کد قالب کانون آیا قرآن انسان را موجودی اجتماعی می داند؟

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1430
بازدید دیروز : 1574
بازدید هفته : 4230
بازدید ماه : 18513
بازدید کل : 45268
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : شنبه 11 شهريور 1403

تحلیل و بررسی آیات اجتماعی و سیاسی قرآن با رویکرد وحدت اسلامی و تمدن نوین اسلامی-img

آیا قرآن انسان را موجودی اجتماعی می داند؟

پاسخ اجمالی:

تكامل مادی و معنوی انسان در گرو حیات اجتماعی است و این حیات جمعی نیاز به عوامل روانی و جسمانی دارد که از سوی خدا در اختیار او قرار داده شده و یکی از بهترین نشانه های عظمت پروردگار است. قرآن برخی از این نشانه های الهی را اینگونه می شمارد: همسرانی از جنس خودشان برای محبت متقابل و آرامش جسمی و روحی، تنوع ذائقه ها و افکار برای انسجام کامل جامعه انسانی، پدید آوردن احساس رحمت در انسان برای ارائه خدمات بلاعوض به گروه های ضعیف جامعه و نعمات دیگری که در آیات دیگر قرآن به آنها اشاره شده است.


پاسخ تفصیلی:

بدون شك انسان يك موجود اجتماعى است؛ و همه چيز خود را در زندگى گروهى مى‌ يابد. تكامل انسان در جنبه ‌هاى معنوى و مادى، علوم و دانش‌ ها، تمدّن‌ ها و صنايع، آداب و رسوم، همه در پرتو زندگى دسته جمعى حاصل مى‌ شود؛ به طورى كه مى‌ توان گفت اگر انسان اين طرز زندگى را از دست دهد، همه چيز خود را از دست خواهد داد، و تا سر حد يك حيوان سقوط مى‌ كند. توجه انسان به اين نوع زندگى علاوه بر انگيزه فطرى، به خاطر كثرت و تنوّع نيازهاى او، و همّت والايش براى رسيدن به مراحل بالاتر و كامل‌ تر است، و تأمين اين نيازهاى جسمى و روحى بدون زندگى اجتماعى ممكن نيست، مگر از يك فرد چه كارى ساخته است؟ ولى نبايد فراموش كرد كه انسان براى زندگى دسته جمعى نياز به عوامل روانى و جسمانى بسيار دارد، كه آفريدگار در اختيار او نهاده؛ و اين بخش از زندگى انسان اگر درست تحليل شود از عجيب‌ ترين آيات خدا است.
در سوره روم به هنگام بر شمردن آيات و نشانه‌ هاى الهى در هفت آيه(1) نزديك به هم كه هر كدام با تعبير «وِ من آياته» شروع مى‌ شود بخشى از نشانه‌ هاى عظمت خدا را در عالم هستى با لحن جذّاب و آهنگى لطيف و دلپذير بيان كرده است.
در آيه 21 سوره روم، به نخستين سنگر زير بناى جامعه بشرى، يعنى واحد خانواده و علقه و رابطه روحى حاكم بر آن اشاره كرده و مى‌ فرمايد: (و از نشانه هاى او این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید)؛ «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا». جالب اينكه در اينجا هدف زندگى زناشوئى را مسأله بقاى نسل نمى‌ شمرد؛ بلكه به دست آوردن آرامش، ذكر مى‌ كند. آرامشى كه از زندگى زناشوئى به دست مى‌ آيد، به خاطر آن است كه اين دو جنس مكمّل با يكديگر، و مايه شكوفائى و نجات و پرورش يكديگر مى‌ باشند، به گونه ‌اى كه هريك از آن دو، بدون ديگرى ناقص است، و از اين طريق تكامل خويش را باز مى‌ يابد.
اين آرامش و سكونت، منحصر به جنبه جسمانى نيست؛ بلكه جنبه روحانى آن، مهم‌ تر و قوى‌ تر است. ناآرامى‌ هاى روانى و عدم تعادل روحى، و بيمارى ‌هاى گوناگونى كه بر اثر ترك ازدواج و زندگى توأم با تجرّد، براى انسان حاصل مى‌ شود؛ شاهد گوياى اين معنى است. سپس مى فرماید: (و در میانتان محبت و رحمت قرار داد)؛ «وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً». همان مودّت و رحمتى كه در حقيقت حلقه اتصال و ارتباط در ميان افراد، محسوب مى‌ شود؛ و افراد پراكنده و دور افتاده را به هم پيوند مى‌ دهد، و از آن اجتماعى قدرتمند مى‌ سازد، همانگونه كه ملاطها، قطعات سنگى و آجر را به هم پيوسته و از آن ساختمانى عظيم و پرشكوه برپا مى‌ كند.
جالب اينكه در پايان آيه، دگر بار روى اين نكته توحيدى تكيه كرده و مى‌ فرمايد: (به یقین در این نشانه هایى است براى گروهى که تفکّر مى کنند)؛ «إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ». اگر در تشكيل زندگى زناشوئى كه اوّلين واحد اجتماعى است و همچنين جاذبه نيرومند و عجيبى كه ميان اين دو جنس مختلف آفريده شده، و سپس در تشكيل واحدهاى بزرگتر اجتماعى خانواده، فاميل، طايفه و عشيره، و سپس شهرها و كشورها و سرانجام، كل جامعه انسانى بينديشيم، در هر قدم با آيتى از آيات بزرگ خدا روبه رو مى‌ شويم.
چه كسى پيوند محبت و مودّت را در ميان زن و مرد، پدر و مادر و فرزند، اقوام و بستگان، و بطور كلّى در همه انسان‌ ها آفريد؟ چه كسى تعادل ميان جنس زن و مرد در جامعه انسانى برقرار كرد؟ به طورى كه با همه حوادث پيچيده ‌اى كه در جوامع از نظر مرگ و مير و تولّد نوزادان رخ مى‌ دهد، اما اين تعادل همچنان حفظ مى‌ شود! چه كسى ذوق‌ هاى مختلف در سرها، و علاقه ‌هاى متفاوت در دل‌ ها آفريد؟ و هر گروهى را به سوى كار و برنامه‌ اى كشانيد، تا از مجموع آنها جامعه انسانى به صورت يك مجموعه كامل از هر جهت درآيد.
شايد به همين دليل است كه در آيه بعد اشاره به اختلاف زبان‌ ها و تنوّع رنگ ‌ها كرده و آن را نيز از آيات الهى شمرده و مى فرماید: «وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ»(2)؛ (و از نشانه هاى او آفرینش آسمانها و زمین، و تفاوت زبانها و رنگهاى شماست; در این نشانه هایى است براى اهل دانش). زيرا يكى از تفسيرهاى اختلاف السنه و الوان، همان اختلاف و تنوّعى است كه در منطقه ‌ها و ذوق‌ ها و جاذبه ‌هاى فكرى اشخاص وجود دارد؛ و سبب مى‌ شود جامعه انسانى از انسجام كاملى برخوردار شود، به طورى كه در هيچ زمينه از نيازهاى معنوى و مادى بشرى کاستی ای رخ ندهد.
«مَوَدَّتْ» از مادّه «وُدّ» (بر وزن حُبّ) به معنى محبت است و به آرزوى تحقق چيزى نيز اطلاق مى‌ شود. (و هر دو معنى نزدیک به يكديگر است) واژه «وَدّ» (بر وزن حَدّ) نام يكى از بت ‌هاى عصر جاهليت است، كه به خاطر علاقه شديدى كه به آن داشتند، يا اينكه تصوّر مى‌ كردند ميان آن بت و خداوند مودّتى وجود دارد اين واژه را استعمال مى‌ كردند، اين واژه به ميخ نيز اطلاق مى‌ شود، حتى بعضى گفته‌ اند واژه «وَتَدْ» كه در لغت عرب معنى ميخ را مى‌ دهد از همين ريشه «وُدّ» گرفته شده است؛ چرا كه ميخ‌ ها سخت به ديوار يا اشياء ديگر مى‌ چسبند، و از اين نظر شباهتى با مفهوم محبت دارند!(3)
«رَحْمَتْ» به معنى حالت نرمشى است كه در قلب انسان پيدا مى‌ شود و او را براى نيكى كردن نسبت به كسى كه مورد ترحّم است متمايل مى‌ كند؛ و مسلّما هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى‌ رود به معنى انعام و بخشش و احسان است. در اينكه در ميان اين دو (مودّت و رحمت) در آيه مورد بحث چه تفاوتى است؟ مفسّران احتمالات متعدّدى داده‌ اند، و مى‌توان گفت جامع ميان همه آنها اين است كه «مودّت» در جائى گفته مى‌ شود كه جنبه متقابل دارد؛ مانند: محبّتى كه در ميان زن و مرد يا دو برادر وجود دارد كه هريك را وادار به خدمت نسبت به ديگرى مى‌ كند، ولى «رحمت» يك جانبه و ايثارگرانه است؛ مانند رابطه محبتى كه ميان پدر و مادر و فرزندان خردسال، و يا يكى از دو همسر نسبت به ديگرى به هنگامى كه از كار افتاده و ناتوان شده است. در اينجا نكته مهمّى نهفته شده، و آن اين است كه در زندگى زناشويى و همچنين در زندگى اجتماعى به طور كلّى بايد دو گونه رابطه معنوى برقرار باشد. نخست رابطه‌ اى كه به شكل خدمات متقابل جلوه‌ گر مى‌ شود، و هر فرد يا هر قشرى نسبت به افراد و قشرهاى ديگر خدمت متقابل دارد.
ديگر خدمات بلاعوض است. چرا كه هميشه در جوامع انسانى يا در خانواده‌ ها كه جامعه كوچك است؛ افرادى خردسال يا ضعيف و از كار افتاده وجود دارند كه اگر بخواهند در انتظار خدمات متقابل بنشينند بايد هميشه محروم بمانند. اينجا است كه برنامه «مودت» جاى خود را به «رحمت» مى‌ دهد، و خدمات ايثارگرانه به جاى خدمات متقابل مى‌ نشيند و چه لطيف است اين تعبير قرآنى و محتواى آن كه هرگز جوامع انسانى بدون به كار بستن آن روى آرامش و آسايش را نخواهند ديد.
آیه 189 سوره اعراف همان حقيقتى را بازگو مى‌ كند كه در آيه قبل آمده با اين تفاوت كه مى‌ گويد: (اوست کسى که [همه] شما را از یک فرد آفرید; و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید)؛ «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا». منظور از «نَفْسِ واحِدَة» به عقيده بسيارى از از مفسّران حضرت آدم (علیه السلام) است(4) و تعبيراتى در ذيل آيه آمده كه از آن بوى شرك استشمام مى‌ شود و مسلّما نه به معنى شرك در اعتقاد است و نه در عبادت؛ بلكه ممكن است منظور از آن تمايل آدم به فرزندانش بوده باشد، تمايلى كه گاه در لحظه زودگذر انسان را به خود جلب و جذب كرده و از غير آنها غافل مى‌ سازد. اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از «نَفْسِ واحِدَة» واحد نوعى باشد؛ يعنى همه شما را از نوع واحدى آفريده.
منظور از جمله «جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» اين نيست كه همسر آدم (حوا) از جزئى از بدن او آفريده شد؛ چنانكه در روايت مجعولى نقل شده كه حوا از دنده چپ آدم آفريده شد، و به همين دليل تعداد دنده‌هاى چپ در مردان يكى كمتر از طرف راست است، زيرا مسلّم است كه تعداد دنده‌ ها در دو طرف انسان هيچ تفاوتى با هم ندارد، و امتحان آن آسان است، بلكه منظور اين است. همسر آدم را از جنس او آفريد، تا جاذبه جنسيّت در ميان آنها برقرار باشد، نه از يك جنس بيگانه و نا آشنا، همانگونه كه درباره پيغمبر اكرم (صلوات الله علیه) در قرآن مى‌ خوانيم: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ»؛ (او کسى است که در میان جمعیّت درس نخوانده پیامبرى از خودشان برانگیخت).
در آيه 2 سوره انسان اشاره به آفرينش انسان از نطفه ی مختلط کرده و مى‌ فرمايد: (ما انسان را از نطفه به هم آمیخته اى آفریدیم، و او را مى آزماییم؛ [بدین جهت] او را شنوا و بینا قرار دادیم)؛ «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا».
در اين آيه به سه ويژگى انسان اشاره شده: نخست اختلاط نطفه او است. اين اختلاط كه از واژه «امْشاج» جمع «مَشيج» يا «مشَجَ» (بر وزن مَدَد) به معنى شىء مخلوط استفاده مى‌ شود، معنى وسيع و گسترده‌ اى دارد كه هم اختلاط نطفه را از «اسپرم» و «اوول» شامل مى‌ شود، و هم مواد گوناگون معدنى و آلى فلز و شبه فلز كه دست به دست هم داده ‌اند و نطفه را ساخته ‌اند، و هم ممكن است اشاره به قواى مختلف و استعدادهاى گوناگون و ذوق‌هاى متفاوتى باشد كه در نطفه انسان‌ ها وجود دارد و او را براى زندگى اجتماعى در تمام زمينه‌ ها آماده مى‌ سازد. دوّم جمله «نَبْتَلِيهِ» مى‌ باشد كه اشاره به انتقال انسان از حالتى به حال ديگر، و دگرگونى‌ هاى مستمر و انواع آزمايش‌ ها و امتحانات است كه او را در مسير تكامل پيش مى‌ برد، و دليل بر تكليف و مسئوليت انسان مى‌ باشد؛ زيرا امتحان بدون آزادى اراده، و قابليت تكاليف امكان‌ پذير نيست. سوم دارا بودن ابزار مهم شناخت است كه از مهمترین شان گوش و چشم مى‌ باشد. گوش براى استفاده از علوم نقلى و افكار ديگران، و چشم براى مشاهده و تماس مستقيم، با حقايق جهان است. چنين انسانى با چنين ويژگى‌ ها شايسته مقام «خليفة اللّهى» است؛ و توانائى بر زندگى دسته جمعى دارد.
در آيه 13 سوره حجرات روى سخن را به همه انسان ‌ها كرده و مى‌ فرمايد: (اى مردم! ما همه شما را از یک مرد و زن آفريديم.)؛ «إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ». بنابراين هيچگونه امتيازى در ميان نژادها و قبائل و اقوام بشر نيست؛ چرا كه همه به يك ريشه باز مى‌ گردند. پدر آنها آدم و مادرشان حوا است. سپس به فلسفه تقسيم انسان ‌ها به قبائل و طوائف و تيره‌ ها اشاره كرده و مى فرمايد: (ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قراردادیم تا یکدیگر را بشناسید)؛ «وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا».
زيرا يكى از ابتدائى‌ ترين شرائط زندگى اجتماعى شناخت افراد از يكديگر است؛ كه اگر آن نباشد در يك روز نظام جامعه انسانى به هم مى ‌ريزد. نه گنهكار از بيگناه شناخته مى‌ شود، و نه طلبكار از مديون، و نه فرمانده از فرمانبر، و نه پيشوايان از پيروان و... آرى خداوندى كه انسان را براى چنين زندگى آفريد؛ او را به نژادها و قبائل و طوائف با ويژگى ‌هاى كاملا متفاوت و در هر قبيله افرادى با خصوصيت‌ هاى شخصى قرار داد كه مسأله شناخت كاملا حل شود. در پايان آيه، به عنوان يك نتيجه ‌گيرى اخلاقى از اين مسأله اجتماعى، مى‌ فرمايد: انتساب به قبائل و طوائف گوناگون دليل بر هيچ فضيلتى نيست؛ بلكه (گرامى‌ترين شما، نزد خداوند با تقواترين شما است)؛ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ».
تقوا تنها يك مسأله اخلاقى محسوب نمى‌ شود؛ بلكه يكى مسأله مهم اجتماعى است كه سامان يافتن زندگى اجتماعى بشر تنها در پرتو آن ميسّر است. تقواى اقتصادى، تقواى سياسى، تقواى زبانى، و بالاخره تقواى فكرى يا به عبارت ديگر تقوا در تمام زمينه‌ ها.
در آیات 62 و 63 سوره انفال، يكى از دلائل مهم پيروزى پيغمبر اسلام(صلوات الله علیه) را تأليف قلوب (پيوند دل‌ ها) شمرده و مى‌ فرمايد: (او همان کسى است که تو را، با یارى خود و مؤمنان، تأیید کرد * و دلهاى آنها را با هم، پیوند داد)؛ «هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ * وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ». اين تعبير به خوبى نشان مى‌ دهد كه براى پيروزى بر مشكلات اجتماعى تأليف دل‌ ها لازم است؛ و خداوند اين آمادگى را در بشر آفريده است كه اگر اين استعداد و آمادگى نبود، تأليفى در ميان دل‌ ها حاصل نمى‌ شد؛ و اگر حاصل نمى‌ شد، زندگى اجتماعى بشر مختل مى‌ گشت.
سپس به نكته لطيفى اشاره مى‌ كند كه اين تأليف قلوب از طرق مادّى امكان ‌پذير نيست؛ بلكه تنها از طريق ايمان و معنويت و ارزش‌ هاى والاى انسانى، امكان‌ پذير است. لذا مى‌ فرمايد: (اگر تمام آنچه را روى زمین است صرف مى کردى که میان دلهاى آنان پیوند دهى، نمى توانستى؛ ولى خداوند در میان آنها پیوند ایجاد کرد)؛ «لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَّا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ». (زیرا او توانا و حکیم است)؛ «إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ». درست است كه اين آيه، در مورد ياران پيامبر (صلوات الله علیه) نازل شده؛ ولى روشن است كه مفهوم آن عام است و همه اهل ايمان را شامل مى‌ شود؛ همانگونه كه در تفسير«الميزان» نيز به اين معنى اشاره شده است.(5)
اصولا مسائل مادّى به خاطر محدوديتى كه دارند؛ هميشه منشأ تنازع و كشمكش هستند، و اگر فرضا روزى عالم متحد شوند، وحدتى ناپايدار خواهد بود. وحدت پايدار تنها در سايه ايمان و تقوى و ارزش‌هاى معنوى حاصل مى‌ شود. نظير همين معنى با تعبيرات ديگرى در آيه 29 سوره فتح آمده است كه درباره ياران پيامبر(صلوات الله علیه) در سوره فتح مى‌ فرماید: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»؛ (در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند).
آنچه در اينجا مورد توجّه ما است تعبير به «هُوَ الَّذِى» در آغاز آيه است، كه خدا را با مسأله يارى پيامبر(صلوات الله علیه) و تأليف قلوب مؤمنان معرّفى مى‌ كند و اينها را از نشانه ‌هاى وجود حق مى‌ شمرد. الفتى كه مافوق همه الفت‌ ها است؛ و حتّى برتر از پيوندهاى نسبى و سببى و خويشاوندى است، و لذا پيوندهاى قبيلگى كه در عصر جاهليت، به خاطر تعصّب‌ هاى شديد، قوى ‌ترين پيوند موجود در جامعه عرب بود، تحت الشّعاع پيوند ايمان و تقوى قرار گرفت، و به گونه‌اى باور نكردنى، بر همه پيوندها و الفت ‌هاى ديگر تسلّط يافت، و آثار اين الفت روحانى و معنوى در تمام زندگى فردى و اجتماعى آنها نمايان گشت، و به سرعت، جهان در برابر عظمت آنان سر فرود آورد.(6)


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: عجایب خلقت
برچسب‌ها: عجایب خلقت