تئاتر شناسی چیست؟
تئاتر شناسی چیست؟ بدبختانه باید اعتراف کنم که برای بسیاری از هنرمندان و حتا دانشگاهیان در ایران و نیز به ویژه بسیاری از دانشجویان و هنرمندان ایرانی در خارج از ایران، هنوز ناهمسانی میان تئاتر شناسی و نقد تئاتر روشن نیست. بیشتر هنرمندان تئاتر، که از مدرسه ها و آکادمی های تئاتر هنر آموخته شده اند، فکر می کنند که دانش تئاتر شناسی عبارت از علمی است که به نقد و ارزیابی اثر هنری در تئاتر می پردازد. از همین رو یا با آن دشمنی می ورزند و یا از آن دوری می کنند. دسته دیگری از هنرمندان تئاتر تصور می کنند تئاتر شناسی تلاش می کند تا تئاتر را از راه نظری و با تکیه بر تئوری های آن آموزش دهد. این دسته نیز یا به کل نظریه را در تئاتر مردود می دانند و یا در مخالفت با آموزش تئوری در تئاتر (که به تصور آنان به تئوری در نمی آید) با تئاتر شناسی نیز مخالفت می ورزند. و در آخر باید به دسته ای از هنرمندان اشاره کنم که در اساس تئاتر شناسی را نقد روزنامه ای و تئاتر شناس را منتقد رونامه نگار می دانند. تئاتر شناسی هیچ کدام از این ها که برشمرده شد نیست، هرچند که بیشتر این حوزه های مطالعاتی را پوشش می دهد.
تئاتر شناسی شاخه ای از فرهنگ شناسی (مطالعات فرهنگی) است و در دسته علوم انسانی قرار می گیرد. تمام ویژگی های علوم انسانی را داراست، با تمام زیر و بم هایش. تئاتر شناسی به بررسی و تحلیل تاریخ تئاتر، چگونگی شکل گیری اثر هنری در تئاتر و مهمتر از همه به زیباشناسی تئاتر می پردازد. تئاتر شناسی تلاش می کند تا دگرگونی های صحنه را در پسزمینه های اجتماعی، تاریخی، فرهنگی و نیز فلسفی بررسی و بیان نماید. علمی است که در تمام دانشکده های اروپایی سرشار از درس های فلسفه، جامعه شناسی، مطالعات فرهنگی، ارتباطات، تاریخ و البته درس های تخصصی تئاتری است.
به عنوان نمونه اگر بازیگری به روش استانیسلاوسکی در آکادمی تئاتر تدریس می شود، در تئاتر شناسی به این پرسش ها پاسخ داده می شود که استانیسلاوسکی در ادامه چه نوع دگرگونی هایی به عرصه رسید و سیستم او چه نسبتی با علوم انسانی زمانه اش دارد؛ به ویژه چه نسبتی با فلسفه زمانه اش برقرار می کند و به چه نیازی در تئاتر پاسخ داده و از چه سرچشمه نظری برآمده است.
نقد تئاتر تنها یکی از شاخه های خیلی کوچک این رشته است که در برنامه درسی آن کم و بیش دوازده واحد درسی را شامل می شود. یک منتقد تئاتر بیش از آن که یک تئاتر شناس باشد، یک ژورنالیست است؛ یک روزنامه نگار. برای رونامه نگاری هم مدرسه و دانشکده جداگانه ای هست که از بخت یاری ما در ایران هم وجود دارد؛ با کیفیت به نسبت خوب. یک منتقد تئاتر یک ژورنالیست است. از او انتظار نمی رود تا یک تئاتر شناس باشد؛ حال آن که باید روزنامه نگاری و پیچیدگی های رسانه را خوب بشناسد.
در گفتگوهای روزمره خود بارها و بارها از هنرمندان تئاتر می شنویم که "تئاتر پدیده ای است که باید روی صحنه و زیر نور" به انجام برسد. بر این عقیده اند که خاک صحنه است که هنرمند را به عرصه می رساند. آن ها با این مقدمه به این نتیجه می رسند که تئاتر شناسی امری بی فایده و بی نتیجه است و به درد آدم هایی می خورد که در هنر تئاتر ناتوان و نارس مانده اند. به نظر من این وصف حال شاید بتواند درباره منتقدان (ژورنالیست ها) به کار رود و گزاره ای قابل بحث باشد (گو این که من از مخالفان سرسخت آن هم هستم و دلیل های خود را نیز دارم) اما درباره تئاتر شناسی به هیچ وجه محلی از اعراب ندارد. چرا؟ زیرا تئاتر یک پدیدار فرهنگی است، یک تولید فرهنگی است. پس به دانشی نیاز دارد که سیر تحول آن را شرح دهد، نیازهای فرهنگی هر جامعه ای را مطالعه کند و آن را به جریانی برای تولید تئاتر تبدیل نماید. آیا می توان هنرها را تنها به تولید و آفرینش محدود کرد؟ و در این صورت از این هنرها از پس سالیان چه باقی می ماند؟ آیا در آن صورت، این هنرها می توانستند به نسل ما برسند؟ آیا به نسل بعدی می رسند؟
نمایش های سنتی ایرانی را در نظر بگیریم؛ همین شبیه خوانی و تخت حوضی و خیمه شب بازی. به دلیل کم شمار بودن تئاتر شناسانی که این پدیدارهای فرهنگی را مطالعه و ثبت می نمایند، نه تنها امروزه اطلاع مستند زیادی از آن ها در دست نداریم، بلکه به آرامی دارند از بین می روند و در زمانه نسل جدید ایرانی هیچ جایگاهی ندارند. کورسویی هم اگر هست به مدد تلاش همان انگشت شمار تئاتر شناسی است که از این جا و آن جا گرد آمدند و متن های پژوهشی درباره این نمایش ها نوشتند. این گزاره برای بخش های به روزتر تئاتر هم مصداق دارد. در نبود یک جریان تئاتر شناسی تدوین شده است که آموزش بازیگری در دهه هفتاد و هشتاد شمسی گویی با دهه چهل و پنجاه شمسی دو قرن فاصله دارد. بیشتر تجربه های صحنه ای دهه پنجاه شمسی دوباره سه دهه بعد در تهران، از نقطه صفر و با کیفیت ده ها بار کمتر به صحنه رفتند.
من بر این عقیده ام که این بیماری در فارسی زبانان (محدود به جغرافیای ایران نمی شود) دست کم دو سرچشمه مشخص دارد. نخست این که نگرش عمل گرایانه ای است، که معتقد است هر چیزی که به کار درنیاید پس به کار هم نمی آید، و همچنان بر ذهن برخی حکمرانی می کند. بدبختانه این طرز فکر در نظام های آموزشی نیز رخنه دارد و به نسل بعد هم منتقل شده است. دوم این که چون رشته تئاتر شناسی از یک سو نو و تازه است و از سوی دیگر یادگیری آن به مرارت و زحمت دانشگاهی نیاز دارد، بیشتر هنرمندان تئاتری و نیز ژورنالیست های روزنامه نگار از آن دوری می کنند و پس در آن کم توانند. ایران کشوری است که مهاجران تئاتری پر شماری به پیشرفته و با فرهنگترین کشورهای جهان دارد. از این میان چند نفر تئاتر شناس به در آمده اند؟ چند پژوهش بنیادین در شکل مقاله و یا کتاب از همه این ایرانی های مهاجر منتشر شده اشت؟ در گفتگو با این هنرمندان در می یابیم که بیشتر آن ها (استثنا ها همیشه و همه جا هستند) در این سال ها از یادگیری پایه ای ترین درس های تئاتر شناسی هم ناتوان بوده اند. با این که در پایتخت های فرهنگی زندگی می کنند، از فرهنگ دور هستند. شمار و کیفیت نوشته های آن ها گواه این نوشته است. این گزاره می تواند درباره بیشتر دانش آموختگان از فرنگ برگشته نیز مصداق دارد. آسیب شناسی این موضوع خود می تواند نوشته ای طولانی تر باشد.
این نوشته قصد دارد تا تنها طرح پرسش کند. سر نخ هایی برای پژوهش هایی جامع تر به دست دهد. تئاتر شناسی چیست؟ به چه معناست و چه نسبتی با تئاتر به عنوان هنر اجرایی دارد؟
نظرات شما عزیزان: