شما که نماز میخوانید الحمدلله، خدایا کسانی که ما را با نماز آشنا کردند، با محمّد و آل محمّد محشور کن، اما بچّههای ما راجع به نماز احوالشان چه جور است؟ من نماز که میگویم، برای خودتان نمیگویم، گرچه خودمان هم نمازمان گیر دارد گاهی، گاهی لفظش غلط است، گاهی حواسمان پرت است، کار را به جایی رساندند که بعضی از مراجع در رسالهشان شک بین یک و دو طوری نیست، دو و سه طوری نیست، سه و چهار طوری نیست، حتّی شک بین دو و پنج هم گفتند، یعنی پیداست اینکه سر نماز رفته، اینقدر گیج است که نمیداند رکعت دوّم است یا رکعت پنجم. این به خاطر این که نماز ما هم باری نیست، کسی جرأت نمیکند دستش را بلند کند، بگوید در عمرم دو رکعت نماز با توجّه خواندم. البتّه یک نفر را من سراغ دارم که گفت نمازی خواندم، چهقدر سر نماز گریه کردم، چهقدر حال داشتم، بعد نماز فهمیدم وضو نداشتم، یعنی چون نمازم از بن غلط بوده، دیگر شیطان ولم کرده، گفته ولش کن، این نمازش غلط است، آنجایی که شیطان ما را ول کرد، یک نماز باحال خواندیم.
1- هستی در حال تسبیح خدا، انسان در حال غفلت
اوّل نماز مال اسلام است؟ کلّ هستی در حال عبادت است. سعی میکنم، هر چه میگویم، دلیل قرآنیاش را هم بگویم. خدا خلقت را خلق کرد، آفرینش را به وجود آورد، برای عبادت، آیهاش چیه؟ «سَخَّرَ لَكُم» (ابراهیم/ 32 و 33، نحل/ 12، حج/ 65، لقمان/ 20، جاثیه/ 12 و 13) «خَلَقَ لَكُم» (بقره/ 29، شعراء/ 166، روم/ 21)، «مَتاعاً لَكُم» (مائده/ 96)، «لَکُم، «لَکُم» در قرآن زیاد است، یعنی ابر و باد و مه و خورشید و فلک «لَکُم»، همه چیز مال تو هست، بارها در قرآن گفته کلّ هستی عبادت میکند، تو خوابی، «سَبَّحَ لِلَّهِ» (حدید/ 1، صف/ 1، حشر/ 1)، با فعل ماضی، «يُسَبِّحُ لِلَّه» (جمعه/ 1، تغابن/ 1) سورهی دیگر با فعل مضارع، ترجمهاش این است: هم گذشته، هم آینده تمام موجودات سبحان الله میگویند. ما نمیفهمیم؟ گفته: بله، شما نمیفهمید، ِ«وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم» (إسراء/ 44)، شما نمیدانید.
ما سمیعیم و بصریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم
سبحان الله هستی هست، گوش شنوای ما مشکل دارد. تمام انبیاء سرلوحهشان دو تا چیز بوده، مبارزه با طاغوت «اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت»، «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت» (نحل/ 36)، بندگی خدا، اجتناب از طاغوت، مال یک پیغمبر نیست هان، قرآن میگوید همهی انبیاء برنامهشان دو تا چیز بوده، برنامهی درجه یک اصلیاش: دوری از طاغوت، «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» بندگی خدا، «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت» (نحل/ 36) دوری از طاغوت.
عمل نشد، الآن کشورهای اسلامی اینها از طاغوت اجتناب میکنند، یا عقب طاغوت میروند؟ خیلی از کشورها مَثَلشان مَثَل دم سگ است، سگ هر جور میخواهد، دمش را تکان میدهد، هر جوری آمریکا خواست، آنها بلهقربان میگویند، این «اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت» است؟ عمل نشد. با همهی عیبهایی که داریم، با همهی ضعفها در مدیریت، در تولید، در هر چیز، هر عیبی داریم، اما باز این به الحمدلله در جمهوری اسلامی رونق دارد که ما با طاغوتهای جهان مبارزه میکنیم، حالا یا بیست و دوّم بهمن است، یا روز قدس است، یا هر چی. خداوند هستی را برای بشر آفرید، بشر را برای عبادت آفرید، همهی انبیاء سرلوحهی کارشان عبادت خدا و دوری از طاغوت بود.
2- سفر حضرت ابراهیم به مکه برای اقامه نماز، نه حج
تمام اینهایی که مکّه میروند، یا برای حج میروند، یا برای عمره، ولی حضرت ابراهیم که مکّه آمد، گفت: خدایا من مکّه آمدم، بنیانگذار مکّه ابراهیم است بعد از حضرت آدم و اینها، ولی من که آمدم مکّه، برای حجّ و عمره نیامدم، پس برای چه آمدی؟ برای اقامهی نماز آمدم، «إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي» (ابراهیم/ 37)، عربیهایی که میخوانم، قرآن است، «إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ» (ابراهیم/ 37)، زن و بچّهام را آوردم در این بیابان بی آب و گیاه، «رَبَّنا لِیَحِجّوا»: نه، برای حج نیاوردم، «لِیَعتَمِروا»: برای عمره هم نیامدم، پس برای چه آمدی؟ «رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ» (ابراهیم/ 37)، هجرت در بیابان داغ، بی آب و گیاه، با یک زن جوان، با نوزاد، دور از همه چیز، برای اقامهی نماز.
راجع به نماز باید ببینیم به وظیفهمان عمل کردیم، یا نه؟ خدا به مسئولین حکومتی اینطور میگوید، میگوید: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ»، مؤمن واقعی کسی است که همین که قدرت در دست گرفت، «أَقامُوا الصَّلاةَ» (حج/ 41). پیغمبر وارد مدینه که شد، اوّلین کارش ساختمان مسجد بود، خدا میگوید اوّلین کار من کعبه درست کردم، «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ»، ببخشید هر چه عربی میخوانم، قرآن است، «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ» (آل عمران/ 96): یعنی خدا میگوید اوّل چیزی که درست کردم، کعبه درست کردم، محلّ عبادت. پیغمبر که به مدینه آمد، اوّلین کاری که کرد، مسجد ساخت. ما زیارت امامها که میرویم، اوّل میگوییم که تو نماز به پا کردی، بعد میگوییم در راه خدا شهید شدی، «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ»، بعد میگوییم «وَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِه» ا(لكافي، چاپ إسلامية، ج4، دعا نزد قبر امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 570)، جهاد کردی، شهید شدی، یعنی مسئلهی اقامهی نماز …
از امام رضا برایتان بگویم. در قرآن اسم چند تا گروه آمده، یهود اسمش در قرآن آمده، مسیحیت و نصاری در قرآن آمده، مجوس اسمش در قرآن آمده، یکی از اینهایی که آمده صابئین، صابئین هم یک فرقهای هستند، هنوز هم در بصره و خوزستان و اینها هستند، در رابطه با زندگیشان، کنار نهر آب باید زندگی کنند، رابطهشان با حضرت یحیی در انبیاء، رابطهشان با ستارهها یک مراسمی دارند. این صابئین یک رهبر خیلی قوی داشت، یعنی رئیس دین صابئین «عمر صابئی»، با همین امام رضا که در جوارش هستیم الحمدلله، یک وقت ملاقات برای بحث گذاشت. آمد با امام رضا بحث کرد، بحث کرد، بحث کرد، یکمرتبه گفت: «حق با شماست»، عربیاش را بخوانم: «الآن»: یعنی همین الآن، «لانَ قَلبی»، «لانَ» لَیِّن، نرم، الآن دلم نرم شده، این رهبر فرقهی صابئین گفت: «دلم نرم شده»، دارم حرفهایت را میپذیرم، تا گفت الآن دلم نرم شده، اذان گفت: «الله اکبر و الله اکبر»، صدای اذان بلند شد. امام رضا بلند شد، رفت. گفتند: «آقا این آدم سادهای که نیست، این رهبر یک دین است، صابئین، عمر صابئی نفر اوّل صابئین است، این زود زود زیر بار هر کسی که میرود، حالا دلش نرم شده، شما یک خورده جلسه را ادامه بدهید، بعد نماز بخوانید، ده دقیقه نماز دیر بشود.» فرمود: «الآن وقت نماز است» مهمترین جلسهی تاریخ که امام رضا با رهبر صابئین حرف میزد، تا صدای اذان شنید، قیچی شد. زوّار امام رضا بداند که امام رضا که آمده پابوسش نمازش این طوری است.
باز یک چیز دیگر از امام رضا یادم آمد. امام رضا علیه السلام داشت مینوشت، صدای اذان بلند شد، قلم را زمین گذاشت، گفتند: «آقا شما دو، سه کلمهی دیگر بنویسید، نامه تمام است.» فرمود: «تمام بشود یا نشود، الآن وقت نماز است.» نامه را ناتمام گذاشت.
خانمها تا حالا شده در عمرتان دارید استکان میشویید، دو تا استکان که شستید، صدای اذان بلند شود، شیر را ببندید، بگویید اوّل نماز میخوانم، استکان سوّم را بعد میشویم؟ چند تا ما مرد در جلسه داریم که صدای اذان که بلند شد، به مشتری بگوید: «آقا جان شما چند دقیقهی دیگر، یا بروید جای دیگر، الآن صدای اذان بلند شد.» الآن اگر من دارم با شما حرف میزنم، مقام معظّم رهبری پشت خط باشد، آقا خودش گوشی را برداشته؟ یک دقیقه گوشی، گوشی، گوشی، گوشی، سلام علیکم. یعنی هر صدایی باشد، قطع میکنیم، میگوییم آقا پشت خط است، «حَیَّ عَلَی الصَّلاةِ» یعنی خدا پشت خط است، تلفن خدا زنگ میزند، وقتی تلفن خدا زنگ میزند، شما دنبال چی هستی؟ من این حرفهایی که میزنم، خودم هم مشکل دارم، ولی شما بدانید اسلام این است.
3- راه درست معرفی اسلام به نسل جوان
خدا دکتر بهشتی را رحمت کند، زمان شاه چند سالی آلمان بود، نمایندهی بعضی مراجع، یا همه، ایشان که آمد، قم رفتیم دیدن ایشان، دور اتاق هم یک بیست، سی نفر طلبههای جوان بودند. گفتم: «آقای دکتر بهشتی، شما آلمان برای جوانهای هامبورگ چه میگفتی؟» ایشان فرمود: «چهطور؟» گفتم: «من هم میخواهم برای جوانهای کاشان بگویم، تازه کارم را کاشان شروع کرده بودم.» خندیدند به من که هامبورگ کجا، کاشان کجا! چون همه خندیدند، فکر کردم سؤال من بیخود بود. خود آقای دکتر بهشتی خدا رحمتش کند، گفت: «سؤال ایشان درست است، جوانهای هامبورگ و جوانهای شرق و غرب و شمال و جنوب، نیاز جوانها همه یکی است، مثل اینکه بگوییم تشنه آب میخواهد، حالا چه شرقی باشد، چه غربی باشد، سؤال ایشان درست است.» بعد ایشان این نصیحت را به من کرد، گفت: «اگر خواستی اسلام پیش برود، دو تا کار بکن، یک مسلمانها را از اسلام جدا کن، بگو اسلام یک چیز است، مسلمانها یک چیز دیگر، چون وقتی از اسلام گفتی، میگوید اگر اسلام این است، پس چرا رشوه گرفتند؟ پس چرا بانکمان اینطور است؟ پس چرا نمیدانم شرکتمان اینطور است؟ پس چرا اختلاس؟ اینها مسلمانند، کاری به اسلام ندارد، اسلام یک چیز است، مسلمان یک چیز دیگر، «الإسلامُ شَیءٌ و المسلمون شیءٌ آخر»». این یکی، حساب اسلام از مسلمانها جداست، ما وقتی حرف میزنیم، نگو تو خودت چهطوری، اسلام این را میگوید، من خراب هستم، یکی دیگر.
یک بار یک برادر دو شهید آمد خانهی ما، چند روز پیش. خب او را میشناختم، مهندس بود، برادر دو شهید بود. گفت: «آقا فلانی که همچین شد، فلانی که همچین شد، فلانی که همچین شد، (چند تا از دانه درشتهایی که مشکلدار شده بودند، اسم برد) آخر ما دیگر به چه کسی رأی بدهیم؟ به چه کسی اعتماد کنیم؟» یک مَثَل برایش زدم، برای شما هم میزنم. گفتم: «اگر خانم شما مریض شد، رفت دکتر، نسخه را دادند، گفتند برو دارو بخر. شما رفتی بیست و پنج تا داروفروشی در منطقه هست مثلاً، در شهر شما، شهرهای بزرگ، بیست و سه تایش را رفتی، دیدی دارو را ندارند، یا بستند، برمیگردی به خانمت میگویی: «خانم بیست و پنج تا داروفروش بود، بیست و سه تایش بسته بودند. خانم قبول میکند، یا میگوید خب باید بروی سراغ بیست و چهارمی، قبول میکند، یا نمیکند؟» با هم بگویید: قبول نمیکند، میگوید: «بابا یک داروفروشی که هست، خب تو اگر جان من را دوست داری، خب میرفتی آن داروفروشی که باز است.» یک نانوایی باز باشد، بیایی خانه بگویی، نانوایی بسته بود، خانم قبول نمیکند، میگوید: «آقا ده تا نانوایی بسته است، پانزده تا بسته است، میرفتی یک خیابان دیگر، بلکه یکیاش باز بود. به او گفتم: «یک آدم خوب روی کرهی زمین نیست، قرائتی خراب شد، او هم خراب شد، او هم، همه با هم خراب شدیم، یک آدم خوب نیست که بگویی این آدم خوبی هست، من دینم را از این میگیرم؟! یک آدم خوب که پیدا میشود.»
به یک کسی گفتم: «چرا خمست را به مرجعت نمیدهی؟» گفت: «خودم فقراء را بهتر میشناسم.» گفتم: «اشتباه تو بیشتر است، یا مرجعیت؟ ممکن است بعضی مراجع هم یک تصمیمی بگیرند، بعد منصرف بشوند، فتوایشان عوض بشود، اما کدام اشتباهشان بیشتر است؟ بالأخره یک کسی که نود سال درس خوانده، گناهی از او دیده نشده، حوزههای علمیه و علما همه قبولش دارند، این ضریب اشتباهش کمتر از من است، اشتباهش کمتر است، باید به او بگویم آقا نظر شما چی هست؟ هر چه شما میگویید.»
اگر یک افرادی از مسئولین مملکتی، عیب برایشان درمیآورند. آخر جمهوری اسلامی دو تا مشکل دارد، یکی بعضیها بد رفتار میکنند، یکی هم بعضیها آدمهای خوبی هستند، دشمن دارد برای اینها عَلَم شنگه راه میاندازد، ولی اینها حجّت نیست، یک آدم خوب روی کرهی زمین باشد، شما حق نداری بگویی که من دیگر گوش نمیدهم، فلانی بد است. همه فلانی و فلانی و فلانی بد، یک آدم خوب نبود؟! خب باید از او تقلید کنی.
4- عنایت به جایگاه نماز در مکانهای عمومی
– نماز هم اوّلین است، هم آخرین است
اوّل سؤال در قیامت از نماز است (أمالي، صدوق، مجلس 44، ح 10، ص 256)، این مال اوّلینش، آخرین وصیّت انبیاء هم نماز بوده، امام صادق لحظهی فوت، شهادت فرمود: «فامیلها را دعوت کنید، چشمش را باز کرد و گفت که اگر کسی نماز را سبک بشمارد، ما شفاعتش را نمیکنیم. (بحار الأنوار، ج 47، ص 2) شما حرم امام رضا بیایی، مکّه، عمره، کربلا بروی، ولی نمازت سبک باشد، سبکیاش هم فرق میکند، مثلاً در اداره اتاق مدیر کل قشنگتر است، یا نمازخانه؟ اگر مدیر کل برای اتاق خودش خرج کرد، اتاق آقای مدیر کل خیلی قشنگ است، ولی نمازخانهاش مثل انبار سیبزمینی است، یک دخمه است، این اهانت است. مهندسین ما که شهرک طرّاحی میکنند، در شهرک همه چیزی درست کردند، مترو، فرودگاه، نمیدانم راه آهن، تاکسی، میدان شهرداری، ولی مسجد نساختند. البتّه بعضیها هم توجّه دارند، این آقای دکتر مرندی که یک وقتی وزیر بود، او را برای افتتاح یک بیمارستان چند طبقهای بردند و خب پرشکها آمدند، مدیریت آمد، هیئت امناء آمد، همهی مسئولین بهداشت و درمان هم آمدند. آقای دکتر مرندی همه را دید و تشکّر کرد و یک دفتر آورند که شما امضاء کن که بازدید کردیم، بیمارستان خوب بود. تا رفت امضاء کند، گفت: «من نمازخانهی اینجا را ندیدم.» دکترها و هیئت مهندسین گفتند: «ما بگوییم حالا آن اتاق است»، گفتند: «این اتاق طبقهی دوّم، آن اتاق گوشه، نمازخانه است.» گفت: «برویم، ببینیم.» رفت گفت: «کجایش نمازخانه است؟! یک اتاق است. کجایش به نمازخانه میماند؟ قبله دارد؟ سجّاده دارد؟» گفتند: «آقا راستش را میخواهی، یادمان رفته، ما در طرحمان نمازخانه نبوده.» گفت: «شما که از نمازخانه غافل هستید، بنده هم از تشکّر از شما غافلم، هیچ از شما تشکّر نمیکنم.» قهر کرد، بیرون آمد. من این ماجرا را به مقام معظّم رهبری گفتم، ایشان فرمود: «از ایشان تجلیل کنید.»
گاهی وقتها ما شهرکمان همه چیز دارد، مسجد ندارد. پسرمان همهی نمرههایش خوب است، نمرهی نمازش غلط است. اگر یک بشقاب از این شش تا بشقاب بشکند، خانم خانهدار یک بشقابها را برمیدارد، در بازار راه میافتد که یک بشقاب پیدا کند که گل بشقاب ششم به آن پنج تا بشقاب بخورد، وگرنه میگوید: «خاک به سرم کند، گلش نخورد!» بابا این شکستنی، سفال است، گل سفال را دور بازار، یکمرتبه این خانم رفته بگوید: «آقا جان من نمازم را میخوانم، ببین نمازم درست است یا نه؟»
5- وقف و نذر برای تشویق نوجوانان به نماز
صبح صدای بچّهمان میزنیم، میگوییم پاشو مدرسهات دیر شد، یا میگوییم پاشو نمازت قضا شد؟ اصلاً تا حالا یک نذری برای نماز کردید؟ ابالفضل و امامان ما الحمدلله نذورات دارند، حق هم هست، حق هم همین است، اما نماز نذر ندارد؟ ما در دوران تبلیغ نمازمان به یک شهری از استان فارس برخوردیم، اگر اشتباه نکنم استهبانات که بیشترین مسجد را که پر از بچّه میشود، مسجدهای این شهر است. خدا آیت الله حائری شیرازی را، امام جمعهی اسبق شیراز را رحمت کند، میگفت: «تحقیق کردیم چرا شهر استهبانات مسجدهایش پر از بچّه است؟» دیدیم مزرعههایی در آنجا هست، بادام و گردویش نذر بچّههایی هست که مسجد بروند. یعنی وقتی که فصل گردو و بادام است، اینها را داخل گونی میکنند، میآورند، به خادم مسجد میدهند، این خادم هر بچّهای که به مسجد میآید، یک گردو و بادامش میدهد.»
قرآن میگوید: بنّایی که میکنید، خانهتان را رو به قبله بسازید، «وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً» (یونس/ 87)، به یک معنای تفسیر. حدیث داریم در خانههایتان یک جایی را برای نماز بگذارید، بگو آقا خانهی ما تنگ است، دیگر خانهی پنجاه متری، چهل متری، هفتاد متری که دیگر یک اتاق برای نماز بگذاریم؟ شما یک کلمه بنویس «قبله»، به دیوار خانهات بزن که مهمان که میآید، آشپزخانه را میبیند، حال را میببیند، مبلمان را میببیند، ماشین را میببیند، حیاط را میببیند، ببیند هان اینجا نوشته قبله، یعنی یادت نرود.
به ما گفتند کفنت را لای لباسهایت بگذار، هر وقت میروی پیراهنت را عوض کنی، بگویی این هم پیراهن هست هان، غافل نشوی، از این پیراهن هم باید استفاده کنیم. کفن را قایم نکنید، لابهلا و جلوی دستتان باشد. میگویند میروی صورت بشویی، قیامت را فراموش نکنی، «اللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهِي»، خدایا آن روزی که صورتها سیاه میشود، صورت من را سیاه نکن.
تاریخ نماز مال اسلام نیست. پانصد سال قبل از اسلام، حضرت عیسی بوده، این آیه مال حضرت عیسی است: «أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ» (مریم/ 31). نمیدانم چند صد سال قبل از عیسی، موسی بوده، «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري» (طه/ 14) مال موسی است، «أَوْصاني بِالصَّلاةِ» (مریم/ 31) مال عیسی است. قبل از موسی شعیب بود، «يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ» (هود/ 87)، ای شعیب به خاطر نمازت علیه ما زور برداشتی و مصرف و هزینهی ما حرف میزنی. قبل از شعیب ابراهیم بوده که حضرت ابراهیم رفت مکّه برای نماز (22:01). باید به نماز توجّه کرد.
6- اقامه نماز، نه فقط خواندن نماز
کلمهی «إقامه» برای نماز نوشتهاند، نمیگویند فرائت، نمازت را بخوان، «أَقامَ الصَّلاة» (بقره/ 177، توبه/ 18)، «أَقيمُوا» (بقره/ 43 و 83 و 110، نساء/ 77، انعام/ 72، یونس/ 87، نور/ 56، روم/ 31، مزمّل/ 20) نساء/ 103، حج/ 78، مجادله/ 13) «مُقيمين» (نساء/ 162)، اسم نماز را خدا در قرآن جدا برده، مثلاً میگوید: «وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ» (انبیاء/ 73)، به انبیاء یاد دادیم که کار خیر انجام بدهند، بعد میگوید: «وَ إِقامَ الصَّلاةِ» (انبیاء/ 73)، نماز هم بخوانند. خب مگر نماز کار خیر نیست؟ ما به انبیاء وحی کردیم کار خیر بکنید، بعد میگوید وحی کردیم به انبیاء کار خیر بکنید و نماز بخوانید. خب مگر نماز جزء کار خیر نیست که اسمش را جدا ببرید؟ میگوید نماز را باید اسمش را جدا برد، مثل اینکه میگویم شما فردا شب حتماً منزل ما بیایید، بعد میگویم شما یادتان نرود، به خصوص به یک نفر اشاره میکنم میگویم تو یادت نرود. اسم نماز خصوصی برده شده.
یکی یک کتاب نماز، این سخنرانیها باید همراهش یا یک جزوهای باشد، یا یک مسابقهای باشد، یا یک عزم و تصمیمی باشد، یکی یک کتاب نماز مطالعه کنیم. نماز چه میگوید؟ چرا بعضیها مسجد نمیروند؟ این را بررسی کنیم، چرا مسجد نمیروند؟ نماز طول میکشد؟ نماز جماعت طول نکشد. آنطور که دین گفته، باید عمل کنیم.
امام به یک کسی دعا یاد داد، گفت بگو: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوب»، ایشان هم گفت: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار»، امام فرمود: «ابصارش را ما نگفتیم هان. آن که من گفتم، گفتم بگو: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوب»، از خودت یک چیزی رویش میگذاری.» (كمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب 33، ح 50، ص 351 و 352)
باز در یک ماجرای دیگر امام فرمود: این دعا را بخوانید: «يُحْيِي وَ يُمِيتُ»، خدا زنده میکند، میمیراند، امام فرمود: «يُحْيِي وَ يُمِيتُ»، ایشان گفت: «يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِي»، یکی هم خودش اضافه کرد، امام فرمود: «این را من نگفته بودم هان» همانطور که گفتهاند، انجام بدهیم.
7- نقش امام جماعت در جذب جوانان به مسجد
قرآن سفارش کرده: «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِه» (حجرات/ 1)، چیزی که پیغمبر گفت، از پیغمبر جلو نیفتید. روی نماز یک خورده فکر کنیم، کدام مسجد جوانها بیشتر جذب میشوند؟ چرا جذب میشوند؟ یک آخوند موفّقی را ما پرسیدیم: «چهطور مسجد ایشان شلوغ میشود؟» گفت: خیلی با مردم رفیق است، نمونه برای ما آورند، گفتند: «یک روز ایشان آمد مسجد نماز جماعت بخواند، دید یک بچّه ده، دوازده ساله گریه میکند.» گفت: «آقا چته؟» گفت: «کفشم نو بوده، آمدم نماز بخوانم، کفشم را دزیدند، حالا بروم خانه بابایم دعوام میکند.» بچّه را برداشت، در تاکسی نشست و آمد در خیابان، مغازهی کفّاشی، یک کفش خوب برای بچّه خرید، گفت: سلام پدر و مادرت را هم برسان.» این بچّه تا آخر عمرش مسجدی میشود.
مقام معظّم رهبری میگفت: یک وقت مشهد پیشنماز بودم، یک جوانی با بلوز رنگ و وارنگ آمده بود صف اوّل نشسته بود. یک مرد محترمی به جوان گفت: «جوان تو خجالت نمیکشی با این پیراهن رنگ و وارنگ آمدی صف اوّل؟!» جوان هم گفت: «میرویم صف دوّم». بلند شد و رفت صف عقب نشست. آیت الله خامنهای میگفت: «به او گفتم شما چه حقّی داشتی این جوان را بلندش کردی؟! مگر شرط صف اوّل این است که بلوزش چه رنگی باشد؟!» اصلاً نماز شما باطل است، اگر کسی را با رودربایستی بلندش کردی، جایش نماز بخوانی، حتّی رئیس جمهور، یک بچّه کلاس دوّمی، یک بچّه ده ساله دارد نماز میخواند، رئیس جمهور آمد گفت: پاشو، پاشو، پاشو، پاشو، این را جمع کرد، نماز رئیس جمهور هم باطل است، هر مرجعی هم که نماز بخواند، نمازش باطل است، کسی را نمیشود با زور بلندش کرد. گاهی هم میروند صف اوّل مینشینند که، اگر کسی یک جایی بایستد که دوربین نشانش بدهد، نمازش باطل است، نمازش برای خداست، ولی یک جایی میایستد که دوربین نشانش بدهد، نمازش باطل است. یک زمانی نماز میخواند که بگویند فلانی نمازش را اوّل وقت خواند، نمازش گیر دارد، نماز باید صددرصد خدا باشد.
خدایا به آبروی نماز و مقیمین نماز در طول تاریخ ما را از مقیمین واقعی نماز قرار بده.
هر چه تقصیر و قصور کردیم، ببخش و توفیق جبران مرحمت بفرما.
«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
نظرات شما عزیزان: