چکیده:
برخلاف عقیدۀ رایج شیعیان که معتقدند منشأ تشیع در عصر نبوی(ص) بوده است، شرقشناسان براساس مبانی فکری و انگارههای ذهنی خویش، مذهب تشیع را یک پدیدۀ تاریخی و پیدایش آن را بعد از عصر نبوی(ص) میدانند. دستهای از آنان تشیع را عمدتاً ساختۀ ایرانیان و واکنش روح ایرانی در برابر تسلط عربِ مسلمان میدانند و دستهای دیگر ضمن اعتراف به منشأ عربی تشیع، قائل به نفوذ فرهنگ ایرانی در این مذهب هستند و از آن به عنوان«اسلام ایرانی» نام میبرند. در این مقاله ضمن اثبات این نکته که پیدایش تشیع در عصر نبوی بوده است، با تکیه بر تحلیل همراه با توصیف به نقد آثار شرق شناسان پرداخته شده است.
الف) مقدمه:
پدیدۀ شرقشناسی و اعزام افراد با انگیزههای مختلف از سوی کشورهای غربی به منظور شناسایی مشرقزمین دارای ابعاد گوناگون است(طیبی، 1388: 119). برخلاف معنای ظاهری«شرقشناسی» که فرآیندی جز یک سنّت دیرینه در تاریخ بشری نیست(زمانی، 1388: 54)، و دین مبین اسلام و آیات قرآن شناخت هستی و سیر و سیاحت را، راهی روشن و استدلال محکم در معرفتشناسی یاد میکند(انعام/ 11)، معنای اصطلاحی و کاربردیِ واژۀ «شرقشناسی» معنایی غیر از مفاهیم قرآنی دارد و گفتمانی است که غرب تلاش نموده چنین وانمود کند که انسان شرقی اگرچه بینهایت در تکاپو بوده است؛ ولی نمیتواند اعتبار و ارزش خود را به پایۀ یک انسان غربی برساند(سعید، 1371، 43).
تأمّل در واژگان«شرقشناسی» و«مستشرقین» گویای این واقعیت است که شناسایی شرق که سابقهای دیرینه در تاریخ بشری دارد، از همان آغاز در راستای تقویت اندیشۀ برتریجویانۀ غرب بوده است. در این فرآیند، شناسایی و مقابله با فرهنگ اسلامی که مهد آن در مشرقزمین بود، به دلایل مختلف اهمیت و اعتبار بیشتری دارد. زمینههای تاریخی ناکامی غربیها در جنگهای صلیبی و راهی برای جبران آن ناکامیها از سویی و خوان نعمت گسترده در سرزمینهای اسلامی و ذخایر انسانی، فرهنگی و اقتصادی این نواحی از سوی دیگر، ایجاب میکرد تا با شناسایی فرهنگ اسلامی به منظور کشف راههای مقابله با آن به شدّت از سوی آنان پیگیری شود و امر مقابله با فرهنگ اسلامی به قدری نزد غربیها مهم بود که مکاتب مهم استشراقِ دینی و تبشیری تا سدههای اخیر بیشترین اهمیت را نزد آنان داشته و شرقشناسانی چون گلدزیهر[3]، نولدکه[4]، وات، لامنس[5] و ماسینیون[6] در زیر پوشش شناسایی مشرق هدفی جز تبلیغ مسیحیت و مبارزه و تضعیف فرهنگ اسلامی نداشتهاند(زمانی، 1388: 107). در این میان، مقابله با فرهنگ شیعی که مذهبی انقلابی علیه ظلم و ستم و استبداد و استعمار است، در رأس برنامههای ارباب کلیسا و دولتهای غربی قرار گرفت و روند نگارش مقاله، کتاب و تأسیس مراکز پژوهشی در این زمینه رو به فزونی یافت. در این مقاله، سؤال اصلی این است که خاورشناسان چه دیدگاههایی دربارۀ پیدایش تشیع دارند؟ آیا آنان براساس منابع شیعی و به عبارتی نگاه درون دینی دربارۀ پیدایش تشیع اظهار نظر کردهاند؛ یا دیدگاههای آنان ناشی از تأملات فکری و انگارههای ذهنی و بروندینی است؟ برای پاسخ به این پرسشها در ابتدا اشارهای مختصر به مفهوم«شرقشناسی» میشود و در قسمتهای بعدی دیدگاههای شرقشناسان درخصوص پیدایش تشیع مورد تحلیل و نقد قرار میگیرد.
- ضرورت و اهداف بحث:
روشنگری واقعبینانه و تنقیح و تنزیه آثار موجود در حوزۀ تاریخ تشیع و مبارزه با تحریفها و تحلیلهای جهتدار، ضرورت این گونه مباحث را تعیین مینماید. نکتۀ دیگری که ضرورت پردازش و نقد دیدگاههای شرقشناسان در مورد تشیع را ایجاب میکند، وجود پیرایهها، شبهات و مباحث التقاطی بحثبرانگیزی است که دامنۀ آن از محافل علمی به سطوح عادی جامعه میرسد و موجب تحیّر و سردرگمی پارهای از باورمندان را فراهم میسازد و وظیفۀ محققان و انجمنهای علمی و پژوهشی پالایش اطلاعات از این پیرایهها و تبیین واقعیتها و دادن اطلاعات صحیح و ناب است.
ب) مفهومشناسی
- مستشرق
«مستشرق» در لغت به معنای روشن، تابان و شرقشناس(=خاورشناس) است و به کسی که درمورد مسائل مشرقزمین تحقیق کند، مستشرق گویند(سعد، 1415،ج9:1). در اصطلاح تاریخی، مستشرق کسی است که به تحقیق، تدریس و یا نگارش درمورد مسائل علوم انسانی، جامعهشناسی، تاریخ و علم فقه اللغهِ مردم مشرق زمین میپردازد(السعدی، 1426: 238).
ج) پیشینۀ شیعهپژوهی از سوی خاورشناسان
آشنایی با تشیع و مطالعات مربوط به آنان نسبت به شناخت دین اسلام در جهان غرب بسیار دیر آغاز شد. مطالعات تاریخی نشان میدهد که توجّه غربیها به شرق به خصوص نسبت به دین اسلام مربوط به قرن دوم هجری است. در عصر اموی یوحنای دمشقی موضوعاتی را دربارۀ پیامبر اسلام(ص) مطرح کرد که زیربنای اندیشۀ شرقشناسی گردید(دسوقی، 1376: 84).
علیرغم دیرپایی توجّه به دین اسلام، مذهب تشیع تنها پس ازآنکه از سوی صفویان مذهب رسمی حکومت شناخته شد، نه به صورت علمی بلکه به صورت اطلاعات پراکنده و عمومی مورد توجّه برخی از سفرنامه نویسان غربی قرار گرفت(شاردن، 1372: 1142؛ کمپفر، 1360: 132).
شاید بتوان به صورت علمی اولین اشارات و مباحث پراکنده دربارهی تشیع را در آثار گلدزیهر، (1850-1921) یافت. پس از او در سال 1933 میلادی دونالدستون اثری مختصر دربارۀ تشیع نوشت (دوستی ثانی، 1388: 38). با این وجود تشیع، همچنان مورد غفلت خاورشناسان بود تا اینکه در سال 1968 میلادی، همایشی در«استراسبورگ» دربارۀ تشیع برگزار شد. در آن همایش، تشیع به عنوان یک حوزۀ مطالعاتی متمایز مورد توجّه قرار گرفت(نیومن، 1386، 66). به نظر میرسد علّت کمتوجّهی مستشرقین به مطالعات شیعی از سویی انحصار نسبی تماس غرب با مرزهای سنّینشین جهان اسلام و از سوی دیگر سنّی بودن اکثر مسلمانان و سیاسی بودن نگاه مستشرقان به جهان اسلام بوده است.
در سال 1973 میلادی تغییر اساسی در رویکرد مطالعاتی خاورشناسان نسبت به شرق پدید آمد. در این سال، خاورشناسی سنّتی کنار نهاده شد و در مجمَع سال 1975 میلادی، مطالعات شرقی و مطالعات اسلامی به جای شرقشناسی و اسلامشناسی مورد توجّه قرار گرفت. از آن تاریخ به بعد حضور شیعیان در کانونهای علمی غرب از یک طرف و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران از طرف دیگر منجر به توجّه بیش از حد خاورشناسان به تشیع گردید(فرانکه و فولر، 1384، 23؛ نیومن، 1386: 15)، به طوری که پس از سال 1357 چندین کتاب از جمله«تشیع» نوشتۀ هالم[7]، ژئوپولیتیک تشیع نوشتۀ توال و کتاب«شیعیان عرب مسلمانان فراموششده» نوشتهی فولر[8] و فرانکه وارد بازار کتاب کشورهای اروپایی شد، وهمین شرق شناسان به طور آشکار از تأثیر انقلاب اسلامی ایران و حوادث لبنان بر گسترش مطالعات شیعی، سخن به میان آوردند(فولر، 1384: 23؛ نیومن، 1386: 15؛ توال، 1382: 24).
موارد ذکر شده تنها آثار شرقشناسان در حوزۀ تشیع نبوده و کرسیهای اسلامشناسی و شیعهشناسی مرتبط با غرب دائماً درحال نشر فعالیتهای پژوهشی خود در این زمینه هستند و بررسی آثار آنان به وضوح نشان میدهد که دیدگاههایشان غالباً برخلاف حقیقت تشیع بوده است. با توجّه به اهمیت این موضوع در این مقاله تلاش شده دیدگاه خاورشناسان درخصوص پیدایش تشیع مورد بررسی و نقد قرار گیرد.
د) دیدگاه خاورشناسان دربارۀ پیدایش تشیع
به طور کلّی دو دیدگاه دربارۀ پیدایش تشیع وجود دارد:
1: دیدگاهی که معتقد است تشیع در زمان پیامبر اسلام(ص) به وجود آمده است(مظفر، 1368: 34؛ صدر، 1354: 23) طبق این دیدگاه، گروهی در زمان پیامبر(ص) و پس از رحلت ایشان به نام شیعهی علی(ع) شناخته شدند و به جز سلمان فارسی، تمام افراد از تبار عرب بودند(سبحانی، 1389: 767). معتقدان به این دیدگاه برای اثبات نظر خود به آیاتی از قرآن و نیز احادیث معتبر، استناد میکنند. این دیدگاه کمتر مورد توجّه مستشرقین قرار گرفته است.
2: دیدگاه دوم که مورد توجّه غالب مستشرقین است، براین قاعده استوار است که تشیع به مرور زمان و درنتیجۀ حوادث و تحوّلات اجتماعی ویژهای تکوین یافته و ناشی از یک تفکّر و برداشت خاص از اسلام است. طبق این دیدگاه تشیع، نه یک اعتقاد حقیقی که مولود طبیعی اسلام و ریشه در عصر نبوی(ص) دارد(صدر، 1368: 23)؛ بلکه جریانی تاریخی است که بنا به مقتضیات زمان طی حوادث سیاسی، اجتماعی پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) به وجود آمده است. (هالیستر، 1373: 8). مستشرقین معتقد به این دیدگاه درباره زمان پیدایش تشیع پس از پیامبر اسلام(ص)، اتفاق نظر ندارند و هریک قائل به دورهای خاص از تاریخ اسلام هستند. برای سهولت بررسی، دیدگاههای مستشرقین را تقسیمبندی کرده و پس از بررسی، به نقد آنها خواهیم پرداخت:
2-1: مسئلهی جانشینی پیامبر(ص) و پیدایش شیعه در سقیفه بنیساعده
ماجرای سقیفه و تأکید منابع سنّی بر آن، منجر به گسترش این تصور باطل از سوی بعضی شرقشناسان شده که پنداشتهاند؛ شکلگیری تشیع در روز سقیفه بوده است. لالانی اشاره کرده که به«لحاظ تاریخی ریشۀ اسلام شیعی به زمان بلافصل بعد از رحلت حضرت محمد(ص) میرسد» (لالانی، 1382: 9). توال تأکید میکند؛ پدیدۀ تشیع زمانی قابل درک است که پس از رحلت پیامبر(ص) گروهی از صحابه که شیعه نامیده شدند، اعتراض سیاسی خود را نسبت به جانشینی پیامبر (ص) اعلام کردند. (توال، 1380: 11). لوئیس همانند لالانی و توال میاندیشد و فکر میکند ماجرای تشیع و شکلگیری آن زمانی تحقق پیدا کرد که گروهی از صحابه بر سرِ جانشینی پیامبر(ص) با گروهی دیگر که سنّی نامیده شدند، مشاجره کردند (لوئیس، 1368: 33). رونالدستون نیز معتقد است موضوع خلافت و جانشینی پیامبر(ص) جدایی بزرگی در اسلام به وجود آورد و بحثها و سؤالاتی نظیر؛ آیا جانشین پیامبر(ص) دامادش خواهد بود یا عامۀ مردم میتوانند جانشین او شوند، امّت اسلامی را به دو دستۀ سنّی و شیعه تقسیم کرد(رونالدستون، 1410: 19). هالیستر نیز بدون توجّه به سابقۀ تشیع در عصر پیامبر(ص) و با تأکید بر مناسبات امام علی(ع) با پیامبر(ص)، معتقد است: انشقاق و پیدایش دو مذهب شیعه و سنّی پس از رحلت پیامبر(ص) و در بحث مسئلۀ جانشینی به وجود آمد(هالیستر، 1373: 8).
آنچه باعث شده این دسته از خاورشناسان سقیفه را عامل پیدایش دو مذهب شیعه و سنّی بدانند ناشی از برداشت آنان از متونی است که عمدتاً توسط اهل سنّت نگاشته شده و آنان بدون توجّه به منابع شیعی به چنین نتایجی رسیدهاند. توجّه به این نکته از آن جهت اهمیت دارد که حتی یکی از خاورشناسان برجسته یعنی هانریکربن نیز پس از مصاحبه با علامه طباطبایی بر آن تأکید کرده است(طباطبایی، 1360: 6).
2-2: قتل عثمان، بیعت با امام علی(ع) و پیدایش تشیع
بعضی از شرقشناسان این مقطع تاریخی – قتل عثمان و خلافت امام علی(ع) – را به عنوان منشأ پیدایش تشیع تلقی میکنند. مثلاً ولهاوزن معتقد است قتل عثمان منجر به پیدایش دو حزب امام علی(ع) و حزب معاویه شد و حزب امام علی(ع) به شیعۀ آن امام معروف هستند(ولهاوزن، 1375:139). هالم نیز تأکید میکند که شیعۀ علی(ع) نامی بود که در کشمکشهای ایجاد شده بر سر جانشینی عثمان، به افرادی داده شد که از پسرعمو و داماد پیامبر(ص) طرفداری میکردند(هالم، 1385: 15). هاجسن، نیکلسون، ایزوتسو نیز اعتقاد به شکلگیری تشیع بعد از قتل عثمان و آغاز خلافت امام علی(ع) دارند. هاجسن می نویسد: «اصل مذهب شیعه از آنجا بود که عدهای از مسلمانان به پیروی از یکی از پیشوایان صدر اسلام برخاستند. آنان پشتیبان خلافت علی(ع)، پس از کشته شدن سومین جانشین رسول خدا(ص) بودند» (هاجسن، 1383: 10؛ ایزوتسو، 1378: 29).
نیکلسون نیز پنداشته است که«امّت اسلام تا مرگ عثمان کم و بیش متحد باقی مانده بود، ولی بعد از آن به دو حزب مشخص، یکی«شیعه علی(ع)» و دیگری«شیعه معاویه» تقسیم گردید» (هالیستر، 1373: 6).
قائلین به این نظریه همچون نظریات قبلی به مبانی اعتقادی شیعه، جایگاه امام علی(ع) در سیره نبوی(ص) و قرآن کریم توجّهی نکردهاند و شیعه را یک جریان و فرقۀ سیاسی و انحرافی تصور کرده که آبشخور پیدایش این تفکّر بعد از قتل عثمان برای کسب قدرت بوده است. درواقع این دسته از خاورشناسان بدون توجّه به منصب الهی امامت و حقیقت تشیع، آن را پدیدهای تاریخی و گاه حتی ریشه در رابطۀ خویشاوندسالاری مثل رابطۀ دامادی و غیره دیدهاند و به همین جهت درخصوص پیدایش تشیع دچار تحلیلهای خطا شدهاند.
2-3: ظهور تشیع پس از جنگ جمل تا شهادت امام علی(ع)
این نظریه درواقع عکسالعمل عقیدتی و مذهبی گروهی از یاران امام علی(ع) در برابر خوارج بود که به خصوص پس از ماجرای حکمیت، عدهای اعتقاد پیدا کردند که خلافت امری عمومی است و هرکسی میتواند به این منصب دسترسی پیدا کند. براساس این دیدگاه، شیعیان آن حضرت(ع) در مقابل تکفیر مخالفان به تنزیه امام(ع) پرداختند و امامت او را یک واجب الهی اعلام کردند. چنین تصوری نسبت به امامت علی(ع) باعث شده، بعضی از شرقشناسان پیدایش تشیع را مربوط به این دورۀ تاریخی بدانند. مثلاً وات معتقد است: هنگامی که علی(ع) گروهی از مخالفان خود را در جنگ جمل شکست داد و آمادۀ جنگ با معاویه شد، گروهی از مخالفان معتقد بودند که علی(ع) از اخلاف معنوی قاتلان عثمان است و لذا دچار اشتباه شده است. یاران امام علی(ع) به این عمل مخالفان واکنش نشان دادند و آن حضرت را از هرگونه خطا و گناهی مبرّا دانستند و سوگند یاد کردند که با دوستان علی(ع) دوست و با دشمنان وی دشمن باشند(وات، 1380: 21). به زعم وات این دسته از طرفداران همچنان شیعیان واقعی امام علی(ع) بودهاند که در این مقطع تاریخی اعلام وجود کردهاند.
ر. ناث نیز تقریباً دیدگاهی مشابه«وات» دارد و معتقد است جنگ جمل نشاندهندۀ آغاز تشیع در اسلام بوده است. این مستشرق تأکید میکند شهادت امام علی(ع) در کوفه زمینۀ تحریک احساسات یاران آن حضرت(ع) را فراهم کرد و منجر به پیدایش گروهی خاص به نام شیعیان شد، به طوری که این شیعیان علی(ع) را«ولی» نامیدند. (ناث، 1370: 25).
به نظر میرسد مستشرقینی که این دیدگاهها را مطرح کردهاند از دو جهت در نتایج خود دچار سوء برداشت شدهاند: از یک طرف چون غالب منابع مورد استفادۀ آنان نشأت گرفته از منابع سنّی بوده است دچار اشتباه شدهاند و از طرف دیگر، آنان بین پیدایش تشیع و تکامل آنان تفاوت قائل نشده و به نتایج نادرست رسیدهاند.
2-4: ایرانیان و پیدایش تشیع
در میان مجموع قضاوتهای شرقشناسان درمورد پیدایی و تکوین تشیع مسئلۀ طرح«اسلام ایرانی» و ساختار سیاسی آنان بیشتر جلب توجّه میکند. نقش اساطیر باستانی و آداب و عقاید زرتشتی و تأثیر آن در متون منسوب به تشیع امامیه به همراه تلاش روشنفکران ناسیونالیست ایرانی برای اعادۀ هویت ملّی ایرانیان در مقابل شکست از اعراب مسلمان، از جمله مواردی است که برخی از شرقشناسان در دیدگاههای خود راجع به ظهور تشیع بر آن تأکید میورزند(جعفریان، 1365: 4). به طور کلی میتوان آراء شرقشناسان را درخصوص«پیدایش تشیع و نقش ایرانیها در ظهور آن» به دو گرایش تقسیم کرد:
یک-گرایشی که شکل افراطی دارد و به صورت کلی تشیع را ساخته و پرداختۀ ایرانیها میداند و سعی دارد تکوین تشیع و بنیان آن را به فرهنگ ایرانی منتسب کند(ساتن، بیتا: 25). در این زمینه افرادی مثل استوارد اعتقاد دارد که تشیع همان آیین ساسانی است که به شکل اسلامی و به نام مذهب شیعه نمایان شده است(استوارد، 1320،ج 1: 231). «دوزی»نیز بدون آنکه منشأ عربی برای تشیع قائل باشد، اندیشۀ ایرانی بودن تشیع را مطرح کرده است(سبحانی، 1389: 769). آرنولد پس از بیان آثار مهم فتح ایران برای اعراب مینویسد: «افزون بر مواردی که باعث انتشار سریع اسلام در سرزمین فارس(ایران) شد عامل دیگری هست و آن شعور باطنی و سیاسی ایرانیان مغلوب است. این شعوری که آنها را زیر پرچم این دین جدید آورد از طریق ازدواج حسین(ع) با شهربانو یکی از دختران یزدگرد، آخرین شاه ساسانی است. ایرانیان فرزندان حسین را وارثان پادشاهان گذشتۀ خود میدانند، این شعور ملّی از یک سو علاقۀ ایرانیان به علی و از سوی دیگر علت ظهور مذهب تشیع در سرزمین آنها را برای ما تفسیر و تبیین میکند» (آرنولد، 1947: 239-238).
دو- درمقابل دیدگاه اول که منشأ تشیع را ایران میداند، دیدگاه دومی وجود دارد که قائل به پیدایش تشیع در سرزمینهای عربی است، ولی با این وجود صاحبان این دیدگاه معتقد هستند عناصر تشیع به دلیل شباهتهایی که با تفکّر ایرانیان در عصر باستان داشته، شکل ایرانی به خود گرفته است.
این دسته از متفکّران برای تثبیت دیدگاههای خود به مؤلفههایی چون«پادشاهی موروثی و امامت موروثی»، «فره ایزدی شاهان ساسانی و احترام شیعیان برای امامان خود»، «سوگواری ایرانیان باستان برای سیاوش و عزاداری شیعیان برای امام حسین(ع)»، «ازدواج امام حسین (ع) با دختر یزدگرد»، و ... اشاره کردهاند. مثلاً « فولر» و«فرانکه» تأکید کردهاند که «نوآوریهای ایرانی،آداب تشیع را در همه جا تحت تأثیر قرار داده است و شیعیان عرب به خوبی بر ایرانی بودن تشیع در ایران واقفند»، این دو همچنین اشاره میکنند که«شیعیان عرب به تجربه دریافتهاند که گونۀ ایرانی تشیع نشاندهندۀ فرهنگی است متفاوت با تشیع آنان. در نگاه آنان آیینهای تشیع ایرانی شرکآمیزتر و نمایشیتر است ... [و] برای بازگشت به ریشههای خالص تشیع باید آن را از اضافات ایرانیاش پیراست» (فرانکه و فولر، 1384: 161 و 160 و 158).
ریپکا نیز اگرچه اعتقاد دارد تشیع منشأ ایرانی ندارد؛ ولی با این وجود مینویسد: ایرانیان خود را به سهولت با اسلام تطبیق دادند، لیکن این آیین را به صورت دلخواه خود درآوردند. به زعم وی تشیع بیانکنندۀ روحیۀ ایرانیهاست(ریپکا، 1381: 122-121). در راستای همین دیدگاه، دیدگاه کریستنسن و«بوهو» نیز قابل توجه است. بوهو معتقد است درنتیجۀ ازدواج امام حسین(ع) با دختر یزدگرد، میراث نبوی با میراث پادشاهی آمیخته گشت. این شرقشناس نگاهی نیز به عزاداری شیعیان ایرانی برای امام حسین(ع) کرده و میگوید: «سابقاً نیز به یاد سرانجام غمانگیز سیاوش، مراسمی با همین تشریفات در مواقع معینی برپا میگردید. خلاصه این تشریفات که اصل و مبدأ آن ایرانی است در مذهب شیعه رسمیت یافت» (بوهو، 1346،150). کریستنسن نیز اگرچه در نقل روایت ازدواج شهربانو با امام حسین(ع) دچارتردید میشود، ولی باز اشاره میکند چون شهربانو به عقد امام حسین(ع) درآمد، شیعیان فرزندان امام حسین را وارث «خورنه» یا فرّه ایزدی شاهنشاهان ایران باستان به حساب آوردند(کریستنسن، 1370: 659).
مورگان اگرچه اشارهای به ازدواج امام حسین(ع) و شهربانو نمیکند، ولی به شکلی دیگر معتقد است مسئلۀ جانشینی و مشروعیت امامت با موروثی بودن سلطنت ساسانی سازگاری دارد(مورگان، 1373: 15). براساس همین منطق، خاورشناسان دیگری نیز به تأثیرپذیری تشیع از سنّتهای ایرانی اشاره کرده اند. مثلاً بروکلمان سعی دارد با اشاره به محبوبیت فعلی قبر«امام حسین (ع)» نزد ایرانیان رابطهای بین تشیع و ایرانیگری پیدا کند(جعفریان، 1365: 18). و در همین راستا اشپولر نیز مینویسد: «ایران سراسر کشوری اسلامی شد و درعین حال باز هستۀ اصلی خود را از دست نداد، بلکه بر آن شد تا اسلام را به صورت یک مذهب مخصوص و مناسب با موجودیت خود درآورد. در بین شیعیان و خارجیان این مملکت و نیز در عرفان و تصوف، روح ایرانی وجود خدا را مستقلاً با موفقیت ظاهر نمود، اگرچه زادگاههای این جنبشهای مذهبی یک زادگاه ایرانی نبوده است(اشپولر، 1379: 324-322).
همگام با برتولد اشپولر، ریچارد فرای است که به نظر میرسد بیش از هر خاورشناسی بر تأثیرپذیری تشیع از اندیشههای ایران باستانی تأکید کرده است. او معتقد است ایرانیها برای نشان دادن«بیزاریشان» از شیوۀ ملکداری دولت اموی از شیعه که دارای سازمانیافتهترین مرام سیاسی بودند و نیز احساساتشان با شور و احساس ایرانیها سازگاری داشت، جانبداری کردند. همو اشاره میکند: «به طریق اولی پیوند و ازدواج خویشی حسینبن علی با خاندان یزدگرد یا هرمزان از دلایل عمدۀ احترام زیاد ایرانیان به ذریّۀ علی بوده است» وی تأکید میکند:«در عمق حرمت شیعه به امام – جانشین پیامبر(ص) و اصل این فکر که پیشوایی و رهبری عامه باید از مشیت و اراده الهی ناشی باشد، در اعتقاد و باور ایرانیان نهفته است که پادشاهان خود را صاحب فره ایزدی میشمردهاند»(فرای، 1372،ج 4: 36).
فرای در کتاب دیگری در انتساب کردن آداب شیعیان به سنّتهای فرهنگی ایران باستان پا را فراتر نهاده و تأکید کرده است که بسیاری از امامزادههای شیعیان، همان مکانهای ایزدان یا فرشتگان زرتشتی است که ایرانیان برای نگهداری آن، تصمیم گرفتند آن مکانها را به اسلام منتقل کنند و به فرزندان ائمه نسبت دهند(فرای، 1363: 156).
به نظر میرسد ریشۀ بعضی از اعتقادات خاورشناسان درخصوص پیوند زناشویی امام حسین(ع) و شهربانو برآمده از کتاب دوگوبینو باشد که شهید مطهری نیز به آن اشاره کرده است(مطهری، 1374: 122). گوبینو با استناد به روایت ساختگی ازدواج امام حسین(ع) با شاهزادهای ساسانی و با اشاره به ستم اعراب به علی(ع) و گرایش ایرانیان به آن حضرت در دفع ظلم اعراب، همسویی خاندان علی(ع) با ایرانیان را یک مشخصۀ ملّی و ریشهدار معرفی میکند و مینویسد: در ایران عشق به امامان نوعی احساس ملّی است. او همچنین در فصل«وضع مردم» جانشین شدن حضرت علی(ع) را به جای قدرت شاهنشاهی ساسانیان هم از نظر مذهبی یعنی: گسترش دین اسلام در ایران و هم به عنوان امام قلمداد میکند و حضرت را در مقام شاهی ایران میبیند و دو مفهوم متفاوت سلطنت و امامت را با یکدیگر خلط میکند(گوبینو، 1383: 272 و 271 و 212).
ادوارد براون نیز نظریه گوبینو را تأیید کرده و میگوید: «ایرانیان سلطنت را حق آسمانی یا موهبت الهی میدانستند که در دودمان ساسانی به ودیعه قرار گرفته بود و این عقیده تأثیر عظیمی در سراسر تاریخ ادوار بعدی ایران داشته است. علیالخصوص علاقۀ شدید ایرانیان به مذهب تشیع تحت تأثیر همین عقیده است که محکم به مذهب تشیع چسبیدهاند(براون، 1384: 114).
ه) نقد دو گرایش خاورشناسان
1- گرایش اول: چنان که اشاره شد، برخی از خاورشناسان اعتقاد دارند تشیع واکنش تند ایرانی در برابر سیطرۀ اسلام و عرب و یک مکتب ایرانی است و پیدایش آن ارتباطی با سرزمینهای عربی ندارد. در نقد این دیدگاه باید گفت که اولاً غالب خاورشناسان معتقدند که تشیع منشأ عربی دارد و تنها معدودی از شرقشناسان از جمله افرادی مثل دوزی، آرنولد، استوارد معتقدند تشیع ساختۀ ایرانیهاست. مثلاً در این زمینه، اشپولر تأکید میکند: «تحقیقات تاریخی این امر را نشان داده است که موطن و منشأ مذهب تشیع سرزمینهای عربی بوده است.»(اشپولر، 1379: 263). پیرو همین دیدگاه، آدام مِتز نیز به دیدگاه خاورشناسانی که معتقدند منشأ تشیع، ایرانیها بودهاند با دیدۀ تردید نگریسته و اشاره کرده است «شیعیگری برخلاف پندار بعضی، عکسالعمل روح ایرانی در برابر اسلام نیست»(متز، 1388: 75).
گلدزیهر نیز اشاره کرده که«یکی از خطاها این است که تشیع را مولود افکار ایرانی بدانیم. این نوع اندیشه براساس فهم نادرست از تاریخ رویدادهاست. درحالی که حرکتهای علوی همه و همه در سرزمینهای عربی بوده است»(سبحانی، 1389: 770).
ثانیاً اگر قرار باشد ادعا کنیم که ایرانیها در تأسیس کدام مذهب نقش داشتهاند، باید اعتراف کنیم که مذهب تسنّن نه تشیع ، ساختۀ ایرانیهاست، زیرا چند تن از بزرگان این مذهب از جمله ابوحنیفه، ایرانی است(مطهری، 1374: 507) و بعضی از شرقشناسانی مثل«نولدکه» که به این نکته پیبردهاند، تصریح کردهاند که مذهب تسنّن در بلاد ایران به طور غالب سایه افکنده بود و تا سال 1500 میلادی ادامه داشت و با ظهور دولت صفوی، تشیع مذهب رسمی گردید(جعفریان، 1365: 25).
این نکته که«نولدکه» تأکید میکند یک جواب«منطقی – تاریخی» به کسانی است که معتقدند تشیع به خاطر هماهنگی با عقاید ایرانیان که ریشه در عصر باستان داشته، به ایران نفوذ کرده است. این سؤال را از شرقشناسانی که ادعا میکنند«تشیع ریشۀ عربی دارد، ولی به دلیل مشابهت آن با افکار ایرانیان عصر باستان در ایران منتشر شده است» باید پرسید: چگونه میتوان باور کرد بین دو عقیده(افکار ایران باستان و تشیع) شباهت وجود داشته باشد و ایرانیان تا قرن دهم غالباً سنّی باشند و گروههای کمی به تشیع گرویده باشند؟
2- خاورشناسانی که در گرایش دوم قرار میگرفتند، معتقد هستند به دلیل شباهتهای فرهنگ ایران باستان با فرهنگ تشیع، ایرانیان به مذهب تشیع روی آوردهاند. این دسته از خاورشناسان بر مشابهت امامت «شیعه و پادشاهی ساسانی» مشابهت، «عزاداری برای سیاوش و امام حسین(ع)» مشابهت «قبور ائمه و دخمههای ساسانی» و سرانجام ازدواج حسین(ع) با شهربانو و احترامی که ایرانیها برای شهربانو(به زعم خاورشناسان) قائل هستند، تأکید میکنند.
مجموع نظریات برخی از شرقشناسان دربارۀ تشیع که از آن گاهی با عنوان«اسلام ایرانی» یا«تشیع ایرانی» نام میبرند، نشان میدهد که با توجّه به نوع مطالعات ایرانی و تأثیرپذیری آنان از عقاید زرتشتی و ارزش قائل شدن به این مقولات توأم با شدّت احساسات ناسیونالیستی، رهیافت دیگری را نمیتوان از آنان انتظار داشت، ولی به هرحال ضرورت دارد این دیدگاهها نقد شود. اما قبل از اینکه وارد مصادیق شویم، نقد کلی به مجموع آراء خاورشناسانی که معتقدند: مشابهت عقاید مردم ایران باستان و فرهنگ شیعه، باعث پذیرش این مذهب از سوی ایرانیان شده، وارد است. نمیتوان به طور یقینی مشابهت دو عقیده در میان دو ملّت را دلیل بر اخذ یکی از دیگری دانست. چنان که عقیدۀ توحید در میان بسیاری از ملّتها وجود دارد، اما نمیتوان رابطۀ «علت و معلولی» در همه جا ثابت کرد. عقیدۀ پادشاهی موروثی در بسیاری از نقاط دنیا در شرق و غرب وجود داشته و دارد، اما به هیچ عنوان نمیتوان یک نوع رابطۀ متقابل فرهنگی را برای انتقال «امامت و پادشاهی موروثی» ثابت کرد. اثبات رابطۀ فرهنگی متقابل و انتقال اندیشهها تنها در گرو اثبات مشابهت نیست؛ بلکه میبایست با توجّه به مدارک تاریخی و جغرافیایی همراه با سند و دلیل همراه باشد .
نظرات شما عزیزان: