تـفاوت مـیان شـناخت یـک مـوضوع و ایـمان به آن
انسان مـوجـودی است دارای ذهن، هرگاه ذهـن او با عالـم عـین رابطه بـرقـرار می کند به علم و آگاهی می رسـد آگاهی های انسان سـلسله دریـافت هایی هستند که (از راه چشم و گوش و بینی و دهـان و پوست بدن) با مشاهدات خارجی و مشاهدات درونی (مانند درد، عشق، شادی،غم و..) به انسان منتقل می شود. گاهی این دریافت ها از طریق اندیشیدن و تـفکر به دست می آید. (حسینی بهشتی1360: ص 156) عـلم و ادراک خـط عــقل اسـت و به تنهایی اثرش بسیار کم و نورانیت کمتری از آن حاصل می شود لذا دانش و آگاهی باید تبدیل به باور و یقین گردد.(خمینی 1380: ص 88)
ایمان
ایمان در لغـت به معنی وثـوق و تصدیق و اطمینان و انقیـاد و خـضوع (حـسین بن محمد 1385:ج1،ص90) و در فــارسی به معـنی گرویـدن است. پر واضح اسـت که گرویـدن غیـر از عـلم و ادراک می باشد. اما در"اصطلاح ایمـان همان باور واعـتقاد قلبی هـمراه حب و دوستی و اعـتماد و اطـمینان اســت که شـوق به سـوی عـمل را در انـسان ایجاد می کند."(اعتصامی 1384: ص 30) صرف داشتن علم به چیزی که مخالـف خواست ماست باعث نمی شود که در ما اراده مستند به آن علم پیدا شود بلکه آن عـلمی مـلازم با اراده موافق است کـه تـوام با التزام قلب نسبت به آن باشد وگرنه بسیار می شود که انسان یقین وعلم قطعی دارد به این که مثلاً شراب و قمار یا زنا و گناهان دیگر ضرر دارد و درعین حال مرتکب می شود."(طـباطبایی1383 : ج18، ص193)
در افـعال اختیـاری تا انـسان کاری را نـشناسـد و به هـدف و نتیـجه آن پی نبـرد بـدان اقـدام نخواهـد کـرد، انـسان ابتـدا دربـاره هدفی می اندیشد و پی می برد که این هدف یکی از نیازهای او را برطرف و یا کمالی را در او محقق سـاختـه و یـا لذت و نـفعی بـه او رسانده و یا خطـر و دردی را از او دفـع می سازد، پس از آن که فکـر، اندیشید و قبـول هـدف نمود نوبت قلب می شـود، تا زمـانی کـه حکم عـقلی که پس از اندیشیدن پذیرفته شـده در حـد تصدیق ذهنی باقی بـماند مـنشأ اثـر نمی شود و زمانی این اتـفاق می افتـد که قـلب به آن معتقـد و دل بستـه شود و شوق و اشتیـاق رسیـدن به هـدف در کـانـون قــلب آدمی ایجـاد گـردد. این عـلاقه و اشتیـاق که در درون انـسان شکل می گیـرد او را به سـمت اراده و تـصمیم گیـری و در نـهایت بـه اقدام و عمل می کشاند. (اعتصامی 1384: ص 30)
همین که انسان با دستگاه فکری خود اندیشید و تصدیق کرد کـه کمال حقـیقی او چـیزی است که خداوند فرموده و راه به وصول به آن هم همان اسـت که حق تعالی تـرسیـم نـموده در قلب او علقه و پیوند و حبی پیدا شده، اراده شکل می گیـرد وعمل درخارج محقق می شود، این حالت قلبی همان ایمان است که انسان در پنـاه این ایمان استوار دینی در خویشتن پشتوانه نیرومندی احساس مـی کند.( همان: ص 29)
ضرورت تعمیق بخشی باورهای دینی در قرآن کریم و روایات
قرآن کریم در آیات متعددی تلقی، باور و نگرش سطحی دین داران را از ایـمان دگـرگـون می سازد و خطاب به آن ها می فرماید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسـُولِهِ وَ الْکتـابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ...»(نساء: 136)"ای کسانی که (در ظاهر و آشکار و به زبان) ایمان آورده اید ایمان (واقعی درباطن و پنهان و به دل هم) به خدا و پیامبرش و کتابی که بر رسولش نـازل کـرد و کتاب هایی که قـبل از او نازل کـرده بیاورید."یعنی با زبان ها و ظاهرتان ایمان آورده اید و با قلبتان ایمان نیاورده اید. این آیه مؤمنین راخطاب قـرار می دهد تـا به حقیقـت و معنـا بر ایـمانـشان در آیـنده ثـابت بـماننـد و در آن مقـاومت کننـد زیـرا تصـدیق کـردن کافی نیسـت بـلکه بایـد انـسان در هـر لحـظه به آن استمرار دهـد. ( طبرسی 1360: ج6،ص94)
در آیه ی دیگـری می فـرمـایـد: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَاکن قـُولُواْ أَسـْلَمْنَا وَ لَمـَّا یدْخُلِ الْایمَانُ فی قُلُوبِکم…"(حـجرات:14)"عـرب های بـادیه نشین گفتند: ایمان آوردیم بگو شما ایمان نیاوردید ولی بگویـید اسلام آوردیـم، امـا هنـوز ایمـان وارد قـلب شمـا نـشده اسـت…"خـداونـد در ایـن آیــه بـه پیــامبـر(صلی الله علیه وآله) می فرماید: «به تـو می گویند ایمان آوردیم و ادعــای ایـمان می کنند بگو، نه، هنوز ایمان نیاورده اند و آنان را در ادعایشان تکذیب کن بلکه آن ها بگویند:"اسلام آوردیم"و ایمان وارد قلب آنـان نـشده اسـت، ایـن آیـه بیان می دارد که اسلام آوردن، کاری زبـانی و ایمان، کـار دل اسـت زیـرا اسلام بـه معنـای تسلیم شدن و گردن نهادن است، تسلیم شدن زبان این است که شهادتین را اقـرارکند و تـسلیم شـدن سایر اعضا به این است که هرچه خداوند دستورمی دهد انجام دهـد حـال چه این که واقعاً و قلباً اعتقاد به حقانیت آن چه بر زبان وعملش می گوید، داشته باشد یـا نـداشته بـاشد.(طباطبایی1383: ج18، ص492)
بازدر آیه ی دیگری می فرماید:«...قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ....» (مـائده: 14)"و بـا زبـان می گویند ایمان آوردیم وقلب آنها ایمان نیاورده"این آیه همانند آیـات پیشـین درباره کـسانی اسـت کـه به زبـان اظهار ایمان می کنند بدون این که در قلبشان حقیقتاً ایمان باشد. روایـات فـراوانی نـیز از معصومین (علیهم السلام) در خصوص تعمـیق بخـشی به باورهای دینی وارد شده است از آن جمله امام صـادق(عـلیه السلام) مـی فرماید:"ان الایمان یشارک الاسلام ولا یشارکه الاسلام، ان الایمان ما وقر فی القلوب"(کلینی 1383: ج2، ح3)"ایمان بـا اسـلام شریک اسـت اما اسلام با ایـمان شریک نیست، ایمان آن است که در دل ساکن شـود.."بـه تـعبیر دیگر هر مؤمنی مسلمـان اسـت امـا هر مسلمـانی مـؤمـن نـیست. در حـدیث دیگـری از آن امـام هـمام آمــده اسـت:"فالمستقـر الایـمان الثابت و المستودع المعار"(محمدی ری شهری 1375: ج 1،ح1357)"مستقر آن کسی که بر ایـمان اسـتـوار اسـت و مستـودع، ایمان عاریتی اسـت."بنـابراین اسلام آوردن هـمان علم و آگاهی به دین اسـت و فـرد بـه صـرف اسـلام داشتـن، خـود را چنـدان ملـزم به انجـام فـرامیـن الهی نمی کنـد تا این کـه ایــمان در دلش استقرار یابد یعنی از اظهار زبانی بـه حقیقت قلب برسد.
معرفت و بصیرت
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «لا یـقبل الله عــملا الاّ بمعرفته""(کلینی 1383: ج1، ص 44) خداوند هیچ عملی را جز با شناخت و معرفت نپذیرد."امتیاز انـسـان نـسبـت به سایر مـوجـودات برخورداری او از نعـمت بـزرگ شـنـاخـت و مـعـرفت اســت و ایـن مـعـرفت و شنـاخت اسـت که اعـمال آدمـی را ارزشـمنـد می سازد. آغـاز دین شنـاخت خداونـد و اوج شنـاخت او بـاورکـردن و اعتـراف به وجود خـداونـد اسـت. امـام صـادق (علیه السلام) می فرماید:"المعـرفة اصل فــرعه ایـمان: (جعفربن مـحمد 1388: ص579)"مـعـرفـت اصـل ایمان است و ایمان متفرع بر اوسـت و هـر که را معرفت نیست ایمان نیست."در روایتی از امام حسین (علیه السلام) نیز آمده اسـت:"ای مـردم حق جل ذکره بندگانش را نیافریده مـگـر برای این که او را بـشناسند وهـنگامی که او را شناختند عبادتش کنند و زمـانی کـه او را عبـادت کردند از پرستش غیر او بی نیاز گرداند."(ابن بابویه1381:ج1، ح1)
معـرفت صحیح و دقـیق به وجــود خـداوند که باید پایه های آن در دوران کــودکی و نــوجوانی گـذاشتـه شود، یکی از ضـروریات و مـهم ترین گـزینه برای مهـارت های زنـدگی یـک انسان مسلمان قلمداد می شود زیرا این معرفت و شناخت صحیح است که بستـرساز دستیـابی ذات آدمـی بـه حقیقت اسماء الهی می شود و در این حـال اسـت که هـر یـک از حـواس، شبکه و وسیله صید مـعارف برای او می شود و هرچه درمعرفت پیش رفته شوق وآزش در کسب علوم ومعارف بیشتر شده و از جست وجـو و کنجـکاوی در کـتاب تــکویـن، فارغ نمی نشیند پس از آن بصیرتی به دست مـی آورد و از ظـاهـر اعـمال و چـیزها گـذشته، به بـاطن و مـلکوت رسـیده و از خـلق بی نیاز می شود. حضرت عـلی (علیه السلام) در ایـن خـصوص می فرماید:"من تسکـن قلبه العـلم بالله سکنه الغـنی عــن خـلقه الله"(محمدی ری شهری 1375:ج1، ح12243)"هر که علم و معـرفت خـداوند در دلـش جـای گـیرد، بـی نیازی ازخـلق خـدا درآن مأوا گزیند."
با بالا رفتن معرفت انسان، مشاهده ازعالم هستی، روشن تر و قوی تـر می گـردد و هـنگامی که معـرفت بر ذات حق تعالی از طـریق اسـماء و صفـات او و شهـود و احاطه و افاضه اش پیـدا شد یعنی فرد، عارف به علم و قدرت و منعم بودن خداوند گردید، به درجه ی عالیه ی یقین و باور می رسد و انوار جـمال و جلال الهی در قلب و عقل وضمیرش تجلی می کند و این محصول نهایی مـعرفت، آن چـنان براعتقاد قلبی اواثرمی گذارد که انعکاسش دراعمال و رفتار او متجلی می گردد. به عبارت دیگـر می توان گفت که معرفت هـمان اهـرم التـزام عـملی به اعتقادات و باورهای دینی است که به عنوان عـامل بـازدارنده و هدایت کننده به سوی کمال الهی، عمل می کند.
نظرات شما عزیزان: