اثبات خداوند با استفاده از «براهین توحید»
پرسش :
امام علي(عليه السلام) در خطبه 108 در باب توحید با چه براهینی به اثبات خداوند مي پردازد؟
پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) در آغاز خطبه 108 به مهمترین دلایل خداشناسی؛ یعني «برهان نظم»، «برهان فطرت» و «برهان اِبداع» اشاره کرده، می فرماید: «ستايش مخصوص خدایی است كه با آفرينش خود بر انسان ها تجلى كرده، و با حجّت و دليل خود، بر قلب بندگان آشكار شده است، آفريده ها را بدون نياز به فكر و انديشه آفريد؛ چرا كه انديشه مخصوص كسانى است كه داراى روح و ضمير باطن هستند و او چنين نيست! ...».
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در آغاز خطبه 108 «نهج البلاغه»، به سراغ حمد و ستايش پروردگار و ذكر جمال و جلال او و براهين ذات مقدّسش مى رود. در عباراتى كوتاه و زيبا و دلنشين، به مهمترين دلايل توحيد اشاره مى كند. نخست مى فرمايد: (ستايش مخصوص خداوندى است كه با آفرينش خود، بر انسان ها تجلى كرده است!)؛ «الْحَمْدُللهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ».
و اين، در واقع اشاره به «برهان نظم» است كه در جاى جاى «قرآن مجيد» آمده است. گاه دست انسان را مى گيرد و به آسمان ها مى برد و سيّارات و ثوابت و كهكشان هاى با عظمت را به او نشان مى دهد و گاه به اعماق اتم مى كشاند و ساختمان شگفت انگيز آن را به انسان ارائه مى دهد. گاه عجايب خلقت پرندگان، گاه شگفتى هاى جهانِ حيوانات و جانداران، گاه اسرار آفرينش نباتات، گاه عجايب اعماق درياها. آرى، به وسيله مخلوقات، خالق را به خلقش نشان داده است و اين، داستان عجيب و طولانى دارد كه هرگز تمام نمى شود. از يك سو، هر قدر در عظمت عالم آفرينش بينديشيم، به جايى نمى رسيم و از سويى ديگر، در اسرار خلقت آنها و نظم حاكم بر آنها.
از تفسير بالا روشن شد كه خلق در «لِخَلْقِهِ» اشاره به انسان ها است و در «بِخَلْقِهِ» اشاره به تمامى مخلوقات است. يكى خاص، و ديگرى عام است.
سپس در ادامه اين سخن، اشاره به «برهان فطرت» مى كند و مى فرمايد: (خداوندى كه با حجّت و دليل خود، بر قلب بندگان آشكار شده است!)؛ «وَ الظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ».
چه حجّتى از اين بالاتر كه وقتى انسان به قلب و روح خود باز مى گردد، بانگ توحيد و خداشناسى را از هر گوشه آن مى شنود و به همين دليل، هر قدر شياطين در انكار ذات پاكش بكوشند و براى منحرف ساختن بندگان تلاش كنند، هنگامى كه فشارها برچيده شد، و ابرهاى ظلمانى وساوس شيطانى كنار رود، فطرت توحيدى تجلّى مى كند و باز انسان به سوى خدا بر مى گردد.
در سومين جمله، اشاره به دليل سومى مى كند كه مى توان آن را «برهان اِبداع» نام نهاد. مى فرمايد: (آفريده ها را بدون نياز به فكر و انديشه آفريد؛ چرا كه انديشه مخصوص كسانى است كه داراى روح و ضمير باطن هستند و او چنين نيست!)؛ «خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ، إِذْ كَانَتِ الرَّوِيَّاتُ لاَ تَلِيقُ إِلَّا بِذوِي الضَّمَائِرِ(1)، وَ لَيْسَ بِذِي ضَمِيرٍ فِي نَفْسِهِ».
مى دانيم تمام مصنوعات انسانى بازگشت به تفكّر و برنامه ريزى و نقشه كشى هاى قبلى مى كند و اين تفكّر و برنامه ريزى نيز بازگشت به مخلوقات و مصنوعات جهان آفرينش دارد. يعنى هر چه انسان مى سازد، شبيه و مانندى براى آن در جهان خلقت ديده؛ و گاه اَشكال مخلوقات گوناگون را به هم تركيب مى كند و از آن چيزى درست مى كند؛ صنعت كشتى را از مرغان دريايى، و هواپيما را از خلقت پرندگان، و مراكب ديگر را از مراكب صحرايى آموخته است. بنابراين، اوّلا در مصنوعات خود نياز به انديشه و تفكّر دارد و ثانياً نياز به پيروى و تقليد و الگو گرفتن از موجودات اطراف خويش.
آن كس كه تمام افعالش ابداع است، نه انديشه اى لازم دارد و نه الگويى، تنها خداست.
امروز ثابت شده است كه تنها در روى كره زمين ميليونها نوع گياه و حيوان و حشره وجود دارد كه هنوز بسيارى از آنها كه در اعماق درياها و يا در قلب جنگلها و يا درون كويرهاى دوردست و يا مناطق قطبى زندگى مى كنند، براى انسان كشف نشده است؛ آفريده هايى با شگفتى هاى حيرت انگيز و طرز زندگى كاملا متفاوت و ساختمان و تركيب بندى بسيار حساب شده. تمام اينها، ابداعات الهى است و ابداع او يكى از دلايل وجود و علم و قدرت است.
گذشته از همه اينها، مصنوعات بشرى با گذشت قرنها و استفاده كردن از تجربه هاى ديگران تكامل مى يابد؛ در حالى كه مخلوقات خدا چنين نيست و اگر روند تكاملى داشته باشند، از درون خود آن مخلوق سرچشمه مى گيرد، نه با تجربه جديد.(2)
پی نوشت:
(1). «ضمائر» جمع «ضمير» از مادّه «ضمور» (بر وزن قبول) گرفته شده، كه در اصل به معناى لاغر و باريك شدن است و از آنجا كه اسرار درون انسان نيز باريك و دقيق است، واژه ضمير به باطن انسان اطلاق شده است.
(2). گردآوری از کتاب: پيام امام امير المؤمنين(عليه السلام)، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1386 شمسی، چاپ: اول، ج 4، ص 509.
نظرات شما عزیزان: