به نام خداوند بخشنده ی مهربان.
الف لام میم.
نکته ها:
* درباره ی حروف مقطّعه،اقوال مختلفی بیان شده است،از جمله:
1.قرآن،معجزه ی الهی از همین حروف الفبا تألیف یافته که در اختیار همه است،اگر می توانید شما نیز از این حروف،کلام معجزه آمیز بیاورید.
2.این حروف،نام همان سوره ای است که در ابتدایش آمده است.
3.این حروف،اشاره به اسم اعظم الهی دارد.[2]
4.این حروف،نوعی سوگند و قسم خداوند است.[3]
5.این حروف،از اسرار بین خداوند و پیامبر است. [4]ومطابق بعضی روایات رموزی است که کسی جز خداوند نمی داند. [5]
امّا شاید بهترین نظر همان وجه اوّل باشد.زیرا در میان یکصد و چهارده سوره قرآن،که 29 سوره آن با حروف مقطّعه شروع می شود،در بیست و چهار مورد بعد از این حروف،سخن از قرآن و معجزه بودن آن است.چنانکه در این سوره به دنبال «الم» ، «ذلِکَ الْکِتابُ» آمده و به عظمت قرآن اشاره شده است.
در آغاز سوره شوری نیز حروف مقطّعه ی «حم عسق» آمده است که بعد از آن می فرماید:
«کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» خداوندِ عزیز و حکیم، این چنین بر تو و پیامبران پیش از تو وحی می کند.یعنی وحی خداوند نیز با استفاده از همین حروف است.حروفی که در دسترس همه افراد بشری است.البتّه خداوند با این حروف، کتابی نازل کرده که معجزه است.آیا انسان نیز می تواند چنین کتابی فراهم کند؟!
آری،خداوند از حروف الفبا،کتاب معجزه نازل می کند،همچنان که از دل خاک صدها نوع میوه و گل و گیاه می آفریند و انسان می سازد.ولی نهایتِ هنر مردم این است که از خاک و گل،خشت و آجر بسازند!
آن کتاب(با عظمت که)در(حقّانیت)آن هیچ تردیدی راه ندارد،راهنمای پرهیزگاران است.
نکته ها:
* «لا رَیْبَ فِیهِ» یعنی در اینکه قرآن از سوی خداست،شکّی نیست.زیرا مطالب آن به گونه ای است که جایی برای این شکّ وتردید باقی نمی گذارد واگر شکّی در کار باشد،بخاطر سوءظن وروحیّه لجاجت افراد است.چنانکه قرآن می فرماید: «فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ»[6]آنان در شکّی که خود ایجاد می کنند،سردرگم هستند.
* هدف قرآن،هدایت مردم است و اگر به مسائلی از قبیل خلقتِ آسمان ها و زمین و گیاهان و حیوانات و...اشاره کرده به خاطر آن است که توجّه مردم به آنها،موجب توجّه به علم و قدرت و حکمت خداوند گردد. [7]
* قرآن وسیله هدایت همه مردم است؛ «هُدیً لِلنّاسِ»[8]همانند خورشید بر همه می تابد،
ولی تنها کسانی از آن بهره می برند که فطرتِ پاک داشته و در برابر حقّ خاضع باشند؛ «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» همچنان که نور خورشید،تنها از شیشه ی تمیز عبور می کند،نه از خشت وگِل.لذا فاسقان [9]،ظالمان [10]،کافران[11]،دل مردگان[12]،مسرفان و تکذیب کنندگان [13]از هدایت قرآن بهره مند نمی شوند.
سؤال:این آیه درباره قرآن ومطالب آن می فرماید: «لا رَیْبَ فِیهِ» هیچ شکّی در آن نیست.در حالی که خود قرآن شکّ وتردید مخالفان را در این باره بیان می دارد:یک جا می فرماید:
«إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ» [14]ما درباره آنچه ما را به آن می خوانی،در شکّ هستیم.و در مورد شکّ در وحی ونبوّت نیز می خوانیم: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی» [15]درباره ی قیامت نیز آمده: «لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَهِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ» [16]بنابراین چگونه می فرماید: «لا رَیْبَ فِیهِ» هیچ شکّی در قرآن ومحتوای آن نیست؟
پاسخ:مراد از جمله «لا رَیْبَ فِیهِ» آن نیست که کسی در آن شکّ نکرده و یا شکّ نمی کند، بلکه منظور آن است که حقّانیت قرآن به قدری محکم است که جای شکّ ندارد و اگر کسی شکّ کند به خاطر کور دلی خود اوست.چنانکه در آیه 66 سوره نمل می فرماید: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ» [17]
پیام ها:
1-قرآن در عظمت،مقامی بس والا دارد. «ذلِکَ» در ادبیات عرب،« ذلِکَ »اسم اشاره به دور است.در اینجا به قرآن که در پیش روی ماست،با «ذلِکَ» اشاره می کند که از عظمتِ دست نایافتنی قرآن حکایت می کند.
2-راهنما باید در روش دعوت و محتوای برنامه خود،قاطع و استوار باشد.
جمله ی «لا رَیْبَ فِیهِ» نشانگر استواری و استحکام قرآن است.
3-توانِ قرآن بر هدایت پرهیزکاران،خود بهترین دلیل بر اتقان و حقّانیت آن است. «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ»
4-تنها افراد پاک وپرهیزکار،از هدایت قرآن بهره مند می شوند. «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» هرکس که ظرف دلش پاکتر باشد،بهره مندی و نورگیری او بیشتر است. [18]
(متّقین)کسانی هستند که به غیب ایمان دارند و نماز را به پای می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم،انفاق می کنند.
نکته ها:
* قرآن،هستی را به دو بخش تقسیم می کند:عالم غیب [19]و عالم شهود.متّقین به کلّ هستی ایمان دارند،ولی دیگران تنها آنچه را قبول می کنند که برایشان محسوس باشد.
حتّی توقّع دارند که خدا را با چشم ببینند و چون نمی بینند،به او ایمان نمی آورند. چنانکه برخی به حضرت موسی گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَهً» [20]ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم،مگر آنکه خداوند را آشکارا مشاهده کنیم.
این افراد درباره ی قیامت نیز می گویند: «ما هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ» [21]جز این دنیا که ما در آن زندگی می کنیم،جهان دیگری نیست،می میریم و زنده می شویم و این روزگار است که ما را از بین می برد.
چنین افرادی هنوز از مدار حیوانات نگذشته اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات می دانند و می خواهند همه چیز را از طریق حواسّ درک کنند.
* متّقین نسبت به جهان غیب ایمان دارند،که برتر از علم و فراتر از آن است.در درونِ ایمان،عشق،علاقه،تعظیم،تقدیس و ارتباط نهفته است،ولی در علم،این مسائل نیست.
پیام ها:
1-ایمان،از عمل جدا نیست.در کنار ایمان به غیب،وظایف و تکالیف عملی مؤمن بازگو شده است.«یؤمنون...یقیمون...ینفقون»
2-اساسی ترین اصل در جهان بینی الهی آن است که هستی،منحصر به محسوسات نیست. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»
3-پس از اصل ایمان،اقامه ی نماز و انفاق از مهم ترین اعمال است. «یُؤْمِنُونَ...یُقِیمُونَ...
یُنْفِقُونَ» (در جامعه ی الهی که حرکت وسیر الی اللّه دارد،اضطراب ها و ناهنجاری های روحی و روانی و کمبودهای معنوی،با نماز تقویت و درمان می یابد و خلأهای اقتصادی و نابسامانی های ناشی از آن،با انفاق پر و مرتفع می گردد.)
4-برگزاری نماز،باید مستمر باشد نه موسمی و مقطعی. «یُقِیمُونَ الصَّلاهَ» (فعل مضارع بر استمرار و دوام دلالت دارد.)
5-در انفاق نیز باید میانه رو باشیم. [22]«مِمّا رَزَقْناهُمْ»
6-از هرچه خداوند عطا کرده(علم،آبرو،ثروت،هنر و...)به دیگران انفاق کنیم.
«مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» [23]امام صادق علیه السلام می فرماید:از آنچه به آنان تعلیم داده ایم در جامعه نشر می دهند.[24]
7-انفاق باید از مال حلال باشد،چون خداوند رزق [25]هر کس را از حلال مقدّر
8-اگر باور کنیم آنچه داریم از خداست،با انفاق کردن مغرور نمی شویم.بهتر می توانیم قسمتی از آن را انفاق کنیم. «مِمّا رَزَقْناهُمْ»
نظرات شما عزیزان: