بررسي شخصيت جابر بن عبدالله الانصاري
جابر بن عبدالله ، از شخصيتهاي بسيار برجسته و محترم دنياي اسلام است که از موضع گيريهاي بسيار خوب فکري و سياسي برخوردار بوده است . کشي ، چنين روايت کرده است : او از پيشتازان گرد آمده اطراف وجود اميرمؤمنان عليه السلام [1] و جزء گروه هفتاد نفر [2] و آخرين کس باقي مانده از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و از پيروان اهل بيت عليهم السلام بود . او در حالي که عمامه ي سياهي بر سر داشت ، در مسجد مي نشست و صدا مي زد : اي باقر العلم ! [3] و در
حالي که تکيه بر عصايش زده بود ، در کوچه هاي مدينه مي گشت و مي گفت : علي خير البشر ؛ علي برترين بشر است . [4] و چون پيرمرد شده بود ، حجاج کاري به او نداشت . [5] . محدث نوري مي گويد : او از پيشتازان گرد آمده ي اطراف وجود اميرمؤمنان علي عليه السلام و حامل سلام پيامبر صلي الله عليه و آله براي امام باقر عليه السلام و نخستين زائر قبر أباعبدالله الحسين عليه السلام و روايتگر خبر لوح (دربردارنده ي نص خداوند بر امامت امامان) بود و او تنها صحابي پيامبر صلي الله عليه و آله بود که آن لوح را نزد فاطمه ي زهرا عليهاالسلام ديده بود . او داراي مناقبي ديگر و فضايلي بي شمار بود . » [6] . محدث قمي مي گويد : او صحابي و يار جليل القدر پيامبر بود و پيوستگي او به اهل بيت عليهم السلام و جلالت او ، مشهورتر از آن است که ذکر شود . وي به سال 78 از دنيا رفت و رواياتي که دلالت بر فضل او نمايد ، بسيار است . . . از أسدالغابة منقول است که او هجده جنگ را در رکاب پيامبر صلي الله عليه و آله ، وجنگ صفين را در رکاب امير مؤمنان علي عليه السلام حاضر شد و در آخر عمر کور گرديد . . . . [7] . آيت الله خويي مي نويسد : او جنگ بدر [8] و هجده غزوه را همراه پيامبر صلي الله عليه و آله حاضر شد و از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و از بهترين ياران اميرمؤمنان و از جمله شرطة الخميس بود . وي
از ياران امام حسن و امام حسين و امام سجاد و امام باقر عليهم السلام و جليل القدر بود . . . کليني با سند صحيح خود از امام باقر عليه السلام اين سخن را درباره ي وي روايت کرده است : هيچ گاه جابر دروغ نگفته است . [9] . در اين جا برخي فضايل و برجستگيهاي زندگي جابر بن عبدالله انصاري را برمي شماريم [10] : - او و پدرش هر دو از ياران رسول خدا بودند . [11] وي از اهل بيت رضوان ، و از شاهدان شب دوم عقبه ، و از حاضران در جنگ خندق و بيعت شجره بوده است . [12] . در جريان عقبه ، او که کودکي بيش نبود ، همراه پدر در جمله ي هفتاد تني بود که در آن جا با رسول خدا صلي الله عليه و آله بيعت نمودند . [13] . - او کهنسالي است که از ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرمؤمنان و امام حسن و امام حسين و امام زين العابدين و امام باقر عليهم السلام شمرده مي شود [14] و به هنگام مرگ حدود 90 سال داشت . [15] . - او از راوياني است که عده ي زيادي از وي نقل حديث نموده اند . برخي احاديث وي را تا 1540 روايت شمرده اند [16] و از اين رو ، از وي به عنوان کسي ياد مي کنند که از جمله مکثرين در حديث و حافظان سنن بوده است . [17] . - ابن عقده وي را منقطع به اهل بيت عليهم السلام معرفي نموده [18] و برقي او را از اصفيا مي داند . [19] . - برجستگي علمي وي
به حدي است که ذهبي او را فقيه و مفتي مدينه در زمان خود معرفي نموده [20] و مرحوم سيد امين ، وي را از اجلاي مفسران مي داند . [21] .
پي نوشتها
[1] اختيار معرفة الرجال ، ج 1 ، ص 38 ، ح 78 .
[2] همان ، ج 1 ، ص 41 ، ح 87 .
[3] همان ، ج 1 ، ص 41 ، ح 88 .
[4] همان ، ج 1 ، ص 44 ، ح 93 .
[5] همان ، ج 2 ، ص 124 ، ح 195 .
[6] مستدرک الوسائل ، ج 3 ، ص 580 (الفائدة الخامسة من الخاتمة) ، ترجمه ي جابر ؛ سفينة البحار ، ج 1 ، ص 141 .
[7] سفينة البحار ، ج 1 ، ص 141 - 140 .
[8] عبدالله بن عماره بن قدح روايت کرده است که جابر تمامي مشاهد را جز جنگ بدر حاضر گرديده است (ر . ک : تهذيب الکمال ، ج 4 ، ص 448) ، ولي اين مسئله مورد اختلاف است ، ابن اثير تصريح مي کند که برخي مي گويند که وي در بدر نيز حاضر بوده است (ر . ک : اسد الغابة ، ج 1 ، ص 257) ، و برخي روايات درکتابهاي فريقين بر اين مطلب دلالت دارد ، از جمله شيخ طوسي به نقل از حضرت امام باقر عليه السلام درباره جابر نقل مي کند که : «او بدري ، احدي ، شجري . . . بوده است» (ر . ک : سفينة البحار ، ج 1 ، ص 534) و بخاري نيز از جابر روايت کرده است که
در روز بدر براي اصحاب آب مي رسانده است (ر . ک : تاريخ البخاري ، ج 2 ، ص 207 ، ح 2208) ، و کلبي نيز تصريح به حضور وي در جنگ بدر دارد (ر . ک : اعيان الشيعة ، ج 4 ، ص 46) .
[9] معجم رجال الحديث ، ج 4 ، ص 330 ، ش 2026 ؛ المفيد من معجم رجال الحديث ، ص 100 .
[10] تفصيل آن را در کتاب ما بعد شهادة الحسين عليه السلام اثر نگارنده مطالعه فرماييد .
[11] تهذيب الکمال ، ج 4 ، ص 443 .
[12] سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 336 .
[13] کتاب الثقات ، ج 3 ، ص 51 ؛ المعجم الکبير ، ج 2 ، ص 180 ، ح 1730 و 1731 ؛ مختصر تاريخ دمشق ، ج 5 ، ص 375 .
[14] اعيان الشيعة ، ج 4 ، ص 46 .
[15] سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 337 .
[16] سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 339 .
[17] اسد الغابة ، ج 1 ، ص 257 .
[18] تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 199 .
[19] اعيان الشيعة ، ج 4 ، ص 46 .
[20] سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 336 .
[21] اعيان الشيعة ، ج 4 ، ص 336
نظرات شما عزیزان: