مسجد و همسایه
من همسایه شما هستم. در همین کوچه و محله، در همین نزدیکی ها زندگی می کنم. من «مسجد» هستم، خانه خدا و عبادتگاه مسلمانان. با اینکه من هر روز، دو سه نوبت در خانه ام را به روی شما باز می کنم و چند ساعت به انتظار شما می مانم، ولی بعضی از شما به سراغ من نمی آیید و با من انس نمی گیرید؛ مثل اینکه با من قهرید. من که همیشه دل شما را روشن و قلبتان را باصفا کرده ام، من که همیشه به شما آرامش روحی داده ام.
ممکن است گاهی برخورد خادم مسجد یا حرف های مردم یا برخوردهای بعضی مسجدی ها ناراحتتان کرده باشد، ولی چرا با من و صاحب من که خداست، قهر می کنید؟ من هر لحظه برای آشتی و دوستی با شما حاضرم و دست شما را می فشارم. خدا فرموده است مرا آباد سازید و آبادی من به حضور شماست، به برگزاری پرشکوه نماز جماعت، به معنویت و نیایش، به تبدیل شدن من به پایگاهی برای گسترش ایمان و آگاهی و تقویت دین و بسیج مردم و کمک به مسلمانان و سنگری برای دفاع از اسلام و میهن.
از شما دوستان مسجدی هم گله دارم. چرا تنها به مسجد می آیید؟ چرا ثواب نماز و عبادت و تلاوت در مسجد، حتی حضور در مسجد را برای مردم نمی گویید؟ چرا دیر به مسجد می آیید و زود و باعجله می روید؟ مگر مستحب نیست که انسان، زود به مسجد برود و دیرتر بیرون آید؟ چرا نوای «حَیَّ عَلی الصَلاة» را جدّی نمی گیرید و همیشه به رکعت دوم نماز می رسید؟ دوست دارم وقتی به مسجد می آیید، همان گونه که دستور دینی است، لباس های تمیز بپوشید و عطر بزنید، با وضو وارد شوید، دعا بخوانید و ذکر بگویید. دوست دارم با همهمه و سر و صدا هنگام نماز جماعت، حال مردم را نگیرید و با بوی بد جوراب ها و عرق بدن هاتان، مردم را از من فراری ندهید.
اذان و تکبیر با صدای خوش، دل ها را مشتاق من کند. دوست دارم در نمازها و جلسه ها، چهره جوانان را بیشتر ببینم. کودکان را از مسجد بیرون نکنید، بلکه یاد بدهید که آداب، آرامش و پاکیزگی مسجد را رعایت کنند تا آنها هم «مسجدی» شوند. بعضی ها احترام مرا حفظ نمی کنند، در فضای من غیبت می کنند و حرف های بیهوده می زنند. گویا مرا با باشگاه و قهوه خانه و سینما و بنگاه اشتباه گرفته اند. پس ای مسجدی ها، حرمتم را نشکنید و الگوی دیگران باشید و مرا کانون اصلاح اخلاق سازید.
پیام متن:
اشاره به حفظ حرمت مسجد و اینکه باید آن را با اقامه نمازهای جماعت باشکوه کرد و به وسیله نیایش و دعا و پرهیز از کارهای ناشایست چون غیبت و حرف های بیهوده، آباد ساخت.
فرصت ها را دریابید
آن که کار امروز را به فردا می اندازد، کار فردا را نیز به پس فردا می اندازد. رمز موفقیت بعضی ها این است که هر کاری را به موقع انجام می دهند و برای همه اوقات خویش برنامه دارند؛ که بزرگان گفته اند: «توزیعُ الْوَقْتِ توسیعُ الوقت؛ تقسیم بندی وقت، وسعت وقت می آورد».
بیشتر بزرگان، اندیشمندان، مخترعان و پژوهندگان صاحب اثر و تالیف، موفقیت های خویش را نتیجه استفاده درست از فرصت ها و نظم در کارها و برنامه ریزی در زندگی می دانند. برای حساب گران دقیق، ساعت و روز و هفته و ماه، معنا و مفهوم و ارزش و اعتبار بسیاری دارد.
انسان، همیشه فارغ و آسوده، جوان و شاداب، سالم و باحوصله و توان مند و آماده نیست. گرفتاری ها، ضعف ها، بی حوصلگی ها، تحلیل رفتن قوا و کاهش استعدادها، همه در انتظار اوست. پیروزی با کسی است که از دوران فراغت، برای ایام گرفتاری بهره جوید و از روزی های جوانی و نشاط، برای دوره پیری و ضعف و سستی ذخیره سازد. به تعبیر زیبای نظامی گنجوی:
تا جوانی و تندرستی هست | آید اسباب هر مراد به دست |
تو که سرسبزی جهان داری | ره کنون رو که پای آن داری |
بی توجهی به فرصت ها، پی آمدهای تلخ و حسرت باری دارد و برعکس، در ربودن فرصت، ثمره های شیرین به بار می آورد. پس فرصت ها را دریابیم.
پیام متن:
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند | بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم |
حافظ
برکت های مشورت
همان گونه که وقتی دستی به کمک دستی و بازویی به یاری بازویی می آید، بازوی نخستین پرتوان تر می گردد؛ اندیشه ها نیز چنین است و درنتیجه برخورد آرا و اندیشه ها با یکدیگر، فکرهای جدیدتر و پخته تری به وجود می آید. قدرت شناخت و درک و ارزیابی دو فکر، از میزان بازدهی یک فکر بیشتر است. مشورت، تکیه گاهی مطمئن است که ضریب درستی تصمیم و گزینش را بالاتر می برد و میزان اشتباه ها و لغزش ها را کاهش می دهد.
عاقل و فرزانه کسی است که بی سبب، خود را از ثمره اندیشه های دیگران محروم نسازد؛ برعکس انسان «خود رأی» که خویشتن را از مشاوره با دیگران بی نیاز می بیند و حاضر نیست از اندیشه های کارشناسانه، دل سوزانه و آینده نگرانه دیگران بهره بگیرد و بدین گونه، سند خامی و بی تجربگی خویش را امضا می کند.
در حدیثی از حضرت علی علیه السلام آمده است:«لا نَدِمَ مَنِ اسْتَشارَ؛ کسی که مشورت کرد، پشیمان نگشت.» آن حضرت در بیانی دیگر فرمود: «مَنْ شاوَرَ ذَوِی الْعُقُولِ اسْتَضاءَ بِاَنْوارِ الْعُقُولِ؛ هر که با خردمندان مشورت کند، از پرتوهای خردها روشنایی گیرد».
اگر کسی می خواهد خانه ای بخرد یا با کسی شریک شود یا تصمیم به ازدواج دارد یا می خواهد تغییر شغل دهد یا رشته تحصیلی انتخاب کند، یا هر کار مهم دیگر شایسته است با صاحب نظران و دل سوزان نیز مشورت کند.
پیام متن:
مشورت با صاحبان اندیشه و تدبیر، برای انسان سودآور است و او را در برابر بسیاری از خطاها و لغزش ها، ایمن می سازد.
انسان های کم ظرفیت
برخی از آدم ها، کم ظرفیتند. تاب تحمل علم، اطلاعات، پول، مقام، محبوبیت، شهرت و قدرت را ندارند. با آم وختن چهار کلمه، دچار غرور علمی می شوند و اندکی آگاهی و چند خبر محرمانه، آنان را از خود راضی می سازد. مقام، آنان را خودپسند و مغرور می کند؛ شهرت و محبوبیت، عامل بازدارنده شان می گردد و قدرت، آنان را به ستم و زورگویی و اعمال نفوذ می کشاند.
گاهی بازتاب محرومیت های مالی دوران فقر، به صورت ولخرجی، اسراف و ریخت و پاش های دوران پول داری نمود می یابد. گاهی تهی دستان تازه به دوران رسیده، چنان افسار گسیخته می تازند که اعیان و اشراف هم به گردشان نمی رسند. اگر انسان، خودساخته و تربیت شده نباشد و ناگهان دنیا به او روی آورد، دیگر کسی را نمی شناسد و سراغی از دوست و آشنا و خویشاوند نمی گیرد، در حالی که دلهای باایمان و جان های زلال شده و اراده های متین، در همه شرایط، تعادل خود را حفظ می کنند و رفاه مادی، منصب اجتماعی و محبوبیت مردمی، آنان را دگرگون نمی کند. به تعبیر زیبای حافظ:
نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست | سلیمان با همه حشمت، نظرها بود با مورش |
ظرفیت داشتن به هنگام رسیدن به نعمت ها و برخورداری ها، موهبتی بزرگ است. با این حال، شاید برای برخی که در فقر و ضعف به سر می برند، همان وضع، بیشتر به صلاح خودشان و جامعه باشد.
پیام متن:
رو آوردن دنیا به انسان های کم ظرفیت، مایه انحراف و لغزش آنها خواهد شد، به گونه ای که هم به خود و هم به جامعه زیان خواهند رساند، برعکسِ انسان های باظرفیت که رفاه مادی و منصب اجتماعی و مانند آن، آنها را از مسیر تعادل خارج نمی سازد.
خنده های گریه آور
برخی افراد به دیگران می خندند، برخی نیز سبب خنده دیگرانند. خندیدن و خنداندن، بد نیست، بلکه گاهی هم مطلوب است، ولی اگر با هدف تمسخر باشد، ای بسا آن که می خندد و می خنداند، روزی خودش نیز مورد تمسخر دیگران قرار گیرد و طعم تلخ آن را بچشد. به همین سبب گفته اند:
یکی را که در بند بینی، مخند | مبادا که روزی در افتی به بند |
«رشد فرهنگی» یا «بی فرهنگی» انسان در همین برخوردها و صحنه ها آشکار می شود. البته شوخی و بذله گویی و تفریح، خوب است. شاد کردن دیگران ثواب دارد، ولی این با تحقیر و توهین و تمسخر دیگران تفاوت دارد. انصاف نیست که به قیمت نشاندن غبار غم بر چهره یک فرد، دیگران را بخندانیم. مزاح های نسنجیده گاهی پی آمدهای ناگواری دارد؛ دلی می شکند، خاطری می رنجد، روحیه ای خرد می شود، قلبی عقده دار می شود و کسی تحقیر می شود.
خنده هایی که دیگران را بگریاند، زهرخند است و تلخ! راستی حد و مرز «طنز مطلوب» چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره محدوده شوخی می فرماید: «من مزاح و شوخی می کنم، ولی جز «حق» نمی گویم».
پیام متن:
مزاح و شوخی ثواب دارد و کاری است شایسته، در صورتی که کسی تحقیر نشود، مورد تمسخر قرار نگیرد، خاطری نرنجد و دلی نشکند.
نظرات شما عزیزان: