نزول سوره
«سوره انعام» به اتفاق قرآن پژوهان مکى است.[۱] این سوره در ترتیب مصحف، ششمین سوره است و بین دو سوره مائده و اعراف قرار گرفته و در ترتیب نزول، پنجاه و پنجمین سوره قرآن کریم است که پیش از آن سوره صافات و پس از آن سوره حجر نازل شده است.[۲]
در روایات ترتیب نزول، ردیفهاى ۴۳ تا ۶۹ را براى آن ذکر کردهاند.[۳] برخى معاصران و مستشرقان بر اساس اجتهاد، ردیفِ ۸۱، ۸۹، ۹۰ و ۱۱۳ را براى آن حدس زدهاند[۴] که سه قول اخیر ملازم مدنى بودن سوره است و برخى مفسران بدان معتقدند.[۵]
جمعى به اختلاف، تا ۹ آیه این سوره را (آیات ۲۰،۲۳،۹۱ ـ ۹۳،۱۱۴، ۱۵۱ ـ ۱۵۳)[۶] به اجتهاد یا با تکیه بر روایاتى ضعیف استثنا کرده و آنها را مدنى دانستهاند؛[۷] لیکن هماهنگى موجود بین آیات این سوره[۸] و نیز روایات فراوانى که نزول همه سوره را به یکباره در مکه مىداند، این نظر را سست مىکند،[۹] افزون بر این، وجود آیات مدنى در سورههاى مکى و عکس آن، برخلاف اصل است و تا روایت صحیحى آن را تایید نکند پذیرفتنى نیست.[۱۰]
برخى معاصران با استناد به شواهدى ضعیف بخش عظیمى از این سوره را مدنى دانستهاند.[۱۱] درباره زمان نزول این سوره، برخى با توجه به این که این سوره پس از سوره حجر نازل شده است و مشتمل بر آیه «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ؛ آنچه را بدان مأمورى آشکارا بیان کن» (حجر، ۹۴) است که پس از علنى شدن دعوت پیامبر صلى الله علیه و آله (پس از سه سال از بعثت)[۱۲] نازل شده، نزول سوره انعام را در سال چهارم یا پنجم بعثت به واقع نزدیکتر مىدانند.[۱۳]
احتجاجات این سوره با مشرکان و مباحث عقیدتى و دیگر موضوعات مطرح شده در آن نیز بیشتر با این فضا سازگارى دارد.[۱۴] برخى زمان نزول این سوره را پیش از سال دهم بعثت[۱۵] و برخى دیگر با استناد به برخى روایاتِ ترتیب نزول، فرود آمدن آن را اندکى پیش از هجرت مىدانند[۱۶]؛ ولى با توجه به اختلاف روایات، تعیین زمان خاص براى نزول سوره دشوار است.
تعدا آیات
سوره انعام داراى ۱۶۵ آیه و ۳۰۵۵ کلمه است.[۱۷] قاریان بصره و شام شمار آیاتش را ۱۶۶ دانستهاند، زیرا آنها هر چند آیه ۶۶: «لَستُ عَلَیکم بِوَکیل» را آیهاى مستقل به حساب نیاوردهاند، ولى برخلاف کوفیها بر «کن فَیَکون» در آیه ۷۳ و «اِلى صِراط مُستَقیم» در آیه ۱۶۱ ایستاده و آن را آیهاى مستقل به شمار آوردهاند. قاریان حجاز نیز عبارت «لَستُ عَلَیکم بِوَکیل» در آیه ۶۶ را آیهاى مستقل به شمار نیاوردهاند و مانند بصریان و شامیها دو مورد پیشین را آیه به حساب آوردهاند، افزون بر این، بر جمله «جَعَلَ الظُّلُمتِ والنُّور» در آیه اول سوره، وقف و آن را آیهاى مستقل دانستهاند، از اینرو آیات سوره را ۱۶۷ شمردهاند.[۱۸]
نامهای دیگر سوره
این سوره از زمان پیامبر صلى الله علیه و آله به سوره انعام (جمع «نَعَم» به معناى چارپایان) خوانده مىشده و به احتمال این نامگذارى از زبان آن حضرت بوده است[۱۹] زیرا واژه «انعام» ۶ بار در آیات ۱۳۵ ـ ۱۴۲ تکرار شده است[۲۰] و نیز احکام مربوط به آنها در ضمن ۱۵ آیه این سوره (۱۳۶ ـ ۱۵۰) بیان شده است.[۲۱]
در برخى منابع از آن به سوره «حجت» نیز یاد شده است، زیرا در این سوره به دلایل نبوت پرداخته شده است. واژه حجت نیز در آیات ۸۳ و ۱۸۹ آن سه بار آمده است.[۲۲] سوره انعام پنجمین سوره از سبع طوال (سوره بقره تا سوره توبه یا سوره بقره تا سوره یونس، بدون احتساب سوره انفال و سوره توبه)[۲۳] و دومین سوره از سور حامدات (سوره حمد، سوره انعام، سوره کهف، سوره سبا و سوره فاطر که با «اَلحَمدُلِلّهِ» آغاز شده) است.[۲۴]
فضاى نزول سوره
چنان که پیشتر اشاره شد، به احتمال قوى سوره مبارکه انعام در سال چهارم یا پنجم بعثت، یعنى یک یا دو سال پس از آن که پیامبر صلى الله علیه و آله مأمور به آشکار کردن دعوت خود شد فرود آمد.[۲۵]
مشرکان که با سخنان و تعالیم جدیدى مواجه شده بودند و تأثیر شگرف آن را بر مردم مشاهده مىکردند، تلاش گستردهاى را براى تخریب شخصیت پیامبر صلى الله علیه و آله و رویاروئى با تعالیم حیاتبخش اسلام سامان دادند و با شبههافکنى درباره آموزههاى قرآنى مانع از ایمان آوردن عموم مردم و گسترش دین در جامعه خود شدند.
مشرکان مکه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را به دروغگویى متهم و اعلام کردند که پیامبران باید از فرشتگان باشند؛ نه از نوع انسان. آنان معاد را انکار کرده، آن را به سخره مىگرفتند و شرک و بتپرستى را برتر از یگانهپرستى مىدانستند. آیات خدا را تکذیب مىکردند، اعجاز قرآن را زیر سؤال برده و مىگفتند: قرآن چیزى جز سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله نیست و تقاضاى معجزات دیگرى مىکردند.
در چنین فضایى سوره مبارکه انعام نازل شد و ضمن ارائه پاسخهاى منطقى و مستدل به شبهات مشرکان و ابطال عقاید نادرست آنها، اصول و بنیادهاى دین اسلام را بیان کرد.
محتواى سوره
با توجه به سیاق سوره، بسیارى از مفسران معتقدند که هدف اساسى این سوره، بیان اصول یگانهپرستى و مبارزه با شرک و بتپرستى است.[۲۶] آیات نخست (۱ ـ ۷) سوره به حمد و ستایش پروردگار و اثبات یگانگى خداوند از طریق یادآورى خلقت آسمانها و زمین و چگونگى آفرینش انسان اختصاص دارد و مىافزاید که دلایل روشن و غیرقابل انکارى بر برترى و حاکمیت خداوند بر جهان هستى دلالت مىکند؛ اما کافران که جز بهانهجویى کارى ندارند از این نشانههاى آشکار روى برتافته، پیامبران را استهزا مىکنند و از عذاب الهى که پیشینیان آنها را دربرگرفت غفلت مىکنند، در حالى که آنان از قدرت و ثروتى بیش از مشرکان مکه برخوردار بودند؛ اما به سبب رفتار ناشایستشان به عذاب الهى دچار شدند.
پس از این مقدمه کوتاه، سایر آیات این سوره به بیان انحرافات فکرى و رفتارى مشرکان و پاسخگویى به شبهات آنان مىپردازد و به مناسبت، اصولى از توحید و هدایت را مطرح مىکند. بر این اساس، آیات ۸ ـ ۱۳۵ انحرافات فکرى و شبهات مطرح شده از سوى مشرکان را بررسى مىکند و آیات ۱۳۶ ـ ۱۵۲ رفتارهاى ناشایست و بدعتهایى را که در آیین ابراهیم علیه السلام پدید آورده بودند بیان و احکام الهى را تشریح مىکند و در انتها با جمعبندى این مطالب در آیات ۱۵۳ ـ ۱۶۵ سوره به پایان مىرسد.
۱. انحرافات فکرى مشرکان:
آیات ۸ ـ ۳۶ به بیان نخستین شبهه کافران و پاسخ آن اختصاص دارد. مشرکان مىگفتند: اگر به راستى محمد [صلى الله علیه و آله] پیامبر خداست، چرا خداوند فرشتهاى بر او نازل نمىکند تا پیامبر را تصدیق کرده و ما با مشاهده فرشتگان به رسول خدا [صلی الله علیه و آله] ایمان آوریم. آنان با طرح این شبهه در صدد استهزاى پیامبر، اثبات ناتوانى خداوند و انکار نبوت رسول اکرم بودند.
در آیات مورد بحث، به طور منطقى و مستدل پاسخ آنان ارائه مىشود و سپس اهداف سهگانه آنها را از طرح این شبهه تحلیل کرده و پاسخ مىدهد. آیات ۸ ـ ۹ در بررسى استدلالى این شبهه مىفرمایند: این تقاضا براى کافران هیچ سودى ندارد، زیرا اگر فرشتهاى بر آنان مىفرستادیم و ایمان نمىآوردند، به حیات آنان پایان داده مىشد و نابود مىشدند[۲۷] زیرا سنت الهى بر این است که پس از معجزات پیشنهادى و نپذیرفتن آن از سوى پیشنهاد دهندگان، عذاب نازل مىشود.[۲۸] افزون بر این اگر خداى متعالى تقاضاى کافران را مىپذیرفت و فرشتهاى به عنوان رسول بر آنان نازل مىکرد باز هم حکمت الهى اقتضا مىکرد که همان فرشته را نیز به صورت بشرى مانند خودشان فرود آورد.
پس از پاسخگویى به اشکال آنها به بررسى انگیزه آنها از طرح این شبهه مىپردازد و مىفرماید: اگر قصد استهزاى پیامبر را دارند بدانند که به عذاب استهزاکنندگان پیامبران پیشین دچار مىشوند و سودى به حال آنان ندارد (آیه ۱۰) و اگر مىخواهند ناتوانى خدا را ثابت کنند به آنان بگو: چه کسى مالک و آفریننده آسمانها و زمین است؟ اوست که تدبیر جهان را در دست دارد و روزى همگان را مىرساند و هر خیرى به هر کس مىرسد از جانب اوست و در یک کلمه «هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِباده» (آیه ۱۸).
و اگر قصد انکار پیامبر را دارند به آنها بگو: خداوند گواه میان من و شماست و دلیل آن نیز این است که خداوند این قرآن را بر من وحى کرده است (آیه ۱۹)، افزون بر این اهل کتاب نیز پیامبر را همچون فرزندانشان مىشناسند و به نبوت پیامبر گواهى مىدهند (آیه ۲۰).
پس از آن که با دلایل منطقى و بررسى همه جوانب، ادعاى مشرکان را پاسخ گفت و حجت را بر آنان تمام کرد، به فرجام دردناک کافران اشاره کرده و از پشیمانى (آیه ۲۷) و حسرت آنها بر گذشته خود (آیه ۳۱) خبر مىدهد.
در انتها خداوند، پیامبرش را در برابر مخالفتها و لجاجتهاى مشرکان دلدارى داده و به آن حضرت مىگوید که از سخنان آنها غمگین مباش، زیرا کافران پیامبران پیشین را هم تکذیب کرده؛ اما پیامبران در برابر سخنان آنها صبر پیشه کردند و نصرت و پیروزى الهى فرارسید (آیه ۳۴).
دومین شبهه مشرکان درباره توحید و نبوت در آیات ۳۷ ـ ۹۰ مطرح شده و به تفصیل پاسخ داده شده است. مشرکان مىگفتند: چرا پیامبر با معجزهاى از ناحیه پروردگارش تأیید نمىشود. آنها این سخن را در حالى مىگفتند که بهترین آیات و معجزات الهى یعنى قرآن در دسترس آنان بود، از اینرو معلوم مىشود که غرض آنها از این سخن این است که نه تنها قرآن را معجزهاى قانعکننده نمىدانستند، بلکه مىپنداشتند که خداوند نمىتواند معجزهاى را که بر نفى ربوبیت خدایان و بتها دلالت کند بر کسى نازل کند[۲۹] و با این سخن در صدد نفى ربوبیت الهى و اثبات ربوبیت بتها بودند، ازاینرو خداوند در پاسخ آنان به آیات و نشانههایى چند اشاره مىکند که همگى از توانایى خداوند در تدبیر و اداره جهان هستى حکایت دارد و در مقابل، دلایل ناتوانى بتها و خدایان پندارى را در صحنههاى گوناگون زندگى و مرگ بیان مىکند.
نخستین نشانه ربوبیت الهى و قدرت و حکمت[۳۰] این است که خداوند هر چیزى را که براى زندگى جنبندگان زمین در پرندگان آسمان لازم است به طور غریزى در اختیارشان قرار داده است، چنان که براى انسانها نیز همین کار را کرده است؛[۳۱] اما کافران چشم و گوش خود را در برابر این واقعیت بسته، آن را انکار مىکنند (آیات ۳۸ ـ ۳۹).
دومین نشانه ربوبیت الهى این است که عذاب و رحمت در دنیا و آخرت تنها در دست قدرت اوست و هیچ یک از بتها یا شریکانى که براى خدا قرار دادهاند نمىتواند عذاب الهى را دفع کنند و تنها اوست که مىتواند درخواست عاجزانه اهل عذاب را اجابت کرده و عذاب را از آنها برطرف کند. به همین دلیل در هنگام عذاب تنها او را مىخوانید، چنانکه امتهاى پیشین نیز چنین بودند (آیات ۴۰ ـ ۴۹).
در ادامه آیات، درخواست معجزات رنگارنگ را از پیامبر نادرست مىشمرد و به سومین جلوه ربوبیت الهى که همان هدایت تشریعى است، اشاره کرده از پیامبر مىخواهد که به آنان بگوید: من صاحب خزاین الهى یا فرشته یا عالم به غیب نیستم بلکه مأمور شدهام تا از آنچه به من وحى مىشود پیروى کنم و به وسیله آن راه درست را به شما نشان دهم (آیه ۵۰). من براى شما معجزه و دلیل روشنى آوردهام؛ اما شما آن را نپذیرفتید و معجزه دیگرى مىخواهید که در اختیار من نیست[۳۲] و از اینرو داورى درباره شما بر عهده خدایى است که کلیدهاى غیب در دست اوست و از هر چه در جهان مىگذرد[۳۳] از جمله اعمال انسان در روز و شب آگاه است و بر بندگان خود سیطره دارد (آیه ۵۹).
چهارمین نشانه ربوبیت خداوند این است که او تنها کسى است که مشکلات فردى و اجتماعى انسان را حل مىکند و او را از بحرانها و مصائب زندگى نجات مىدهد (آیه ۶۴)، آنگاه رو به پیامبر کرده و مىفرماید: کسانى را که دین را به بازى و سرگرمى و استهزا گرفتهاند و زندگى دنیا آنها را مغرور ساخته رها کن و به آنها هشدار ده تا گرفتار عواقب شوم اعمال خود نشوند (آیه ۷۰).
ناتوانى بتها و زوالپذیرى سایر معبودهاى خیالى، پنجمین نشانه بر عدم شایستگى آنها براى مشارکت با خداوند سبحان در ربوبیت است که در آیه ۷۱ به آن اشاره مىشود و براى آن که نشان دهد در ناتوانى معبودان خیالى تفاوتى بین پرستش بت، ستاره، ماه و خورشید نیست، به داستان حضرت ابراهیم علیهالسلام و احتجاج او با مشرکان زمان خود از بتپرستان تا ستارهپرستان و ماه و خورشیدپرستان اشاره مىکند که به آنها گفت: من به جاى پرستش این خدایان زوالپذیر، خداى آفریننده آسمان و زمین را مىپرستم و از شریکانى که براى خدا قرار دادهاید هیچ هراسى ندارم.
خداوند ضمن تأیید سخنان وى مىفرماید: اینها حجت و برهانى بود که ما به او دادیم و بدینسان او را همانند سایر انبیاء ـ اسامى ۱۷ نفر از انبیاى عظیمالشأن در این آیات ذکر مىشود ـ مورد لطف و هدایت خاصه خود قرار دادیم (آیات ۷۱ ـ ۹۰).
پس از آن که دومین شبهه مشرکان پاسخ داده شد، آیات ۹۱ ـ ۱۰۸ به بررسى سومین شبهه و اشکال اساسى آنان مىپردازد. مشرکان براى آن که رسالت پیامبر را به طور کلى زیر سؤال برند، ادعا کردند که قرآن و سایر تعالیم پیامبر، غیر وحیانى است و خداوند هیچ کتابى بر انسان فرو نفرستاده: «اِذ قالوا ما اَنزَلَ اللّهُ عَلى بَشَر مِن شَىء» (۶/۹۱) و براى هدایت انسان کارى نکرده است زیرا چنین کارى اصلاً وظیفه خدا نیست.
آنان با بیان این سخن به صراحت و برخلاف شواهد فراوان به خداوند سبحان افترا زده و قرآن و کتب پیامبران پیشین را انکار کردهاند و افزون بر این معتقد شدند که موجود دیگرى غیر از خداوند وظیفه تعلیم و تربیت انسان را بر عهده گرفته است، از اینرو ابتدا خداوند در عبارتى کوتاه به سخنان آنان پاسخ مىدهد و مىفرماید: گویندگان چنین سخنى عظمت و شأن خدا را چنان که شایسته اوست نشناختهاند: «ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدرِهِ» زیرا لازمه ربوبیت خدا این است که انسان را به سوى صراط مستقیم هدایت کند و به همین منظور وحى را بر بندگان برگزیده خود نازل مىکند.
در ادامه، این شبهه را در دو بخش پاسخ مىدهد: ابتدا شواهد و دلایلى را که نشان دهنده نزول کتاب الهى بر افرادى از بشر است ذکر مىگردد و سپس گوشهاى از عظمت مقام الهى را که به اقتضاى آن هدایت انسان را بر عهده گرفته است بیان مىفرماید. در همین رابطه ناتوانى موجودات دیگر از جمله جن را براى تعلیم و هدایت انسان ثابت مىکند.
بر این اساس، آیات ۹۱ ـ ۹۴ به عنوان بخش نخست پاسخ، از پیامبر صلى الله علیه و آله مىخواهد تا از مشرکان بپرسد که چه کسى تورات را بر حضرت موسى علیهالسلام فروفرستاد و آنچه را که شما و پدرانتان نمىدانستید به شما آموخت و همچنین قرآن را نازل کرد؟ و به راستى کسانى که این کتب آسمانى را انکار کرده و بر خدا افتراء زده و مىگویند: خداوند چیزى بر بشر نازل نکرده است، ستمکارترین افراد نیستند؟ آنگاه به عذاب ستمگران اشاره کرده و به آنان هشدار مىدهد که مبادا به اتکاى خدایان پندارى، به حق پشت کرده و مردم را گمراه کنید که همه شما به تنهایى در دادگاه حساب الهى حاضر خواهید شد.
در بخش دوم از پاسخ به این شبهه (آیات ۹۵ ـ ۱۰۸) به دلایلى که نشان انحصار شأن هدایتگرى در خداوند سبحان است اشاره کرده و مىفرماید: خداوند تدبیر همه جهان را در دست دارد و همه لوازم زندگى انسان را فراهم کرده است. آیا ممکن است او از هدایت و تعلیم غفلت کند؟ او خدایى است که دانه گیاهان را مىشکافد، مرده را از زنده و زنده را از مرده خارج مىکند و شب و روز و حرکت ماه و خورشید را بر اساس نظم و حکمت تدبیر مىکند، با ستارگان راه را در تاریکى شب به شما مىنمایاند و نسل انسان را در زمین مستقر کرده است و براى او از آسمان باران فرو مىفرستد تا به وسیله آن روزى او فراهم شود.
براى چنین خدایى چگونه ممکن است شریکى در آفرینش یا هدایت قرار داد؟ چنانکه برخى جن را شریک خدا دانسته یا براى او دختر و پسرى قائل شدند. او خداى آفریننده همه چیز است پس او را عبادت کرده و به نشانههاى روشنى که براى هدایت شما قرار داده است، ایمان بیاورید، آنگاه به پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرماید: با همه دلایل آشکارى که براى اثبات نبوت تو دادیم ممکن است بگویند: آنچه مىگویى از دیگران آموختهاى؛ اما تو از آنان روى برگردان و از آنچه به تو وحى شده است پیروى کن.
چهارمین شبههاى که سران شرک و کفر براى گمراه کردن مردم به آن دست مىیازیدند این بود که مىگفتند: نشانههایى که پیامبر بر نبوت خود ارائه مىدهد، روشن و آشکار نیست و با سوگند مىگفتند: اگر خداوند نشانهاى بفرستد که بر صدق ادعاى رسول خدا و نبوت وى به روشنى دلالت کند ایمان خواهند آورد (آیه ۱۰۹).
پس از بیان این شبهه، پاسخ آنان را در آیات ۱۰۹ ـ ۱۲۳ ذکر مىکند و مىفرماید: اولاً روحیات و سوابق آنان نشان مىدهد که اگر نشانه کاملاً آشکارى را هم ببینند ایمان نخواهند آورد، حتى اگر فرشتگان بر آنان نازل شوند یا مردگان با آنها سخن بگویند باز هم ایمان نمىآورند، ثانیاً چه نشانهاى محکمتر و گویاتر از این قرآن که حتى اهل کتاب نیز آن را تصدیق کرده و آیات آن را از سوى خدا مىدانند. اگر واقعاً در پى آیهاى مىگردند، پس به این کتاب ایمان آورده و به احکامش عمل کنند.
آیات ۱۲۴ ـ ۱۳۵ به پنجمین و آخرین شبهه آنان در توحید و نبوت اشاره کرده و مىفرماید: آنها وقتى این آیات روشن و غیرقابل انکار را مىبینند بهانه دیگرى مىتراشند و مىگویند: ما ایمان نمىآوریم مگر این که ما نیز به مقام رسالت برسیم و آنچه بر پیامبران نازل مىشود بر ما نیز نازل شود: «قالوا لَن نُؤمِنَ حَتّى نُؤتى مِثلَ ما اوتِىَ رُسُلُ اللّهِ». در ادامه ابتدا در پاسخى کوتاه به آنان مىگوید: خداوند خود مىداند چه کسى را به رسالت برانگیزد و امانت رسالت را به او بسپارد.
سپس با اشاره به سنت هدایت و گمراهى، پاسخ آنها را به تفصیل بیان مىدارد و مىفرماید: اگر خداوند بخواهد کسى را هدایت کند قلب او را براى ادراک حق آماده مىسازد و آن کس را که بخواهد گمراه کند سینه او را از ادراک حقایق، تنگ و ناتوان مىکند و کسانى که ایمان نمىآوردند افرادى پلید هستند (آیه ۱۲۰). البته در این گمراهى مقصر اصلى خود آنان هستند که شیاطین (جن) را پیشواى خود قرار داده و از آنها پیروى کردند[۳۴] و در روز قیامت نیز به آن اعتراف خواهند کرد و به فرجام شوم آنها نیز دچار خواهند شد (آیه ۱۲۸)، خلاصه آن که هر کس به سبب اعمال و رفتارش از درجه خاصى برخوردار است: «لِکلّ دَرَجتٌ مِمّا عَمِلوا» (آیه ۱۳۲).
۲. اعتقادات خرافى مشرکان و تغییر احکام دینى:
قرآن پس از آن که در آیات گذشته به تفصیل انحرافات اعتقادى و بهانهجوییهاى آنها را به صورت شبهات فکرى مطرح کرد (آیات ۱۳۶ ـ ۱۵۲)، به بیان رفتارهاى ناپسند و اعمال زشت آنان و تغییراتى که در دین خدا و آیین ابراهیم داده و حلال آن را حرام کردند پرداخته و احکام الهى را در این رابطه بیان مىکند.
به گزارش این آیات، مشرکان براى خدا از روییدنیها و حیواناتى که خداوند آفریده نصیبى معین کرده و مىگفتند: این سهم براى خدا و این سهم براى بتها و اگر سهم بتها از بین مىرفت سهم خدا را به جاى آن قرار مىدادند؛ اما عکس آن را مجاز نمىشمردند[۳۵](۱۳۶)، یا براى بتها فرزندان خود را قربانى مىکردند و احکام ظالمانه و خرافى در دین خدا وضع مىکردند و آنها را به خدا نسبت مىدادند؛ مثلاً مىگفتند: این قربانیها و صدقات مخصوص بتان است[۳۶] و تنها افراد خاصى که ما مشخص مىکنیم مىتوانند از آنها استفاده کنند یا سوار شدن بر چهارپایان را حرام مىکردند، چهارپایان را بدون بردن نام خدا ذبح مىکردند و زنانشان را از خوردن گوشت بچه شترهاى تازه به دنیا آمده منع مىکردند،[۳۷] مگر این که مرده به دنیا آیند.
خداى سبحان ضمن تقبیح رفتار زشت آنان، نسبت دادن این احکام را به خداوند افترا دانسته و راه درست زندگى را تشریح کرده، مىفرماید: خداوند نعمتهاى فراوانى به شما داده است تا از آن استفاده کرده به فقیران دهید و اسراف نکنید و نر و ماده حیواناتى همچون گوسفند، بز، شتر و گاو و بچههایى که در شکم ماده این حیوانات است، حلال کرده است.
از سوى دیگر حیوان مرده، خون ریخته، گوشت خوک و گوشت حیوانى که بدون ذکر نام خدا ذبح شده باشد، حرام است. اینها احکام خداست که مشرکان به پیروى از هوای نفس و بدون هیچ دلیل شرعى آنها را تغییر داده و حلال خدا را حرام کرده بودند. آنگاه در آیات ۱۵۱ ـ ۱۵۲ خلاصهاى از احکام الهى را که مورد تأکید همه پیامبران و مورد پذیرش همه شرایع و بیانگر راه صحیح هدایت است، بیان مىکند و آنها را راه مستقیم الهى مىنامد که تنها راه نجات است.
این احکام که در ۹ فرمان خلاصه شده عبارت است از شرک نورزیدن به خدا، احسان به والدین، نکشتن فرزندان، دورى از کارهاى زشت در آشکار و نهان، نکشتن همدیگر مگر به حکم حق و قصاص، تجاوز نکردن به مال یتیم، پرهیز از گرانفروشى و کمفروشى، عادلانه سخن گفتن و وفاى به عهد الهى.
با بیان این احکام، آیات پایانى سوره (۱۵۳ ـ ۱۶۵) به جمعبندى معارف تبیین شده در سوره پرداخته، مىفرماید: سعادت و خوشبختى انسان در پیروى از تعالیم پیامبران است که خداوند آنها را به صورت کتاب بر رسولان حق نازل کرد و چنانکه خداوند به حضرت موسى کتاب کاملى براى تکمیل نفوس و بیان احکام نازل کرد، قرآن پر برکتى را نیز براى هدایت شما فرو فرستاد: «هذا کتبٌ اَنزَلنهُ مُبارَک فَاتَّبِعوهُ» (آیه ۱۵۵) تا نگویید چرا براى یهود و نصارا کتاب فرود آمده؛ اما براى ما هیچ کتابى نازل نشده و اگر ما هم کتاب داشتیم بیش از آنها به آن عمل کرده و هدایت مىشدیم.
اکنون حجت و دلیلى روشنگر براى شما نازل شده است، پس شما نیز آیات آن را تکذیب نکرده و با بهانهجوییهاى متعدد همچون درخواست نزول فرشتگان گمراهى خود را افزون نکنید که اگر خدا فرشتگان عذاب را بر شما نازل کند، دیگر فرصتى براى توبه و ایمان آوردن نخواهد ماند.
در آیات پایانى سوره انعام (۱۶۱ ـ ۱۶۳) خداوند از پیامبر صلى الله علیه و آله مىخواهد تا اصول اعتقادى و رفتارى خود را در چند جمله کوتاه براى مشرکان بیان کرده و با دعوت مجدد آنان به دین توحیدى، آنها را از مخالفت بر حذر دارد و به آنان بگوید که من از راه مستقیم که همان آیین حضرت ابراهیم علیهالسلام است، پیروى مىکنم و همه اعمالم را براى خدا انجام داده و هیچ شریکى براى او قائل نیستم زیرا او پروردگار همه جهان است. منکران و کافران نیز باید بدانند که هر کس بار عمل خود را بر دوش مىکشد و بازگشت همه به سوى خداست و او درباره آنچه انسانها درباره آن اختلاف دارند، داورى مىکند.
نظرات شما عزیزان: