افرادي كه عاشق نمازند
و اما گروه اول يعنى عاشقان. حضرت ابراهيم بچهدار نمىشد البته از خانم اولش. به فرمان خدا حضرت ابراهيم با خانمى ديگر هم بستر شد و بچه دار شد و خانم اول از اين مطلب ناراحت شد و گفت من نمىتوانم تحمل كنم و پهلوى من نمان و به جاى ديگرى برو. ابراهيم به فرمان خدا عروس و بچه را برد و به فرمان خدا در وسط كوههاى مكه گذاشت در حالى كه نه درختى بود و نه آبى و. . . سپس فرمود، {{(آیه):رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاة}} (سوره ابراهيم : 37) يعنى بچهام را به بيابانى آوردم كه در آن كشت نيست و آب و درخت نيست خوب چرا اين كار را كردى؟ قرآن مىفرمايد «رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاة» براى اينكه تو قول دادى در آينده در اين محل، نماز گزارده شود. و او آنقدر عاشق بود كه چون خدا قول داده بود 40 سال ديگراينجا مكانى براى خواندن نماز شود زن و بچهاش را در آن محل بىآب و علف رها مىكند. البته عاشق كمرنگ هم داريم. قرآن مىفرمايد: {{(آیه):رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ}} (سوره نور : 37) مردانى هستند كه تجارت و بيع آنها را سرگرم نمىكند. فرق تجارت با بيع در اين است كه تجارت دادوستد دائمى است ولى بيع موقت است. يعنى تجارت و بيع اين مردان را از نماز باز نمىدارد. يعنى تا «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» مىگويند بازار و كارشان را مىبندد و اى كاش بازار ما اينگونه مىشد. افرادى كه عاشق نماز هستند وقتى نماز مىخوانند گويى به خانه ى عروس مىروند و شانه مىزنند و مسواك مىزنند و لباس خوب مىپوشند. روزى امام سجاد(ع) خودش را براى نماز بسيار آراسته كرده بود و كسى با تمسخر به ايشان گفت كه به خانه ى عروس مىرويد؟ و ايشان فرمود كه مىروم با خداى حورالعين صحبت كنم كه هر حورالعين از همه ى عروسها زيباتر است و از طرف ديگر قبل از نماز مزه مزه مىكند چون انسان مثل هلى كوپتر نيست كه يكباره از زمين كنده شود و مثل هواپيما بايد دور بردارد تا از زمين بلند شود. پس نمىشود در حال صحبت كردن با حسنآقا ناگهان الله اكبر بگويد. بلكه اذان و اقامه داريم و 6 الله اكبر مستحب داريم تا الله اكبر اصلى. پس پرواز بايد تدريجى باشد. و از طرفى گويى نماز آخرش مىباشد و اينها عاشق نماز هستند و آن را دوست دارند.
نظرات شما عزیزان: