کد قالب کانون لطیفه های قرآنی

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 65
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 8907
بازدید ماه : 9165
بازدید کل : 35920
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 25 مرداد 1403

لطیفه های قرآنی

لطیفه های قرآنی

 

داستان غاشیه

 

اعرابی ای «غاشیه ای» (روکش زین اسبی) را به سرقت برده داخل مسجد شد تا نماز جماعت بگذارد. امام در نماز این آیه را خواند:﴿هل أتاک حدیثُ الغاشیه﴾؛ آیا داستان غاشیه (روز قیامت که حوادث وحشتناکش همه را می پوشاند) به تو نرسیده است؟

اعرابی گفت:فضولی موقوف! وقتی امام جماعت این آیه را خواند:﴿وجوه یومئذٍ خاشعة﴾؛ چهره هایی در آن روز خاشع و ذلت بارند. اعرابی گفت:بیایید غاشیه تان را بگیرید؛چون نمی خواهم چهرە من ذلیل شود. سپس آن را به گوشه ای پرتاب کرد و از مسجد خارج شد.

 

درخت خربزه،الله اکبر!

 

اعرابی به مسجد رفت و در نماز جماعت شرکت کرد.امام جماعت سورە بقره را خواند اعرابی بر اثر ایستادن زیاد،بسیار خسته شد.بدین جهت نماز را رها کرد و رفت.بعد از چند روز،در مسجدی به نماز جماعت اقتدا کرد.امام قرائت سورە فیل را شروع کرد،اعرابی فورا نمازش را شکست و پا به فرار گذاشت.گفتند: چرا چنین می کنی؟ گفت:آن امام سورە بقره را خواند،ما از پا افتادیم؛وای به حال ما که این امام می خواهد سورە فیل را بخواند!

 درخت گردکان با این بزرگی درخـت خربـزه الله اکبــر!

 

موسی که خر نداشت!

 

در گذشته،کاتبی بسیار خوش نویس بود که هرگاه قرآن می نوشت تصرفاتی در آن می کرد.شخصی مبلغ زیادی به وی داد تا برای او یک نسخه قرآن کتابت کند و با او شرط کرد که هیچ گونه تصرفی در آن ننماید.کاتب نیز قبول کرد.وقتی قرآن را نوشت به آن شخص داد، گفت:در هیچ جای آن تصرفی نکرده ام،مگر در یک جا که هر چه فکر کردم، نتوانستم تغییرش ندهم.آن شخص پرسید:آن یک جا کجاست؟ گفت:

 

 ﴿… خرّ موسی صعقا﴾؛(موسی مدهوش،به زمین افتاد).که من جای آن نوشتم:خر عیسی؛چرا که حضرت عیسی خر داشت،نه حضرت موسی.

 

مرد یک چشم

 

مردی که یک چشمش نابینا بود،به امام جماعتی اقتدا کرد.امام در نماز این آیه را خواند:﴿ألم نجعل لهُ عینین﴾؛آیا برای او دو چشم قرار ندادیم؟ مرد نابینا گفت:به خدا قسم،نه؛تنها یک چشم است.ای امام!دیگر این دفعه دروغ گفتی.

 

و والدی بلا ولد!

 

مردی فرزند خود را به مکتب خانه فرستاد تا قرآن بیاموزد.روزی از فرزندش پرسید:به کدام سوره رسیده ای؟ گفت:﴿لا أُقسِمُ بهذا البلد﴾ و والدی بلا ولد؛ قسم به این شهر که پدرم بی فرزند است.پدر گفت:به جان من،کسی که تو فرزندش باشی، واقعاً بلا ولد و بی فرزند است.

 

ذرهم یا درهم

 

 شخصی در قرآن می نگریست و پیوسته می گفت:چقدر ارزان قیمت است،این از فضل خداوند است که با یک درهم هرچه بخواهم می خورم و بهره مندمی گردم. شخصی دیگر قرآن وی را گرفت،پس از مشاهده آن صفحه،دید مقصود او،این آیه است:

 

 ﴿ذرهم یأکلوا و یتمتّعوا﴾؛بگذار آنها بخورند و بهره گیرند.

 

 و او آیه را به اشتباه،این گونه می خواند:

 

 درهم یأکلوا ویتمتّعوا؛درهمی بدهید،هرچه می خواهید بخورید و بهره بگیرید.

 

گر،به پیشش بگذرد لفظ «خبر» «خبز» پندار رود هوشش زسر

 

 شیخ بهایی

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: خنده های حلال