آن طور که در روایات بیان شده است، از زمان تولد حسین بن علی (ع)، رسول خدا (ص) ماجرای کربلا را بیان کرده بودند. از همان موقع مشخص بود که این سبط رسول خدا (ص)، رسالت و زندگی متفاوت از دیگر معصومان دارد. بی تردید امتحان الهی در کربلا متناسب با عظمت معنوی حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، از سوی پروردگار در نظر گرفته شده بود.
فرشتهای که به واسطه امام حسین (ع) بخشیده شد
از ابن عباس روایت است: «چون حسین (ع) به دنیا آمد، حق تعالی رضوان را که خازن بهشت است، فرمود که بهشت را بیارای که محمد را فرزندی در وجود خواهد آمد و مالک دوزخ را فرمود که آتش را فرونشان و در بهشت حوری هست لعبا نام، از جمله حوریان بهشت نیکوتر است و او را هفتاد هزار کنیزک است. فرمود که پیش فاطمه شو و انیس وی باش و تولّای کار وی کن و جبرئیل را فرمود که با هزار جوق از فرشته به نزدیک محمد شو و تهنیتش بگو. جبرئیل رو به حضرت رسول (ص) آورد. در وقت فرود آمدن به فرشتهای رسید که نام وی صلصائل بود و در روایت دیگر دردائل، که حق تعالی برو خشم گرفته بود و به سبب اندیشهای که به خاطرش در آمده بود، از صف فرشتگان رانده. آن فرشته، چون جبرئیل را بدید با چندین فوج از ملائکه که تسبیح و تهلیل کنان میرفتند، گفت: چه حادثه است، مگر قیامت برخاسته است؟ گفت: نه، محمد را فرزندی در وجود خواهد آمد. حق تعالی ما را بفرمود که برویم و وی را تهنیت گوییم از برای کرامتش.
فرشته گفت:ای جبرئیل؛ محمد را از من سلام برسان و از وی درخواه تا از برای من شفاعت کند که حق تعالی از من خشنود گردد. گفت: درخواهم و از وی درگذشت و به جزیرهای رسید. در آن جزیره فرشتهای را دید، نام او فطرس بود، پر و بالش سوخته که پادشاه عالم وی را کاری فرموده و وی در آن کار تأخیری کرده بود، آتش درآمده و پر و بالش سوخت. هفتصد سال در آن جزیره افتاد بود و خدای را عبادت میکرد. جبرئیل را گفت: کجا خواهی شد؟ وی را خبر داد و گفت: توانی که مرا با خود ببری، باشد که رسول خدای مرا شفاعت کند.
جبرئیل وی را با خود برد و به حضرت رسول آورد و لعبا با آن کنیزکان پیش فاطمه رفتند و بر وی سلام کردند و وی را انیس میبود که وقت سحر، حسین بن علی (ع) در وجود آمد. لعبا وی را در حریری پیچید که از بهشت آورده بود و پیش پیامبر (ص) فرستاد. رسول خدا (ص) وی را بوسیدند و آب دهن خود در دهنش کردند. پس جبرئیل سلام حق تعالی را برسانید و تهنیتش گفت و تعزیتش داد. رسول خدا (ص) آب در چشم گردانیدند و فرمودند: از امت من کسی وی را بکشد؟ گفت: آری، جماعتی از بدبختان. حضرت محمد (ص) فرمودند: من از ایشان بیزارم و خدای نیز از ایشان بیزار است. پس جبرئیل گفت: یا رسول الله، پیش فاطمه (س) شو و سلام حق تعالی را برسان و سلام من برسان و تهنیتش و تعزیتش نیز بده.
رسول خدا (ص) به نزدیک حضرت فاطمه (س) شد و سلام حق تعالی را به وی رسانید. چون تعزیت بداد فاطمه و لعبا و کنیزکان همه بگریستند. فاطمه (س) گفتند:ای پدر! از جبرئیل بپرس که وی را در کودکی شهید خواهند کرد یا در وقتی که بزرگ شود؟ فرمودند: وی را شهید نکنند تا وقتی که از صلب او امامی در وجود آید که پدر امامان و معصومان و حجت خدای در زمین باشد. پس جبرئیل حال فطرس بگفت، رسول (ص) گفت:ای فطرس! خود را در حسین (ع) بمال. فطرس خود را در حسین (ع) مالید. حق تعالی بالهایش بداد. دیگر جبرئیل پیغام دردائیل درداد، رسول اکرم (ص) هر دو دست حسین برداشت و گفت: خداوندا؛ اگر این مولود را به نزدیک تو قدری و منزلتی هست، از دردائیل خشنود شو. حق تعالی دعای وی اجابت کرد و مقام وی از صف فرشتگان به وی داد. جبرئیل گفت: یا رسول الله، چون حسین (ع) را شهید کنند، آن فرشته فرود آید، و خود را در خون وی مالد و بر سر تربت وی باشد و بگرید تا روز قیامت.» (محمد ابراهیم نواب تهرانی، فیض الدموع، تصحیح: اکبر ایرانی قمی، قم، هجرت, ۱۳۷۴, ص. ۸۱)
نظرات شما عزیزان: