دو روز پس از وقایع قم و حادثه فیضیه، آیت الله العظمی حکیم، از نجف به علمای قم پیامی فرستاد و از ایشان خواست که برای حفظ جان خود و رونق حوزه های علمیه به نجف مهاجرت کنند . این پیام که به مثابه تایید مراجع قم و حمایت از نهضت اسلامی در ایران بود، خشم شاه را برانگیخت . رئیس شهربانی قم به نمایندگی از رژیم به خانه مراجع رفت و از آنان خواست که سکوت کنند و حوزه علمیه قم را به سیاست نیالایند . یک ماه بعد، امام خمینی در سخنرانی خود (12/2/42) با اشاره به همین ماجرا فرمودند:
مردک می فرستد رئیس شهربانی را، رئیس این حکومت خبیث را می فرستد منزل آقایان - من راهشان ندادم . ای کاش راه داده بودم تا آن روز دهنشان را خرد کرده بودم - می فرستند منزل آقایان که اگر نفستان در فلان قضیه درآید، اعلیحضرت! فرموده اند اگر نفس شما درآید، می فرستیم منزل هایتان را خراب می کنیم، خودتان را هم می کشیم، نوامیستان را هتک می کنیم .
امام، در پاسخ به تلگراف آیت الله العظمی حکیم، تصریح می کنند که هجرت دستجمعی علما و خالی کردن حوزه علمیه قم به مصلحت نیست:
ما تکلیف الهی خود را - ان شاالله - ادا خواهیم کرد و به احدی الحسنیین نایل خواهیم شد: یا قطع دست خائنین از اسلام و قرآن کریم و یا جوار رحمت حق - جل و علا: "انی لا اری الموت الا السعادة ولاالحیوة مع الظالمین الا برما" . 54
هر یک از این حرکات و پیام های صریح و روشن در آن شرایط خفقان و رعب آور، به منزله پانهادن به خونین ترین میدان نبرد با رژیمی مسلح و وحشی بود . اما امام خمینی با توکل به خداوند و برخورداری از پشتوانه سال ها تهذیب و عبادت، چنان راه مبارزه را در پیش گرفته بود که گویی در جهان تکلیفی جز این ندارد . همین روحیه و اهتمام مقدس، گروه های بسیاری از طلاب جوان و مردم مسلمان را به رهبری و پیشوایی آن بزرگ مرد تاریخ اسلام و ایران امیدوار کرده بود و حتی بسیاری از روشنفکران و مبارزان غیرمذهبی آن روزگار، امام خمینی را تنها امید مردم ایران در مبارزه با حکومت پهلوی می دانستند . هوشیاری و آگاهی امام نسبت به اقدامات مخفی شاه و قراردادهای رژیم با دولت های استعماری و نامشروع، هماره سدی در برابر مطامع رژیم شاه بود . امام خمینی از نخستین کسانی است که خطر اسرائیل را برای جهان اسلام، گوشزد فرمود و در آن سال هایی که همگان را خواب غفلت و تجاهل ربوده بود، فریاد برآورد و مسلمانان جهان را متوجه خطری به نام صهیونیزم کرد . ایشان در همان سخنرانی 2/1/42 در اعتراض به کشتار طلاب و تخریب فیضیه می گویند:
وای بر این مملکت . وای بر این هیئت حاکمه . وای بر این دنیا . وای بر ما . وای بر این علمای ساکت . وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت . این سکوت مرگبار، اسباب این می شود که زیر چکمه اسرائیل به دست همین بهایی ها، این مملکت ما، این نوامیس ما پایمال بشود . وای بر این اسلام . وای بر این مسلمین . ای علما، ساکت ننشینید . نگویید الان مسلک شیخ . 55 والله اگر شیخ حالا بود، تکلیفش این بود، امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است ... 56
در حالی که برخی از بزرگان قم به تهدیدها و اشتلم های رژیم، پاسخ مثبت می دهند و حتی عهد می کنند که دیگر اعلامیه و یا اعتراضیه ای از آنان شنیده نشود، امام خمینی کمترین همراهی را با ژریم شاه به عمل نمی آورند و حسرت سکوت و پروا را به دل آنان می گذارند . وی گرچه به انتظار همراهی و حمایت کسی نمی نشست و گاه یک تنه به مبارزه برمی خاست، لیکن هماره علما و مراجع قم را به مبارزه دعوت می کرد و آنان را از سکوت و یا حتی مبارزه منفی برحذر می داشت . در کمتر سخنرانی و یا پیامی است که امام خمینی از عالمان دین و بزرگان ملت نخواهد که با همه قوا به نهضت بپیوندند و با حضور خود به رونق قیام ملی - مذهبی مردم ایران بیفزایند . از این رو، حضور امام در هر حادثه ای به منزله حضور مردم و حوزه های علمیه بود و همین بیش از همه بر نگرانی های شاه و هراس او از نهضت خمینی می افزود .
تا آن سال و آن روزهای گرم و خونین، رهبری نهضت، هنوز در انحصار امام خمینی نبود و طیفی از مراجع و علما، نقش رهبری قیام را ایفا می کردند و زمزمه تقیه و مدارا سرمی دادند . امام خمینی با صدور اعلامیه "شاهدوستی یعنی غارتگری" فتوای حرمت تقیه و وجوب اظهار حقایق را صادر کرد . این اعلامیه و سخنان حماسی امام در مجالس و محافل دینی، چنان محبوبیتی برای امام فراهم آورد که همه چشم ها و دل ها را متوجه ایشان ساخت . از آن پس، وی در کانون توجهات مردم و مایه دلگرمی مبارزان و مجاهدان شد . دیگر هیچ راهپیمایی و تظاهراتی نبود که شعار آن "درود بر خمینی" نباشد .
محرم سال 42 فرارسید . مردم هنوز داغی را که از ماجرای فیضیه بر دل داشتند، حس می کردند . محرم، دانشجویان را نیز به عرصه مبارزه آورده بود . با پیوستن دانشجویان به انقلاب اسلامی، تغییری نیز در شعارها پیدا شد . آنان شعار "درود بر مصدق" را به "سلام بر خمینی "ضمیمه کردند و بدین ترتیب به نهضت اسلامی مردم ایران، رنگ ملی را نیز افزودند .
14 خرداد سال 1342 مصادف بود با عاشورای حسینی . جمعیت چند صدهزار نفری مردم تهران با داشتن عکس هایی از امام، سوگواری های خود را مایه انقلابی دادند . در همین روز، مردم تهران با نزدیک شدن به کاخ مرمر (محل استقرار شاه) برای نخستین بار، شعار "مرگ بر دیکتاتور" را به طور همگانی و بلند سردادند . عصر عاشورا، امام خمینی با اعلان قبلی به جمعیت انبوه عزاداران حسینی در مدرسه فیضیه پیوستند . در آن روز تاریخی، امام خمینی پس از یادکرد شهدای فیضیه، سخنان مهم و مهیجی علیه شاه و اسرائیل ایراد کردند . در این سخنرانی تاریخ ساز، امام خمینی توجه مردم را به روابط پنهانی شاه با اسرائیل جلب کردند و با لحنی روحانی و قاطع فرمودند:
آقا من به شما نصیحت می کنم; ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم: دست بردار از این کارها . آقا اغفال می کنند تو را . من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند ... اگر دیکته می دهند دستت و می گویند بخوان، در اطرافش فکر کن ... ربط مابین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت می گوید از اسرائیل حرف نزنید ... مگر شاه اسرائیلی است؟ نصیحت مرا بشنو، از روحانیت بشنو، از علمای اسلام بشنو . اسرائیل به درد تو نمی خورد . بدبخت، بیچاره! . 57
نظرات شما عزیزان: