حکایات رضوی
ختم قرآن یا اندیشه در آن
مرحوم شسخ صدوق ، طبرسى و دیگر بزرگان به نقل از ابراهیم بن عبّاس حكایت كنند:
در طول مدّتى كه در محضر مبارك امام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام بودم و در محافل و مجالس گوناگون ، همراه با آن حضرت شركت داشتم ، هرگز ندیدم سخنى و مطلبى در مسائل دین و امور مختلف از آن حضرت سؤ ال شود؛ مگر آن كه بهتر و شیواتر از همه پاسخ مى فرمود.
و در همه علوم و فنون به طور كامل آگاه و آشنا بود؛ و نیز جوابى را كه بیان مى نمود در حدّ عالى قانع كننده بود؛ و كسى را نیافتم كه از او آشناتر باشد.
همچنین ماءمون در هر فرصت مناسبى به شیوه هاى مختلفى ، سعى داشت تا آن حضرت را مورد سؤ ال و آزمایش قرار بدهد؛ ولى امام علیه السلام در هیچ موردى درمانده نگشت ؛ و بلكه در هر رابطه اى كه از آن حضرت سؤ ال مى شد، به نحو صحیح و كامل پاسخ ، بیان مى فرمود.
و معمولا مطالب و جواب سؤ ال هائى كه حضرت بیان مى فرمود، برگرفته شده از آیات شریفه قرآن بود.
آن حضرت قرآن را هر سه روز یك مرتبه ختم مى كرد؛ و مى فرمود:
اگر بخواهم ، مى توانم قرآن را كمتر از این مدّت هم ختم كنم و تلاوت نمایم .
ولیكن من به هر آیه اى از آیات شریفه قرآن كه مرور مى كنم درباره آن تاءمّل مى كنم و مى اندیشم ، كه پیرامون چه موضوعى مى باشد، در چه رابطه یا حادثه اى سخن به میان آورده است ؛ و در چه زمانى فرود آمده است .
و هرگز بدون تدبّر و تاءمّل در آیات شریفه ، از آن ها ردّ نمى شوم ، به همین جهت است كه مدّت سه روز طول مى كشد تا قرآن را تلاوت و ختم كنم .
و در همه علوم و فنون به طور كامل آگاه و آشنا بود؛ و نیز جوابى را كه بیان مى نمود در حدّ عالى قانع كننده بود؛ و كسى را نیافتم كه از او آشناتر باشد.
همچنین ماءمون در هر فرصت مناسبى به شیوه هاى مختلفى ، سعى داشت تا آن حضرت را مورد سؤ ال و آزمایش قرار بدهد؛ ولى امام علیه السلام در هیچ موردى درمانده نگشت ؛ و بلكه در هر رابطه اى كه از آن حضرت سؤ ال مى شد، به نحو صحیح و كامل پاسخ ، بیان مى فرمود.
و معمولا مطالب و جواب سؤ ال هائى كه حضرت بیان مى فرمود، برگرفته شده از آیات شریفه قرآن بود.
آن حضرت قرآن را هر سه روز یك مرتبه ختم مى كرد؛ و مى فرمود:
اگر بخواهم ، مى توانم قرآن را كمتر از این مدّت هم ختم كنم و تلاوت نمایم .
ولیكن من به هر آیه اى از آیات شریفه قرآن كه مرور مى كنم درباره آن تاءمّل مى كنم و مى اندیشم ، كه پیرامون چه موضوعى مى باشد، در چه رابطه یا حادثه اى سخن به میان آورده است ؛ و در چه زمانى فرود آمده است .
و هرگز بدون تدبّر و تاءمّل در آیات شریفه ، از آن ها ردّ نمى شوم ، به همین جهت است كه مدّت سه روز طول مى كشد تا قرآن را تلاوت و ختم كنم .
خدمت خرس
مروج الاسلام میگوید کسی به من در مورد خواب شخص محترمی از اهل منبر مقیم مشهد رضوی گفت: وقتی شب در خواب به خدمت امام رضا (ع) مشرف شدم ، آن حضرت خرسی را گرفته بود كه آن خرس بسته اسباب سفری در دست داشت. آن حضرت خرس را به من داد و به من فرمود از آن پذیرایی كن من خیلی خوشم نیامد و به حضرت گفتم یابن رسول الله مرا به خدمت خرس وامیداری ؟آن حضرت فرمود من این همه خرسها را مهمان داری میكنم و تو از پذیرایی یكی از آنها طفره میروی؟
پس از خواب بیدار شدم صبح سیدجلیل محترمی از اهل علم به خانه من آمد با اسباب سفرش همان طور كه در خواب دیدم پس من از آن سید پذیرایی كردم هنگام رفتن وی،من خواب خود را برای او تعریف كردم آن حضرت پریشان شد و گفت این خواب نتیجة آن است كه من در محل خود برای امر معاش به خدمت درامور دولتی میپردازم پس از آن درعمل خود تجدید نظر كرد.
پس از خواب بیدار شدم صبح سیدجلیل محترمی از اهل علم به خانه من آمد با اسباب سفرش همان طور كه در خواب دیدم پس من از آن سید پذیرایی كردم هنگام رفتن وی،من خواب خود را برای او تعریف كردم آن حضرت پریشان شد و گفت این خواب نتیجة آن است كه من در محل خود برای امر معاش به خدمت درامور دولتی میپردازم پس از آن درعمل خود تجدید نظر كرد.
(كرامات رضویه ج 2 ص 201)
خرجی راه
آقای حاج میرزا طاهر حسینی كه از اهل منبر و از خدام كشیك چهارم آستان قدس است نقل كرده كه شبی از شبها كه نوبت خدمت من بود هنگام بستن درب حرم مطهر چون زائرین بیرون رفتند و حرم خلوت شد من با سایر خدام، حرم مطهر را جاروب نمودیم آن گاه متوجه شدیم كه یك نفر زائر عرب از حرم بیرون نرفته و ضریح را گرفته و با امام (ع) سخن میگوید اما چون با زبان او آشنا نبودیم نفهمیدیم كه چه میگوید ناگاه شنیدم كه صدای پولی آمد این بود كه نزدیك رفتیم و گفتیم چه خبر است.
او را به كشیك خانه بردیم و فردی كه زبان عربی میدانست از او پرسید و او گفت كه من اهل بحرینم و چون پولم تمام شده بود عرض كردم ای آقا میخواهم از خدمتت مرخص شود و خرجی راه ندارم حال باید خرجی راه مرا بدهی ناگاه دیدم كه این پولها میان دستم ریخته شد.
درخت بادام در خانه میزبان
در آن هنگامى كه امام رضا علیهما السلام در مسیر راه خراسان وارد شهر نیشابور گردید، به منزل ما تشریف فرما شد.
امام علیه السلام پس از آن كه اندكى استراحت نمود، در گوشه اى از حیات خانه ما یك بادام كشت نمود، كه رشد كرد و بزرگ شد و یك ساله به ثمر رسید؛ و هر سال ثمره بسیارى مى داد.
و چون مردم متوجّه شدند، كه امام رضا علیه السلام آن درخت را با دست مبارك خود كشت نموده است ، هر روز به منزل ما مى آمدند و از بادام هاى آن جهت شفا و درمان امراض خود استفاده مى كردند و هركس هر نوع مرضى كه داشت ، به عنوان تبرّك از آن بادام كه تناول مى كرد، عافیت و سلامتى خود را باز مى یافت .
و حتّى نابینایان شفا مى گرفتند و زن هاى آبستن - كه درد زایمان برایشان سخت و غیرقابل تحمّل بود - از آن بادام استفاده مى كردند و به آسانى وضع حمل مى نمودند.
و همچنین حیوانات مختلف مى آمدند و خود را به وسیله آن درخت متبرّك مى ساختند.
پس ا آن كه مدّت زمانى از این جریان گذشت ، درخت بادام خشك شد و جدّم ، حمدان چند شاخه اى از آن درخت را قطع كرد كه در نتیجه چشم هایش كور و نابینا گردید.
و فرزند او - كه عَمرو نام داشت و یكى از ثروتمندان مهمّ شهر نیشابور بود - آن درخت را از ریشه قطع و نابود كرد و او نیز به جهت این كار، تمام اموال و زندگیش متلاشى شد و بیچاره گردید، كه دیگر به هیچ عنوان توان امرار معاش نداشت .
و راوى در نهایت گوید: قبل از آن كه درخت خشك شود، كرامات بسیارى به بركت امام رضا علیه السلام از آن ظاهر مى گردید و مردم ؛ بلكه حیوانات از آن بهره مى بردند.
امام علیه السلام پس از آن كه اندكى استراحت نمود، در گوشه اى از حیات خانه ما یك بادام كشت نمود، كه رشد كرد و بزرگ شد و یك ساله به ثمر رسید؛ و هر سال ثمره بسیارى مى داد.
و چون مردم متوجّه شدند، كه امام رضا علیه السلام آن درخت را با دست مبارك خود كشت نموده است ، هر روز به منزل ما مى آمدند و از بادام هاى آن جهت شفا و درمان امراض خود استفاده مى كردند و هركس هر نوع مرضى كه داشت ، به عنوان تبرّك از آن بادام كه تناول مى كرد، عافیت و سلامتى خود را باز مى یافت .
و حتّى نابینایان شفا مى گرفتند و زن هاى آبستن - كه درد زایمان برایشان سخت و غیرقابل تحمّل بود - از آن بادام استفاده مى كردند و به آسانى وضع حمل مى نمودند.
و همچنین حیوانات مختلف مى آمدند و خود را به وسیله آن درخت متبرّك مى ساختند.
پس ا آن كه مدّت زمانى از این جریان گذشت ، درخت بادام خشك شد و جدّم ، حمدان چند شاخه اى از آن درخت را قطع كرد كه در نتیجه چشم هایش كور و نابینا گردید.
و فرزند او - كه عَمرو نام داشت و یكى از ثروتمندان مهمّ شهر نیشابور بود - آن درخت را از ریشه قطع و نابود كرد و او نیز به جهت این كار، تمام اموال و زندگیش متلاشى شد و بیچاره گردید، كه دیگر به هیچ عنوان توان امرار معاش نداشت .
و راوى در نهایت گوید: قبل از آن كه درخت خشك شود، كرامات بسیارى به بركت امام رضا علیه السلام از آن ظاهر مى گردید و مردم ؛ بلكه حیوانات از آن بهره مى بردند.
در پشت پنجرة نقره
نقره برداشتم به او دادم قبول نمیكرد، اصرار كردم و او پذیرفت بعد از آن چند مرتبه همدیگر را ملاقات كردیم و او چیزی نگفت تا یك مرتبه به من گفت ای رفیق میدانی قضیة آن روز كه به من پول دادی چه بود گفتم مگر قضیه ای بود؟ گفت بلی آن روز من آن قدر دلتنگ بودم كه از پریشانی خود به خدمت امام رضا (ع) عرض كردم ای آقای من به من نظر مرحمتی فرما خودت میدانی من چندمرتبه پول در ضریحت ریختم اكنون اگر مرحمتی نمیكنی آن پولها را به من عنایت فرما وقتی شما آن وجه را به من دادی و من حساب كردم متوجه شدم كه آن وجه همان وجهی بود كه من به ضریح ریخته بودم.
(كرامات رضویه ج 1 ص 187).
در برابر اعتراض ها
برخی از آنان كه خود را مدعی مقاماتی میدانستند و به خصوص كسانی كه صوفی منش بودند در برابر این وضع و شرایط امام به او اعتراض میكردند سفویان ثوری از این گونه افراد بود. روزی در دیدار با امام، خطاب به او گفت: چه خوب بود لباس ساده تری میپوشیدی! امام فرمود دستت را به من بده. دست او را گرفت و داخل پیراهن خود كرد امام در روی لباس جامة خز برای مردم است و در زیر آن لباس پشمین. به سفیان فرمود این خز برای مردم و این پشمینه برای خدا. ایامی كه در مدینه و در شرایط عادی و متوسط زندگی میكرد خود را با وضع متعارف جامعه و حتی كمتر از آن عادت میداد و آن روز كه وارد ایران شد در كنار كاخ مأمون او را منزل دادند وضع غذای خود را برتر نساخت در غذا مراقبت داشت كه اسراف نشود و یا بیهوده چیزی به هدر نرود.
دامنة مباحث او
دامنة مباحث امام بسیار وسیع و پردامنه بود و این نباید مایه اعجاب باشد كه بگوییم امام حتی در طب و هیأت هم سخن داشت. ما امام را اعلم افراد میشناسیم و این هبه ای است كه از جانب خداوند به اولیاء و اوصیاء داده میشود. دانش مدرسه ای نداشتند و همة آنچه كه بیان میشد نشأت گرفته از خداوند واو وارث علم انبیاء بود. مباحث او در عرصه های مختلف بود از آن جمله:
مباحث مربوط به اعتقادات دربارة مبدأ و معاد و حشر و نشر و برزخ.
مباحث مربوط به ولایت و امامت و زمامداری خلق پس از رسول خدا (ص).
ویژگیهای مربوط به زمامداران و رهبران برحق و روابط متقابل مردم و امام.
مباحث مربوط به فرق اسلامی و درسایة آن اثبات حقانیت تشیع و مبانی آن.
مباحث مربوط به ادیان و مذاهب و مكاتب و فلسفه های گوناگون كه عرض وجود داشتند.
مباحث مربوط به علوم از طبیعیات، پزشكی، نجوم و حتی جنبه های مربوط به گیاهشناسی و جانورشناسی و...
دامنة ارشادات
ارشادات امام فقط در مورد آداب دینی نبود بلكه در همة مباحث مربوط به اقتصاد و سیاست و فرهنگ و اجتماعات بود. او در عرصة اقتصادی خطاب به یاران میفرمود: من ضامن عدم فقر كسی هستم كه خط میانه روی را رعایت كند و آن كس كه از راه حلال برای ادارة خانواده و زندگی خود تلاش كند مانند مجاهد فی سبیل الله است. او همچنین افراد رابه پدر و مادر و رعایت حرمت آنها توجه میداد و میفرمود: نیكی به پدر و مادر واجب است حتی توجه مشرك باشند.
خرما
از ابوحبیب بناجی مروی نقل است كه گفت رسول خدا (ص) را در خواب دیدم كه به بناج آمده بود ودر مسجدی كه هر سال حجاج آنجا میآیند، آمده بود . گویا من رفتم به سوی او و سلام كردم و ایستادم و دیدم پیش روی او طبقی از برگ نخیل مدینه بود و در آن خرمای صیحانی بود. مقداری برداشت و به من داد شمردم 18 خرما بود پس چنین معنی كردم كه من به عدد هر خرما یكسال بمانم و چون از خواب بیست روز گذشت در زمینی بودم كه آن را برای زراعت اصلاح میكردم كسی آمد و خبر داد که امام رضا (ع) از مدینه به آنجا می آیند. مردم به سوی او میشتافتند وقتی آمدم او را دیدم که در همان جایی که پیامبر (ص) نشسته بودند، نشسته است، و زیر او حصیری بود و پیش او طبقی از خرما بود سلام مرا جواب داد و به من گفت که نزدیک او بروم و یک مشت از آن خرما به من داد شمردم همان عدد بود كه حضرت رسول (ص) داده بود گفتم زیاد كن یا بن رسول الله فرمود اگر رسول خدا (ص) از این زیادتر می داد ما هم می دادیم.
(منتهی الامال، ج 2 ص 352).
نظرات شما عزیزان: