کرامت انسانی از منظر آموزه های دینی
مقدمه
بر اساس آموزه های اسلامی، انسان نسبت به سایر موجودات از امتیازاتی خاص، از جمله اختیار، آزادی، علم و کرامت برخوردار است که موجب گشته تا او، تنها خلیفة الهی روی زمـین باشد و مورد توجه و تکریم پروردگار واقع شود و بر سایر مخلوقات برتری و فضیلت یابد و اشرف مخلوقات گردد.
طبق روایتی از امام باقر(ع) هیچ موجودی در پیشگاه خداوند چون انسان از کرامت برخوردار نیست و این امـتیاز ویـژه را حتی ملائکة مقرّب نیز ندارند: «وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً أَکرَمَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّ الْمَلَائِکةَ خُدَّامُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَّ جِوَارَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَّ الْحـُورَ الْعِینَ لِلْمُؤْمِنِین؛ خدای عزوجل هیچ موجودی کریم تر از انسان مؤمن خلق نکرد؛ چراکه ملائکه نیز خادمین مؤمنین اند و جوار خدا برای مؤمنین است و بهشت و حور العین برای مؤمنین آفریده شده اند.»
در آیـات و روایـات نیز اشاره شده است که انسان دارای کرامت ذاتی و بالقوه است و با کوشش خود می تواند از عالی ترین مراتب کرامت اکتسابی در پرتو ایمان و عمل صالح برخوردار گردد و این تکریم به مـعنای گـرامی داشت او در تـمام ابعاد وجودی، مادی، معنوی، حـیوانی و انـسانی یـا دنیایی و آخرتی است. در حالی که تکریم انسان از منظر غرب در فردگرایی، آزادی امیال نفسانی، لذت پرستی، منفعت طلبی، پول و ثروت، ریاست و مقام عالی و... خلاصه می شود.
ایـن مـقاله سـعی دارد معنا و مفهوم کرامت انسانی و بعضی از مصادیق و نتایج روشـن تـکریم انسانی را از منظر آیات و روایات، همراه با تبیین و تنقیح آن در حد وسع ارائه دهد.
معنا و مفهوم تکریم
کرامت در لغت به مـعنی سـخاوت، شـرافت و عزّت است: «کرم اگر وصف خدا واقع شود، مراد از آن احـسان و نعمت آشکار خداست و اگر وصف انسان باشد، نام اخلاق و افعال پسندیدۀ اوست که از وی ظاهر می شود. به کسی کریم نمی گویند؛ مـگر بـعد از آنـکه آن اخلاق و افعال از وی ظاهر شود و هر چیزی که در نوع خود شریف است، بـا کرم تـوصیف می شود.»
قرآن آشکارا اعلام می کند که انسان از کرامت و شرافت ذاتی برخوردار است. مهم ترین آیۀ مربوط به کرامـت ذاتـی و اکـتسابی عبارت است از: «وَ لَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مـِنَ الطـَّیبَاتِ وَ فـَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً»؛ «ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا (بر مرکبهای راهـوار) حـمل کردیم و از انـواع روزیهای پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده ایم، برتری بخشیدیم.»
آیه در مقام امـتنان اسـت و مراد از آیه، بیان جنس بشر است، صرف نظر از کرامتهای خاص و فضایل روحی و معنوی که بـه عـده ای اخـتصاص داده شده، لذا آیه مشرکین، کفار و فاسقین را نیز زیر نظر دارد؛ چون اگر نمی داشت و مقصود از آن انسانهای خوب و مطیع بـود، مـعنای امتنان و عتاب درست نبود.
انسان در میان سایر موجودات عالم خصوصیتی دارد که در دیگران نیست و آن، داشـتن نـعمت عـقل است، و معنای تفضیل انسان بر سایر موجودات این است که در غیر عقل از سایر خصوصیات و صفات بـر دیگـران برتری داشته، هر کمالی که در سایر موجودات هست، حد اعلای آن در انسان وجـود دارد، بـنابراین، بـین تکریم (کرّمنا ) و تفضیل (و فضّلناهم ) فرق است؛ اولی عبارت است از امور ذاتی و ملحقات آن از غرایز، و دومی امور کسـبی اسـت که خـود شخص باید تحصیل کند.
مصادیق تکریم
از منظر آموزه های دینی، مصادیق متعددی بـرای کـرامت ذکر شده است که به برخی از آنها اشاره می شود:
1- پرهیزکاری
خدای متعال می فرماید: مردم همگی بـا هـم برابرند، و هیچ اختلاف و فضیلتی در بین آنان نیست، و کسی بر دیگری برتری نـدارد، و اخـتلافی که در خلقت آنان دیده می شود، تنها به این منظور در بـین آنـان بـه وجود آمده که یکدیگر را بشناسند؛ ولی باکرامت ترین شـما نـزد پروردگار، باتقواترین شماست: «یأَیهَّا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمُ مِّن ذَکرٍ وَ أُنثی وَ جَعَلْنَاکمُ شُعُوبًا وَ قَبَائلَ لِتـَعَارَفُواْ إِنَّ أَکرَمَکمُ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خـَبِیرٌ»؛ «ای مـردم! مـا شما را از زن و مرد آفریدیم و شما را شـعبه ها و قـبایلی قرار دادیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید؛ [بدانید] در حقیقت گـرامی ترین شـما نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست! بی تردید خـداوند دانای حکیم است.»
از آنـجایی که دل بستگی عامة مردم به زنـدگی مـادی دنیایی است، قهراً این امتیاز و کرامت را در همان مزایای زندگی دنیا (مال، جمال، حسب و نـسب و امـثال آن) جستجو می کند و تمام تلاش و تـوان خـود را در کـسب و بهره از آن به کار مـی گیرد، تـا با آن به دیگران فـخر بـفروشد و بلندی و سروری کند؛ اما آن مزیتی که مزیت حقیقی است و آدمی را بالا می برد، و به سعادت حـقیقی اش - که هـمان زندگی طیبه و ابدی در جوار رحمت پروردگـار اسـت - می رساند، فـقط تـقوا اسـت، بنابراین، تقوا اساسی ترین مـحور کرامت است که آن هم از ایمان و عمل صالح سرچشمه می گیرد.
البته تقوا به عنوان ریشه و اصـل وسـطای کرامت است، نه ریشة نهایی؛ زیـرا در ریـشه یابی مـسائل بـه مـعرفت می رسیم که اصـل و ریـشة تمام کرامتهاست؛ چون عمل صالح را نیز معرفت احیا می کند.
امام علی(ع) می فرمایند: «طَلَبْتُ الْقَدْرَ وَ الْمَنْزِلَةَ فـَمَا وَجـَدْتُ إِلَّا بـِالْعِلْمِ تَعَلَّمُوا یعْظُمْ قَدْرُکمْ فِی الدَّارَینِ وَ طَلَبْتُ الْکرَامـَةَ فـَمَا وَجـَدْتُ إِلَّا بـِالتَّقْوَی اتـَّقُوا لِتـَکرُمُوا؛ منزلت و بزرگی را طلب کردم، نیافتم آن را مگر در علم. با فراگیری علم، منزلت خود را در دنیا و آخرت بالا ببرید! و کرامت و بزرگواری طلب کردم، پس نیافتم آن را مگر در تقوا، لذا با تقوا شوید تـا بزرگوار گردید!»
نان جو ترس خداوند جزاست
نان جو پرهیزکاری از خطاست
أیها القلب الشجین المبتلی
هیچ یادت هست از قالوا بلی
چیست تقوا با خدا پرداختن
زآتش خوف استخوان بگداختن
2- دینداری
دین همان معارف، قوانین و دسـتوراتی اسـت که خداوند برای راهنمایی و سعادت جامعه، توسط پیغمبران تشریع فرموده است. دین اسلام شامل سه بخش است: اعتقادات، اخلاقیات و احکام عملی. خدای متعال می فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتـِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ»؛ «پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است کـه خـداوند انسانها را بر آن آفریده. دگرگونی در آفـرینش الهـی نیست. این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمی دانند.»
ظاهراً لام در «للدین» لام عهد است، و در نتیجه مراد از دین، اسلام خواهد بود و کلمة «حنیفا» حال از فاعل «اقم» است، و مـمکن اسـت حال از دین و یا حال از وجه بـاشد؛ امـا اولی ظاهرتر و با سیاق مناسب تر است، و کلمة مذکور از مادة «حنف» است که به معنای تمایل دو پا به سوی وسط می باشد، و در آیه، منظور اعتدال است.
کلمة «فطرت» به اصطلاح اهل ادب «بنای نوع» را می رساند و در کلمـة مـورد بحث به معنای نوعی از خلقت است و «فِطْرَتَ اللَّهِ» به نصب خوانده می شود؛ چون در مقام واداری شنونده است، و چنین معنا می دهد که ملازم فطرت باش، بنابراین، در جملة مزبور اشاره است به اینکه این دینـی که گفتیم واجـب است برای او اقامة وجه کنی، همان دینی است که خلقت بدان دعوت و فطرت الهی به سویش هدایت مـی کند، آن فطرتی که تبدیل پذیر نیست.
بنابراین، دین همان راه و روشی که بر انسان واجب اسـت آن را پیشـه کنـد تا سعادتمند شود. حضرت علی(ع) کسی را کریم می داند که از حرام اجتناب کند و از تمام عیبها منزه و پاک بـاشد: «وَ قـَالَ(ع): الْکرِیمُ مَنْ تَجَنَّبَ الْمَحَارِمَ وَ تَنَزَّهَ عَنِ الْعُیوبِ»، لذا اجتناب از گناه، استفاده از خوراک پاکیزه، پرهیز از خـوراک آلوده، نـیکی بـه پدر و مادر، رعایت عدالت و... تمام اینها مطابق فطرت و سرشت آدمی است و رعایت آن باعث می شود انسان بـه کرامت برسد؛ زیرا نهاد و فطرت آدمی تمام اینها را تصدیق می کند.
3- شکر منعم
از جـمله مراتب احترام و حفظ حـرمت هـر شخصی، انجام هر کاری است که احتمال می رود مراد او باشد، لذا واجب است برای حفظ احترام و تجلیل - که عقلا در حق خداوند واجب کرده اند - نسبت به انجام هر تکلیفی که صدور آن را از جانب خداوند احتمال می دهیم، مبادرت نـماییم؛ زیرا خدای متعال به حسب ادراک عقل عملی بر ما حق اطاعت دارد و این حق تنها به تکالیف قطعی منحصر نمی گردد؛ بلکه شامل کلیۀ تکالیفی می گردد که احتمال صدور آن از طرف خداوند در بین است و انسان بـاید در تـمام مراتب؛ چه اینکه آن چیزی که خداوند عطا کرده کم باشد یا بسیار، مراتب شکرگذاری را بجای آورد.
امام علی(ع) در این زمینه می فرماید: «اَلکَرِیمُ یَشْکُرُ الْقَلِیلَ وَ اللَّئِیمُ یَکْفُرُ الْجَزِیلَ؛ کریم به عطای کـم شـکر می گذارد و شخص پست، زیاد را نیز کفران می کند.» بنابراین، یکی از مصادیق کرامت، شکر منعم است و یکی از مصادیق تشکر از خداوند، سر به سجده گذاشتن؛ چنانکه حضرت در خطبه قاصعه می فرماید: «خدای سـبحان بـرای اینکه انسان را تکریم کند، می گوید: گرامی ترین اعضا را به خاک بمالید تا به کرامت برسید!» و این خود یکی از بهترین راه های شکر منعم است؛ وگرنه:
از دست و زبان که بر آید
کز عـهده شـکرش بـه در آید
4- عبودیت و شب زنده داری
در مکتب اهـل بیت ) تـمام کـمالات معنوی، درجات عرفانی و مراتب روحانی انسان محصول روحیة تعبد پذیری در مقابل عظمت خالق و پست شمردن و عدم اعتنا به قدرتهای پوشالی و دروغـین اسـت: «عـَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعـْینِهِمْ.»
لذا نـماز شب و شب زنده داری، نشانة کرامت و کریم بودن مؤمن است. امام باقر(ع) می فرمایند: «کرَمُ الْمُؤْمِنِ صَلَاتُهُ وَ قِیامُهُ بِاللَّیلِ وَ قُولُوا لِلنـَّاسِ حـُسْناً؛ کـرامت مؤمن در شب زنده داری و نماز شب است.»
زندگی آمد برای بـندگی
زندگی بی بندگی شرمندگی
پیامبر اکرم(ص) ضمن سفارشها و وصیتهای خود به امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «یا عَلِیُّ عَلَیک بِصَلَاةِ اللَّیلِ وَ عَلَیک بـِصَلَاةِ اللَّیلِ وَ عـَلَیک بـِصَلَاةِ اللَّیلِ؛ ای علی! بر تو باد مداومت و مراقبت بر نماز شب! و بر تـو بـاد مداومت بر نماز شب! و بر تو باد مداومت بر نماز شب!»
در این زمینه انسان باید از سـیرة عـلمای دیـن نیز متابعت کند که به واسطۀ هدایت و ارشاد آنها، انسانها از مضیق ضلالت و گـمراهی بـه سـاحت اهتدا رسیده، از یمن افادات برکاتشان کدورت و تیرگی جهل از صحائف خواطر زدوده شده و داستانهای زندگی آنـها بـرای هـمگان عبرت آموز است.
آیت الله شیخ عباس قوچانی، وصی سید علی قاضی طباطبایی(ره) مـی فرمودند: «آیـت الله بهجت(ره) بسیار به مسجد سهله می رفت و شبها تا صبح تنها آنجا بیتوته مـی کرد. یـک شـب که بسیار تاریک بود، ایشان در میانة شب احتیاج به تجدید وضو پیدا کرد. یـک مـرتبه نوری در پیشاپیش ایشان پدیدار شد که با ایشان حرکت می کرد و در همه احوال آن نـور در بـرابرشان حـرکت داشت تا وقتی که به محل خود رسیدند.»
خوشا نماز و نیاز کسی که از سر سـوز
به آب دیـده و خون جگر طهارت کرد
5- اخلاق پسندیده
اخلاق پسندیده، نقطۀ مقابل اخلاق نـاپسند و بـه مـعنی اخلاقی است که عقل آن را می پسندد. اخلاق پسندیده از نظر عقل پسندیده است، تا آنجا که پیامبر اکرم(ص) هدف از بـعثت خـود را کامـل کردن آن اعلام می فرمودند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لُاتَمِّمَ مَکارِمَ الأَخْلاقِ؛ به درستی که من مـبعوث شـدم تا تمام کنم مکارم اخلاق را.»
کلمۀ «اخلاق» از مادۀ «خُلق» گرفته شده که به معنی آفرینش شـکل بـاطن و خصلت درونی انسان است که به دست خود او انجام شده و خود طراح امـور نـفسانی خویش می باشد. وقتی آدمی متولد می شود، خـلقتش کامـل اسـت و تمام اعضا و جوارح مورد نیاز را دارد؛ اما از نـظر «خـُلق» باید آفرینندۀ خصلتهای روحی خودش باشد. تفاوت او با حیوان در همین است که حیوان وقـتی مـتولد می شود، همراه با یک سلسله غـرایز پا بـه دنیا مـی گذارد و روح و جـسم او بـا هم هماهنگ است؛ اما انسان اگـرچه از لحـاظ جسمی کامل به دنیا می آید؛ ولی روحش باید تکامل پیدا کند.
امام علی(ع) دیـگر مـصادیق کرامت را چنین معرفی می فرماید: «اَلکرَمُ حـُسْنُ السَّجِیةِ وَ اجْتِنَابُ الدَّنِیةِ؛ کـرم و بـزرگواری، نیکویی خلق و پرهیز از پستی اسـت.» بـنابراین، آراستگی به اخلاق نیکو و منزّه بودن از اخلاق زشت نیز جزء تعلیمات اسلام مـی باشد. هـمچنین تمام کارهای فردی و اجتماعی انـسان از نـظر اسـلام دارای دستور و حکم مـی باشد.
هـر کس توفیق یابد اخلاق پسـندیده را تـحصیل کند و ناپسند را از خود دور سازد، روز به روز حالش در ترقی است، حسناتش افزوده و سیئاتش مغفور و درجاتش مـرفوع و بـاطنش صاف می شود.
گرچه وصالش نه بـه کوشـش دهند
آنقدر ای دل که تـوانی بـکوش
6- مـالک بودن بر زبان
مـهم ترین وسیلة ارتباط انسان با دیگران و برترین ابزار برای اظهار خواسته های درونی و مقاصد باطنی، زبان اسـت. بـه طوری که علمای اخلاق برای اصـلاح آن اهـمیت خـاصی قـائل شـده اند تا آنجا کـه اصـلاح آن را نشانة تکامل روح و تقویت فضایل و کرامات انسانی می دانند.
در روایات نیز مالکیت انسان بر زبان و نرم و لَیِّن بـودن آن یـکی از مـصادیق کرامت انسانی شمرده شده است: «قِیلَ لِلْحـُسَینِ بـْنِ عـَلِی(ع): مـَا الْفَضْلُ؟ قـَالَ: مـِلْک اللِّسَانِ وَ بَذْلُ الْإِحْسَانِ. قِیلَ: فَمَا النَّقْصُ؟ قَالَ: التَّکلُّفُ لِمَا لَا یعْنِیک؛ از امام سجاد پرسیدند: فضل و کرم در چیست؟ فرمود: کرم و بزرگواری در مالک بودن زبان و بذل احسان است. گفته شد: نقص چیست؟ فـرمود: به زحمت انداختن خود در آن چیزی که در شأن تو نیست.»
هر انسانی؛ چه به عنوان مبلّغ دین و چه عناوین دیگر، باید مراقب باشد و بداند که هر چه بر زبان می آورد، عـلاوه بـر اینکه در پیشگاه خداوند مورد بازخواست قرار می گیرد، افراد جامعه نیز برای آن حساب ویژه ای باز می کنند. بنابراین، باید سعی کند آنچه را می گوید، همراه با نرمی بوده، خود عامل به آن بـاشد. بـه ویژه این نرمی را نسبت به بستگان رعایت کند.
امیرالمومنین می فرماید: «الرِّفْقُ بِالْأَتْبَاعِ مِنْ کرَمِ الطِّبَاعِ؛ نرمخویی و ملاطفت با بستگان و همراهان از بزرگواری سرشت اسـت.» عـلت این بزرگداشت الهی، کرامت و جـایگاه والای انـسانی است که خداوند در شخصیت بندگان خود به ودیعه نهاده است؛ چراکه پیامبر(ص) در عظمت مؤمن می فرماید: «اَلمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْکعْبَةِ» بنابراین، کنترل زبان از مـهم ترین عـوامل کرامت انسانی است.
انـسان بـا تسلّط بر زبان می تواند از بسیاری اتفاقات جلوگیری کند و حتی با بخشش افراد و قدرت بر انتقام به کرامت الهی نزدیک شود. امام علی(ع) می فرماید: «الْکرِیمُ إِذَا قَدَرَ صَفَحَ وَ إِذَا مَلَک سَمَحَ وَ إِذَا سُئِلَ أَنـْجَحَ؛ کـریم [و بزرگوار] هرگاه قدرت (بر انتقام) پیدا کند، گذشت می کند و هرگاه مالی به دست آورد، بخشش می کند و هرگاه چیزی از او خواسته شود، برآورده می سازد.»
نتایج تکریم
کرامت از جمله صفاتی است که آثار و بـرکات فـراوانی به دنـبال خود دارد و فرد کریم را از نتایج زیادی برخوردار می نماید؛ در اینجا برخی از این نتایج را برمی شماریم:
1- کوچک شدن دنیا
امام عـلی(ع) می فرماید: «مَنْ کَرُمَتْ نَفْسُهُ صَغُرَتْ الدُّنیَا فِی عَیْنَیْهِ؛ کسی که نـفس او نـزدش گـرامی است، دنیا در نظرش کوچک است.» اگر انسان در این دنیا از یاد خدا منع و از محبّت خدای مهربان محروم گشته، هـوای شـیطان کند و عاشق این دنیا و شیدای محبّت او و در دام او بیفتد، قلبش از ظلمت معاصی سیاه گشته و یاد خدا را از یاد خـواهد بـرد و بـه جای کسب علم و دانش گرفتار وساوس خواهد شد و راه خلاصی دیگر برای او باقی نخواهد ماند.
دنـیایی که از حقارت و پستی صلاحیت اطلاق حیات و زندگانی ندارد، حیاتی که در آن تمامی فضایل و کرامات نـابود شده باشد، تنها انـدک نـشانی از حیات در آن دیده می شود و در حقیقت زندگانی نیست؛ بلکه مرگ است. البته اگر خدای متعال به بعضی از کفار رفاه و آسایش داده است، فقط به خاطر بی ارزشی دنیاست که به همین دلیل اولیای خدا به آن اعتنایی ندارند و اگـر دنیای بی ارزش را به مؤمنین نداده، در عوض آخرت دائم و با ارزش را به آنان داده است.
پیامبر(ص) روی زمین بدون فرش می نشست و غذا می خورد. با تواضع و همچون بندگان جلوس می کرد. با دست خویش کفش و لباس خـود را وصـله می کرد. بر الاغ برهنه سوار می شد و حتی فرد دیگری را پشت سر خویش سوار می نمود. روزی پرده ای را بر در اتاقش دید که در آن تصویرهایی بود. همسرش را صدا زد و فرمود: آن را از نظرم پنهان کن که هرگاه چشمم به آن می افتد، به یاد دنـیا و زرق و بـرقش می افتم.
او با تمام قلب خویش از زرق و برق دنیا اعراض نمود و یاد آن را در وجودش میراند، و سخت علاقه مند بود که زینتها و زیورهای دنیا از چشمش پنهان گردد، تا از آن لباس زیبایی تهیه نکند و آن را قرارگاه هـمیشگی نـداند و امید اقامت دائم در آن نداشته باشد، لذا آن را از روحش بیرون راند و از قلبش دور ساخت و از چشمانش پنهان داشت و این چنین است که اگر کسی چیزی را منفور بداند، نگاه کردن و یادآوری آن را نیز منفور می شمارد.
2- پیوند با بـستگان
یـکی دیـگر از نتایج و راه های کسب تکریم، صـلة ارحـام اسـت. حضرت علی(ع) می فرمایند؛ «ثَمَرَةُ الْکَرَمِ صِلَةُ الرَّحِمِ؛ نتیجة کرم (و بزرگواری)، پیوند با خویشان است.» پیوند با خویشاوندان با دیدار، نامه، تلفن، دعـوت از آنـان و... تـحقّق می یابد؛ اما خویشاوندان خیلی دور را شامل نمی شود. حداقل پیـوند بـا بستگان، آن است که در عرف گفته شود: «فلان کس با خویشاوندانش ارتباط دارد.» و اگر طوری رفتار کند که بگویند: «قطع رابطه کرده» قطع رحـم مـحسوب مـی شود و بستگان در این رابطه با هم متفاوتند و زمانی که محذور و مانع شـرعی و عرفی در کار نباشد، نباید قطع گردد.
در قرآن کریم نیز آیاتی به این مهم اشاره دارد، از جمله: «وَ الَّذِینَ یصِلُونَ ما أَمـَرَ اللّهُ بـِهِ أَنْ یوصَلَ وَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ؛ «و کسانی که خدا آنچه را به پیوستن آن فرمان داده، پیوسـته مـی دارند و از خدایشان می ترسند.»
مراد از «ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ» خویشان و نزدیکان هستند و این امر شامل نـزدیکان رسـول خـدا(ص) و خویشان هر مؤمنی می شود که قرابتشان به سبب ایمان ثابت شده است و پیونـد خـویشاوندی بـه این طریق است که انسان به اندازة وسع و طاقت خود به خویشاوندان احسان و آنها را یاری و از آنـها دفـاع و نـسبت به ایشان نصیحت و خیرخواهی کند و از بیمارانشان عیادت کند و برای تشییع جنازة مردگان آنها حـاضر شـود. رعایت حقّ خدمتگزاران و همسایگان و رفیقان همسفر نیز از اموری است که مشمول این آیه می شود.
گرچه بـسیاری از مـفسران این آیه را نـاظر به خصوص قطع رحم و بریدن رابطة خویشاوندی دانسته اند؛ ولی دقت در مفهوم آیه نشان می دهد که معنی وسـیع تر و عـمومی تری دارد که قطع رحم یکی از مصداقهای آن است؛ زیرا آیه می گوید: فاسقان پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار بماند، قطع مـی کنند. اینـ پیونـدها شامل پیوند خویشاوندی، دوستی، اجتماعی، ارتباط با رهبران الهی و رابطه با خداست، و به این ترتیب نـباید مـعنی آیه را منحصر به قطع رحم و زیر پا گذاشتن رابطه های خویشاوندی دانست. بنابراین، معنی هـر دو بـخش آیه عـلی الظاهر عامّ است و صلۀ ارحام از مصادیق آن می باشد.
3- وسعت رزق
یکی از صفات خدا، رزاقیت است. خداوند مـی فرماید: «وَ مـَا مـِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا وَ یعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا کلٌّ فِی کتَابٍ مـُبِینٍ؛ هـیچ جنبده ای در زمین نیست؛ مگر آنکه خدا رزق او را به عهده گرفته، او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را می داند. رزق هـمه در کتـابی روشن (که همان علم خداست) معین شده است.»
رزق به معنی عطا و بخشش مـستمر اسـت، و از آنجا که روزی الهی عطای مستمر او به موجودات اسـت، بـه آن رزقـ گفته می شود و مفهوم آن تنها در نیازهای مادی خـلاصه نـمی شود؛ بلکه هرگونه عطای مادی و معنوی را شامل می گردد، لذا می گوییم: «اَللَّهُمَّ ارْزُقْنِی عِلْماً تَامّاً؛ خـداوندا! عـلم کامل به من روزی کن! » و یا مـی گوییم: «اَللَّهـُمَّ ارْزُقْنِی الشـَّهَادَةَ فـِی سـَبِیلِک؛ خداوندا! شهادت در راهت را نصیب من بـگردان!» البـته در آیة مورد بحث ممکن است نظر بیش تر روی ارزاق مادی بوده باشد، هرچند ارادة مفهوم عـام نـیز چندان بعید نیست.
امام علی(ع) فـرمود: «مَن کَرُمَ خُلُقُهُ إتـَّسَعَ رِزقـُهُ؛ کسی که خلقش کریم و گـرامی بـاشد، روزیش فراخ گردد.» بنابراین، برای به توسعة روزی در مرحله اول، باید خُلق خود را کریم و بـزرگوار کـرد. اگر مشاهده شد که رزق و روزی بـین انـسانها مـساوی نیست، مشکل اصـلی از جـانب رزاقیت خداوند نیست؛ بـلکه از نـاحیة انسانهایی است که از قدرت و ارادة خود به هر نحوی سوء استفاده می کنند. امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «فـِی سـَعَةِ الْأَخْلَاقِ کنُوزُ الْأَرْزَاقِ؛ در خوش اخلاقی گـنجهای روزی نـهفته است.»
4- تـحمل آزار و اذیـت دیـگران
امام علی(ع) فرمود: «اِحـْتِمَالُ الدَّنِیَّةِ مِنْ کَرَمِ السَّجِیَّةِ؛ از طبیعت و سرشت کریم این است که اذیت دیگران را تحمل می کند.»
پیـامبران الهـی و امامان معصوم ) که الگوی کامل انـسانیت هـستند نـیز آزار و اذیـت بـسیاری دیدند، به طـوری کـه پیامبر اکرم( فرمود: «مَا أُوذِی نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ؛ هیچ پیامبری همچون من این همه آزار [و اذیت] نشد.»؛ حـتی فـرزندانش در این راهـ شهید و دخترانش به اسیری رفتند و اطفالش را ذبـح کـردند، بـه نـحوی که شـنیده نـشده با اهل بیت هیچ پیامبری، و بلکه احدی در عالم، چنین رفتاری شده باشد، و با تمام اینها آن حضرت صبر نمود و برای آنان طلب عذاب ننمود؛ بلکه می فرمود: «اللَّهُمَّ اهـْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یعْلَمُونَ؛ بارالها! قوم مرا هدایت فرما که اینان نادانند.» خدا او را از این امت، نیکوترین پاداشی که سزاوار کردار او است، عنایت فرماید!
راه های تحصیل کرامت
برای تحصیل کرامت راه هایی ذکر شده که عبارتند از:
1- اسـتقامت
امـام علی(ع) فرمود: «عَلَیْکَ بِمَنْهَجِ الاِسْتِقَامَةِ فَإِنَّهُ یَکْسِبُکَ الْکِرَامَةَ وَ یَکْفِیَکَ الْمَلَامَةَ؛ بر تو باد به روش استقامت در کارها! به درستی که استقامت در امور موجب تحصیل کرامت و سبب بازداشتن از ملامت می شود.»
اسـتقامت عـبارت است از: نگهداشتن نفس بر مکروه، به خاطر امتثال امر خداوند، و این از بهترین اعمال و وظایف انسان است. برای مثال: استقامت حضرت ابا عبدالله(ع) در روز عاشورا بـرای تـحمل مصیبتها خارق العاده بوده اسـت، لذا مـلائکۀ آسمانها از پایداری آن امام تعجب کردند؛ زیرا بدن هرچه که قوی باشد، باز نمی تواند تحمل کند؛ ولی آن بزرگوار به خاطر ایمان قوی و اخلاص بالایی که داشت، زنده بود و شـدایدی را که هـر کدامش باعث مرگ انـسان مـی شود، تحمل نمود.
امام علی(ع)می فرمایند: «از عذابهایی که بر اثر زشتیها بر امتهای گذشته وارد شد، بترسید! پس خیر و شرّ احوال آنان را به یاد آورید و از اینکه شما نیز مانند آنان شوید، بپرهیزید و هرگاه در تفاوت حـالات آنـان اندیشه کردید، پس کاری را که به خاطر آن عزت یافتند و شرّ دشمنان به واسطۀ آن برطرف شد و عافیتشان تداوم یافت و نعمت را به سوی ایشان کشاند و رشتۀ کرامت را بین آنان وصل نمود تا از تفرقه بپرهیزند و مـهربان بـوده و یکدیگر را بـدان سفارش کنند، انتخاب کنید! و متقابلاً از انجام هر عملی که پشت آنان را شکست و قدرتشان را سست کرد، به خاطر کینه ورزی در دلهـا، و دشمنی در سینه ها، و پشت کردن اشخاص به هم و یاری نکردن دستها یکدیگر را بـپرهیزید! و در احـوال مـؤمنان گذشته بیندیشید که چگونه در حال امتحان و آزمایش بودند؟ آیا از مردم دیگر گران بارتر و از سایرین رنجبرتر و از اهل دنیا زندگی شان سخت تر نبود؟! که فرعونها آنـان را بـه بندگی و بردگی گرفتند، پس سخت ترین شکنجه ها را به آنان چشاندند و تلخی را جرعه جرعه بـه کامـشان ریخـتند.» بنابراین استقامت، عامل اصلی در به دست آوردن کرامت انسانی است.
2- توکل
توکل یکی از منازل دیـن و مقامی از مقامات اهل یقین؛ بلکه یکی از معانی درجات مقربین است. حضرت علی(ع) فـرمود: «مَنْ تَوَکلَ عَلَی اللَّهـِ ذَلَّتْ لَهُ الصَّعَابُ، وَ تَسَهَّلَتْ عَلَیهِ الأَسْبَابُ وَ تَبَوَّأَ الْخَفَضَ وَ الْکرَامَةَ؛ هر که بر خدا توکل کند، سختیها از برای او نرم گردد و بر او اسباب سهل شود، و در وسعت و کرامت فرود آید.» مراد از «اسباب» وسایل حصول مطالب دنـیوی و اخروی اوست.
هرچه توکل به خدا قوی تر باشد، روحیة انسان نیرومندتر است. همچنان که پس از جنگ احد، آنگاه که رزمندگان در تعقیب دشمن به جبهۀ حمراء الاسد می رفتند، در بین راه کاروان عبدالقیس از جانب ابوسفیان بـه آنـان گفتند: دشمن با لشکری انبوه آمادة حمله به شماست، از آنها بترسید؛ ولی آنان در واکنشی که حاکی از توکل به پروردگار داشتند، گفتند: «حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ»؛ «خدا ما را کافی است و او بهترین حامی است.»
تـوکل بـه خدا زیربنای سیاست پیامبر(ص) بود. با توکل و عدم هراس از قدرت همسایۀ قدرتمندی چون روم و دیگر همسایگان بزرگ بود که این زمامدار بزرگ مسلمین توانست اسلام را در همه جا گسترش دهد. خـداوند بـه پیامبر خود صراحتاً می گوید: بعد از مشورتهای کافی به هرچه عزم و اراده کردی، با توکل به خدا عمل کن: «فإِذَا عَزمتَ فَتَوکل عَلی اللّه».
سخن پایانی
کرامت ذاتی یا تکوینی، به معنای شـرافت وجـودی نـشأت گرفته از روح مقدس خداوندی است کـه بـاعث صـعود انسان تا بالاتر از ملائک می شود؛ چراکه در مقام انسانیت می باشد و اگر کسی در اثر گناه از این مقام پایین آید، نه تنها دیگر مـصداق انـسان نـیست؛ بلکه از حیوانات نیز پست تر محسوب می شود.
مردم در کرامـت ذاتـی که خداوند سبحان به آنان عطا فرموده است و نیز در اصل تکلیف و مسئولیت فطری با یکدیگر مساوی هستند، بدون تفکیک از جـهت نـژاد، زبـان، اقلیم، تابعیت یا اعتقاد دینی که از هوا و هوسها و بدعتهای بی اساس ناشی نـشده باشد، مگر کسی که این کرامت را از روی اختیار از خود سلب کند، لذا حیثیت، احترام و کرامت ذاتی بشر کلی و عمومی است. تمام افراد بـشر اعـضای یک پیکر مـی باشند که از لحاظ شرافت مساوی اند و هیچ کس نمی تواند خود را از دیگری بالاتر و شریف تر بـداند و هـیچ گونه تفاوتی جز «تقوا» نمی تواند معیار تبعیض و نابرابری تلقی گردد؛ زیرا تقوا پایه و اساس کرامت است کـه حـدی بـرای آن وجود ندارد.
نظرات شما عزیزان: