تاثیر ابلیس در تربیت انسان + صوت
اما اگر کسی صادق باشد با خدای خودش با خدای خودش صمیمی باشد با خدای خودش رو راست باشد خالص باشد ابلیس و لشکر او مدد این مومن می شوند برای این که به خدا نزدیک بشود
سلام علیکم جمیعا ورحمه الله
اعوذبالله سمیع علیم من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و اهل بیته الطاهرین
1. آفرینش ابلیس، من باب رحمت است...
خب روز قبل یک اشاره هایی کردیم که روزه برای تقواست کعبه برای برخاستن انسان از تعلقات دنیا است و دنیا هم سفره بزرگی است از انواع زینت ها و زیور ها، که تماماً برای امتحان انسان است. امروز در این باره صحبت می کنم که چرا این سفره را اینطور قرار دادند؟ جذابیت در سفره دنیا بسیار است از جمله ریاست و سلطنت قدرت ثروت عزت این موارد خیلی جاذبه دارد چرا اینها را در این سفره دنیا گذاشتند؟ به چه دلیل انسان مورد امتحان قرار می گیرد؟ با این قدرتی که به انسان داده اند ثروتی که به او داده اند،خدا در قرآن فرموده زمین و آسمان و انسان را آفریدم به این هدف که آنها را مورد نوازش و رحمت خودم قرار بدهم « إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَ لِذَالِكَ خَلَقَهُم»[1] همه را خدا برای رحمت آفریده این رحمت همان محبت خداست لطف خداست عنایت خداست
2. تفاوت بخشش خداوند و محبت خداوند (عمر دراز شیطان)
فرق است بین اینکه خدا گاهی به انسانی چیزی می بخشد یا انسانی را مورد محبت خودش قرار میدهد این دو فرق می کند وقتی چیزی به انسان میدهد، چشم میدهد، رحمت است، گوش میدهد رحمت است، زبان میدهد رحمت است، دست و پا میدهد رحمت است، اما این رحمت های نوازشی نیست رحمت های محبتی نیست رحمت های امتحانی است، ابلیس را ببیند این عمر دراز را خدا به او داده علامت این نیست که ابلیس رو دوست میداشته که عمرش را دراز کرده این توانایی هایی که دارد میتواند در نفوس همه انسان ها نفوذ کند و مثل مجرای خون وارد نفس انسان بشود میتواند در خیالات انسان وارد بشود لشکر کشی میکند
3. ماموریت لشکریان ابلیس برای انحراف یک مومن
در مقابل هر یک مومن گاهی چندین هزار ابلیس ماموریت دارند که یک مومن را منحرف کنند وقتی یک مومن از دنیا میرود چند هزار ابلیس آزاد میشوند و این یعنی اینها شب و روز نداشتند تا بتوانند یک اشکالی یک لغزشی برای این مومن به وجود بیاورند
4. چرا خداوند که قصد نوازش و رحمت را دارد؛ ابلیس را از بین نمی برد؟
شما می گویید خوب این ابلیس کار را دشوار میکند خیلی ها بوسیله این ابلیس گمراه میشوند اگر خداوند قصد نوازش و رحمت و محبت دارد بهتر نیست که ابلیس را از بین ببرد؟ تا مردم منحرف نشوند؟ این سوال اول را با نه جواب می دهیم!این ابلیس قصدش گمراه کردن انسان است همه تلاش خود را هم برای این قصد و هدف انجام میدهد لشکر کشی می کند
5. مدد ابلیس به مومن برای نزدیکی به خداوند
اما اگر کسی صادق باشد با خدای خودش با خدای خودش صمیمی باشد با خدای خودش رو راست باشد خالص باشد ابلیس و لشکر او مدد این مومن می شوند برای این که به خدا نزدیک بشود ابلیس می خواهد او را از خداوند دور کند اما نمی تواند و عبد مومن به خدا نزدیک و نزدیک تر می شود، هدف و علت این که من این بحث را مطرح می کنم به این هدف که ذهن شما به این سمت نرود که در این راه که خدا ابلیس را آفریده ابلیس هم مهلتی از خدا گرفته دیگر کار از دست خدا در رفته! نه خدا تماماً امور را در قبضه خود دارد! ذهن شما نباید به این برسد عمر دراز ابلیس موجب گمراهی انسان ها می شود نه اینطور فکر نکنید،
6. لغزش انسان توسط وسوسه ابلیس موجب واکسینه شدن انسان میشود
همین مقدار که ابلیس را باعث گمراهی می بینی همین مقدار کارهای او بسیاری از اوقات باعث هدایت انسان می شود، مثل این که انسان به خود خوش گمان است که از درجه اخلاص بالایی برخوردار هستم، اما غافل از این که یک رگه های نا خالصی در وجودش وجود دارد، ابلیس از همین رگه ها وارد نفس انسان می شود و کاری می کند که یه لعزشی از انسان سر بزند وقتی از انسان این لعزش سر زد انسان متوجه اشکال کار خود می شود و اون رخنه ای که شیطان از آن نفوذ کرد را کشف می کند و جلوی آن را می گیرید و حرکت و وجود شیطان به نفع انسان تمام می شود چون اگر شیطان نبود آن راه نفوذ باقی می ماند و انسان متوجه نمی شد شیطان میاید از این راه نفوذ وارد می شود، یک عملی از انسان بروز می کند انسان از این عملی که از خودش سر زد متوجه عیب کار می شود، که شیطان از کدام راه وارد شده، که من انسان اینطور سرم آمد، عیب خود را کشف می کند، و به سمت اصلاح آن می رود، خب مثالی بزنم، که چطور عیب موجب حسنه شما می شود زمانی که صاحب فرزند نوزاد یا نوه ای بشوید اولین کاری که برای این نوزاد مایه ریزی می کنی واکسینه می کنی! واکسینه این است که، به نزد طبیب مراجعه می کنید بعد طبیب مقداری دست این بچه ی مظلوم نوزاد را زخم می کند بعد مقداری از این میکروب را در بدن نوزاد تزریق می کند این میکروب وارد خون او می شود و بعد از راه خون وارد کبد، وارد جگر بچه می شود، جگر آزمایشگاه بدن است این میکروب را آزمایش می کند ضد میکروب را درست می کند، این ضد را ذخیره می کند که در نتیجه می شود پاد زهر، از این به بعد بواسطه همان مقدار کمی از میکروب که وارد بدنش شد پادزهر ها آماده اند، که اگر لشگری از این میکروب حمله کرد، از راه غذا از راه هوا وارد بدن شد وارد معده شد وارد خون شد، کبد از قبل آماده است آن ضد اینها را می فرستد همه اینها را اعدام می کند به همین دلیل کسانی که در بچگی خود مبتلا به آبله شده اند در بزرگی اگر بیماری آبله حمله بکند مبتلا نمی شوند، مصونیت دارند،
7. ابلیس مامور مایه کوبی و واکسینه کردن انسان
لذا ابلیس مامور مایه کوبی ما هست آن هم نه یک مرتبه دو مرتبه بلکه هرروز، بو میکشد سر تا پای انسان هرجا یک سر سوزن نا خالصی باشد از همان جا اشتباهی از انسان سر می زند لذا اگر شیطان نباشد آن ناخالصی تبدیل به این اشتباه انسان نمی شد او میاید از هر ناخالصی(تعلق به دنیا، دلبستگی، آرزو) که کاری دست انسان میدهد و انسان پشیمان می شود استفاده کند، لذا در این هنگام است که انسان می گردد ببیند چطور شد که من این غلط را کردم به صورت دفعی ازعصبانیت حرف تندی به کسی زدم دل کسی را شکستم گیر کار کجاست؟ شیطان از کدام راه وارد شد، این حرف ناپسند او از دهان من جاری شد، متوجه می شود به خاطر اینکه زیاد حرف میزد زبان از کنترل او رفت، به این راه حل می رسد که کم حرف بزند، شخصی به آقای قاضی گفت دهان شما را باز کردم دیدم قسمت های سیاهی هست؟ چرا اینطور شده؟ آقای قاضی گفتند مدتها سنگ در دهانم گذاشته بودم برای این که حرفی نزنم، نمی گویم شما این کار را بکنید ابداً نیازی به اینکار برای شما نیست، چون آن خصوصیتی که برای این مرحوم قاضی بود می خواستند الگوی علمای بزرگ بشوند، طبیعتاً آنجایی که او می خواسته برود جای خیلی بلندی بوده باید از این پله ها و معبرهای سخت برود تا بتواند الگو بشود،
8. نجات یوسف از زندان توسط کید شیطان و فراموشی هم سلولی یوسف
اما شما هیچوقت بار خود را اضافه نکن در عوض با خدای خودت آشتی باش بعد خدای تعالی وسایل نجات را برایت فراهم میکند، بوسیله همین ابلیس، ابلیس کارخودش را میکند اما شما نتیجه میگیری، مثالی برای اینکار برایتان بزنم از سوره یوسف می دانید یوسف علیه السلام را بنظرشان آمد که حالا برای چی صحبتی شده بین زلیخا و یوسف! در جامعه هم پیچید که زلیخا عاشق خادم خود شده، خب سر زبان افتادن مسائل باعث شد با خود گفتند یوسف را زندان بکنیم تا تقصیرات گردن او باشد نه گردن زلیخا، برای اینکه ثابت بشود زلیخا بی تقصیر بوده یوسف را زندان کردند وقتی زندانی شد دو نفرهم همراه او زندانی شدند این دو دیدند این آدمی است که حرف زدنش نشست و برخاستش با دقت و مراقبت است گفتند این آدم خوبی است، خوابی دیده بودند گفتند ایشان تعبیر کند یکی از آنها گفت من خواب دیدم که در حال عصاره گیری از انگور شراب ارباب خود هستم(انگور را با تفاله و... میریزند تا مشروب می شود وقتی می خواهند مشروب را صاف کنند این انگور را با تفاله ها به هم فشار می دهند عصاره این ها شراب است) برای ارباب خود عصاره گیری شراب می کردم، دیگری گفت خواب دیدم بر روی سرم طبقی از نان هست که پرنده ها در حال تناول از نان روی سر من هستند، ما فکر کردیم تو آدم خوبی هستی لذا نزد تو آمدیم برای تعبیر خواب خود، از این آیه برداشت میشود، خواب خود را برای همه نگویید خواب خود را برای انسان های وارسته بگویید؛ چون ماه رمضان است برای اینکه تبرکی بشود آیات را میخوانیم:« ثُمَّ بَدَا لهَم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُاْ الاَيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتىَ حِينٍ(35) وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنىّ أَرَئنىِ أَعْصِرُ خَمْرًا وَ قَالَ الاَخَرُ إِنىّ أَرَئنىِ أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسىِ خُبزْاً تَأْكلُ الطَّيرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَئكَ مِنَ الْمُحْسِنِين(36)»[2]
9. تعلیم توحید به دو نفر زندانی قبل از تعبیر خواب ایشان
یوسف تعبیر نکرد گفت غذا بیاورند بعد از اینکه غذا آوردند نوبتی برایتان تاویلش را می گویم و اینکه من تاویل میکنم بخاطر علمی است که خدا به ما عطا کرده ما کافر نیستیم ما بت پرست نیستیم اینهایی که به آخرت ایمان ندارند و بت پرستی می کنند راه جدایی از ما دارند ما دنباله رو راه ابراهیم و اسماعیل و اسحاق هستیم ما برای خدا هیچ شریکی قائل نیستیم. برادرِ زندانی، یک خدای همه کاره برای انسان بهتر است یا اینکه انسان چند ارباب داشته باشد؟! آنوقت این ارباب ها هم بین هم اختلاف باشد؟ آیات را میخوانیم: « قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذَالِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنىِ رَبىّ إِنىِّ تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ كَفِرُونَ(37) وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ ءَابَاءِى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ مَا كاَنَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللَّهِ مِن شىَ ءٍ ذَالِكَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَ عَلىَ النَّاسِ وَ لَاكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ(38) يَاصَاحِبَىِ السِّجْنِ ءَ أَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ(39) »[3]
ببینید اول آنها را موعظه کرد ارشاد کرد، راه خدا و آخرت نشانشان داد اما اگر اول خواب را تعبیر می کرد بعد قصد موعظه داشت ، فرصت گذشته بود و اینها رفته بودند، در وهله اول که اینها ادعا کردند ما تو را قبول داریم و تو آدم راستگویی هستی، یوسف جواب داد حال که شما من را قبول دارید پس این کلمات را هم از حق به شما می گویم، این انسان چند پروردگار متفرقه داشته باشد بهتر است یا یک پروردگار واحد قهار، کدامش بهتر است؟ یک خدایی بهتراست یا چند خدایی؟ انسان یک ارباب داشته باشد بهتراست یا چند ارباب داشته باشد؟ ببنید چه نصیحت قشنگی کرد انسان اگر بخواهد مردم ارباب او باشند و خدا هم ارباب او باشد، استاندار اربابش باشد، شهردار اربابش باشد، این رئیس اربابش باشد، آن دارا اربابش باشد، وسط این اربابها له می شود چون به هرکدام نزدیک بشود، دیگری می گوید برو پیش دیگری چکار به ما داری، اما وقتی انسان یک ارباب بیشتر نداشته باشد فکر و ذکر خودش را حساب و کتاب و تمام زندگی خودش را با او تنظیم میکند، رفتار هایی را هم که میخواهد با مردم داشته باشد را با او می سنجد اگر او راضی باشد انجام می دهد اگر نباشد نمی کند، برای چه می گوید او من را خلق کرده دیگران چه کاره هستند در امور من دخالت بکنند در دعای نماز صبح بعد از تعقیبات نماز صبح می خوانند«حَسْبِيَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ حَسْبِيَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ»[4]، ربّ از مربوبین کافی است یعنی خدا ربّ است بقیه همه مربوب، خالق کافی است همه مخلوق هستند، رازق کافی است باقی همه مرزوق هستند، حافظ نکته جالبی درباره «حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ»
می گوید: بر در شاهم گدایی نکته ای در کارکرد،(رفته بودم دربار شاه دم در دربار گدایی یک نکته ای زیبایی به من گفت و یک چیزی از این گدا یاد گرفتم غذا آورده بودند بخورد از دربار شاه گدا گفت)
سر هر سفره که نشستم خدا رزاق بود. مهمانی میروی تشکر بکن اما بدان او رازق است، هرچه از تو می گویند بگو خدا عطا کرده از طرف خداست « حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ».
خب این ارباب متفرقون چرا از خدای واحد و قهار بهتر نیست؟ بعد خوابش را تعبیر کرد گفت یکی از شما آزاد می شود و ساقی پادشاه می شود، آن دیگری هم اعدام می شود و دارش میزنند و پرنده ها از مغز سرش تناول می کنند، آیه را بخوانیم: «أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِى رَبَّهُ خَمْرًا وَ أَمَّا الاَخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيرُ مِن رَّأْسِهِ قُضىَ الْأَمْرُ الَّذِى فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ»[6]
به این یکی که فکر می کرد آزاد می شود گفت وقتی رفتی پیش سلطان بگو یک جوان بی گناهی هم در زندان بود تا این که پرونده من را بخوانند که به چه جرمی من را آورده اند زندان، شیطان از یاد این بنده خدا برد اصلاً فراموش کرد که یوسف که خواب او را تعبیر کرد به این خوبی، به او گفته بود بگوید پرونده اش را بخوانند از برای چه من را زندانی کرده اند، یوسف چندین سال در زندان ماند، خب کی باعث شد آن فرد فراموش کند یوسف را؟ شیطان، از یادش برد. آیه را می خوانیم:
«وَ قَالَ لِلَّذِى ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنىِ عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَئهُ الشَّيْطَنُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فىِ السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ»[7]
10. شیطان می تواند فراموشی ایجاد کند اما نتیجه این فراموشی مطلوب یوسف است
به این هدف این را بیان کردم که بگویم شیطان می تواند فراموشی ایجاد بکند اما ببینید نتیجه اش مطلوب است، سالها گذشت یوسف در زندان بود پادشاه اعلام کرد خواب دیده هفت گاو چاق را هفت تا گاو لاغر خوردند و هفت خوشه خشک و هفت خوشه سبز، گفت ای معبرها تعبیر این خواب من چیست؟ گفتند این خوابهای آشفته است ما تعبیری بلد نیستیم، آن فردی که یوسف خواب اورا تعبیر کرده بود حالا شده بود همه کاره، این هفت سال یادش رفت فی الحال یادش آمد، آنجایی که به نفع یوسف بود از یادش رفت اینجا که به نفع خودش بود یادش آمد به نفع یوسف بود که پرونده اش را بخوانند بی گناهی او را متوجه بشوند حال اینجا که می تواند خواب را تعبیر کند و مژدگانی بزرگی هم ازسلطان بگیرد یادش آمد، آدم اینگونه است دیگر، آدمی منافع خودش یادش است منافع دیگران را فراموش می کند وقتی پای دیگران در کار است انسان فراموش کار می شود، وقتی پای خودش در کار است خیلی حافظه اش خوب یاری می کند این شیطان از راه منافع انسان وارد می شود آیات را بخوانیم:
«وَ قَالَ الْمَلِكُ إِنىِّ أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعَ سُنبُلَتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يَابِسَاتٍ يَأَيُّهُا الْمَلَأُ أَفْتُونىِ فىِ رُءْيَاىَ إِن كُنتُمْ لِلرُّءْيَا تَعْبُرُونَ(43) قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ وَ مَا نَحنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِينَ(44) وَ قَالَ الَّذِى نَجَا مِنهُمَا وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ(45) »[8]
اینکه نجات پیدا کرده بود را یادش رفت و حالا یادش آمده، گفت من تعبیرخواب را می دانم؛ اجازه بدهید بروم با این زندانی ملاقات کنم آمد نزد یوسف نه عذرخواهی کرد نه هیچ، فقط گفت یادم رفت حالا آمدم ای یوسف ای صدیق راستگو برای ما تعبیر کن هفت گاو چاق را که هفت گاو لاغر خوردند و هفت خوشه خشک، هفت خوشه سبز،
11. گروکشی نکردن یوسف در تعبیر خواب پادشاه مصر بخاطر فراموشی هم زندانی وی
یوسف بخاطر تعبیر آن خواب آنها گرو کشید تعبیر نگفت تا آنها را ارشاد کرد برای اینکه آن تعبیر برای خود آنها بود؛ اینجا که پای خود یوسف است گرو نکشید و بلافاصله تعبیر را گفت آنجا تعبیرنکرد گفت اول ارشادشان بکنم بعد خواب را تعبیر کنم این بار تا آمد خواب را پرسید یوسف تعبیرش کرد گفت هفت سال پر بارانی و سبزی و خرمی را داریم هرچه در این هفت سال گندم برداشت کردید نکوبید بگذارید در خوشه اش باشد به اندازه مصرف بکوبید باقی اش را نگه دارید، بعد هفت سال فراوانی هفت سال خشکسالی است در این هفت سال دوم آنچه در هفت سال اول اندوخته کردید در این هفت سال دوم مصرف بکنید، هفت سال دوم هفت سال اول را می خورد بعدش سال پانزدهم اوضاع دوباره خوب می شود و هرکسی به زندگی خودش می رسد، دیدید چطور تعببیر کرد؟ هفت گاو یعنی هفت سال، هفت گاو چاق یعنی هفت سال پربارانی، هفت گاو لاغر یعنی هفت سال خشکسالی، محصولات آن هفت سال پربارانی را در هفت سال خشکسالی خوردند یعنی هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را خوردند...
12.
ظلم های ما به قرآن در خصوص عمل نکردن به مباحث علمی مانند نگهداری دراز مدت گندم
یک نکته ای یوسف گفت هرچه را که برداشت کردید از سال اول بگذارید در خوشه بماند به اندازه مصرف روز خود از خوشه را بکوبید اما الان اهل عالم چه می کنند این خوشه را همان روز اول می کوبند و گندم را از درون خوشه اش در می آورند، خیال می کنند این خوشه را گذاشتند برای اینکه سر درخت این را نگه دارند قرآن می گوید خیر این خوشه برای نگهداری سالیان دراز است، در این خوشه رطوبت و ویتامین و قوه رویش و جوانی گندم سالم می ماند این شاخک ها که دارد جلوی آفت، موش و حشرات را می گیرد الان که گندم را می کوبند و داخل سیلو می گذارند و بسیاری سم می زنند تا آفت نخورد و گندم بسیاری از رطوبتش زائل می شود قوه غذایی اش زائل می شود بعد از چند سال این گندم پوک پوک می شود هیچ قوت غذایی ندارد، ما مسلمانها اگر اولی که متوجه بیان این مطلب از سمت قرآن شدیم می گفتیم ما یک مقدار گندم درون خوشه نگه می داریم یک مقدار از این گندم را می کوبیم سال به سال این دو گندم را می دادیم به آزمایشگاه و ویتامین های این دو را باهم مقایسه می کردیم می گفتیم بعد ده سال این گندمی که بیرون بوده از خوشه به این صورت است کانی هایش ویتامین هایش، این گندمی که در خوشه است در این ده سال، پانزده سال به این صورت است این را به عنوان یک مقاله علمی در عالم ثبت می کردیم که در خوشه بودن این خواص را دارد و این نوع سیلو درست کنید گندم را درون خوشه نگه دارید بعد این را به حساب قرآن می گذاشتیم اما نکردیم، دیر یا زود خارجی ها این را کشف می کنند که در خوشه گذاشتن گندم این مزایا را دارد بعد آن موقع ما می گوییم قرآن زودتر از شما بیان کرده است آنجاست که می گویند اگر زود تر مطرح کرده بود شما چرا اعلام نکردید؟ از ظلم هایی که به قرآن می کنیم، یکی از ظلم ها همین است ما باید بهتر از این عمل به قرآن، عمل می کردیم حرف قرآن را بهتر ادا می کردیم یکی از ظلم هایی که به قرآن می شود اعمال خود ماست به ما نظاره می کنند می گویند این مجسمه قرآن است اگر عیبی در کار ما باشد به حساب قرآن است.
13. تصمیم شیطان به نفع یوسف شد....
خب بگذریم شاهدم بر این بود که خواب را تعبیر کرد سلطان گفت: «وَ قَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِى بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِى»[9] اینگونه فردی که به این خوبی چهارده سال آینده مارا روشن کرد، ما بدانیم هفت سال خوش بارانی است و هفت سال خشکسالی؛ اگر ما از این استفاده کنیم از همه ی دنیا جلو خواهیم افتاد درون انبارهای ما پر میشود از گندم و در حالی که دیگران ندارند و به ما محتاج می شوند و همه چیز از ثروت عالم نزد ما می آید، این جوان خیلی قیمتی و باارزش است، پادشاه گفت او را نزد من بیاورید که او را معبر مخصوص خود بکنم، در این هنگام یوسف گروکشی کرد گفت: اول تکلیف علت زندان آمدن من را مشخص کنید و بعد من را از زندان آزاد کنید، پرونده من را بخوانید، بروید سراغ این زنهایی که دستشان بریده شد و آمدند گزارش دادند که باعث شد به زندان بیافتم، ازآنها بپرسید چطور شد؟ آمدند سراغ این زنها از آنها درباره ماجرای یوسف پرسیدند و آنها جواب دادند ما از یوسف هیچ بدی ندیدیم، زلیخا گفت: الان وقت پرده برداری از حقیقت است من حقیقت را می گویم، من عاشق یوسف شده بودم اما زیر بار نرفت لذا زندانیش کردم؛ او هیچ گناهی نکرد، در این هنگام یوسف گفت من به این دلیل گفتم پرس و جو کنید که به همسر زلیخا بفهمانم من به او خیانت نکرده و به همسرش دست درازی نکردم، من اگر پاک مانده ام بخاطر خدا بوده ربّ من، من را پاک کرده مربوط به من نیست مربوط به خداست.
آیاتش را بخوانیم:
«وَ قَالَ الَّذِى نجَا مِنهْمَا وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ(45) يُوسُفُ أَيهُّا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فىِ سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعِ سُنبُلَتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يَابِسَاتٍ لَّعَلّى أَرْجِعُ إِلىَ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ(46) قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتمُ فَذَرُوهُ فىِ سُنبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تَأْكلُونَ(47) ثُمَّ يَأْتىِ مِن بَعْدِ ذَالِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكلُنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تُحصِنُونَ(48) ثُمَّ يَأْتىِ مِن بَعْدِ ذَالِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ(49) وَ قَالَ المْلِكُ ائْتُونىِ بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلىَ رَبِّكَ فَسْئلهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ الَّاتىِ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبّى بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ(50) قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْانَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ(51) ذَالِكَ لِيَعْلَمَ أَنّى لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لَا يَهدِى كَيْدَ الخْائنِينَ(52)* وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبّى...(53)»[10]
دیدید که شیطان به نفع یوسف شد اگر این جوان فراموش نکرده بود و یادش مانده بود و همان موقع رفته بود آمده بودند یوسف را آزاد کرده بودند دوباره یوسف برمی گشت به همان خانه، همان آش و همان کاسه، کدام به نفعش بود؟ همان کار شیطان به نفعش بود به این خاطر که، وقتی که سلطان خواب دیده و باعث شد یوسف را صدا کنند حالا این یوسف می شود معبر مخصوص سلطان بعدها هم دیدید که شد وزیر خزانه داری این را إن شاءالله فردا برایتان توضیح میدهم که کار یوسف به کجا کشید. ببینید شیطان این است، علیه یوسف کار کرد باعث شد یوسف چند سال زندان ماند اما حالا با عزت از زندان آزاد می شود و پرونده اش خوانده می شود اثبات می شود که بی گناه بوده و هم «اجْعَلْنىِ عَلىَ خَزَائنِ الْأَرْض»[11] تمام خزائن مصر در اختیار یوسف قرار می گیرد.
14. خداوند مثل مرکز مخابرات...
پس تمام بحث ها به این برگشت که خدا ما را آورده اینجا که این زینت های دنیا ما را مشغول بکند همین زینت ها ما را دشمن هم می کند یکی از علائم اینکه انسان دل به این دنیا و این زمان نبندد و برگردد به خدا این است که آنجا دوستی پیدا میشود، ببینید ریشه دوستی در خداست و ریشه دشمنی در دنیا است چرا؟ چون یکی میخواهد این نعمت دنیا را بردارد، دیگری مزاحم اوست از او می خواهند، از دست هم میخواهند در بیاورند لذا باهم دشمن می شوند تمام دشمنی ها ریشه در سر این دارد که یکی می خواهد این پست را بگیرد دیگری نمی گذارد یکی مسخره می کند دیگری هم ادامه می دهد و مسخره می کند این می خواهد خبر چین مجلس بشود او یکی هم می خواهد بشود و اجازه نمی دهد دیگری بشود، این عداوت هایی که اتفاق می افتند بر سر همین دنیا است، اگر عشق به خدا در همه پیدا شد به هم اعتماد پیدا می کنند با این مثال بحث خود را پایان می دهم شما عموماً موبایل دارید دو نفر کنار هم شماره هم دیگه را بگیرید اگر تلفن شما ارتباطش با مرکزش قطع شده باشد شما نمی توانید شماره بگیرید؛ پس شرط اینکه دو تلفن بتوانند شماره هم دیگر را بگیرند این است که هردو به مرکز وصل باشند اگه یکی از آنها به مرکز وصل نباشد نمی توانند شماره یکدیگر را بگیرند فی الحال خدا از مرکز مخابرات هم برای ما انسان ها کمتراست؟ دو انسان که می خواهند به هم اعتماد بکنند هر دو باید به خدا اعتماد بکنند تا به یکدیگر اعتماد بکنند به همین دلیل می گویند؛
15. الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ.
« الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ»[12] اینهایی که ادعا می کنند دوست همدیگر هستند دروغ می گویند؛ دشمن هم هستند تنها کسانی که دوست هستند اهل تقوا هستند خب شما قرآن می خوانید، روزه می گیرید می خواهید نتیجه روزه تان چی بشود؟ ارتباط با خدا! خروجی این نتیجه که ارتباط با خدا است، چیست؟ خروجی این است که برادر دینی ات را دوست بداری! اروپایی ها وقتی ارتباط با خدا ندارند یکدیگر را هم دوست ندارند اگر اظهار هم بکنند حبّ کاذب است در واقع دشمن هستند، علامت این که شما روزه تان قبول شده، این است که وقتی برادر دینی ات را در آغوش می گیری قلبت روشن می شود این علامت قبول شدن روزه است قلب خود را پاک کن وقتی برادر دینی ات رو در آغوش می گیری احساس صمیمیت می کنی روزه ات قبول شده.
سخنرانی آیت الله حائری شیرازی
تبریز، مسجد امام جمعه بازار _ 19/3/95
------------------------------------
پی نوشت:
[1] مگر كسانى كه پروردگارت به آنان رحم كرده و به همين سبب آنان را آفريده است.(هود/119)
[2] آن گاه آنان پس از آنكه نشانه ها [ىِ پاكى و پاكدامنى يوسف ] را ديده بودند، عزمشان بر اين جزم شد كه تا مدتى او را به زندان اندازند.(35) و دو غلام [پادشاه مصر] با يوسف به زندان افتادند. يكى از آن دو نفر گفت: من پى در پى خواب مى بينم كه [براى ] شراب، [انگور] مى فشارم، و ديگرى گفت: من خواب مى بينم كه بر سر خود نان حمل مى كنم [و] پرندگان از آن مى خورند، از تعبير آن ما را خبر ده؛ زيرا ما تو را از نيكوكاران مى دانيم.(36)(سوره مبارکه یوسف)
[3] گفت: هيچ جيره غذايى براى شما نمى آيد مگر آنكه من شما را پيش از آمدنش از تعبير آن خواب آگاه مى كنم، اين از حقايقى است كه خدا به من آموخته است؛ زيرا من آيين مردمى را كه به خدا ايمان ندارند و به سراى آخرت كافرند، رها كرده ام.(37)و [از ابتدا] از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كرده ام، براى ما شايسته نيست كه چيزى را شريك خدا قرار دهيم. اين از فضل خدا بر ما و بر مردم است، ولى بيشتر مردم ناسپاسند.(38) اى دو يار زندان! آيا معبودان متعدد و متفرق بهتر است يا خداى يگانه مقتدر؟ (39)/(سوره بارکه یوسف)
[4] كليات مفاتيح الجنان، تعقيب نماز صبح منقول از مصباح متهجد ..... ص:19.
[5] حافظ/ غزل شمارهٔ ۲۰۶.
[6] اما يكى از شما [از زندان رهايى مى يابد و] سرور خود را شراب مى نوشاند، اما ديگرى به دار آويخته مى شود و پرندگان از سر او خواهند خورد. تعبير خوابى كه از من جويا شديد، تحققّش قطعى و انجامش حتمى شده است. (سوره مبارکه یوسف/آیه 41)
[7] سوره مبارکه یوسف/آیه42.
[8] سوره مبارکه یوسف/آیات 43،44و45.
[9] سوره مبارکه یوسف/آیه 54.
[10] سوره مبارکه یوسف/آیات45 الی 53.
[11] سوره مبارکه یوسف/آیه55.
[12] « در آن روز، ياران - جز پرهيزگاران- بعضى شان دشمن بعضى ديگرند. »(سوره مبارکه الزخرف/آیه67.)
نظرات شما عزیزان: