلُ عَلَیْها، سبب فوت فاطمه علیهاالسلام ضرباتی بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمر زد؛ پس (فرزندش) محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد (که به دیدن او بیایند)(9)
از دیگر منابعی که در آن تهدید به آتش زدن خانه وحی از طرف عمر ، به صراحت وارد شده است ، تاریخ الامم و الملوک ( تاریخ طبری ) تالیف ابی جعفر محمد بن جریر طبری متوفی سال 310 ه.ق می باشد.
طبری در تاریخ خود ج2 ص 443 ( باب السنه الحادیه عشره من الهجره ) با سند خود بیان میکند که :
حدیث کرد ما را ابن حمید ، گفت حدیث کرد ما را جریر بن مغیره از زیاد بن کلیب که گفت : عمر بن خطاب به منزل علی ( علیه السلام ) آمد در حالیکه طلحه و زبیر و مردانی از مهاجرین در آنجا بودند . پس گفت : به خدا قسم که شما را به آتش می کشم مگر اینکه برای بیعت خارج ( از خانه ) بیرون آیید. زبیر با شمشیر بر او وارد شد . پس شمشیر را از دستش انداختند و و بر وی هجوم آورده و او را گرفتند.
نظر یکی از علمای معاصر اهل سنت نیز به نقل زیر است:
عبد الفتاح عبد المقصود :
این دانشمند خبیر و شهیر مصری ، داستان دربارِ؟ هجوم به خان؟ وحی را در دو مورد از كتاب خود آورده است كه ما به آنها اشاره میكنیم :
عمر گفت : قسم به كسی كه جان عمر در دست او است ، بیرون بیایید و الا خانه را بر سر ساكنانش به آتش میكشم ! گروهی كه از خدا میترسیدند و حرمت پیامبر را در نسل او نگه میداشتند، گفتند : ای أبا حفص! فاطمه در این خانه است. و او بی پروا فریاد زد : باشد! عمر نزدیك آمد و در زد، سپس با مشت و لگد در كوبید تا به زور وارد شود ، علی (علیه السلام) پیدا شد .
صدای ناله زهرا در آستانه خدا بلند شد. آن صدا، طنین استغاثهای بود كه دختر پیامبر سر داده و میگفت: پدر ! ای رسول خدا...
«بابا ای رسول خدا ... ای بابا رسول خدا! ...» گویا از تکان این صدا زمین زیر پای آن گروه ستم پیشه به لرزه درآمد ...باز زهرا نزدیک تر رفت و به آن تربت پاک روی آورد و همی به آن غایب حاضر استغاثه می کرد: «بابا ای رسول خدا... پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابی قحافة چه برسر ما آمد!» دیگر دلی نماند که نلرزد و چشمی نماند که اشک نریزد.
میخواست از دست ظلم یكی از اصحابش او را كه در نزدیكی وی در رضوان پروردگارش خفته بود ، برگرداند ، تا كه سركش گردن فراز بی پروا را به جای خود نشاند و جبروتش را زایل سازد و شدّت عمل و سختگیریش را نابود كند و آرزو میكرد قبل از این كه چشمش به وی بیفتد ، صاعقهای نازل شده او را در یابد .
وقتی جمعیت برگشت و عمر میخواست همچون آهوان رمیده ، از برابر صیحه زهرا فرار كند ، علی از شدت تأثیر و حسرت با گلوی بغض گرفته و اندوهی گران ، چشمش را در میان آنان میگردانید و انگشتان خود را بر قبضه شمشیر فشار میداد و میخواست از شدت خشم در آن فرو رود.(10)
و باز در همان كتاب مینویسد :
مگر دهان مردم بسته و بر زبانها بند است كه قصه هیزمی را که زاده خطاب دستور داده بود که در درب خانه فاطمه جمع کنند بازگو نكنند؟!
آری زاده خطاب دور خانه را که علی(ع) و اصحابش در آن بودند محاصره کرد تا بدین وسیله آنان را قانع سازد یا بی محابا بتازند!
همه این داستان ها با نقشهای از پیش طرح شده یا ناگهانی پیش آمد . مانند کفی روی موج ظاهر شد و اندکی نپائید که همراه جوش و خروش عمر از میان رفت! ... این مرد خشمگین و خروشان به سوی خانه علی روی آورد و همه همدستانش دنبال او به راه افتادند و به خانه هجوم آوردند یا نزدیک بود هجوم آورند، ناگهان چهره ای چون چهره رسول خدا میان در آشکار شد ـ چهره ایکه پرده اندوه آنرا گرفته آثار رنج و مصیبت بر آن آشکار است، در چشمهایش قطرات اشک می درخشد و بر پیشانش گرفتگی غضب هویدا بود ... عمر به جای خود خشک شد و آن جوش و خروشش چون موج از میان رفت ، همراهانش که دنبالش به راه افتاده بودند پشت سرش در مقابل در بُهت زده ایستادند ، زیرا روی رسول خدا را از خلال روی حبیبه اش زهرا (سلام الله علیها) دیدند ، سرها از شرمندگی و حیا به زیر آمد و چشمها پوشیده شد، دیگر تاب از دلها رفت همین که دیدند فاطمه مانند سایه ای حرکت کرد و با قدمهای حزن زده لرزان اندک اندک به سوی قبر پدر نزدیک شد ... چشمها و گوشها متوجه او گردید، ناله اش بلند شد باران اشک می ریخت و با سوز جگر پی در پی پدرش را صدا می زد.
« بابا ای رسول خدا ... ای بابا رسول خدا ! ... »
گویا از تکان این صدا زمین زیر پای آن گروه ستم پیشه به لرزه درآمد ... باز زهرا نزدیک تر رفت و به آن تربت پاک روی آورد و همی به آن غایب حاضر استغاثه می کرد :
«بابا ای رسول خدا... پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابی قحافة چه برسر ما آمد!» دیگر دلی نماند که نلرزد و چشمی نماند که اشک نریزد ، آن مردم آرزو می کردند که زمین شکافته شود و در میان خود پنهانشان سازد .(11)
با ذکر این منابع از روایات اهل سنت نتیجه می گیریم که حضرت زهرا برای دفاع از ولایت امیرالمونین صدمه دیده و آن صدمات موجب بیماری و شهادت ایشان شد و ای گوشه ای بود از ستم هایی که بر بانوی دو عالم حضرت زهرا(سلام الله علیها) واقع شد.اما خوب است بدانیم زهرایی که تربیت شده مکتب ولایت و نبوت بود و خود اسوه فداکاری و شجاعت بود از کتک خوردن و شهادت نمی ترسید و فقط به فکر دفاع از ولایت امیرالمومنین و حق غصب شده ایشان بود.
پی نوشت ها:
1- شرح نهج البلاغه، ج2، ص60.
2- سید مرتضی، تلخیص شافی، ج3، ص76، تلخیص شیخ طوسی.
3- الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، ج1، ص57.
4- اَلفرقُ بین الفرق، عبدالقاهر الاسفرائینی، ص107.
5- الوافی بالوفیات، صفدی، ج5، ص347 ر.ک: سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج2،ص292.
6- الامامة والخلافة، مقاتل بن عطیة، ص160 ـ 161.
7- سه نفر از راویان اهل سنت، از امامان شیعه علیهمالسلام روایت نقل نمودهاند که علمای شیعه آنان را ثقه میدانند و به سخن آنان اطمینان دارند وروایات آنها را میپذیرند: سَکُونی؛ نَوْفِلی؛ خَلُوقی.
8- شجره طوبی، محمدمهدی حائری، ص417، (منشورات شریف رضی).
9- بحار الانوار، ج43، ص170.
10- الإمام علی بن أبی طالب ، عبد الفتاح عبد المقصود ، ج4 ، ص274-277 و ج1 ، ص192-193.
11- المجموعةالکاملة الامام على بن ابیطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ترجمه سید محمود طالقانى، ج1، ص190 تا 192 .
نظرات شما عزیزان: