36- حسادت تو علیه کسی، نشانه برتری او بر توست (اعتراف به برتری اوست).
37- چاپلوسی در سه جا لازم و عبادت است: در برابر خدا، والدین و در برابر محرومان و ستمدیدگان. (حضرت علی (علیه السلام))
38- تا توانی می گریز از یار بد یار بد بدتر بود از مار بد.
مار بد تنها همی بر جان زند یار بد بر جهان و بر ایمان زند.
39- کمتر کسی 80 سال زندگی می کند، بیشتر 80 ساله ها، 80 بار یک سال را تکرار می کنند.
40- خدایا به مردان ما غیرت، به زنان ما عفت، به پیران ما سلامت، به دختران ما متانت به پسران ما سعادت، به عالمان ما صداقت، به مسئولان ما عدالت، به اصناف ما مروت، به ملت ما وحدت به نویسندگان ما مسئولیت، به هنرمندان ما کرامت، به سرمایه داران ما دیانت عطا فرما.
منبع : tebyan.net
*******************************
نکته های اخلاقی
انسان، منحصر به جنبه مادی نیست
انسان، افزون بر نیازهای مادی و به جز اعضا و اندام و جسم ظاهری، جنبه غیرمادی نیز دارد. در این زمینه، مثال فراوان است. آدمی از دیدن یک دوست یا خویشاوند، مانند گُل شکفته و شاد می شود، یا دوری از یک محبوب، او را غمگین و افسرده می سازد. همچنین محبت، چهره زندگی اش را دگرگون می کند و حسادت، زندگانی او را به یک دوزخ بَدَل می سازد. نیایش و دعا و زیارت نیز به روح انسان، آرامش می دهد و ایمان و مذهب، اراده اش را قوی و روحش را زلال می سازد. همه اینها گویای این نکته است که در وجود انسان، «بخش درونی» و «بُعد روحی» بسیار اهمیت دارد.
روح مانند جسم، نیازمند خوراک و طروات است و آلایش های خاص خود را دارد که گاهی گرفتار بیماری، کمبود و آفت می شود. وقتی شخصی به همه نیازهای جسمی و روحی، مادی و معنوی، بدنی و اخلاقی خویش اهمیت می دهد و آنها را برآورده می سازد، از «توازن» و «تعادل» بهره مند است. در مقابل، انسانی که فقط به سلامتی جسم و آسودگی بدن و لذت های مادی می اندیشد، درحقیقت، نیمی از «وجود» خود را فراموش کرده است.
انسان نامتعادل، کسی است که میان حالت ها و نیازهای جسمی و روحی او «توازن» نباشد؛ یکی نیازمند است و دیگری برخوردار. اگر کسی در عین «رفاه»، احساس پوچی کند و در عین «دارایی»، خود را فقیر و حقیر بداند، باید عامل آن را در «فقر معنویت» و «کمبود ایمان» جست وجو کند.
پیام متن:
انسان منحصر به جنبه مادی نیست، بلکه جنبه معنوی و روحی نیز دارد که اگر به این جنبه توجه نکند، احساس کمبود و خلأ خواهد کرد.
کودکان بزرگ سال
به جز سن و سال که ملاک «کودکی» و «بزرگسالی» است، اندیشه، شعور و نگرش نیز معیار بزرگسالی و کودکی است. اگر کودکان از زندگی جز بازی و بازیچه نمی شناسند و اگر دوستی ها و قهرهای کودکانه به سبب پیش پا افتاده ترین مسائل و منافع است، طبیعی است؛ چون اقتضای این سن و سال همین است. پرسش این است که چرا گاهی بزرگان با دیدی کودکانه به زندگی نگاه می کنند و عشق ها و علاقه هایشان سطحی و رنگی است؟
شاید کسی با سن و سال زیاد و حتی با داشتن فرزندان و نوه ها، هنوز هم از «پوسته زندگی»، به عمق و مغز آن نرسیده باشد. از این رو، به دلیل مسائل بی اهمیت برنجد و قهر کند یا برای به دست آوردن عنوان و امتیازی، سر و دست بشکند یا ثروت و خانه و ماشین و لباس خود را به رخ دیگران بکشد و اینها را «مایه فخر» خود بداند. اینها رفتارها و واکنش هایی کودکانه است، هر چند فرد، میان سال و بزرگ سال باشد. خاک بازی، عروسک بازی و ماشین بازی در سنین پایین به گونه ای است و در سنین بالا به گونه ای دیگر.
همه دنیا و مظاهرش، اگر یک «کاخ باعظمت» هم باشد، گذرا، ناپایدار، بی وفا و مجازی است.
آن که از «فلسفه حیات» غافل است، سرگرم بازی است؛ تا اسباب بازی او چه باشد و میدان بازی اش کجا و از ثروت و مکنت؛ مقام و ریاست و شهرت، رفاقت ها و دل بستن ها و دل کندن ها یا خانه و ماشین و مسکن و مُد، کدام یک او را به خود سرگرم کرده باشد.
دلا تا کی در این کاخ مجازی | کنی مانند طفلان خاک بازی |
جامی
پیام متن:
بزرگسالی که کودکانه می اندیشد و فقط به دنیا و امور مادی توجه می کند، کودکی بیش نیست.
احترام به قانون بشری و قانون الهی
پذیرش قوانین و پای بندی به آنها، نشانه «رشد عقلی» و بالا بودن سطح «فرهنگ» افراد یک جامعه است. گریز از قانون چه مفهومی دارد جز بی احترامی به دستاورد عقل ها و اندیشه ها یا عقده ای بودن خلاف کار؟ سرپیچی از قوانین، به معنای پشت پا زدن به «اندیشه فرزانگان» است، از جزئی ترین امور، مانند عبور از چراغ قرمز یا تقلب در امتحان گرفته تا تخلفات کلان که گاهی به خیانت می انجامد.
درحقیقت، «گناه» نیز از همین مقوله بوده و نوعی عبور از خط قرمز و بی توجهی به نهی ها و امرهاست. تسلیم شدن در برابر قانون، ارزش است، ولی اگر این قانون و فرمان از سوی خدا باشد، پذیرش و تعهد به آن، ارزشمندتر است. اطاعت از شریعت، گویای شعور و معرفت عمیق انسان است. تنها تبه کاران نیستند که به جامعه و انسان ها و قوانین بی احترامی می کنند و رفتارشان در هیچ «چارچوب ارزشی» نمی گنجد، بلکه سرپیچی از دستور پروردگار نیز نوعی تبه کاری است. عفونت گناه، شدید است، ولی برای آن کس که درک و احساس معنوی و وجدان خویش را نباخته باشد. وقتی «مشام جان»، ناسالم باشد، فرد، تعفن گناه و خطا را احساس نمی کند.
به هر حال، تسلیم بودن در برابر قوانین بشری و بی اعتنایی و گستاخی نسبت به قوانین آسمانی، با هیچ معیاری سازگار نیست. بالاترین پاکی و تقوا را کسی دارد که معصیت نکند و گرامی ترین انسان ها نیز کسی است که باتقواتر باشد.
پیام متن:
قانون بشری و قانون الهی، هر دو باید رعایت شود و ارزشمندی رعایت قانون الهی، بالاتر از ارزشمندی رعایت قانون بشری است.
مسجد و همسایه
من همسایه شما هستم. در همین کوچه و محله، در همین نزدیکی ها زندگی می کنم. من «مسجد» هستم، خانه خدا و عبادتگاه مسلمانان. با اینکه من هر روز، دو سه نوبت در خانه ام را به روی شما باز می کنم و چند ساعت به انتظار شما می مانم، ولی بعضی از شما به سراغ من نمی آیید و با من انس نمی گیرید؛ مثل اینکه با من قهرید. من که همیشه دل شما را روشن و قلبتان را باصفا کرده ام، من که همیشه به شما آرامش روحی داده ام.
ممکن است گاهی برخورد خادم مسجد یا حرف های مردم یا برخوردهای بعضی مسجدی ها ناراحتتان کرده باشد، ولی چرا با من و صاحب من که خداست، قهر می کنید؟ من هر لحظه برای آشتی و دوستی با شما حاضرم و دست شما را می فشارم. خدا فرموده است مرا آباد سازید و آبادی من به حضور شماست، به برگزاری پرشکوه نماز جماعت، به معنویت و نیایش، به تبدیل شدن من به پایگاهی برای گسترش ایمان و آگاهی و تقویت دین و بسیج مردم و کمک به مسلمانان و سنگری برای دفاع از اسلام و میهن.
از شما دوستان مسجدی هم گله دارم. چرا تنها به مسجد می آیید؟ چرا ثواب نماز و عبادت و تلاوت در مسجد، حتی حضور در مسجد را برای مردم نمی گویید؟ چرا دیر به مسجد می آیید و زود و باعجله می روید؟ مگر مستحب نیست که انسان، زود به مسجد برود و دیرتر بیرون آید؟ چرا نوای «حَیَّ عَلی الصَلاة» را جدّی نمی گیرید و همیشه به رکعت دوم نماز می رسید؟ دوست دارم وقتی به مسجد می آیید، همان گونه که دستور دینی است، لباس های تمیز بپوشید و عطر بزنید، با وضو وارد شوید، دعا بخوانید و ذکر بگویید. دوست دارم با همهمه و سر و صدا هنگام نماز جماعت، حال مردم را نگیرید و با بوی بد جوراب ها و عرق بدن هاتان، مردم را از من فراری ندهید.
اذان و تکبیر با صدای خوش، دل ها را مشتاق من کند. دوست دارم در نمازها و جلسه ها، چهره جوانان را بیشتر ببینم. کودکان را از مسجد بیرون نکنید، بلکه یاد بدهید که آداب، آرامش و پاکیزگی مسجد را رعایت کنند تا آنها هم «مسجدی» شوند. بعضی ها احترام مرا حفظ نمی کنند، در فضای من غیبت می کنند و حرف های بیهوده می زنند. گویا مرا با باشگاه و قهوه خانه و سینما و بنگاه اشتباه گرفته اند. پس ای مسجدی ها، حرمتم را نشکنید و الگوی دیگران باشید و مرا کانون اصلاح اخلاق سازید.
پیام متن:
اشاره به حفظ حرمت مسجد و اینکه باید آن را با اقامه نمازهای جماعت باشکوه کرد و به وسیله نیایش و دعا و پرهیز از کارهای ناشایست چون غیبت و حرف های بیهوده، آباد ساخت.
نظرات شما عزیزان: