۳.۳.۴ - در روح المعانی
از روح المعانی نیز دو قول به دست میآید:
۱. قول ابن عباس، یعنی زنان همکیش.
۲. زنان خویشاوند و وابستگان و پیوستههای به آنان: و فی البحر: دخل فی (نسائهنّ) الامهات و الاخوات و سایر القربات و من یتصل بهن من المتصرفات لهن و القائمات بخدمتهنّ؛
[۹]
مادران، خواهران و دیگر خویشاوندان و زنانی که برای آنان کار میکنند و به خدمت آنان و خدمتگزار آنان هستند، داخل در نسائهن اند.»
۳.۴ - سومین مرحله
«یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک ونساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهن، ذلک ادنی ان یعرفن فلایؤذین وکان اللّه غفوراً رحیماً؛[۱۰]
ای پیامبر! به همسران و دختران خود و زنان مؤمن بگو: چادرهای خود را بر دوش گیرند. این نزدیکتر است، برای اینکه شناخته و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند و خدا آمرزنده مهربان است.» تاکنون روشن شد که همسران پیامبر میباید خود را در پَسِ پرده نگه دارند و تنها با خویشان نسبی و زنان مؤمن و بردگان میتوانند بدون پرده رو بهرو شوند. از دیگر سو، این وظیفه، شرافت ویژهای نیز بود که شامل زنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شده بود، همانگونه که پیش از این نیز شرافتها و وظیفههای دیگری نیز پیدا کرده بودند، از جمله: ام المؤمنین: (وازواجه امهاتهم)[۱۱]
و مساوی نبودن با دیگر زنان مسلمان در کیفر و پاداش، البته به شرط داشتن تقوا : «یا نساء النبی لستن کأحد من النساء ان اتّقیتنّک.»[۱۲]
۳.۴.۱ - وظایف همسران پیامبر و مومنات
و از جمله وظیفههایی که بر همسران پیامبر مقرر شده، به ناز و کرشمه سخن نگفتن با مردان و پسندیده سخن گفتن: «فلاتخضعن بالقول و قلن قولا معروفاً.» و خارج نشدن از خانه؛ (قرن فی بیوتکن) به گونه دوران جاهلی خود را نیاراستن: «لاتبّرجن تبّرج الجاهلیة الاولی.» به هر حال، بخشیدن شرافت، بدون قرار دادن وظیفه و تکلیف ویژه نبوده است. حال پس از فرا خواندن (امهات المؤمنین) به حجاب که هم شرافت و امتیازی بوده و هم تکلیف و وظیفهای، همین وظیفه را و امتیاز را به دیگر زنان مؤمن نیز بخشیده است، تا آنان از شرافت بهرهمند شوند و قدر و منزلت آنان شناخته شود و جوانان و ولگردان، با آنان برخورد به دور از ادب، و آزار دهنده نداشته باشند و دریابند که اینان زنان با شخصیت و از خاندان شریف و پاک هستند و نباید به هیچ روی، آزرده و اذیت شوند.
از این روی حجاب، جایگاه ویژهای دارد و شرافتی به شمار میآید برای زنان مؤمن. چنین بود که زنان مدینه از این دستور خداوند استقبال کردند و به سرعت مقنعهها و چادرهای سیاه تهیه کردند و با آنها خود را پوشاندند. امسلمه میگوید: «لما نزلت هذه الآیه: یدنین علیهن من جلابیبهنّ خرج نساء الانصار کأنّ علی رؤسهن الغربان من اکسیة سود یلبسنها؛[۱۳] وقتی که آیه شریفه: (خود را با چادرها فرو پوشانید) نازل شد، زنان انصار از خانهها خارج شدند، به گونهای که گویا کلاغهای سیاه بر روی سر آنان نشستهاند، به خاطر لباسهای سیاهی که پوشیده بودند. بمانند همین سخن از عائشه نیز روایت شده است.»[۱۴]
۳.۴.۲ - وعده بهشت به محجبهها
بیگمان جنبه شرافتی وحق بودن حجاب از جنبه تکلیفی آن بیشتر بوده است، از این روی، در پی اعلام حکم حجاب، وعده بهشت برای پیروی کنندگان از این دستور و وعده عذاب برای مخالفان آن، مطرح نشد، بلکه دلیل عقلپسند و عرفپسند آورد: «ذلک ادنی ان یعرفن فلایؤذین.» برای شناخته شدن و اذیت نشدن، این بهتر است. و به همین خاطر که جنبه شرافتی و حق بودن آن بیشتر مورد نظر بوده، زنان مدینه، برای جلوهگر شدن ابهت و حشمت خود، چادر سیاه بر سر افکندهاند، با اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نفرموده بود چادر سیاه بر سر افکنند. بویژه اینکه پارچه سیاه و پوشش سیاه به سبب جذب حرارت خورشید، برای سرزمینی چون شبه جزیره عربستان، مناسب نیست. بنابراین تنها توجیهی که برای اینگونه لباس وجود دارد، همان ابهت و حشمت پیدا کردن و استفاده کامل از این حق است. تا بدان جا حق و شرافت بودن حجاب و چادر، بر تکلیف بودن آن برتری داشته که حتی عمر بن خطاب، خلیفه دوم مسلمانان، فکر میکرد: چادر حق است، نه تکلیف، از این روی به کنیزکان اجازه پوشیدن چادر را نمیداد.
۳.۴.۳ - حجاب کنیزان
«کان عمر بن الخطاب، لایَدَع فی خلافته أَمة تقنع ویقول انما القناع للحرائر لکیلا یؤذین.»[۱۵]
عمر بن خطاب، در زمان زمامداریش، به هیچ روی اجازه نمیداد که کنیزان مقنعه بپوشند و میگفت: مقنعه، ویژه زنان آزاد است، تا شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند. انس میگوید: «رأی عمر جاریة مقنّعة فضربها بدرته وقال القی القناع لاتشبهین بالحرائر؛[۱۶] عمر کنیزی را دید که مقنعه بر سر کرده بود، با تازیانه بر سر او زد و گفت: مقنعه را بردار و خود را به زنان آزاد همانند نساز.» در این فکر، عمر تنها نیست و دیگران نیز این چنین برداشتی را از حکم حجاب داشتهاند. در مثل از ابن شهاب پرسیده شد: آیا کنیز ازدواج میکند و سرخود را میپوشاند. وی در پاسخ، آیه شریفه: «یا ایها النبی قل لازواجک.» را تلاوت کرد و گفت: «فنهی اللّه الاماء ان یتشبّهن بالحرائر؛[۱۷] خداوند کنیزان را از اینکه خود را همانند زنان آزاد درآورند، بازداشته است.»
از پرسش و پاسخ روشن میشود که پرسش کننده میدانسته است: کنیز تا شوهر نکرده، حق ندارد چادر سر کند، از این روی حکم کنیز شوهر کرده را میپرسد که آیا کنیز، با ازدواج کردن، به شرف پوشیدن چادر نایل میشود؟ ابن شهاب، پاسخ میدهد: کنیزکان، چه ازدواج کنند و چه ازدواج نکنند، از این حق، بهرهای نخواهند داشت.
ما اکنون بر آن نیستیم کار عمر را موجّه جلوه بدهیم، یا به بوته نقد گذاریم. همچنین، بر آن نیستیم از روایی و ناروایی بردهداری و شبهههایی که در این باب وجود دارد، سخن بگوییم. اکنون سخن در این است: آیا حجابی که بر همسران رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و دختران آن بزرگوار و زنان مؤمن قرار داده شده، تنها یک تکلیف و اجبار تعبدی و شرعی بوده، یا تنها حق و شرافت بوده و الزامی در آن راه نداشته است و یا اینکه حق و تکلیف، همراه هم بوده است؟
روشن شد که بنابر نگرش عمر بن خطاب و ابن شهاب، چادر و حجاب حق و شرافت ویژه زنان آزاد است و کنیزان از آن بهرهای ندارند. به دیگر سخن، عمر بن خطاب و دیگر همفکرهای وی، پوشیدن چادر را مانند آزادی و لازمه آن میدانستهاند و میپنداشتهاند: همانگونه که کنیز از آزادی محروم است، از پوشیدن چادر و مقنعه نیز محروم است. یا همانگونه که کنیز از داشتن مال و مالک شدن محروم است، از داشتن حجاب و پوشیدن چادر نیز محروم است. امّا در برابر این قول، احتمالهای دیگر و دیدگاههای دیگر وجود دارد، در مثل چه بسا حجاب حق همراه با تکلیف باشد، همانگونه که آزادی حق همراه با تکلیف است. آنجا که شخص میخواهد خود را بنده دیگران قرار دهد و با دست خود، ریسمان بردگی را بر گردن خود بیندازد، خطاب: «ولاتكن عبد غيرك قد جعلك الله حرّا.»[۱۸] برده غیر نباش خداوند تو را آزاد قرار داده است. وی را مکلّف به برخورداری از آزادی و زدودن بند بردگی میکند و آزاد بودن را بر او تکلیف میکند.
ولی آنجا که جایگاه آزادی شناخته شده است و کسان ارزش آن را میدانند، به هر قیمتی از آن پاسداری میشود و انسانها برای آزاد زیستن، از همه چیز خود در میگذرند و حتی به این پندار و گمان که پس از چند نسل فرزندانشان آزاد بزیند و آزادانه سرنوشت خود را رقم بزنند، حاضرند خود را به کشتن بدهند و از اساسیترین حق، که حق حیات است، خود را محروم سازند، تا شاید نسیمی از آزادی به فرزندان و نسلهای بعدی بدمد، جای تکلیف نیست و کسی به آزاد زیستن تکلیف نمیکند.
نظرات شما عزیزان: