بعداً اشکالات این حرف را توضیح میدهم.
همینکه یک «أو» میگوید یعنی تمام شد و معلوم نیست یعنی چه، میگوید مؤید هم همین قرائتی است که انجام شده است!
بعد گفته است که بعضی هم گفتهاند که منظور مؤمنین اهل کتاب هستند!
خود اهل کتاب که اصلاً به نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مقرّ نیستند، این که هیچ، منظور مؤمنینِ اهل کتاب هستند.
وقتی سه احتمال با اینقدر تفاوت میگویی یعنی نمیدانی که آیه چه میگوید.
میخواهم عرض کنم که خیلی از آیات هست که اصلاً غیر از مسیری که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین رفتهاند، نتوانستهاند معنای منطقی کنند، در معنا گیر کردهاند، آیه را مجمل کردهاند.
بیشتر تفاسیر برادران اهل سنّت بجای تفصیل و پردهبرداری و روشنکردن، بیشتر تاریک کردن و مبهم کردن است، قیل و قیل کردن است، چون گیر کرده است و نمیداند معنا چیست.
سری به تفسیر شوکانی بزنید، به هر آیهای میرسد فقط قیل و قیل میکند، بعد میگوید مثلاً پنج احتمال است! خسته نباشید! این کتاب تفسیر است یا کتاب اقوال و مبهمات و مشکلات و معزلات؟ بالاخره نظر شما چیست؟ مفسر باید کشف حقیقت کند، نه فهرست اقوال!
میگوید مؤمنانِ اهل کتاب، بعد خود او جواب میدهد، اعتراض شده است که آیه مکّی است، مومنان اهل کتاب بعد از هجرت ایمان آوردند. بعد میگوید خدا میداند!!
بن عثیمین علیه ما علیه و فیه ما فیه، از مشهورین علمای وهابی معاصر است، درسهای مکه و مدینهی او را پیاده کردهاند، در مجلد ششم میگوید: کفار تو را تکذیب کردند و گفتند تو پیغمبر نیستی و ما ادعای تو را قبول نداریم، اگر از تو سند و شاهد و گواه خواستند بگو خدا شاهد است…
شما توجه کنید که اختلاف کجاست، در قسمت اول کمتر اختلاف هست، تا معلوم بشود برای چه میگوید «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُم»،[14] اگر کسی بخواهد توحید پیدا کند باید به در خانهی شما بیاید، اگر بخواهد به سمت خدا بیاید باید از شما شروع کند، نه اینکه نستجیربالله ما اهل غلو هستیم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را عدل خدا میدانیم، اگر به جای دیگری برویم به گیجی میافتیم.
بعد میگوید: شهادت خدا به قول خداست، به فعل خداست، یعنی تو را نصرت میکند، مانند جنگ بدر، اقرار خداست، یعنی به این موضوع خبر میدهد که تو پیغمبر هستی، «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» چطور؟ میگوید: منظور همهی علمای یهود و نصاری است!
علمای یهود و نصاری که بعضیشان بعدا در مدینه ایمان آوردند که در مکه اقرار نمیکنند، کافی نیست که یک نفر علم داشته باشد، به معنای شهود و دیدن شاهدِ یک ماجرایی باشد، اینجا باید بیاید و شهادت بدهد.
میگوید: همهی علمای یهود و نصاری میدانند، بعضی از آنها ایمان میآورند و بعضی دیگر هم کتمان میکنند.
میگوییم فعلاً که مقام احتجاج است هنوز کسی اقرار نکرده است، دست خدا را از این موضوع خالی میکنی که خدا به چیزی احتجاج کرده است که بعداً میخواهد رخ بدهد!
مسئله این است که این سوره مکی است و علمای اهل کتاب در کار نیست، آیا تو اشکالات قبلیها را ندیده بودی؟ این چه درسی بود که میدادی؟
یک شرح هم از علمای معاصر داخلی به نام ملا عمر سربازی بگویم، از جلد چهاردهم «تفسیر تبیین الفرقان» او میگویم.
میگوید: آیه آخر سوره رعد به آن شبهه و اعتراض کفار اشاره میفرماید که به پیامبر گفتند ما معتقد هستیم تو رسول خدا نیستی، اگر واقعاً رسول هستی دعا کن کوههای مکه طلا گردد، ریگها گوهر شوند و… یعنی سند و معجزه و شاهد و آیت خواستند…
من اصلاً قبل از اینکه بخواهم بحث کنم که آیه در شأن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، خواستم عرض کنم که غیر از مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نتوانستند آیه را معنا کنند و در یک ابهام و گیجی ماندهاند، خودِ همین نشان میدهد که آیه مبیّن لازم دارد، نتوانستند بفهمند که یعنی چه.
… گفتهاند که این معترضان عدهی مخصوصی بودند، به نظر برخی از این اعتراضات و تقاضا از طرف مشرکان مکه و خصوصاً ابوجهل و چند نفر دیگر مطرح شده است، برخی دیگر از مفسران قائل هستند که این اتفاق در مدینه از طرف منافقان اهل کتاب پیش آمد و آیه برای تمهید آنان نازل شد، خداوند متعال این جواب را به پیامبرش وحی فرمود که بگو ما را شهادت خداوند متعال کافی است، او خود به رسالت من گواهی داده است، با وجود او تعالی اگر شما گواهی ندهید به آن احتیاجی ندارم، «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» یعنی همچنین کسانی که در نزدشان کتاب آسمانی هست.
این هم دلیل میخواهد.
… آنها گواهی میدهند، بنابراین انکار شما نمیتواند رسالت من را مخدوش کند.
کفار قریش میگویند از کجا معلوم که تو پیغمبر هستی؟ پاسخ این است که خدا میداند و مؤمنین اهل کتاب؛ یعنی هنوز به آنها پاسخی نداده است، در مورد مصداق «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» چند قول وجود دارد، یک: عدهای گفتهاند که منظور اهل کتاب هستند، به نظر این گروه مراد از «الکتاب» کتاب آسمانی پیشین یعنی تورات و انجیل است، یعنی موضوع رسالت من در کتب گذشته موجود است.
در این اشکالات فراوان است، حتی اینکه نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در کتب قبلی اشاره شده باشد، اینکه این آدم مصداق آن است دلیل میخواهد، عالم اهل کتاب میگوید راجع به پیغمبر بعد حرفهایی زده شده است، اما اینکه شخصی که ادعا میکند آیا همان است یا نه را از کجا تشخیص میدهد؟
… منصفان اهل کتاب که آنها را خواندهاند به رسالت من گواهی میدهند.
معلوم است که اینجا بالفعل چنین چیزی وجود ندارد.
… به نظر این گروه مصداق معین این آیه حضرات عبدالله بن سلام یا سلمان فارسی و امثال آنان است، متدینان رسولان آسمانی پیشین بودند و بعد به رسول خدا ایمان آوردند.
سوال: این سوره مکی است، در حالی که اصحاب فوق الذکر در مدینه مسلمان شدهاند، پس چگونه میتوان این آیات را مصداق آیه فوق دانست؟
جواب: این یک پیشگویی است، گویا سوره پیشاپیش نوید این شهادت را داده است!
یعنی مؤمنین شبانه روز دعا کنید که خدا نستجیربالله گیر کرده است و پیغمبر هم کم آورده است، دعا کنید یک نفر بیاید کار خدا را حل کند و به اینجا بیاید و شهادت بدهد!!! یعنی اگر کلا کسی از اهل کتاب ایمان نمیآورد دلیلی قابل ملاحظه بر نبوّت پیغمبر نداشتیم!
جواب دوم: جز همین آیه بقیهی سوره تماماً مکی است! این آیه در مدینه نازل شده است!!!
ممکن است سورهای مکی باشد و آیهای از آن مدنی باشد، اما تو چه دلیلی داری؟ آیا اینجا چون به تنگ آمدهای این حرف را زدهای؟ چه دلیلی برای این موضوع داری که این آیه مدنی است؟ طبعاً رد میشود.
اگر سؤال را هم پاک کنید و بگویید این آیه مدنی است، اشکالات سر جای خود باقی میماند، یعنی اگر بعداً ده سال بعد دو نفر از اهل کتاب شهادت دادند علامت حقانیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و پاسخ به سؤال ده سال قبل است؟! از کجا معلوم است که مسلمین اینها را نخریدهاند؟
در ادامه میگوید: بعضیها قائل هستند که مقصودِ «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» ذات الله است، یعنی بگو گواهی و شهادت الله تعالی برای من کافی است، او تعالی ذاتی است که علم الکتاب نزد اوست.
ان شاء الله بعداً در تفسیر آیه توضیح میدهیم که این از نظر ادبی اشکالات خیلی زیادی دارد.
یک نظر میماند که آن نظر قدمی به سمت حق آمده است، میگوید یک نظر هم این است که بگوییم «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» مؤمنان اهل حق، مراد از «کتاب» هم قرآن است، یعنی ای پیامبر! بگو برای شهادت رسالت من الله و مؤمنان کافی هستند، «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»،[15] بگو خدا برای تو و مؤمنینی که از تو تبعیت میکنند کافی است.
آنجا میشد این را بگوید، یعنی خدا کافی است و مؤمنین هم تو را نصرت میکنند، اینجا میگوید: خدا شاهد است و مؤمنان.
آیا همهی مؤمنان علم الکتاب دارند؟ آقای سربازی! آیا خودت علم الکتاب داری؟ نداری که سه وجه میگویی و در نهایت هم نمیدانی.
پس چه کسی است؟ امثال شما که نیستند، امثال ایجی و بن عثیمین و طبری هم نیستند، چون میگویید مؤمنان، آیا شما مؤمن هستید یا نه؟ چه کسانی بر نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شاهد هستند؟ آنهایی که علم الکتاب دارند. عمده که به همین آیه هم علم ندارند، علمی به کار نیست.
… زیرا مؤمنان اهل حق هستند و قرآن را شناخته و به آن ایمان دارند.
بله! اما علم الکتاب ندارند!
… و مطابق با دستور قرآن ایمان آوردهاند، ولی شما هیچ چیز نمیدانید.
این جواب هم واضح است، خود نویسنده اهل علم الکتاب نیست. هیچ کدام از این مفسرین بزرگواری که نام بردیم نمیدانند، تا ان شاء الله جلسه بعد چند نمونهی دیگر از این ابهامات عرض کنیم تا ببینید که نتوانستند موضوع را حل کنند، آیه به این روشنی، همهی الفاظ واضح، بعداً نگویند که «مولا» معانی مختلف دارد، کتاب که کتاب است شما سه احتمال دادید، قرآن است، تورات است، علم الله است، نمیتوانید موضوع را حل کنید.
میگویند شما برای امامت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از قرآن کریم دلیل بیاورید؛ شما اصلاً قرآن کریم را درست معنا کنید تا ما به استدلال برسیم.
مسئله این نیست که ما با هم اختلاف داریم، مسئله این است که شما اگر از در خانه فاصله بگیرید… البته ما هم غصه میخوریم، ما هم به همهی کتاب علم نداریم، منتها صاحب علم الکتاب را پیش خودمان نداریم، مگر بعضی از کلمات نورانی که از آن بزرگواران به ما رسیده است، اگر ان شاء الله خود علم الکتاب تشریف بیاورند تازه معلوم میشود که… «سَلامٌ عَلى آلِ يس، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَ آياتِهِ»،[16] معلوم میشود که ترجمان قرآن یعنی چه، الآن در همین ترجمه ساده گیر کردهایم، میبینید که ترجمه روشن نیست، چون ترجمه طوری است که باید روشن بشود.
ولی الله دهلوی این آیه را ترجمه کرده است، میگوید: کفار میگویند که تو رسول نیستی، بگو گواه بین من شما یکی خداست که کافی است و یکی کسی که علم کتاب نزد اوست.
این «علم کتاب نزد اوست» یعنی چه کسی؟ علم کدام کتاب؟ توجه کن به خدایی که شهادت او کافی است عطف شده است، تو با این ترجمهات چه چیزی به مطلب اضافه کردی؟ خودِ متن عربی اینقدر پیچیده نبود، مردم در همین حد الفاظ را متوجه میشوند، اصلاً آیه کلمهی خاصی ندارد، حتی فارسها هم متوجه میشوند، بحث بر سر همین عبارات است، بحث بر سر همین تطبیقات است، بحث بر سر همین تعیین مصداق است.
روضه و توسّل
آغاز ماه رجب هم رحمت خدا واسعه است، هم اضطراب زیاد است، کسانی در ماه رمضان به جایی میرسند که در رجب و شعبان اندوخته داشته باشند، خوشا بحال آنهایی که دارند و بدا به حال امثال من.
ما از بزرگترهایمان یاد گرفتهایم در آنجاهایی که بارش رحمت الهی سنگین است، حجم رحمت وسیع است، اما کسی مانند من دست خالی دارد، به یک جایی پناه میبرند، من هم به همانجا پناه میبرم.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به وسط میدان رفته بودند، تشنگی به همه غلبه کرده بود، هم به خودِ حضرت غلبه کرده بود و هم به اهل حرم، آفتاب هم بالا آمده بود، نماز ظهر شده بود، داغ پشت داغ دیده بود، حضرت این پیکرها را از وسط میدان آورده بودند، حضرت برای یکایک این شهدا گریه کردند و بالای سر آنها نشستند.
انسان یک داغ میبیند ده نفر اطراف انسان مینشینند، زیر بغل آدم را میگیرند، تسلیت میگویند، اینجا تسلیتی هم به کار نبود، هلهله بود… برای امام شهادت کاری نداشت، آنقدر این موضوع مهم است که در آن کلام منسوب در بین همهی ابتلائات کربلا دو چیز آمده است، «إِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلاً»،[17] خودت کشته میشوی، دیگر همه را کنار گذاشته است و «إِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا»، قرار است این بانوان اسیر بشوند، آنقدر بزرگ است که در آن کلام منسوب حضرت زینب کبری سلام الله علیها رو کردند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اینطور عرض کردند: «يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلاَئِكَةُ اَلسَّمَاءِ هَذَا اَلْحُسَيْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ»،[18] اوصاف حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را گفتند، اصلاً مابقی را نگفتند، بعد گفتند: «وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا»…
به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خبر دادند به یک زنی در الأنبار جسارت کردهاند، آنقدر حال حضرت بد شد که وقتی خواستند خطبه بخوانند نتوانستند به زبان بیاورند، حضرت نوشتند و کس دیگری خطبه خواند.
وقتی مولای ما حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به وسط میدان میروند هم خوف این اسارت هست، هم علمِ این اسارت، لذا هم داغ دیدند، هم تشنه بودند، هم میدانند چه اتفاقی برای این زن و بچه خواهد افتاد…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وسط میدان بودند، همه شهید شده بودند، به این قوم صدا زد، «هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ» کسی هست که از حریم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و ناموس خدا دفاع کند؟ صدای هلهله بلند شد، «ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ اَلنِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ وَالبُکَاء» صدای گریهی بانوان بلند شد، وقتی انسان ببیند امامش نگران اوست بیشتر اذیت میشود، این بانوان و مخدّرات حرم هم غیور بودند، «ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ اَلنِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ وَالبُکَاء» صدای گریهی بانوان بلند شد، مولای ما تحمل اینکه این نامحرمان صدای گریهی این بانوان را بشنوند را نداشتند، چون به آنها توصیه کردند که دوست ندارم اینها صدای گریهی شما را بشنوند…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به سمت خیمهها برگشتند و دیدند خانمها در حال گریه کردن هستند، وقتی برگشتند دیدند یک آقازادهای را دست به دست میکنند، مضطر شدهاند، نمیدانند باید چکار کنند…
وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدند و حال آن طفل را دیدند از اینکه با بانوان صحبت کنند منصرف شدند، فرمودند: «نَاوِلِينِي وَلَدِيَ اَلصَّغِيرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ»، این طفل را به خودم بدهید…
چند نقل است، یک نقل این است که حضرت بچه را زیر عباء گرفتند، به وسط میدان برگشتند… مظهر عزّت خدا، پسرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها…
این خیلی عجیب است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینقدر خدمت کردند و فرمودند من از شما اجر نمیخواهم، هر وقت هم چیزی خواستند مردم بر خلاف آن عمل کردند… «لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»،[19] ولی گوش نکردند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هیچ وقت در مدینه به هیچ کسی رو نزدند، هنگامی که شبها هم به در خانههای آنها رفتند، آنجا هم آن مردم قبول نکردند…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به وسط میدان رفتند، «يا قَومِ ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ»[20]… نگذاشتند صحبت حضرت تمام بشود، حضرت هنوز در حال صحبت کردن بودند، صبر نکردند حضرت به کلام خود پایان بدهند، کلام منعقد نشده بود، حضرت در حال صحبت کردن بودند، خودشان متوقف شدند، دیدند دیگر گفتگو فایدهای ندارد، بچه تکان خورد، حضرت نگاه کردند و دیدند کار از کار گذشته است، حضرت خواستند برگردند…
قدیمیها روضه میخواندند، حضرت خواستند برگردند، نمیدانم چه اتفاقی افتاد که حضرت برگشتند و آسمان را نگاه کردند، عرض کرد: خدایا! اگر نصر نازل نمیشود به ما صبر عطاء کن…
ما در کربلا هیچ کجای دیگری نداریم که با این همه مصیبتی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیدند، که این جزو آخرین مصیبتها هم هست، خداوند به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تسلیت گفته باشند، اما اینجا طوری دلِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را سوزانده بودند، با اینکه حضرت وسط ابتلاء بودند پیغام رسید «دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ»… معلوم است که دل حضرت از چه سوخته است، چون پاسخ این است که الآن او را سیراب میکنیم…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه فتح، آیه 29 (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا)
[5] سوره مبارکه رعد، آیه 1
[6] سوره مبارکه رعد، آیه 7 (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ)
[7] سوره مبارکه رعد، آیه 12
[8] سوره مبارکه رعد، آیه 13 (وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَنْ يَشَاءُ وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ)
[9] سوره مبارکه رعد، آیه 27 (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ)
[10] سوره مبارکه رعد، آیه 28
[11] سوره مبارکه رعد، آیه 43 (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ)
[12] سوره مبارکه آل عمران، آیه 18 (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ)
[13] سوره مبارکه رعد، آیه 7 (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ ۗ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ ۖ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ)
[14] زیارت جامعه کبیره
[15] سوره مبارکه انفال، آیه 64
[16] زیارت آل یاسین
[17] اللهوف علی قتلی الطفوف ، جلد ۱ ، صفحه ۶۳ (وَ رَوَيْتُ مِنْ كِتَابِ أَصْلِ اَلْأَحْمَدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عُمَرَ بْنِ بُرَيْدَةَ اَلثِّقَةِ وَ عَلَى اَلْأَصْلِ أَنَّهُ كَانَ لِمُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ اَلْقُمِّيِّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَارَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَنَفِيَّةِ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي اَللَّيْلَةِ اَلَّتِي أَرَادَ اَلْخُرُوجَ صَبِيحَتَهَا عَنْ مَكَّةَ فَقَالَ يَا أَخِي إِنَّ أَهْلَ اَلْكُوفَةِ مَنْ قَدْ عَرَفْتَ غَدْرَهُمْ بِأَبِيكَ وَ أَخِيكَ وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ يَكُونَ حالُكَ كَحَالِ مَنْ مَضَى فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُقِيمَ فَإِنَّكَ أَعَزُّ مَنْ فِي اَلْحَرَمِ وَ أَمْنَعُهُ فَقَالَ يَا أَخِي قَدْ خِفْتُ أَنْ يَغْتَالَنِي يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ فِي اَلْحَرَمِ فَأَكُونَ اَلَّذِي يُسْتَبَاحُ بِهِ حُرْمَةُ هَذَا اَلْبَيْتِ فَقَالَ لَهُ اِبْنُ اَلْحَنَفِيَّةِ فَإِنْ خِفْتَ ذَلِكَ فَصِرْ إِلَى اَلْيَمَنِ أَوْ بَعْضِ نَوَاحِي اَلْبَرِّ فَإِنَّكَ أَمْنَعُ اَلنَّاسِ بِهِ وَ لاَ يَقْدِرُ عَلَيْكَ فَقَالَ أَنْظُرُ فِيمَا قُلْتَ فَلَمَّا كَانَ فِي اَلسَّحَرِ اِرْتَحَلَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَلَغَ ذَلِكَ اِبْنَ اَلْحَنَفِيَّةِ فَأَتَاهُ فَأَخَذَ زِمَامَ نَاقَتِهِ اَلَّتِي رَكِبَهَا فَقَالَ لَهُ يَا أَخِي أَ لَمْ تَعِدْنِي اَلنَّظَرَ فِيمَا سَأَلْتُكَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا حَدَاكَ عَلَى اَلْخُرُوجِ عَاجِلاً فَقَالَ أَتَانِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ يَا حُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اُخْرُجْ فَإِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلاً فَقَالَ لَهُ اِبْنُ اَلْحَنَفِيَّةِ « إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ » فَمَا مَعْنَى حَمْلِكَ هَؤُلاَءِ اَلنِّسَاءَ مَعَكَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ اَلْحَالِ قَالَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَالَ لِي إِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا وَ سَلَّمَ عَلَيْهِ وَ مَضَى .)
[18] اللهوف علی قتلی الطفوف , جلد۱ , صفحه۱۲۷
[19] سوره مبارکه شوری، آیه 23 (ذَٰلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ)
[20] تذكرة الخواص، صفحه ٢٥٢ (لَمّا رَآهُمُ الحُسَينُ عليه السلام مُصِرّينَ عَلى قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، ونادى: بَيني وبَينَكُم كِتابُ اللّه، وجَدّي مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله، يا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمي؟!… فَالتَفَتَ الحُسَينُ عليه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ يَبكي عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى يَدِهِ، وقالَ: يا قَومِ ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَينُ عليه السلام يَبكي ويَقولُ: اللّهُمَّ احكُم بَينَنا وبَينَ قَومٍ دَعَونا لِيَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِيَ مِنَ الهَوا: دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ.)
نظرات شما عزیزان: