درس دوم تقسیم بندى معارف قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
درس دوّم _ تقسیم بندى معارف قرآن
طرح دسته بندى آیه ها
پیدا كردن یك عنوان كلى براى مفهوم یك یا چند آیه كار مشكلى نیست. مثلاً آیاتى كه درباره نماز یا جهاد یا امر بمعروف و نهى از منكر است؛ ولى شكل دادن و گنجانیدن عنوانهاى در یك نظام به این آسانى نیست. یعنى فرض كنید كه ما همه قرآن را بررسى كردیم و مفاهیمى كه بدست مى آید مثلاً تحت صد عنوان دسته بندى كردیم. حال خود این عنوانها را چگونه تنظیم نماییم تا یك نظام منسجمى به وجود بیاید؟ مثلاً آیه اول قرآن، حمد خداست، پس اولین عنوان «حمد خدا»؛ مى شود و آیه اول سوره بقره راجع به كسانى است كه هدایت قرآن شامل حال آنها مى گردد. و همین طور سایر عنوآنها، آیا به همین ترتیب عنوانها را دسته بندى كنیم؟ یا مى شود در بین اینها هم نظامى برقرار كرد و یك نقطه شروع طبیعى و منطقى برایش در نظر گرفت؟
این عنوانها را مى توان تحت عنوانهاى كلى ترى مندرج كرد. مثلاً، نماز، روزه، خمس، زكات و... را تحت عنوان عبادات؛ و بیع، اجاره، قرض و... را تحت عنوان معاملات، و همچنین سایر عنوانها. حالا خود این عنوانهاى كلى را چگونه تنظیم كنیم؟ و چه رابطه اى بین آنها در نظر بگیریم؟
طرحها
در این جا سه طرح را مى شود پیشنهاد كرد. البته طرحهاى دیگرى هم ممكن است عرضه شود ولى به عنوان نمونه، بهترین طرحهایى كه براى تقسیم بندى معارف قرآن عرضه مى شود، ذكر مى كنیم تا در بین آنها یكى را انتخاب كنیم:
1. شاید ذهن با این تقسیم بندى بیشتر آشنا باشد؛ كه محتواى دین به سه قسم تقسیم مى شود: (1. عقاید، 2. اخلاق، 3. احكام). در تفسیر المیزان هم در بسیارى از موارد این روش یادآورى شده است. پس یك نحو تقسیم بندى این است كه تمام معارف قرآن را به سه قسم تقسیم كنیم، یك دسته در باب اصول عقاید (توحید، نبوّت، معاد، عدل و امامت)، و جزئیات این اصول، مثلاً جزئیات عالم برزخ. دسته دیگر در باب اخلاق و دسته سوم، در باب احكام؛ كه البته فقهاى ما در باب احكام این كار را كرده و (آیات الاحكام هایى) نوشته اند؛ مانند (كنز العرفان) و (زبدة البیان).
این طرح شاید به نظر خیلى خوب بیاید ـ و طرح خوبى هم هست ـ ولى مى شود فى الجمله در اطرافش خرده گیرى كرد: یكى این كه گنجانیدن همه مفاهیم قرآن در این سه بخش مشكل است. مثلاً یك بخش مهم از آیات قرآن درباره تاریخ انبیا و داستانهاى پیامبران است. درست است كه در ضمن داستان نكته هاى توحیدى و تشریعى و اخلاقى هم هست. ولى مجموعه داستان نه این است و نه آن. بلكه یك بخش خاصى است كه اگر جمله جمله كنیم، دیگر داستان نخواهد بود و اگر كسى بخواهد نظر قرآن را درباره اصحاب كهف بداند، معلوم نیست به كدام باب باید رجوع كند. و بابى روشن و گویا كه انسان بتواند داستانها را مشخصاً پیدا كند وجود نخواهد داشت.
یك اشكال جزئى دیگر هم وجود دارد و آن این كه خود این سه قسم رابطه روشنى با یكدیگر ندارند و مى بایست با سختى رابطه اى بین آنها برقرار كرد. البته این اشكالات خیلى جزئى است و اگر طرح بهترى پیدا نكردیم، مى توانیم این طرح را اتخاذ كنیم.
2ـ طرح دوم این است كه بگوییم قرآن براى هدایت انسانهاست؛ «هدى للناس»؛ است، و انسان، داراى ابعاد گوناگون مادّى، معنوى، فردى، اجتماعى، دنیوى و اخروى است و لذا معارف قرآن را بر حسب ابعاد وجودى انسان دسته بندى كنیم، و به این ترتیب محور تقسیم بندى را خود «انسان»؛ قرار دهیم.
البته این كار شدنى است و اشكال اساسى هم ندارد. ولى به نظر مى رسد كه اشكال فنى اش از طرح اوّل بیشتر است. چرا كه وقتى با دقائق مفاهیم قرآن آشنا مى شویم، مى بینیم كه خود انسان را محور قرار دادن، از نظر قرآن، خیلى مورد قبول نیست و این یك نوع گرایش اومانیستى است كه اصل را انسان قرار دهیم و همه چیز را در رابطه با انسان بسنجیم! قرآن با این نوع گرایش موافق نیست، و ما بخوبى مى بینیم كه تمام مفاهیم قرآن در هر بابى كه باشد، از عقاید گرفته تا اخلاق، مواعظ، داستانها، تشریعات، احكام فردى و اجتماعى و... همه یك محور دارد، و آن «اللّه»؛ تبارك و تعالى است. و وقتى قانونى و حكمى را بیان مى كند، مى گوید: خدا این حكم را بر شما نازل فرموده؛ وقتى، «اخلاقى»؛ را بیان مى كند مى گوید: این خلقى است كه خدا مى پسندد: «انّ اللّه یحب المقسطین»، «واللّه یحبّ الصابرین»؛ و «انّ الله لا یحبّ المفسدین.»؛ و بنابراین محور اخلاق هم «اللّه»؛ تبارك و تعالى است. به اصطلاح مكتب قرآن مكتب الللهیسم است و نه او مانیسم. پس محور را انسان قرار دادن یك نوع انحراف است و باید محور را در معارف قرآن «اللّه»؛ قرار داد. و آن را حفظ كنیم.
اشكال دیگر این است كه ابعاد وجودى انسان مبهم بوده و مشخص نیست كه انسان داراى چند بُعد است تا ما بگوییم كه بر اساس یك تقسیم بندى روشنى كه در ابعاد وجودى انسان سراغ داریم، آیات را تقسیم بندى مى كنیم. از طرفى، به حسب نظر ابتدائى، بین ابعاد وجود انسانى هم ارتباط روشنى وجود ندارد[1].
اشكال سوم این كه، تقسیم بندى معارف قرآن، بر طبق ابعاد وجودى انسان نیز كار نازایى است چرا كه مى بینیم، گاهى یك حكم الهى و یك خلقى كه در انسان مدح شده، مربوط به بُعد خاصى از وجود انسان نیست، بلكه بسیارى از ابعاد وجود انسان با این حكم و قانون و اخلاق ارتباط دارند، بطورى كه نمى شود گفت كه این بیان قرآنى دقیقاً مربوط به آن بعد خاص وجود انسان است.
3ـ طرح دیگر آن كه، محور را «اللّه»؛ قرار دهیم و تقسیمها را نه در عرض هم، بلكه در طول یكدیگر انجام دهیم؛ یعنى معارف قرآن را مثل یك رودخانه جارى و آبشارى كه از منبع فیض الهى سرازیر است و بهر بخشى و مرحله اى كه مى رسد، آن جا را سیراب مى كند، در نظر بگیریم: اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ اَوْدِیَه بِقَدَرَها...[2]؛ آبى را كه خدا از آسمان نازل فرموده، هر وادى به اندازه ظرفیتش از این آب استفاده كرده و سیراب مى شود. باید معارف قرآن را مثل یك چشمه جارى ببینیم كه از مرحله اى مى گذرد و وارد مرحله دیگرى مى شود كه این مرجله ها تقسیماتشان طولى است. اوّل، نقطه معینى دارد كه از آن جا شروع مى شود و از آن جا كه لبریز شد به مرحله دوم سرازیر مى شود، كه مرحله دوم فرعى از مرحله اول است. نه این كه در كنار آن و قسیم آن باشد. گو این كه تقسیمات طولى كم كم بجایى مى رسد كه پخش مى شود و شاخه هایى هم پیدا مى كند، اما اساس بر این است كه معارف قرآنى را بر حسب مراتب طولى در نظر بگیریم. این طرح به چند دلیل در نظر ما رجحان دارد:
اولاً: محور آن «اللّه»؛ تبارك و تعالى است و در كنار او چیزى را معرفى نمى كنیم؛ هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن) ـ برخلاف تقسیمات دیگر كه باید یار محور را اصلاً چیز دیگر مثل انسان قرار دهیم، یا اگر بحث توحید و عقائد را هم داریم مى بایست در كنارش، اخلاق و احكام را به عنوان قسیم اعتقادات مطرح كنیم ـ ولى در این جا اول یك بحث بیشتر نداریم و جاى هیچ بحثى هم در كنار آن بحث نخواهد بود و تا این بحث حل نشود و از آن فارغ نشویم، به بحث دوم نخواهیم رسید.
پس اولین امتیازش این است كه بر اساس «اللّه محورى»؛ این تقسیمات انجام مى شود. و دوم این كه ترتیب منطقى بین مسائل و تقسیمات حاصل مى شود. چون وقتى این بحثهاى مختلف سلسلهوار بهم مربوط بودند. طبعاً بحث قبلى یك نوع تقدّمى بر بحث بعدى خواهد داشت كه تقدمى روشن و قابل فهم است، بر خلاف تقسیمهایى كه در عرض یكدیگر داشته باشیم. كه مقدّم بودن یكى بر دیگرى احتیاج به روشن ساختن و گاهى سختى دارد. فرض كنید شئون فردى و اجتماعى انسان، دو بعد وجودى اوست، حال، اول، فردى را بگوییم یا اجتماعى را؟ و آیا این هر دو را مقدّم بداریم یا تقسیم دیگرى را بر اساس شئون مادى و معنوى در نظر بگیریم؟ ولى اگر یك ترتیب طبیعى بین عنوانهاباشد و دسته بندى بر اساس همان ترتیب طبیعى و منطقى انجام گیرد دلیل روشنى براى تقدیم و تأخیر وجود خواهد داشت و نظام منسجم ترى به وجود مى آید كه اشكالات طرحهاى قبلى را نخواهد داشت.
بنابر این، بهتر است محور همه معارف قرآنى را «اللّه»؛ قرار دهیم كه كاملاً با روح تعالیم قرآن، سازگار است و نخست به مسائل خداشناسى بپردازیم آنگاه از راه بحث در افعال الهى به مسائل جهان شناسى و انسان شناسى وارد شویم سپس سایر مسائل انسانى را از راه تدبیر و تربیت الهى نسبت به انسان مورد بحث قرار دهیم. بدین ترتیب، سیستم منسجمى از معارف به دست مى آید كه هم محور اصلى آنها اصالت حقیقى دارد و هم حلقات آن داراى پیوند و ترتیب روشنى مى باشد.
بر این اساس مى توانیم نظام معارف قرآنى را به صورت زیر در نظر بگیریم:
1. خداشناسى، كه شامل مباحث شناخت خدا و توحید و صفات و كلیات افعال الهى مى شود.
2. جهان شناسى، كه شامل مباحث آفرینش جهان (زمین و آسمان و ستارگان) و پدیده هاى جوّى (رعد، برق، باد، باران و...) و پدیده هاى زمینى (كوهها، دریاها و...) مى شود و ضمناً عرش و كرسى و فرشتگان و جنّ و شیطان نیز مورد بحث قرار مى گیرند.
روشن است كه بعد از بحث از كلیات افعال الهى ـ كه در بخش اول انجام مى گیرد ـ نوبت به تفاصیل افعال (خلق و تدبیر) مى رسد و طبیعى است كه بحث از آفرینش جهان مقدم بر آفرینش انسان است.
3. انسان شناسى، كه شامل مباحث آفرینش انسان، ویژگیهاى روح، كرامت و شرافت انسان، مسئولیت و شرایط آن (آگاهى ـ قدرت عمل ـ اختیار)، ابعاد مختلف وجود انسان، سنتهاى الهى در تدبیرات فردى و اجتماعى، معاد و سرنوشت نهایى بشر مى شود.
در این بخش روشن مى شود كه زندگى دنیا مقدمه اى است براى آخرت و مرحله اى است كه مى بایست انسان با انتخاب خود راه سعادت را برگزیند و سرنوشت نهایى خود را بسازد و تدبیرهاى خداوند در این جهان بر محور تأمین مقدمات انتخاب (ابتلاء و آزمایش) دور مى زند.
4. راه شناسى، كه شامل مباحث شناختهاى عادى (انواع علم حضورى و حصولى متعارف) و غیر عادى (الهام و وحى) مى شود و مسأله «نبوت»؛ و ضرورت بعثت انبیا، و هدف آن، و نیز مقام هاى ایشان (نبوّت، رسالت، امامت) و همچنین مسائل اعجاز و عصمت مطرح مى گردد و سرانجام مسأله جانشینى انبیا (امامت به معناى خاص) مورد بحث قرار مى گیرد.
ارتباط این بخش با بخش قبلى روشن است، زیرا بعد از آن كه معلوم شد كه انسان موجودى است انتخاب گر كه مى بایست راه خود را آزادانه برگزیند نیاز به شناختن «راه»، مطرح مى شود كه موضوع این بخش است.
5. راهنماشناسى، كه شامل مباحث تاریخ انبیا و ویژگیهاى هر یك و كتاب هایى كه بر، ایشان نازل شده و محتویات آنها مى شود و به تاریخ پیغمبر اسلام(صلى الله علیه و آله) و حادثه هایى كه در زمان زندگى آن حضرت اتفاق افتاده مى انجامد و ضمناً تاریخ اقوام و ملت ها و سایر داستانهاى قرآن، مطرح مى گردد.
مترتب بودن این بخش بر بخش پیشین نیز روشن است، زیرا پس از آن كه دانستیم كه وحى و نبوتى در كار است نوبت مى رسد به شناختن كسانى كه گیرنده وحى و رساننده آن به مردم بوده اند.
6. قرآن شناسى، كه شامل مباحث كلّى درباره قرآن و ویژگیهاى آن، هدف نزول، كیفیت نزول، اعجاز، جهانى بودن، ابدى بودن، اسلوب بیان (استدلال عقلى، موعظه، جدل، تمثیل، قصص و...) و مباحث محكم و متشابه و تأویل، مى شود.
مترتب بودن این بخش بر بخش سابق نیز روشن است زیرا پس از آن كه از كتابهاى آسمانى پیشین بحث شد نوبت مى رسد به شناختن آخرین كتابى كه نازل شده و جاودانه باقى خواهد ماند.
7ـ اخلاق یا انسان سازى قرآن، كه شامل مباحث خودشناسى و خودسازى، خیر و شرّ در افعال اختیارى و رابطه آنها با كمال و سعادت نهایى، روش تربیت و تزكیه قرآن (بیدار كردن انگیزه هاى خیرجویى بوسیله ترساندن و بشارت دادن) نقش ایمان و عمل و بیان رابطه آنها با یكدیگر و رابطه هر دو یا علم و بالاخره تفاصیل اخلاق خوب و بد، مى شود.
این بخش به این مناسبت بعد از «قرآن شناسى»؛ مطرح مى شود كه در آن جا به این نتیجه مى رسیم كه هدف قرآن، تزكیه و تعلیم است. تزكیه: بحث اخلاق و خودسازى را ایجاب مى كند و تعلیم بحثهاى آینده را.
8ـ برنامه هاى عبادى قرآن كه شامل مباحث نماز و روزه و حج و قربانى و دعا و ذكر مى شود؛ یعنى اعمالى كه ركن اساسى آن را تقویت رابطه انسان با خدا تشكیل مى دهد هر چند مصالح اجتماعى زیادى نیز در آنها منظور شده است.
9ـ احكام فردى قرآن، كه شامل مباحثى مانند: حلال و حرام در خوردنیها و نوشیدنیها؛ (اطعمه و اشربه و صید و ذباحه) و تجمّل و زینت مى شود.
10ـ احكام اجتماعى قرآن، كه شامل مباحث اجتماعى و حقوقى و سیاسى و اقتصادى مى شود و به بخشهاى فرعى زیر منقسم مى گردد:
الف) احكام مدنى
ب) احكام اقتصادى
ج) احكام قضائى
د) احكام جزائى
ه) احكام سیاسى
و) احكام بین المللى
و در مقدمه این بخش، جامعه از نظر قرآن مورد بحث قرار مى گیرد.
در این سه بخش اخیر، برنامه هاى عملى قرآن در رابطه با خدا، و با خود، و با دیگر انسانها مطرح مى شود و آموزشهاى این كتاب آسمانى درباره هر یك جداگانه مورد بررسى قرار مى گیرد.
بدین ترتیب معارف قرآن از نقطه آغاز هستى شروع و به ترتیب، مراحل خلق و تدبیر الهى مورد بحث، واقع مى شود و به بیان ویژگى هاى جامعه ایده آل انسانى ختم مى گردد و در همه مراحل ارتباط با محور اصلى «اللّه»؛ كاملاً محفوظ است.
[1]. ممكن است بعداً از قرآن بفهمیم و ارتباطى را بیابیم، اما در نظر ابتدائى ارتباط روشنى را بین ابعاد وجود انسان نمى شود ادعا كرد.
[2]. رعد، 17.
نظرات شما عزیزان: