ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه
پيامبران با تعاليم و برنامه هاى خود، روح و روان ما را كه با يك سلسله صفات عالى روحيات و احساسات پاك، عجيبن شده است را به مقتضاى فطرت باز مى گردانند.
فلسفه بعثت
سرآغاز تاريخ اسلام از روزى شروع شد كه پيامبراسلام صلى الله عليه و آله در خلوت با محبوب، در دل غاري كه در دامن كوهى در شمال مكه بود، راز و نياز مى كرد. گويا غار حراء هنوز هم پژواك مناجات پيامبراكرم را در قطعه قطعه سنگ ريزه هاى خود به يادگار حمل مى كند و در گوش عاشقان حضرت كه در آن وادى قدم مى گذارند؛ نجوا مى كند.
روزى از روزهايى كه پيامبراكرم(صلى الله عليه و آله) در غار مشغول مناجات و دلدادگى بود، صدايى شنيد:
" يا محمد اقرا"؛ او شگفت زده گفت: چه بخوانم؟ شنيد: اى محمد!
« اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِى خَلَقَ*خَلَقَ الْانسَانَ مِنْ عَلَقٍ*اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ*الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ*عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ يَعْلَم»(علق/5-1)؛بخوان به نام پروردگارت كه - جهان را- آفريد. همان كه انسان را از خون بسته اى خلق كرد. بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان كه به وسيله قلم تعليم نمود و به انسان آنچه را نمى دانست، ياد داد.
حضرت جبرائيل به حضرت محمد صلوات الله عليه فرمود:" ارسلنى الله اليك ليتخذك رسولاً؛ خداوند مرا به سوى تو فرستاده است، تا تو را پيامبر اين امت قرار دهم.(1)حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) هر ساله مدتى به كوه حرا(2) مى رفت و به عبادت و راز و نياز و تفكر مى پرداخت تا اين كه روزى شنيد فرشته اى به او گفت: اى محمد! بخوان. محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم) گفت: چه بخوانم؟ فرشته آيات آغازين سوره علق را بر وى قرائت كرد و پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) نيز آنها را خواند.(3)
هرگاه سخن از رخداد واقعه اى به ميان مى آيد ناخودآگاه به دنبال فلسفه و علل ايجاد آن مى گرديم. در باب بعثت نيز علت را جويا مى شويم كه چه نيازى به وجود پيامبران بوده است؟
در نفس انسان نيازها و غرايز گوناگونى قرار داده شده است كه همگى طالب ارضاء و هدايت صحيح هستند. خداوند متعادل براى هدايت انسان، بهترين ابزار را در اختيار او قرار داده و امكانات متعددى به او عطا نموده است، تا هم بتواند نيروى خود را صرف ارضاى نفسانيات كند و هم با امكانات و نيروى داده شده، بر خواهش هاى نفسانى غلبه كند و كشش هاي دروني را تحت نظم و ضابطه درآورد. دو راهنما نيز در اختيار او قرار داده است تا حق را از باطل و سرّه را از ناسرّه متمايز كند؛ يكى در درون انسان كه عقل است و ديگري پيامبران الهى كه ايشان از طريق وحى دستورات را براى انسان بازگو مى كنند تا تمام رفتارها را به انسان بياموزند و حدود و مقررات آن را نيز روشن نمايند، چون عقل داراى خطا و نقصان است. برترين هادي، آن است كه داراى مقام عصمت و مرتبط با وحي باشد و تنها راه آن بعثت انبياء است. پس بعثت بزرگ ترين نعمت خداوند بر بشر است و جا دارد كه خداوند بر اين نعمت منت گذارد و اين احسان و نيكويى را به رخ آنان بكشد، چنان كه مى فرمايد:
«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلىَ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُواْ عَلَيهمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كاَنُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِين»( آل عمران/164)؛ خداوند بر مومنان منت نهاد - نعمت بزرگى بخشيد- هنگامى كه در ميان آنها پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنها بخواند و آنها را پاك كند و كتاب و حكمت بياموزد و البته پيش از آن در گمراهى آشكار بودند. در اين آيه خداوند بر بشر نسبت به اين نعمت بزرگ منت مى گذارد. ممكن است اين تصور پيش بيايد كه منت گذاري، كار صحيحى نيست، چرا خداوند در اين امر منت مى گذارد؟ مگر بعثت چه ويژگى هايى دارد و هدف از آن چيست؟
واژه منت از " منّ" به معناى چيزى است كه با آن وزن مى كنند( سنگ كيلو). و نيز به معناي نعمت سنگين و باعظمت نيز به كار مى رود. بنابراين هر نعمت سنگين و گرانبهايى را منت گويند. كاربرد اين واژه دو گونه است: قولى و فعلي.(4)
اگر كسى عملا نعمت بزرگى به ديگرى بدهد، اين همان منت عملى است كه بيشتر در مسائل تربيتى و هدايتى و معنوى كاربرد دارد و پسنديده و ارزنده است. كه برخى گفته اند: اين منت مختص به خداى متعال است. اگر كسى كار كوچك خود را با سخن گفتن بخواهد به رخ ديگرى بكشد و آن را بزرگ جلوه دهد، كارى است بسيار زشت، كه اين از منت هاى بشرى است. در نتيجه، منت گذارى بر بخشيدن نعمتهاى بزرگ كه از جمله آنها نعمت رسالت است، منتى زيباست و " منّ الله" يعنى " انعم الله"، خداوند نعمت بزرگى بخشيد و در اختيار مومنان قرار داد. چنان كه در جاى ديگر خداوند به خطر هدايت كردن انسانها به ايمان، بر آنها منت مى گذارد.« بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُم أَنْ هَدَئكُم لِلْايمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِين»(حجرات/17)
اگر مسلمانان به خاطر پذيرفتن اسلام، مشكلات و خسارت هاى زيادى متحمل شده اند، نبايد فراموش كنند كه خداوند بزرگ ترين نعمت را در اختيار آنها گذاشته و پيامبرى مبعوث كرد تا انسان ها را تربيت كند و از گمراهى ها باز دارد. بنابراين هر اندازه براى حفظ اين نعمت بزرگ تلاش و كوشش شود و هر بهايى پرداخته شود، باز هم ناچيز است.(5)
تا اينجا از هدف اصلي بعثت آشنا شديم. نگارنده در اين مقاله قصد دارد كه مبحث بعثت را از منظر اميرالمومنين عليه السلام، او كه اولين پاسخ دهنده به نداى پيامبراكرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) بود و اولين و جوانترين تسليم شده اوامر الهى بود را بررسى نمايد كه قطعاً زيباترين تعاريف و تفاسير را از اين واقعه بزرگ تاريخى دارد.
مؤلفه هاى دوران جاهليت
انسان بايد در مورد ايام جاهليت و دوره قبل از بعثت انديشه كند و ببيند مردم به كجا رسيده بودند. عده اى يهودي، عده اى مسيحى و عموم مردم بت پرست بودند. احكام اسلام را ترك كرده، از اخلاق انسانى جدا شده و با خلق و خوى درندگى و صفات حيوانات خو گرفته بودند. كارشان به جايى رسيده بود كه دختران را زنده به گور كرده و بدين طريق پيوندها را مي بريدند. به چيزهاى باطل افتخار كرده، از عدل جدا شده و حقوق يكديگر را از بين مي بردند. قدرتمندان را بر ناتوانان مسلط نموده، انسان هاى شريف را از بين برده، با علماء دشمنى كرده و از حكيمان وحشت داشتند. بساط علم را برچيده، خوبى بردبارى و علم را انكار كرده، قطع رحم نموده و شبيه چهارپايان شده و قمار مى كردند؛ شراب نوشيده، عقل خود را زير پا گذاشته و فرزندان خود را مى كشتند. شهرها را خراب كرده، نيكى ها را فراموش نموده، شريعت هاى الهى را از بين برده، سرمايه ها را نابود كرده و مرتكب كارهاى زشت مى شدند.
خودپسندى و تكبر در ميان آنها رواج پيدا كرده و به بى صبرى افتخار مى كردند فحشاء و منكرات را روش خود ساخته و سخنان باطل ( مانند دروغ، شهادت ناحق) مى گفتند. پيامبران را كشته و اولياى خدا را از ميان خود بيرون مى كردند. بدكاران را حاكم بر خود نموده و كساني را كه اصل و نسب درستى نداشتند اطاعت مى نمودند.
شيطان را عبادت، خدا را به خشم آورده و آتش دوزخ را برافروخته بودند. و در اثر اين امور امواج خشم و غضب پروردگار به تلاطم آمده و نزديك بود عالم نابود شده و تازيانه غضب خدا آنها را به جهنم براند، يا همانطور كه مشغول كارهايشان هستند آنها را در هم كوبيده و نابود كند كه عنايت پروردگار براى تمام كردن حجت و كامل كردن رحمت شامل حالشان گرديده و خاتم پيامبران(صلی الله علیه وآله وسلّم) را برانگيخت تا رحمتى براى جهانيان و نشانى براى هدايت باشد. آنها را از تاريكى ها خارج كرده و به نور رساند. نادانى آنان را به علم، گمراهيشان را به هدايت، هلاكتشان را به نجات، ستم آنان را به عدل و كم خرديشان را به عقل، نياز آنان را به بى نيازي، ذلتشان را به عزت، خرابيشان را به آبادانى و خوارى آنان را به سلطنت مبدل نموده و كفرشان را به ايمان، جهنمشان را به اميدواري، اسارت آنان را به رهايى و بندگى آنان را به آزادگى تبديل نمايد.(6)
حضرت على عليه السلام گاهى در خطبه هاى خود به اعراب آن زمان يادآورى مى كردند كه قبل از ظهور اسلام چه اعتقاداتى داشتند و چگونه زندگى مى كردند. چرا كه گاهى غرور وجود آنها را فرا مي گرفت و فراموش مى كردند كه از بركت وجود اسلام به آن عزت و سربلندى نائل شده بودند. حضرت على عليه السلام در يكى از خطبه ها مى فرمايد:
" والناس فى فتن انجذم فيها حبل الدين... و جاهلها مكرم."؛ خدا پيامبراسلام را زمانى فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته هاى دين پاره شده و ستون هاى ايمان و يقين ناپايدار بود. در اصول دين اختلاف داشته، و امور مردم پراكنده بود؛ راه رهايي دشوار و پناهگاهى وجود نداشت؛ چراغ هدايت بى نور، و كور دلى همگان را فراگرفته بود. خداى رحمان معصيت مى شد و شيطان يارى مى گرديد؛ ايمان بدون ياور مانده و ستون هاى آن ويران گرديده و نشانه هاى آن انكار شده، راه هاى آن ويران و جاده هاى آن كهنه و فراموش گرديده بود. مردم جاهلى شيطان را اطاعت مى كردند و به راه هاى او مي رفتند و در آبشخور شيطان سيراب مى شدند. با دست مردم جاهليت، نشانه هاى شيطان، آشكار و پرچم او برافراشته گرديد. فتنه ها، مردم را لگدمال كرده و با سم هاى محكم خود نابودشان كرده و پا برجا ايستاده بود.
اما مردم حيران و سرگردان، بى خبر و فريب خورده، در كنار بهترين خانه (كعبه) و بدترين همسايگان ( بت پرستان) زندگى مى كردند. خواب آنها بيداري، و سرمه چشم آنها اشك بود؛ در سرزميني كه دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامى بود.(7)
حضرت در جاى ديگر مي فرمايد:
" ثم ان الله سبحانه بعث محمداً(صلی الله علیه وآله وسلّم) بالحق حين دنا من الدنيا... و شرفاً لأنصاره."؛ سپس خداوند سبحان حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را هنگامى مبعوث فرمود كه دنيا به مراحل پايانى رسيده، نشانه هاى آخرت نزديك، و رونق آن به تاريكى گراييده و اهل خود را به پا داشته، جاى آن ناهموار، آماده نيستى و نابودي، زمانش در شرف پايان، و نشانه هاى نابودى آن آشكار، موجودات در آستانه مرگ، حلقه زندگى آن شكسته، و اسباب حيات در هم ريخته، پرچم هاى دنيا پوسيده، و پرده هايش دريده، و عمرها به كوتاهي رسيده بود. در اين هنگام خداوند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را ابلاغ كننده رسالت، افتخار آفرين امت، چونان باران بهارى براى تشنگان حقيقت آن روزگاران، مايه سربلندى مسلمانان، و عزت و شرافت يارانش قرار داد.(8)
حضرت على عليه السلام در خطبه اى ديگر از بعثت به موقع پيامبراكرم صلوات الله عليه مى فرمايد كه:
" بعثه والناس ضلال فى حيرة و حاطبون فى فتنة... و الموعظة الحسنة."؛ خدا پيامبراسلام را به هنگامى مبعوث فرمود كه مردم در حيرت و سرگردانى بودند، در فتنه ها به سر مى بردند، هوا و هوس بر آنها چيره شده، و خود بزرگ بينى و تكبر، به لغزش هاى فراوانشان كشانده بود، و نادانى هاى جاهليت پست و خوارشان كرده، و در امور زندگى حيران و سرگردان بودند، و بلاى جهل و نادانى دامنگيرشان بود. پس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در نصيحت و خيرخواهى نهايت تلاش را كرد، و آنان را به راه راست راهنمايي، و از راه حكمت و موعظه نيكو، مردم را به خدا دعوت فرمود.(9)
حضرت در فرازى ديگر زمان جاهليت را اينگونه توصيف مى فرمايد:
" أرسله على حين فترة من الرسل و طول هجعة من الأمم واعتزم من الفتن ... تمرها الفتنة، و طعامها الجيفة، و شعارها الخوف، و دثارها السيف."؛ خدا پيامبر اسلام را هنگامى مبعوث فرمود كه از زمان بعثت پيامبران پيشين مدت ها گذشته، و ملت ها در خواب عميقى فرو خفته بودند. فتنه و فساد جهان را فراگرفته و اعمال زشت رواج يافته بود. آتش جنگ همه جا زبانه مى كشيد و دنيا، بى نور و پر از مكر و فريب گشته بود. برگ هاى درخت زندگى به زردى گراييده و از ميوه آن خبرى نبوده، آب حيات فرو خشكيده و نشانه هاي هدايت كهنه و ويران شده بود. پرچم هاى هلاكت گمراهى آشكار و دنيا با قيافه زشتى به مردم مى نگريست، و با چهره اى عبوس و غم آلود با اهل دنيا روبرو مى گشت. ميوه درخت دنيا در جاهليت فتنه، و خوراكش مردار بود، در درونش وحشت و اضطراب، و بر بيرون شمشيرهاى ستم حكومت داشت.(10)
فلسفه بعثت
پس از قرن ها تحقيق و بررسى درباره مسائل ديني، هنوز پرده از اسرار بسيارى از آنها برداشته نشده است، كه از جمله آنها اسرار نهفته نبوت و بعثت است، اگرچه از ظواهر آيات قرآن مى توان استفاده كرد كه بعثت پيامبران الهي، به ويژه پيامبراسلام صلى الله عليه و آله داراى اهدافى مى باشد. با توجه به آيات الهى به برخى از اهداف بعثت انبياء اشاره مى نمائيم.
خداوند در آيه اى مي فرمايد:" هوالذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين." (جمعه/2)
اوست خدايى كه ميان عرب امى پيغمبرى بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا بر آنان آيات وحى خدا تلاوت كند و آنها را پاك سازد و شريعت و احكام كتاب آسمانى و حكمت الهى بياموزد با آن كه پيش از اين همه در ورطه جهالت و گمراهى بودند.
اولين نكته در اين آيه بحث تلاوت آيات الهى است. "يتلوا" از واژه تلاوت به معناى پيروى كردن در حكم و خواندن منظم آيات الهى همراه با تدبر است. پيامبراسلام صلى الله عليه و آله با خواندن آيات پروردگار و آشنا نمودن گوش دل و افكار مردم با اين آيات، آنها را آماده تربيت مى نمايد، كه مقدمه تعليم و تربيت است.
دومين نكته بحث تربيت است. يكى از مهمترين برنامه هاى پيامبراسلام صلوات الله عليه و آله و سلم تربيت انسانهاست. تربيت به معناى فراهم كردن زمينه ها و عوامل براى به فعليت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهاى انسان در جهت مطلوب است. او بايد زمينه ها را براى انسانها آماده كند تا از نظر عملى بهترين رابطه را با خداى خود (عبادات)، با هم نوع خود (عقود و ايقاعات)، با قوانين و مقررات اجتماعى ( حكومت و سياسات)، با خانواده خود( حقوق خانوادگي) و با نفس خود( اخلاق و تهذيب نفس) داشته باشند، تا بتوانند مسجود فرشتگان قرار گيرند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم منجى بشريت است. يكى از دانشمندان فرانسوى مى گويد:" بزرگترين قانون اصلاح و تعليم و تربيت همان حقايقى است كه به نام وحي، قسمت به قسمت بر محمد صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده و امروز به نام قرآن در بين بشر است."(11)
پيامبراسلام صلى الله عليه و آله و سلم در مدتى كوتاه، انسان هايى بزرگ، مانند على عليه السلام، زهرا عليهاالسلام، سلمان فارسي، ابوذر، مقداد و... را تربيت كرد. حضرت محمد صلوات الله عليه كاشف معدن هاى نهفته انسانيت بود. زيرا" الناس معادن كمعادن الذهب و الفضه"؛ مردم مانند معدن هاى طلا و نقره هستند.
انسان داراي استعدادهاى نهفته است كه براى بهره ورى صحيح بايد آنها را كشف كرد تا به ارزش حقيقى خود دست يابند.
كلمه" يزكيهم" از ماده " زكوة" به معناى رشد و زيادى است،(12) كه در اين جا به معناى تربيت و پاكسازى است و شامل پاك شدن از آلودگى هاى اعتقادي، اخلاقى و رفتارى مى باشد.
اهميت اخلاق و تزكيه نفس بر كسى پوشيده نيست و جوامع مختلف به آن نيازمندند، زيرا تنها راه نجات از گمراهى ها، فسادها، جهل، جنگ و خونريزى ها و... در پرتو اخلاق صحيح و آراسته شدن به ارزشها و مكارم اخلاقى است. حضرت رسول اكرم صلوات الله عليه هدف از بعثت خود را كامل كردن مكارم اخلاق بيان كرده است:
" بعثت لا تمم مكارم الاخلاق"؛ من براى كامل كردن فضايل اخلاقى مبعوث شده ام.(13)
از طرف ديگر خداى جهان ابزار ترقى و تكامل هر موجودى را در نهاد آن گذارده، و آن را به منظور پيمودن راههاى تكامل با وسائل گوناگونى مجهز نموده است. همچون ريشه هاى نهال كوچكى كه حداكثر فعاليت خود را به منظور رسانيدن موادغذايى به كار انداخته، و پاسخ نيازمندي هاى آن را مى دهند.
هرگاه ما بخواهيم اين موضوع را در قالب مسائل علمى بريزيم، بايد بگوئيم: "هدايت تكويني" كه نعمت و فضل عمومى دستگاه آفرينش است، شامل حال تمام موجودات جهان اعم از نبات و حيوان و انسان است." الذى أعطى كل شيء خلقه ثم هدي."
ولى اين هدايت فطرى و تكوينى براى موجودى مثل انسان، كه گل سرسبد موجودات است كافى نيست. زيرا انسان غير از زندگى مادي، زندگانى ديگرى دارد كه اساس حيات واقعى او را تشكيل مى دهد.
انسان ساده نخستين غارنشين و پاك فطرت، كه كوچكترين انحرافى در خلقت او رخ نداده بود، به اندازه انسان اجتماعى نياز به تربيت نداشت، ولى هنگامى كه بشر گام فراتر نهاد، و زندگي دسته جمعى آغاز كرد و فكر تعاون و همكارى در زندگى او حكمفرما شد؛ انحرافاتى كه لازمه تصادمات و برخوردهاى اجتماعى است در روح او پديد آمد، و خوى هاى زشت و افكار غلط، افكار فطرى را عوض كرده و اجتماع را از توازن و تعادل، بيرون برد.
اين انحرافات، خالق جهان را بر آن داشت كه مربيانى را براى تنظيم برنامه اجتماع و تقليل مفاسدى كه اثر مستقيم اجتماعى بودن انسان را؛ اعزام بدارد، تا با مشعل فروزان"وحي" اجتماع را، به راه راست، كه سعادت همه جانبه آنان را تضمين مى نمايد، بكشانند.(14)
مسأله مهم در زندگي فرد و جوامع ، مسأله معيارهاى سنجشي، و نظام ارزشى حاكم بر فرهنگ آن جامعه است. زيرا تمام حركتها در زندگى فردى و جمعى از همين نظام ارزشى سرچشمه مى گيرد، و براي آفريدن اين ارزش ها است.
اشتباه يك قوم و ملت در اين مسأله، و روى آوردن به ارزشهاى خيالى و بى اساس، كافى است كه تاريخ آنها را به تباهى بكشد، و درك ارزشهاى واقعى و معيارهاى راستين محكم ترين زيربناى كاخ سعادت آنها است.
دنيا پرستان مغرور ارزش را تنها منحصر در مال و قدرتهاى مادى و نفرات خود مى دانند حتى معيار شخصيت در پيشگاه خدا را در اين چهارچوب تصور مى كنند.
روى اين جهات نخستين و مهمترين گام اصلاحى انبياء درهم شكستن اين چارچوبه هاى ارزشى دروغين بود، آنها با تعليماتشان اين معيارهاى غلط را در هم ريختند، و ارزش هاى اصيل الهى را جانشين آن ساختند و يك" انقلاب فرهنگي" محور شخصيت را از اموال و اولاد و ثروت و جاه و شهرت قبيله و فاميل به تقوا و ايمان و عمل صالح مبدل ساختند.
قبل از آن كه در محيط عربستان تعليمات حيات بخش اسلام و قرآن ظهور كند بر اثر حاكميت نظام ارزشى زور و زر محصول آن محيط مشتى غارتگر زورگو همچون" ابوسفيان ها" و " ابوجهل ها" و " ابولهب ها" بود.
اما از همان محيط بعد از انقلاب نظام ارزشی " مسلمانها" و " ابوذرها" و " مقدادها" و " عمار ياسرها" برخاستند. اين ها همه براى اين است كه ارزش هاى دروغين جاى ارزشهاى واقعى انسانى را نگيرد.(15)
حال به تفسير فلسفه بعثت از ديدگاه حضرت على عليه السلام مى پردازيم. حضرت در خطبه اى فلسفه بعثت را رهايى مردم از پرستش دروغين بت ها ذكر مى كند و مى فرمايد:
" فبعث الله محمداً(صلی الله علیه وآله وسلّم) بالحق ليخرج عباده.... واحتصد من احتصد بالنقمات."؛ خداوند حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به حق برانگيخت تا بندگان خود را از پرستش دروغين بت ها رهايى بخشيده به پرستش خود راهنمايى كند، و آنان را از پيروى شيطان نجات داده به اطاعت خود كشاند، با قرآنى كه معنى آن را آشكار كرد و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان عظمت و بزرگى خدا را بدانند كه نمى دانستند، و به پروردگار، اعتراف كنند پس از انكارهاى طولانى اعتراف كردند، و او را پس از آن كه نسبت به خدا آشنايى نداشتند به درستى بشناسند.
پس خداى سبحان در كتاب خود بى آن كه او را بنگرند خود را به بندگان شناساند، و قدرت خود را به همه نماياند، و از قهر خود ترساند، و اين كه چگونه با كيفرها ملتى را كه بايد نابود كند از ميان برداشت و آنان را چگونه با داس انتقام درو كرد.(16)
حضرت امير عليه السلام در جاى ديگر در مورد كيفيت زمان بعثت حضرت رسول اكرم صلوات الله عليه مى فرمايد:
"إلى أن بعث الله سبحانه محمداً رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) لانجازعدته... فقبضه اليه كريما(صلی الله علیه وآله وسلّم)."؛ تا اين كه خداى سبحان، براى وفاى به وعده خود، و كامل گردانيدن دوران نبوت، حضرت محمد( كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد؛ پيامبرى كه از همه پيامبران، پيمان پذيرش نبوت او را گرفته بود، نشانه هاى او شهرت داشت؛ و تولدش بر همه مبارك بود. در روزگاري كه مردم روى زمين داراى مذاهب پراكنده، خواسته هاى گوناگون، و روش هاى متفاوت بودند، عده اى خدا را به پديده ها تشبيه كرده و گروهى نام هاى ارزشمند خدا را انكار و به بت ها نسبت مى دادند، و برخى به غير خدا اشاره مى كردند. پس خداي سبحان، مردم را به وسيله محمد صلى الله عليه و آله و سلم از گمراهى نجات داد و هدايت كرد، و از جهالت رهايى بخشيد. سپس ديدار خود را براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برگزيد، و آنچه نزد خود داشت براى او پسنديد و او را با كوچ دادن از دنيا گرامى داشت، و از گرفتارى ها و مشكلات رهايى بخشيد و كريمانه قبض روح كرد.(17)
حضرت در خطبه اى ديگر فلسفه نبوت عامه را اينگونه بيان مى نمايند:
" واصطفى سبحانه من ولده أنبياء أخذ على الوحى ميثاقهم ... و خلقت الأبناء."؛ خدا پيمان وحي را از پيامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه كه در عصر جاهليت بيشتر مردم، پيمان خدا را ناديده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدايان دروغين روى آوردند، و شيطان مردم را از معرفت خدا بازداشت و از پرستش او جدا كرد، خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هرچند گاه، متناسب با خواسته هاي انسان ها، رسولان خود را پى در پى اعزام كرد تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان بازجويند و نعمت هاى فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهي، حجت را بر آنها تمام نمايند و توانمندى هاى پنهان شده عقل ها را آشكار سازند و نشانه هاي قدرت خدا را معرفى كنند؛ مانند: سقف بلند پايه آسمان ها بر فراز انسان ها، گاهواره گسترده زمين در زير پاى آنها، و وسائل و عوامل حيات و زندگي، و راه هاى مرگ و مردن، و مشكلات و رنج هاى پيركننده، و حوادث پى در پي، كه همواره بر سر راه آدميان است. خداوند هرگز انسان ها را بدون پيامبر، يا كتابى آسماني، يا برهانى قاطع، يا راهى استوار، رها نساخته است، پيامبرانى كه با اندك بودن ياران، و فراواني انكاركنندگان، هرگز در انجام وظيفه كوتاهى نكردند. بعضى از پيامبران، بشارت ظهور پيامبر آينده را دادند و برخى ديگر را پيامبران گذشته معرفى كردند. بدين گونه قرن ها پديد آمد، و روزگاران سپرى شد؛ پدران رفتند و فرزندان جاى آنها را گرفتند.(18)
ره آورد بعثت
بعد از اين كه به اوضاع و احوال عصر جاهليت پرداختيم و نيز به فلسفه بعثت انبياء واقف گشتيم، حال بايد ببينيم كه اين برانگيختن انبياء چه نتايجى را به همراه داشته است. گروهى به رسالت و دعوت او كافر شده و سزاوار جنگيدن، كشتن و شكنجه جاويد شدند. گروهى نيز در ظاهر اسلام را قبول نموده ولى در دل اسلام را نپذيرفته و منافق شدند. با اسلام ظاهرى خون آنها محفوظ شده و احكام اسلامى در مورد مسلمانان در اين دنيا در مورد آنان جارى شد. ولى در آخرت به جهت نفاق در پائين ترين طبقات جهنم جاويد هستند.
و گروهي در ظاهر و باطن مسلمان شده و هم كار خوب و هم كارهاى بد انجام دادند. اين دسته ممكن است بدون رفتن به جهنم به بهشت بروند.
گروهى هم علاوه بر داشتن صفات گروه فوق عمل صالح انجام داده و كارهاى خير زيادى انجام دادند. پروردگار به اين دسته بهشت هايى كه در آن نهرهايى جريان دارد، وعده داده است. اينان هيچ عذاب و مجازات هايى نمى بينند. خداوند گناهان آنها را بخشيده و بدي هايشان را به چند برابر خوبى تبديل مى كند.
و عده اي علاوه بر داشتن خصوصيات دسته قبل به منظور نزديكى به خداى متعال به تزكيه نفس از اخلاق رذيله و آراستن آن به اخلاق عالى پرداخته كه خدا نيز آنها را به خود نزديك و مقام ارجمندى به آنها عنايت مى كند.
و گروهي علاوه بر داشتن خصوصيات دسته قبل، با فكر و ذكر و تلاش بسيار زياد پروردگارشان را شناخته و آنگاه خالص از هرگونه شركي، او را يكتا دانسته، او را دوست داشته و با بذل هر چه غير اوست به او نزديك شدند و مشتاق ديدار او گرديدند. خداوند نيز آنان را به خوبى قبول و به خود نزديك و تمامى حجاب ها را از آنها برداشت. جمال خود را به آنان نشان داد و آنان نيز با ديده و قلب بدون هرگونه حجابى آن را ديدند، آنان را به پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) و آل او(ع) ملحق نموده و در جايگاه صدق در كنار آنان و در نزد پادشاه مقتدر جاى داد. آنانند سبقت گيرندگان و نزديك شدگان، دوستان پيامبران و شهدا.(19)
حضرت علي عليه السلام در باب نتايج بعثت انبياء عليهم السلام سخنانى را فرموده اند كه به آنها مى پردازيم.
" فانظروا إلى مواقع نعم الله عليهم حين بعث اليهم رسولاً فعقد بملته طاعتهم ... ولا تقرع لهم صفاة."؛
حال به نعمت هاى بزرگ الهى كه به هنگامه بعثت پيامبراسلام(صلی الله علیه وآله وسلّم) بر آنان فرو ريخت بنگريد، كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمت هاى الهى بال هاى كرامت خود را بر آنان گستراند، و جويبارهاى آسايش و رفاه برايشان روان ساخت! و تمام بركات آيين حق، آنها را در برگرفت!
در ميان نعمت ها غرق گشتند، و در خرمى زندگانى شادمان شدند، امور اجتماعى آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزتى پايدار آرام گرفتند، و به حكومتي پايدار رسيدند. آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند، و سلاطين روى زمين گرديدند، و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانين الهى را براى كسانى اجرا مى كردند كه مجريان احكام بودند، و در گذشته كسى قدرت در هم شكستن نيروى آنان را نداشت، و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمى پروراند.(20)
در خطبه اى ديگر مى فرمايد:
" و قد بلغتم من كرامة تعالى لكم منزلة... ولا لكم عليه إمرة."؛ مردم! از سرنعمت بعثت پيامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسيده ايد كه حتى كنيزان شما را گرامى مي دارند، و به همسايگان شما محبت مى كنند، كسانى براى شما احترام قائلند كه شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقى نداريد.(21)
امام علي عليه السلام در فرازى ديگر در مورد دلجويى پيامبراكرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) مى فرمايد:
" فان الله سبحانه بعث محمداً(صلی الله علیه وآله وسلّم) و ليس احد من العرب... حتى أخرج الحق من خاصرنه."؛ پس از ستايش پروردگار، همانا خداوند سبحان، حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را مبعوث فرمود، در روزگارانى كه عرب كتابى نخوانده و ادعاى وحى و پيامبرى نداشت. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم با يارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سرمنزل نجات كشاند، و پيش از آن كه مرگشان فرا رسد آنان را به رستگاري رساند. با خستگان مدارا كرد، و شكسته حالان را زيربال گرفت تا همه را به راه راست هدايت فرمود، جز آنان كه راه گمراهى پيمودند. و در آنها خيرى نبود. همه را نجات داد، و در جايگاه مناسب رستگاري، استقرارشان بخشيد، تا آن كه آسياب زندگى آنان به چرخش درآمد، و نيزه شان تيز شد. به خدا سوگند! من در دنباله آن سپاه بودم، تا باطل شكست خورد و عقب نشست، و همه رهبرى اسلام را فرمانبردار شدند، در اين راه هرگز ناتوان نشدم، و نترسيدم، و خيانت نكردم، و سستى در من راه نيافت. به خدا سوگند! درون باطل را مى شكافم تا حق را از پهلويش بيرون كشم.(22)
حضرت در خطبه اى ديگر اين نكته را متذكر مى شوند كه پيامبراكرم صلوات الله عليه در زماني ظهور نمودند كه هيچ پيامبر ديگرى حضور نداشته است.
" أرسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الأمم، و انتفاض من المبرم... ذلك القرآن فاستنطقوه."؛ خداوند پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته هاى دوستى و انسانيت از هم گسسته بود. پس پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) به ميان خلق آمد در حالى كه كتاب هاى پيامبران پيشين را تصديق كرد، و با " نوري" هدايتگر انسانها شد كه همه بايد از آن اطاعت نمايند، و آن، نور قرآن كريم است.(23)
ويژگي هاى اسلام
" ثم ان هذا الإسلام دين الله الذى اصطفاه لنفسه... وضعوه مواضعه."؛ همانا اين اسلام، دين خداوندى است كه آن را براى خود برگزيد، و با ديده عنايت پروراند، و بهترين آفريدگان خود را مخصوص ابلاغ آن قرار داد. پايه هاى اسلام را بر محبت خويش استوار كرد، و اديان و مذاهب گذشته را با عزت آن، خوار كرد، و با سربلند كردن آن، ديگر ملت ها را بى مقدار كرد، و با محترم داشتن آن، دشمنان را خوار گردانيد، و با يارى كردن آن دشمنان سرسخت را شكست داد، و با نيرومند ساختن آن اركان گمراهى را در هم كوبيد، و تشنگان را از چشمه زلال آن سيراب كرد، و آبگيره هاى اسلام را پرآب كرد.
خداوند اسلام را به گونه اى استحكام بخشيد كه پيوندهايش نگسلد، و حلقه هايش از هم جدا نشود، و ستون هايش خراب نگردد، در پايه هايش زوال راه نيابد، درخت وجودش از ريشه كنده نشود، زمانش پايان نگيرد، قوانينش كهنگى نپذيرد، شاخه هايش قطع نگردد، راه هايش تنگ و خراب نشود، و پيمودن راهش دشوار نباشد، تيرگى در روشنايى آن داخل نشود، و راه راست آن كجى نيابد، ستونهايش خم نشود، و گذرگاهش بدون دشوارى پيمودنى باشد، در چراغ اسلام خاموشي، و در شيرينى آن تلخى راه نيابد.
اسلام ستون هاى استوارى است كه خداوند( پايه هاي) آن را در دل حق برقرار، و اساس و پايه آن را ثابت كرد، اسلام چشمه سارى است كه آب آن در فوران، چراغى است كه شعله هاى آن فروزان، و نشانه هميشه استوارى است كه روندگان راه حق با آن هدايت شوند؛ پرچمى است كه براى راهنمايى پويندگان راه خدا نصب گرديده، و آبشخورى است كه وارد شوندگان آن سيراب مى شوند. خداوند نهايت خشنودى خود را در اسلام قرار داده، و بزرگ ترين ستون هاى دينش، و بلندترين قله اطاعت او در اسلام جاى گرفته است، اسلام در پيشگاه خداوند، داراى ستون هايى مطمئن، بنايى بلند، راهنمايى هميشه روشن، شعله اى روشني بخش، برهانى نيرومند، و نشانه اى بلند پايه است، كه در افتادن با آن ممكن نيست! پس اسلام را بزرگ بشماريد، از آن پيروى كنيد، حق آن را اداء نماييد، و در جايگاه شايسته خويش قرار دهيد.(24)
اميرالمومنين عليه السلام در توصيف اسلام مى فرمايد:
" و بين حججه، من ظاهر علم، و باطن حكم. لا تفنى غرائبه... فيه شفاء المستشفي، و كفاية المكتفي."؛ اسلام ظاهرش علم، و باطنش حكمت است. نوآورى هاى آن پايان نگيرد و شگفتى هايش تمام نمى شود.
در اسلام بركات و خيرات چونان سرزمين هاى پرگياه در اول بهاران فراوان است، و چراغهاى روشني بخش تاريكى ها فراوان دارد، كه دَرِ نيكى ها جز با كليدهاى اسلام باز نشود، و تاريكى ها را جز با چراغ هاى آن روشنايى نمى توان بخشيد. مرزهايش محفوظ، و چراگاه هايش را خود نگهبان است هر درمان خواهى را درمان، و هر بى نيازى طلبى را كافي است.(25)
اسلام؛ نورهدايت
"الحمدالله الذى شرع الإسلام فسهل شرائعه لمن ورده ... والجنه سبقته."؛ ستايش خداوندى را سزاست كه راه اسلام را گشود، و راه نوشيدن آب زلالش را بر تشنگان آسان فرمود. ستون هاى اسلام را در برابر ستيزه جويان استوار كرد و آن را پناهگاه أمنى براى پناه برندگان، و مايه آرامش براى وارد شوندگان قرار داد.
اسلام، حجت و برهان براى گويندگان، و گواه روشن براى دفاع كنندگان، و نور هدايتگر براي روشنى خواهان، و مايه فهميدن براى خردمندان، و عقل و درك براى تدبيركنندگان، و نشانه گويا براى جويندگان حق، و روشن بينى براى صاحبان عزم و اراده، پند پذيري براى عبرت گيرندگان، عامل نجات و رستگارى براى تصديق كنندگان، و آرامش دهنده تكيه كنندگان، راحت و آسايش توكل كنندگان، و سپرى نگهدارنده براى استقامت دارندگان است.
اسلام روشن ترين راه ها است، جاده هايش درخشان، نشانه هاى آن در بلندترين جايگاه، چراغ هايش پرفروغ و سوزان، ميدان مسابقه آن پاكيزه براى پاكان، سرانجام مسابقه هاى آن روشن و بى پايان، مسابقه دهندگان آن پيشى گيرنده و چابك سوارانند.
برنامه اين مسابقه، تصديق كردن به حق، راهنمايان آن، اعمال صالح، پايان آن، مرگ، ميدان مسابقه، دنيا، مركز گردآمدن مسابقه دهندگان، قيامت، و جايزه آن بهشت است.(26)
خصوصيات پيامبران الهي
بعد از اين سلسله مباحث دريافتيم كه وجود پيامبران براى انسان امرى لازم و واجب مى باشد و انسان بدون وجود اين رسولان قادر نمى باشد كه راه سعادت را بپيمايد. حال بايد به اين نكته بپردازيم كه انبياء الهي داراى چه خصوصيتى هستند كه مى توانند در فراز و فرود راه زندگى انسان، هادى ومشعلدار باشند.
الف- اوصاف و وظايف پيامبران
حضرت على عليه السلام در توصيف انبياء و وظايف آنها در نهج البلاغه فرازهايى را ذكر نموده اند كه در اينجا به آنها اشاره مى نماييم.
" فاستودعهم في أفضل مستودع ... قام منهم بدين الله خلف."؛ پيامبران را در بهترين جايگاه به وديعت گذارد، و در بهترين مكان ها استقرارشان داد. از صلب كريمانه پدران به رحم پاك مادران منتقل فرمود، كه هرگاه يكى از آنان درگذشت، ديگرى براى پيش برد دين خدا به پاخاست.(27)
" و لقد كان في رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) كاف لك فى الأسوة ... دابته رجلاه و خادمه يداه."؛ براى تو كافى است كه راه و رسم زندگى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را اطلاعت نمايي، تا راهنماى خوبى براى تو در شناخت بدى ها و عيب هاى دنيا و رسوايى ها و زشتى هاى آن باشد، چه اين كه دنيا از هر سو بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بازداشته و براى غير او گسترانده شد، از سينه دنيا شير نخورد، و از زيورهاى آن فاصله گرفت. اگر مى خواهى دومى را، موسى عليه السلام و زندگى او را تعريف كنم، آنجا كه مى گويد:
" پرورگارا! هرچه به من از نيكى عطا كنى نيازمندم."
به خدا سوگند، موسي عليه السلام جز قرص نانى كه گرسنگى را برطرف سازد چيز ديگرى نخواست، زيرا موسي عليه السلام از سبزيجات زمين مى خورد، تا آنجا كه بر اثر لاغرى و آب شدن گوشت بدن، سبزى گياه از پشت پرده شكم او آشكار بود. و اگر مى خواهى سومى را، حضرت داوود عليه السلام صاحب نى هاى نوازنده، و خواننده بهشتيان را الگوى خويش سازي، كه با هنر دستان خود از ليف خرما زنبيل مى بافت، و از همنشينان خود مى پرسيد چه كسى از شما اين زنبيل را مى فروشد؟ و با بهاى آن به خوردن نان جوى قناعت مى كرد. و اگر خواهي از عيسى بن مريم عليه السلام بگويم، كه سنگ را بالش خود قرار مى داد، لباس پشمي خشن به تن مى كرد، و نان خشك مى خورد، نان خورش او گرسنگى و چراغش در شب ماه، و پناهگاه زمستان او شرق وغرب زمين بود، ميوه و گل او سبزيجاتى بود كه زمين براي چهارپايان مى روياند، زنى نداشت كه او را فريفته خود سازد، فرزندى نداشت تا او را غمگين سازد، مالى نداشت تا او را سرگرم كند، و آز و طمعى نداشت تا او را خوار و ذليل نمايد، مركب سوارى او دو پايش، و خدمتگزار وي، دستهايش بود. (28)
خداوند در برخى از آيات قرآن كريم به شرح وظايف پيامبران پرداخته است كه اينجا به چند وظيفه ايشان اشاره مى كنيم.
بلاغ مبين چيست؟
وظيفه اصلى همه پيامبران بلاغ مبين است ( فهل على الرسل الا البلاغ المبين) يعنى رهبران الهى نمي توانند مخفيانه به دعوت خود ادامه دهند مگر اين كه براى مدتى محدود و موقت باشد، برنامه مخفى كارى آن هم در عصر دعوت رسالت چيزى نيست كه قابل قبول و داراى نتيجه باشد، صراحت توأم با رشادت و قاطعيت، همگام با تدبير، شرط اين دعوت است.(29)
وظايف پيامبران در قرآن
"و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذى اختلفوا فيه و هدى و رحمة لقوم يومنون.( نحل/64)
آيه فوق هدف بعثت پيامبران را بيان مى كند تا روشن شود كه اگر اقوام و ملتها، هوا و هوس ها، و سليقه هاى شخصى خود را كنار بگذارند و دست به دامن راهنمايى پيامبران بزنند، اثرى از اينگونه خرافه ها، اختلافها، و اعمال ضد و نقيض باقى نمى ماند، مى گويد:
ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى اين كه آنچه را در آن اختلاف دارند براى آنها تبيين كنى و مايه هدايت و رحمت است براى گروهى كه ايمان دارند.(30)
ب- اوصاف پيامبراكرم صلوات الله عليه
در مورد بعثت نبى اكرم حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله، سخنهاى بسيارى گفته شده و شاعران، اديبان، حكيمان و نويسندگان، هر يك به فراخور حال خود، اين واقعه شگرف را به نظم و نثر كشيده اند.
اما هيچ كس مانند خاندان پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله، كه در درك اسرار بعثت، يگانه همه اعصار و در شيوايى و رسايى سخن، سرآمد روزگار بوده اند، نتوانسته است حق مطلب را ادا كند و چنان كه شايسته اين رويداد عظيم است در مورد آن سخن گويد.
از اين رو گزيده اى از بيانات گل سرسبد خاندان رسالت، امير بيان مولا على بن ابى طالب عليه السلام را تقديم مى نماييم.
" فتأس بنبيك الأطيب الأطهر( صلي) فان فيه أسوة ... فعند الصباح بحمد القوم السري."؛ پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن، كه راه و رسم او الگويى است براى الگوطلبان، و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، و محبوب ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند، و گام بر جايگاه قدم او نهد.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا چندان نخورد كه دهان را پُر كند، و به دنيا با گوشه چشم نگريست، دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر، و شكمش از همه خالى تر بود، دنيا را به او نشان دادند اما نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزى را دشمن مى دارد آن را دشمن داشت، و چيزى را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چيزى را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچيز مى دانست. اگر در ما نباشد جز آن كه آنچه را خدا و پيامبرش دشمن مى دارند، دوست بداريم، يا آنچه را خدا و پيامبرش كوچك شمارند، بزرگ بداريم، براى نشان دادن دشمنى ما با خدا، و سرپيچى از فرمان هاى او كافى بود!. و همانا پيامبر" كه درود خدا بر او باد" بر روى زمين مى نشست و غذا مى خورد، و چون برده، ساده مى نشست، و با دست خود كفش خود را وصله مى زد، و جامه خود را با دست خود مى دوخت، و بر الاغ برهنه مى نشست، و ديگرى را پشت سر خويش سوار مى كرد. پرده اى بر در خانه او آويخته بود كه نقش و تصوير در آن بود، به يكى از همسرانش فرمود، اين پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هرگاه نگاهم به آن مى افتد به ياد دنيا و زينت هاى آن مى افتم. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با دل از دنيا روى گرداند، و يادش را از جان خود ريشه كن كرد، و همواره دوست داشت تا جاذبه هاي دنيا از ديدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زيبايى تهيه نكند و آن را قرارگاه دائمي خود نداند، و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد، پس ياد دنيا را از جام خويش بيرون كرد، و دل از دنيا بَركند، و چشم از دنيا پوشاند.
و چنين است كسى كه چيزى را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد، يا نام آن نزد او بر زبان آورده شود. در زندگانى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى تو نشانه هايى است كه تو را به زشتى ها و عيب هاى دنيا راهنمايى كند، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با نزديكان خود گرسنه به سر مى برد. و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت، زينتهاي دنيا از ديده او دور ماند.
پس تفكر كننده اى بايد با عقل خويش به درستى انديشه كند كه: آيا خدا، محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به داشتن اين صفتها اكرام فرمود يا او را خوار كرد؟ اگر بگويد: خوار كرد، دروغ گفته و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را اكرام كرد، پس بداند، خدا كسى را خوار شمرد كه دنيا را براى او گستراند و از نزديك ترين مردم به خودش دور نگه داشت.
پس پيروى كننده بايد از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پيروى كند، و به دنبال او راه رود، و قدم بر جاى قدم او بگذارد، وگرنه از هلاكت ايمن نمى باشد، كه همانا خداوند، محمد صلى الله عليه و آله و سلم را نشانه قيامت، و مژده دهنده بهشت، و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد، او با شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد، و كاخ هاى مجلل نساخت ( سنگى بر سنگى نگذاشت) تا جهان را ترك گفت، و دعوت پروردگارش را پذيرفت.
وه! چه بزرگ است منتي كه خدا با بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگي به ما عطا فرموده، رهبر پيشتازى كه بايد او را پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد راه او را تداوم بخشيم. به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه كننده آن شرمسارم.
يكى به من گفت:" آيا آن را دور نمى افكني؟" گفتم: از من دور شو، صبحگاهان رهروان شب ستايش مي شوند.(31)
نهاد اصلى وجود پيامبر
" حتى افضت كرامة الله سبحانه و تعالى الى محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم) ... و غباوة من الأمم."؛ تا اين كه كرامت اعزام نبوت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم رسيد. نهاد اصلى وجود او را از بهترين معادن استخراج كرد، و نهال وجود او را در اصيل ترين وعزيزترين سرزمين ها كاشت و آبيارى كرد، او را از همان درختى كه ديگر پيامبران و اَمنيان خود را از آن آفريد به وجود آورد، كه عترت او بهترين عترت ها، و خاندانش بهترين خاندانها، و درخت وجودش از بهترين درختان است، در حرم أمن خدا روييد، و در آغوش خانواده كريمى بزرگ شد، شاخه هاى بلند آن سر به آسمان كشيده كه دست كسى به ميوه آن نمى رسيد. پس، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پيشواى پرهيزكاران، و وسيله بينايى هدايت خواهان است، چراغى با نور درخشان، و ستاره اى فروزان، و شعله اى با برق هاى خيره كننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال، و روش زندگى او صحيح و پايدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل، و حكم او عادلانه است. خدا او را زمانى مبعوث فرمود كه با زمان پيامبران گذشته فاصله طولانى داشت و مردم از نيكوكارى فاصله گرفته، و امت ها به جهل و نادانى گرفتار شده بودند(32)
طبيب دوّار
" واختاره من شجرة الأنبياء، و مشكاة الضياء و ذؤابة العلياء... متتبع بدوائه مواضع الغفلة، و مواطن الحيرة."؛ پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) را از درخت تنومند پيامبران، از سرچشمه نور هدايت، از جايگاه بلند و بى همانند، از سرزمين بطحاء(33) از چراغ هاى برافروخته در تاريكي ها، و از سرچشمه هاى حكمت برگزيد. پيامبر طبيبى است كه براى درمان بيماران سيار است.
مرهم هاى شفابخش او آماده، و ابزار داغ كردن زخم ها را گداخته. براى شفاى قلب هاى كور و گوش هاي ناشنوا و زبان هاى لال آماده، و با داروى خود در پى يافتن بيماران فراموش شده و سرگردان است.(34)
گزينش خدا
" أرسله بالضياء، و قدمه فى الاصطفاء ... عن يمين و شمال."؛ خدا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را با روشنايى اسلام فرستاد، و در گزينش، او را بر همه مقدم داشت؛ با بعثت او شكاف ها را پُر، و سلطه گران پيروز را در هم شكست، و سختى ها را آسان، و ناهمواري ها را هموار فرمود تا آن كه گمراهى را از چپ و راست تار و مار كرد.(35)
پارسايى پيامبر
" قد حقر الدنيا و صغرها، و أهون بها و هونها،... و دعا إلى الجنة مبشراً و خوف من النار محذراً."؛ پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) دنيا را كوچك شمرده و در چشم ديگران آن را ناچيز جلوه داد. آن را خوار مى شمرد و در نزد ديگران خوار و بى مقدار معرفى فرمود و مى دانست كه خداوند براى احترام به ارزش او دنيا را از او دور ساخت و آن را براى ناچيز بودنش به ديگران بخشيد. پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) از جان و دل به دنيا پشت كرد، و ياد آن را در دلش ميراند. دوست مى داشت كه زينت هاى دنيا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخرى تهيه نسازد، يا اقامت در آن را آرزو نكند، و براى تبليغ احكامى كه قطع كننده عذرهاست تلاش كرد، و امت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصيحت كرد، و با بشارت ها مردم را به سوى بهشت فراخواند و از آتش جهنم پرهيز داد.(36)
قرارگاه پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم)
" مستقرة خير مستقر، و منبته اشرف منبت... و صمته لسان."؛ قرارگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بهترين قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شريف ترين پايگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد كرد، دل هاى نيكوكاران شيفته او گشته، توجه ديده ها به سوى اوست. خدا به بركت وجود او كينه ها را دفن كرد و آتش دشمنى ها را خاموش كرد. با او ميان دلها الفت و مهربانى ايجاد كرد و نزديكانى را از هم دور ساخت. انسان هاى خوار و ذليل و محروم در پرتو او عزت يافتند، و عزيزانى خودسر ذليل شدند. گفتار او روشنگر واقعيت ها، و سكوت او زبانى گويا بود.(37)
مصلح جامعه بشريت
" فصدع بما أمربه، و بلغ رسالات ربه... والضغائن القادحة فى القلوب."؛ پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلّم) آنچه را كه به او ابلاغ شد آشكار كرد، و پيام هاى پروردگارش را رساند. او شكاف هاي اجتماعى را به وحدت اصلاح، و فاصله ها را به هم پيوند داد و پس از آن كه آتش دشمني ها و كينه هاى برافروخته در دل ها راه يافته بود، ميان خويشاوندان يگانگى برقرار كرد(38)
پس از بيان اين تفاسير در باب بعثت، دريافتيم كه پيامبران با تعاليم و برنامه هاى خود، روح و روان ما را كه با يك سلسله صفات عالى روحيات و احساسات پاك، عجيبن شده است را به مقتضاى فطرت باز مى گردانند.
پبامبران وظيفه دارند كه احكام فطرت و وجدان را براى انسان بازگو نمايند و او را به صفاتى كه در خود نهفته است متوجه سازد. مربيان الهى با نور وحى و برنامه اى صحيح شرايط رشد و نمو را براى انسان فراهم مى سازند و انحرافات را تعديل مى نمايند. و در يك كلام انسان را به تكامل كه هدف خدا از خلقت بوده است، مى رسانند و او را در مسير صحيح خدايي قرار داده تا طى طريق نمايد كه سعادت بشر در آن نهفته است.
پى نوشت ها:
-------------------------
1. بحارالانوار، ج 18، ص206.
2. " حرا" نام كوهى است كه در شمال مكه قرار دارد. در نقطه شمالى آن غاري است كه ارتفاع آن به قدر يك قامت انسان است. قسمتى از داخل غار با نور خورشيد روشن مى شود و قسمت هاى ديگر آن در تاريكى است.
3. تلخيص التمهيد، ج1، ص62.
4. مفردات راغب، واژه" من".
5. مجمع البيان، ج2، ص875.
6. المراقبات، آية الله حاج ميرزا جواد ملكى تبريزي، صص160-159- 158.
7. نهج البلاغه، محمد دشتي، خطبه2، ص43.
8. خطبه 198، ص417.
9. خطبه 95، ص179.
10. خطبه 89، ص151.
11. درمنگهم، دانشمند فرانسوي، به نقل از بعثت نبوي، ص283.
12. مفردات راغب، واژه "زكا".
13. بحارالانوار، ج70، ص 372.
14. فروغ ابديت، جعفر سبحاني، ج1، صص314- 313.
15. تفسيرنمونه، ج 18، ص111.
16. خطبه147، ص269.
17. خطبه1، ص39.
18. همان.
19. المراقبات، ص161.
20. خطبه 192، ص397.
21. خطبه 106، ص197.
22. خطبه 104، ص 193.
23. خطبه 158، ص 295.
24. خطبه 198، ص 417.
25. خطبه 152، ص 281.
26. خطبه 106، ص197.
27. خطبه 94، ص177.
28. خطبه160، ص 299.
29. تفسيرنمونه، ج11، ص 227.
30. همان، ج11، ص 285.
31. خطبه 160، ص301.
32. خطبه 94، ص 177.
33. سرزمين بطحاء، منظور بين دو كوه ابوقبيس و احمر را كه محل زندگى قريش بود.
34. خطبه 108، ص 201.
35. خطبه213، ص 439.
36. خطبه 109، ص 209.
37. خطبه 96، ص 179.
38. خطبه 23، ص 469.
نظرات شما عزیزان: