معنای حکمت
«حکمت» در لغت یعنی دانشی که حق است[۱] و هیچ خلل و سستی در آن راه ندارد.[۲] حکمت به معنى علم و تفقّه است و نیز در معنای آن گفته شده: حکمت شناخت حقایق است، چنان که هستند، به قدر توانائى.
ابن سینا گوید: حکمت صناعتى نظرى است که انسان توسط آن از تحصیل آنچه بر اوست که بدست آورد و آنچه بر اوست که انجام دهد تا نفس خود را به آن مرحله کمال برساند، بهرهمند مىشود و استکمال مىیابد و تبدیل به یک عالم عقلى مىشود، مساوى عالم وجود و مستعد وصول سعادت اخروى مىشود و این بر حسب توانائى انسان است.[۳]
معانی و کاربردهای دیگر حکمت عبارتند از:
- حکمت حالتى است که افعال و اقوال بدان توصیف مىشود.
- حکمت فایدهای است مترتب بر عمل بدون این که خود انگیزه آن عمل باشد.
- حکمت سخنى است که لفظ آن اندک و معنى آن بسیار باشد، جمع آن حِکم است از قبیل مثلها و مجموعههاى سخنان.[۴]
حکمت در قرآن
این کلمه بیست بار در قرآن مجید تکرار شده و در بیشتر موارد توأم با «کتاب» است و تعلیم و انزال آن از جانب خداوند و از جانب پیامبران نسبت به مردم است.[۵]
مانند: «کما أَرْسَلْنا فیکمْ رَسُولاً مِنْکمْ یتْلُوا عَلَیکمْ آیاتِنا وَ یزَکیکمْ وَ یعَلِّمُکمُ الْکتابَ وَالْحِکمَةَ وَ یعَلِّمُکمْ ما لَمْ تَکونُوا تَعْلَمُونَ»؛ چنان که در میان شما رسولى از خودتان فرستادیم که آیات ما را براى شما تلاوت مىکند و نفوس شما را (از پلیدى جهل) پاک و منزه مىگرداند و به شما تعلیم کتاب و حکمت مىدهد و آنچه را نمىدانید به شما مىآموزد».[۶]
از حکمت در قرآن به «خیر کثیر» نام برده شده: «یؤْتِی الْحِکمَةَ مَنْ یشاءُ وَ مَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً کثیراً وَ ما یذَّکرُ إِلاَّ أُولُواالْأَلْباب»؛ خدا فیض حکمت را به هر که خواهد عطا کند و هر که را به حکمت و دانش رسانند، درباره او عنایت بسیار کردهاند و این حقیقت را جز خردمندان متذکر نشوند.[۷]
و لقمان به این که به او حکمت عطا شده است ستایش گردیده؛ «لَقَدْ آتَینَا لُقْمَانَ الْحِکمَةَ»[۸] و سورهای از قرآن به نام او نامگذاری گردیده و در آن سفارشهای حکیمانه او به فرزندش ذکر شده است.
وصف حکیم در قرآن به عنوان صفتی برای خدا و نیز صفت قرآن بکار برده شده است و در یک مورد هم "أمرٌ حکیم" بکار رفته است.[۹]
حکمت در روایات
ارج نهادن به حکمت:
در منابع روایی شیعه در ضمن احادیثی بر اهمیت و عظمت حکمت تأکید شده و مؤمنان را به جستجوى آن فرامىخوانند. معروفترین این احادیث، حکمت را گمشده و مطلوب مؤمن قلمداد کرده و بر آناند که مؤمن آن را هر جا یافت باید فراچنگش آورد؛ هر چند در چنگ منافق، کافر و یا مشرک بود. مضمون مشترک این قبیل احادیث آن است که مسلمان نباید با توجه به خاستگاه جغرافیایى، انسانى و یا تاریخى حکمت، از آن رویگردان شود و خود را از آن بىنیاز ببیند. از نظر این احادیث، حکمت چونان گوهرى است که همواره ارجمند است و ما باید بىتوجه به دارندهاش آن را کسب کنیم.[۱۰] از جمله امام على علیهالسلام میفرماید: الحِکمَةُ ضَالّةُ المؤمنِ، فاطْلُبوها ولَو عندَ المُشرِک تکونوا أحَقَّ بها و أهلَها؛ حکمت گمشده مؤمن است پس آن را گرچه نزد مشرک بجویید که شما بدان سزاوارتر و شایستهترید.
تفسیر حکمت:
امام صادق علیهالسلام در تفسیر حکمت میفرمایند: إنّ الحِکمَةَ المَعرِفَةُ والتَّفَقّهُ فی الدِّینِ، فمَن فَقِهَ مِنکم فهُو حَکیمٌ؛ همانا حکمت عبارت است از شناخت و فهم دین؛ پس هر یک از شما که در دین فقیه و فهیم باشد حکیم است.
و امام باقر علیهالسلام در پاسخ به سؤال ابوبصیر از معنای حکمت در آیه «وَ مَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً کثیراً»؛ (و به هر کس حکمت عطا شود خیر کثیر داده شده) میفرمایند: هِی طاعَةُ اللَّهِ و مَعرِفَةُ الإمامِ؛ مراد از حکمت فرمانبرى از خدا و شناخت امام است.
سرآغاز و غایت حکمت:
امام على علیهالسلام میفرمایند: أوّلُ الحِکمَةِ تَرْک اللَّذّاتِ، وآخِرُها مَقْتُ الفانِیاتِ؛ نخستین گام حکمت وانهادن لذتهاست و آخرین گام آن دشمن داشتن هر آنچه فانى مىشود.
رأس حکمت:
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: رأسُ الحِکمَةِ مَخافَةُ اللَّهِ؛ ترس از خدا رأس حکمت است. و در حدیث دیگری از امیرالمومنین علیهالسلام آمده است: رأسُ الحِکمَةِ لُزومُ الحقِّ وطاعَةُ الُمحِقِّ؛ پایبندى به حق و فرمانبرى از کسى که بر حق مىباشد، اساس حکمت است.
آنچه حکمت مىآورد:
امام على علیهالسلام: اغْلِبِ الشّهْوَةَ تَکمُلْ لک الحِکمَةُ؛ بر شهوت و خواهش نفس چیره شو، حکمتت به کمال مىرسد.
امام على علیهالسلام: لاحِکمَةَ إلّا بعِصْمَةٍ؛ حکمت جز با خویشتندارى از گناه بدست نمىآید.
امام صادق علیهالسلام: مَن زَهِدَ فی الدُّنیا أثْبَتَ اللَّهُ الحِکمَةَ فی قَلبِهِ، وأنْطَقَ بها لِسانَهُ؛ هر که به دنیا پشت کند خداوند حکمت را در دلش استوار گرداند و زبانش را به آن گویا سازد.
موانع کسب حکمت:
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: القَلبُ یتَحمّلُ الحِکمَةَ عند خُلُوِّ البَطْنِ، القَلبُ یمُجُّ الحِکمَةَ عند امْتِلاءِ البَطْنِ؛ آنگاه که معده خالى باشد، دل حکمت را مىپذیرد؛ زمانى که معده پر باشد دل حکمت را بیرون مىافکند.
امام على علیهالسلام: لاتَجْتَمِعُ الشَّهوَةُ و الحِکمَةُ؛ شهوت و حکمت با هم جمع نمىشوند.
امام صادق علیهالسلام: الغَضَبُ مَمْحَقةٌ لقَلبِ الحکیمِ، و مَن لم یمْلِک غَضَبَهُ لَم یمْلِک عَقلَهُ؛ خشم، دل حکیم را تباه مىکند و کسى که اختیار خشم خود را نداشته باشد اختیار عقل خویش را ندارد.
امام کاظم علیهالسلام: إنّ الزَّرعَ ینْبُتُ فی السَّهلِ ولاینْبُتُ فی الصَّفا، فکذلک الحِکمَةُ تَعْمُرُ فی قَلبِ المُتواضِعِ ولاتَعْمُرُ فی قَلبِ المُتَکبِّرِ الجبّارِ؛ لأنَّ اللَّهَ جَعلَ التَّواضُعَ آلةَ العَقلِ؛ همانا زراعت در زمین نرم مىروید و بر روى سنگ نمىروید. حکمت نیز چنین است در دلهاى افتاده آبادان مىشود و در دل خودستاى گردنفراز پرورش نمىیابد؛ زیرا که خداوند افتادگى را ابزار خِرد قرار داده است.
امام کاظم علیه السلام: یا هِشامُ، مَن سَلَّطَ ثَلاثا على ثَلاثٍ فکأنّما أعانَ على هَدمِ عَقلِهِ؛ مَن أظلَمَ نُورَ تَفَکرِهِ بطُولِ أمَلِهِ، و مَحا طَرائفَ حِکمَتِهِ بفُضولِ کلامِهِ، و أطفَأَ نُورَ عِبرَتِهِ بشَهَواتِ نَفسِهِ، فکأنّما أعانَ هَواهُ على هَدمِ عَقلِهِ، و مَن هَدَمَ عَقلَهُ أفسَدَ علَیهِ دِینَهُ و دُنیاهُ. اى هشام! هر که سه چیز را بر سه چیز مسلّط گرداند، چنان است که بر نابودى خرد خود کمک کرده باشد؛ هر که روشنایى اندیشه خود را با آرزوى درازش به تیرگى کشاند و حکمتش را با زیاده گویی هایش نابود کند و پرتو عبرت آموزى خود را با شهوت هاى نفْسش خاموش سازد، چنان است که هوس خود را در راه ویرانى خردش کمک کرده باشد و هر که خردش را ویران کند، دین و دنیاى خود را تباه ساخته است.
امام هادى علیهالسلام: الحِکمَةُ لاتَنْجَعُ فی الطِّباعِ الفاسِدَةِ؛ حکمت در جانهاى فاسد مؤثر و مفید نمىافتد.
شهر حکمت و درِ آن:
رسول اکرم صلى الله علیه و آله در احادیثی خود را شهر یا خانه حکمت و حضرت على علیهالسلام را دروازه آن معرفی نمودهاند: انا دار الحکمة و علی بابها؛ من خانه حکمت هستم و علی درب آن است.[۱۱]
حکمت در نظر حکما
خواجه نصیر طوسی در کتاب اخلاق ناصری حکمت را به دو شاخه حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم مینماید. حکمت نظری در نگاه خواجه، به سه قسم قابل تقسیم است؛ اول مابعدالطبیعه است که علم الهی را شامل میشود و همانا شناخت خدا و موجودات مقرب اوست که به فرمان حق تعالی مبدأ و اسباب موجودات دیگر شدهاند. دوم علم ریاضی است که هندسه، نجوم و حساب را شامل میشود و قسم سوم علوم طبیعی و شناخت طبیعت است.
حکمت عملی نیز به دو قسم فردی و اجتماعی قابل تقسیم است. حکمت فردی به انفس و رفتار هر فرد میپردازد و از همین رو به آن «علم الاخلاق» گفته میشود. در حکمت عملی اجتماعی نیز از نگاه خواجه نصیرالدین طوسی، بخشی در خصوص «تدبیر منزل» و خانواده است و دیگری در خصوص «سیاست مدن» و تنظیم روابط اجتماعی و سیاسی در سطح یک جامعه.
حکمت در علم اخلاق، سومین اصل از اصول چهارگانه «اخلاق فاضله» یعنی عفت، شجاعت، حکمت و عدالت است. علمای اخلاق قوای انسان را در سه قوه شهویه، غضبیه و قوه فکریه حصر مینمایند. حد اعتدال قوای شهویه و غضبیه را عفت و شجاعت و حد اعتدال قوه فکریه را حکمت میدانند که دو طرف افراط و تفریط آن جربزه و کودنی است.[۱۲] جربزه استعمال فکر است در غیر مورد و در مواردی که سزاوار نیست و کودنی تعطیل قوه فکریه در مواردی که سزاوار است به کار اندازد.
پانویس
- ↑راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴۹.
- ↑ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۴۰.
- ↑رساله پنجم در اقسام علوم عقلى از رسائل هفتگانه حکمت و طبیعیات.
- ↑فرهنگ فلسفه، ج۱، ص۳۲۱ و ۳۲۲.
- ↑قاموس قرآن، ج۲، ص۱۶۳.
- ↑سوره بقره، آیه ۱۵۱، ترجمه از الهی قمشهای.
- ↑سوره بقره، آیه ۲۶۹، ترجمه الهی قمشهای.
- ↑سوره لقمان، آیه ۱۲.
- ↑بررسی واژه حکمت در قرآن، مهین شریفی اصفهانی، بینات، بهار ۱۳۷۹ - شماره ۲۵، از ص ۲۹ تا ۳۵.
- ↑دامنه معنایى حکمت در قرآن، اخلاق و حدیث، سید حسن اسلامی، پایگاه حدیث نت.
- ↑فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج۲، ص۲۴۸.
- ↑معراج السعاده، ملا احمد نراقی، ص ۱۰۳؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۷۱.
نظرات شما عزیزان: