5

بنیانگذار هر مکتب و مرامی، به پایدار بودن و ثمر بخشیدن آن مکتب و مرام علاقه مند است. و بهترین تدبیر برای تأمین این منظور، آن است که رهبری بینا و دلسوز بر آن بگمارد و او را به وضعی روشن در میان توده مردم، برای این مقام پراهمیت معرفی کند. این عملی خردمندانه و روشی فطری است که خداوند حکیم نیز پیامبران را به آن مأمور ساخته است. در بسیاری از آیات قرآن کریم، حقایقی در این باره به تعبیرهای گوناگون ذکر شده است که پیامبران پیشین نیز، پس از نشر دعوت توحید و روشن کردن افکار، برای استوار ماندن دین خدا به پا می خاستند، و بدین وظیفه گرانبار توجهی بسزا می کردند و می کوشیدند که شالوده ریخته شده و نتایج رنج های تربیتی خود را به دست پیشرو وارسته و لایقی بسپارند و سرنوشت انقلاب پرارجی را که به بهای هستی و حاصل عمرشان تمام شده است ، به پیشامدهای تاریخ که پر از لغزش و خطاست وانگذارند. )1( ابن سینا در کتاب شفا، پس از اثبات نبوت و تشریح وظایف دقیق دارنده این مقام، می گوید: «... سپس این شخص که پیغمبر است ، چنین نیست که مانند اویی مکرر به وجود آید و در هر زمانی بدو دسترسی باشد، زیرا ماده ای که شایسته پذیرش وحی است کمتر در مزاج ها به وقوع می پیوندد. پس ناگزیر واجب است که پیغمبر ، برای بقای سنن و شریعتی که برای مصالح امور انسان آورده است ، تدبیری عظیم بیندیشد.» ابن سینا پس از این بیان، حکمت عبادات و سایر دستورات اسلامی را تذکر می دهد و پاره ای از قوانین مدنی را که به گفته خود او شارع اسلام به بهترین وجه مقرر کرده است، یاد می کند، سپس در مورد مسئله خلافت و امامت می گوید: «... آنگاه بر سنت گذار )پیامبر( واجب است اطاعت کسی را که جانشین خود قرار می دهد، فرض و لازم گرداند. بعد به شرح اجماع می پردازد، و با بیانی پر مغز و گفتاری حکیمانه درباره چگونگی و کمیت اجماع کنندگان سخن می گوید، و معنی اجماع حقیقی و مقصود از آن را توضیح می دهد، و شرایط کسی را که باید بر او اجماع و اتفاق آرا شود، ذکر می کند، و با استدلالی محکم و الزام آور به بطلان اجماعی که در تاریخ اسلام گفت و شنود می شود اشاره می کند. سپس می گوید: «خلیفه و جانشین قرار دادن با نص، به صواب دید نزدیکتر است.» )2(

باز امواج پردامنه غدیر را در امتداد زمان می نگریم، که به صورت روایت و حدیث پیش رفته با بسطی جالب و حیرت زا در کتب اسلامی منعکس گشت، و با وجود موانع بسیار و تهدیدات فراوان نسبت به طرفداران غدیر، از گفت وشنود درباره آن خودداری نشد، بلکه نقل آن را نور و حکمت می دانستند، و مسلمین دور از مدینه، افرادی برای شنیدن و آموختن حدیث غدیر بدان شهر اعزام می کردند، تا آن را از اصحاب بشنوند و فراگیرند و برایشان بازگویند ... )3( تابعان نیز بر این منوال بودند، و در نشر آثار غدیر و ذکر حقایق آن اهتمامی بسزا می ورزیدند، چنان که پس از گذشت قرن ها، روایت هشتادوچهار نفر از آنان به ما رسیده است. )4(

پیشینیان تنها به نقل حدیث اکتفا نمی کردند، بلکه با تمام نیرو و امکانات خود در تشیید مبانی غدیر می کوشیدند و با هر پیشامد و مانعی شدیداً مبارزه می کردند و در این راه فداکاری هایی از خود نشان دادند که هیچ گاه با گذشت زمان و طلوع و غروب خورشید فراموش نمی گردد. پس از دوره تابعان، وظیفه ضبط و تعلیم روایات غدیر، به عهده دانشمندان قرون اسلامی نهاده شد، و آنان در گردآوردن اسناد و مآخذ آن، کوششی عمیق کردند و علاقه ای وافر نشان دادند، چنانکه پیش از این گفتیم. و به جهت ثبوت مسلم، و اشتهار وسیع این حدیث بود که دانشمندانی از قبیل شریف مرتضی)5( و علامه میر حامد حسین هندی )6( و عده ای از علمای بزرگ سنت )7( آن را از معتبرترین احادیث اسلام دانسته اند. زیرا کمتر حدیثی است که دارای این همه اسناد و مدارک باشد.

راویان غدیر: بسیار زیاد

حدیث غدیر را حدود صدوبیست نفر از صحابه، از پیامبر نقل کرده اند. در همه سنت نبوی شریف هیچ حدیث دیگری پیدا نمی شود که این تعداد زیاد از صحابه و حتی نصف این تعداد آن را نقل کرده باشند. بنابراین راویان حدیث غدیر در حدّ اعلای کثرت هستند.

بیان غدیر در بزرگترین تجمع اسلامی

از سوی دیگر می بینیم پیامبر حدیث غدیر را در خانه خود و یا در مسجد و یا در جمع کوچکی از اصحابش نفرموده است، بلکه آن را به صورت فریادی بلند در بین جمعیتی که همه شهر مدینه گنجایش آنها را نداشت، فرموده است. جمعیتی که بیابان گسترده از هر سو را پر کرده بودند و بزرگترین تجمّع اسلامی که دوران نبوت به خود دیده است. ابن سعد در طبقات می گوید: پیامبر تصمیم بر خروج برای حج را گرفت و به مردم اعلان عمومی داد. مردم بسیاری وارد مدینه شدند تا در این سفر، احکام حج را از پیامبر بیاموزند.)8( و نظیر این حدیث را ابن حبان نقل کرده است.)9( این مطلب از حدیث جابر گرفته شده که می گوید: مردم بسیاری وارد مدینه شدند که همگی می خواستند در اعمال حج به پیامبر اقتدا کنند و مِثل عمل او را انجام دهند.)10( در حدیث دیگری جابر می گوید: از طرف مقابل و پشت سرم و راست و چپم تا آنجا که چشم کار می کرد، نگاه کردم و مردم را دیدم که پیاده و سواره در حرکت بودند ...)11( ابن شاکر می گوید: در این سفر صدهزار نفر از صحابه بلکه بیشتر همراه پیامبر بودند، حتی کسانی که قبلاً آن حضرت را ندیده بودند و بعداً نیز ندیدند، با آن حضرت حج انجام دادند، و با این سفر صحبت پیامبر نصیبشان شد.)12( سبط ابن جوزی می گوید: یکصدوبیست هزار نفر از صحابه و اعرابی اطراف مکه و مدینه همراه پیامبر بودند، و اینان در حجة الوداع همراه حضرت بودند و آن گفتار را از حضرت شنیدند ... )13( با توجه به روایات فوق، وقتی حدود صدوبیست نفر تعداد صحابه ای که حدیث غدیر را روایت کرده اند را با تعداد حاضرین غدیر که شاهد بودند و شنیدند و دیدند، مقایسه کنیم، نسبت به یکدیگر فاصله یک به هزار دارند بنابراین راویان حدیث غدیر بسیار کم اند

چرا چنین...؟

جالب تر این که پیامبر صلی اللّه علیه وآله در موارد بسیاری و به خصوص در این مورد، تأکید خاصی داشتند که حاضران به غایبان برسانند و نیز فرمودند: «خداوند زنده بدارد کسی را که گفتار مرا بشنود و در سینه اش جای دهد، سپس آن را به کسانی که نشنیده اند برساند... .» این گفتار را اگر در غدیر هم نفرموده ولی در خطبه اش در مسجد خیف در منی فرموده که چند روز بیشتر از آن نگذشته بود. آنگاه که پیامبر صلی اللّه علیه وآله از دنیا رحلت نمود و هدف و خواسته آن حضرت اجرا نشد، مردم از روایات این حدیث و امثالش خودداری کردند، و بالاتر این که بنا بر چشم پوشی از روایات فضایل و مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داده شد و مردم از روایات پیامبر صلی اللّه علیه وآله به صراحت منع شدند. باز هم بالاتر این که به مردم دستور سب امیرالمؤمنین علیه السلام داده شد و آنان را وادار به این کار می نمودند و خود آن حضرت این خبر را قبل از وقوعش داده بود و فرموده بود: «بدانید که به زودی شما را وادار به سب و بیزاری من خواهند کرد... .» این بود که مردم هر فضیلتی درباره امیرالمؤمنین علیه السلام را به فراموشی سپردند تا چه رسد به حدیث غدیر و روایات مربوط به خلافت آن حضرت بخاری از سهم بن حصین اسدی نقل می کند )14( که همراه دوستش به نام عبداللّه بن علقمه به سفر حج رفت و او کسی بود که روزگاری را به سب امیرالمؤمنین علیه السلام گذرانده بود )و می بینیم که نمی گوید: سب آن حضرت می نمود، بلکه می گوید: عمری به این کار مشغول بود( وقتی وارد مدینه شدند سهم به دوستش گفت: مایلی با ابوسعید خدری دیداری تازه کنیم؟ و نزد او آمدند سهم می گوید: به ابوسعید گفتم: آیا برای علی )علیه السلام( منقبتی شنیده ای؟) و می بینیم در زمان حیات آن همه از صحابه می پرسد: آیا علی منقبتی دارد؟.( ابوسعید در پاسخ گفت: آری، اگر برایت فضیلتی نقل کردم می توانی از مهاجرین و انصار و قریش سؤال کنی. پیامبر صلی اللّه علیه وآله در روز غدیرخم بپا خاست و این پیام را رسانید که: «آیا من نسبت به مؤمنین از خودشان صاحب اختیارتر نیستم؟ یا علی نزدیک بی». علی علیه السلام آمد و حضرت هم دست او را بلند کرد به طوری که سفیدی زیر بغل ایشان را دیدم، و فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه. عبداللّه بن علقمه گفت: تو این را از پیامبر صلی اللّه علیه وآله شنیدی؟ ابوسعید گفت: آری، و اشاره به دو گوش و سینه اش کرد و گفت: گوشهایم شنیده و قلبم در خود جای داده است. این اظهار تعجب شدید از شنیدن چنین حدیثی و سؤال دوباره که می گوید: آیا تو این حدیث را از پیامبر صلی اللّه علیه وآله شنیده ای؟ و تأکید ابوسعید در جواب، همه برای این است که از این مطلب نص بر خلاف را فهمیده اند و از آنچه بعد از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه وآله اتفاق افتاده در تعجب مانده اند

همه شنیدند... همه دیدند...؟

ابی الطفیل از زید بن ارقم در حدیث غدیر نقل می کند: پیامبر صلی اللّه علیه وآله دست علی را گرفت و فرمود: هر کس من صاحب اختیار او بوده ام، این علی صاحب اختیار اوست.» بعد می گوید: به زید گفتم: تو این را از پیامبر صلی اللّه علیه وآله شنیدی؟ زید گفت: کنار درختان غدیر احدی نماند مگر آن که حضرت را به چشم خود دید و با گوش خود سخنان آنحضرت را شنید. )15( در همین باره است که شاعر می گوید:

و یوم الدوح دوح غدیر خم ابان له الولایة لو اطیعا

و لم ار مثل ذاک الیوم یوما و لم ار مثله حقا اضیعا )16(

یعنی: پیامبر صلی اللّه علیه وآله در روز درختان عظیم در غدیر، ولایت را برای او روشن ساخت، و ای کاش مورد اطاعت قرار می گرفت. روزی همانند آن روز ندیدم همانطور که حقی را مانند آن ندیدم که ضایع شود. می بینیم که ابوسعید خدری می گوید: حدیث غدیر را همه می دانند و می توانی از مهاجرین و انصار و قریش سؤال کنی، و احدی از آنانکه در قید حیات بودند را استثنا نکرده و همه این حدیث را شنیده بوده اند. مقصود او از قریش هم یا فقط بنی امیه است و یا اهل مکه که به مدینه هجرت نکرده بودند. از سوی دیگر می بینیم پیامبر صلی اللّه علیه وآله به گفتن «من کنت مولاه فعلی مولاه» اکتفا نکرده تا آن که بازوی امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفته و تا بالاترین حد ممکن بلند کرده، به طوری که سفیدی زیر بغل آن دو بزرگوار دیده شده، و این برای آن بوده که همه حاضرین امیرالمؤمنین علیه السلام را ببینند، چنانکه در حدیث زید بن ارقم آمده: «در غدیرخم احدی باقی نماند مگر آن که پیامبر صلی اللّه علیه وآله را با چشم خود دید و سخن آن حضرت را با گوش خود شنید.»

همه معنای غدیر را فهمیدند...؟

پیامبر صلی اللّه علیه وآله این کار را برای نشان دادن اهمیت امر خلافت و اتمام حجت بر امت انجام داد، و برای آن که بعدا گفته حضرت را تأویل نکنند و نگویند منظور حضرت از «علی» معنای آن یعنی «بلند مرتبه» است، یعنی «هر کس من صاحب اختیار او بوده ام صاحب اختیار او بلند مرتبه است» و نتیجه بگیرند که این حدیث درباره خود حضرت است نه در شأن دیگری همانطور که این مطلب را درباره کلام پیامبر صلی اللّه علیه وآله «انا مدینه العلم و علی بابه» مطرح کرده اند و گفته اند که منظور حضرت از «علی بابه» آن است که «در علم بلند مرتبه است»

احیای غدیر، به دست صاحب غدیر

این مطلب درباره صحابه راوی حدیث غدیر بود، و اما در طبقه تابعین «که صحابه را ملاقات کرده اند»، باید گفت که همان پرده پوشی نسبت به حدیث غدیر و فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام ادامه داشته تا اواخر روزگار آن حضرت که اقدام به احیای استخوان بندی اصلی حدیث فرمودند و آن را از زیر آوارهای فروریخته چند ساله بیرون آوردند. به این صورت که آن دسته از اصحاب پیامبر صلی اللّه علیه وآله که آن روز در کوفه بودند را فراخواندندو مردم را نیز جمع کردند و صحابه را درباره حدیث غدیر قسم دادند و فرمودند: قسم می دهم کسانی را که از پیامبر صلی اللّه علیه وآله شنیده اند: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه... » که برخیزد و شهادت دهد، و فقط کسانی که این منظره را دیده و شنیده اند برخیزند. اینجا بود که سی نفر که دوازده نفر از آنان از شرکت کنندگان در جنگ بدر بودند )17( برخاستند و شهادت دادند. از بعضی روایات استفاده می شود که این قسم دادن حضرت یکبار نبوده بلکه به طور مکرر انجام شده است که یک بار آن در مقابل مسجد کوفه بوده است. در بعضی روایات آمده که حضرت از بالای منبر در این باره قسم دادند و شش نفر از این سوی منبر و شش نفر از آن سو برخاستند و وجود منبر نشان می دهد که یکبار هم مناشده داخل مسجد بوده است.

پرده پوشی... چرا...؟

بهر حال جالب این است که پرده پوشی نسبت به غدیر حتی در این مجلس هم خود را نشان داده و عده ای برخاستند و شهادت دادند و عده ای هم کتمان کردند این بود که امیرالمؤمنین علیه السلام از خدا خواستند کتمان کنندگان را گرفتار کند و خداوند دعای حضرت را مستجاب کرد و هر یک از آنان به بلایی گرفتار شدند. بسیار عجیب است که امیر المؤمنین علیه السلام در زمان خلافت خود، مردم را درباره حدیث غدیر قسم می دهد، درحالی که رسماً خلیفه و امام و رئیس حکومت است، و با این همه عده ای از روی عمد آن را کتمان می کنند و شهادت نمی دهند لابد اگر قبل از چنین روزی، در سقیفه آنان را قسم می داد انکار هم می کردند و سخن حضرت را تکذیب می نمودند، و یا با پاسخ های مثبت و منفی روبرو گشته زاعی بر منازعات قبلی افزوده می شد و همین باعث شده که در چنان زمانی حضرت سکوت اختیار کرده اند تا جوّ مناسبی بیابند. بهر حال امیرالمؤمنین علیه السلام با قسم دادن درباره غدیر، این قضیه را احیا فرمودند و آن را بعد از کتمان ظاهر ساخته و بعد از اخفا آشکار نموده و این حدیث را در تابعین منتشر ساخته که برای نسل بعد از خود روایت کرده اند. ابواسحاق سبیعی در روایات حدیث غدیر می گوید: سعید بن وهب و زین بن یثیع و عمرو ذومر و کسانی که نمی توانم همه را بشمارم برایم نقل کرده اند که امیرالمؤمنین علیه السلام در میدان کوفه مردم را قسم داد... ». بنابر این امیرالمؤمنین اولین کسی است که برای حدیث غدیر مجلسی تشکیل داده و مردم را برای احیای یاد غدیر جمع نموده است. آن حضرت امام و رهبر و پرچمدار و اسوه ماست که باید هرسال و در هر مکانی مجالس غدیر تشکیل دهیم.

غدیر ارث خانوادگی نیست

غدیر مسئله شخصی و ارث خانوادگی نبوده که لزوما باید زمانی تحقق پذیرد. اصلا چنین نیست، بلکه غدیر برای این بود که حکومت اسلامی پیامبر ادامه یابد و راه آن حضرت در اداره امور جامعه و تربیت انسان ها دنبال شود و با اجرای احکام نورانی اسلام و دستورات قران مجید دست متجاوزان و زورگویان و غارتگران از سر مردم کوتاه گردد. اگر حضرت علی علیه السلام همان روز اول به حکومت می رسید چه می کرد؟ آیا مال اندوزی می کرد و در راه جاه طلبی و مقام پرستی گام می زد و خویشان نا اهل خود را سر کار می آورد و به مال و منال می رساند و مخالفین خود را سرکوب می کرد یا تقوی و عدالت را می گسترانید و قدرت دولت خود را صرف رفاه عامه می کرد و جلوی دزدان و غارتگران را می گرفت و به داد مظلومان می رسید؟ آیا علی علیه السلام اگر روز اول زمام حکومت را به دست می گرفت، به نام و نانی می رسید یا نان و نام خود را هم وقف می کرد همان گونه که در خلافت ظاهری خود پس از 25 سال چنین کرد. امام علیه السلام در نامه 45 نهج البلاغه خطاب به عثمان بن حنیف کارگزار خود )که در مهمانی اشراف شرکت کرده بود( می فرماید: «آیا به همین بسنده کنم که امیر مؤمنانم خوانند، ولی در سختی روزگار شریکشان نباشم، یا در تنگنای زندگی الگویشان قرار نگیرم؟» )18( و در جای دیگر می فرماید: «به خداوند سوگند، از دنیایتان سیم و زری نیاندوختم و از ثروت های آن مالی ذخیره نکردم، و برای جامه ام شور و شری فراهم نساختم ... آری اگر می خواستم راهش را می دانستم که چگونه به عسل ناب، مغز گندم و بافته های ابریشم دست یابم اما چه دور است که هوای نفس بر علی چیره شود و شکم بارگی او را بر سر سفره رنگین نشاند تا به انتخاب خورشها پردازد در حالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی باشد که خواب قرص نانی هم نبیند و سیری را اصلا نشناسد یا چگونه شب را سیر و سیراب بخوابم و حال آن که اطرافم شکم هایی گرسنه و جگر هایی سوخته باشد.»

در هر صورت مسئله غدیر مسئله حکومت اسلامی و رهبری خط ولایت و امامت است که باید در طول تاریخ تحقق یابد و مسلمانان موظفند آن را دنبال کنند و سرنوشت خود را به دست کسانی دهند که پاسدار راستین خط اصیل امامت و ولایت اند.

نگاهی به خطبه غدیر

الف: نگاهی به خطبه پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله در روز غدیر خم بیانگر این مدعاست:

الف: جبرئیل از سوی خداوند فرمان آورده که علی علیه السلام ولی و سرپرست شما پس از خدا و رسول اوست و مسئله ولایت یعنی رهبری و حاکمیت الهی بر مردم در همه شئون اجتماعی وسیاسی. )19( و نکته دیگر آن که محور ولایت و حکومت اسلامی و علوی اقامه نماز و پرداخت زکات است، و برپایی نماز و زکات راستین جز در پرتو ولایت علوی و خط او تحقق نخواهد یافت.

ب: حلال و حرام همان است که خداوند معین فرموده است، او حلال و حرام به من آموخت و من هم به علی آموختم. )20( صحبت از حلال و حرام است و آن کس که مبین آنهاست او باید کسی باشد که جامعه را به سوی حلال و حرام رهنمون سازد تا مردم را علما و عملا به آنها آشنا سازد و آنان در پرتو رهنمودهای او به حلال ها وفادار بوده و عمل کنند و از حرام ها بگریزند یعنی حلال و حرام الهی باید در سایه الهی تحقق یابد. واگر امامت عدل و خط علوی نباشد حلال و حرام از بین خواهد رفت و جامعه راه سقوط در پیش خواهد گرفت. لذا در بخشی دیگر از همین خطبه فرمود: «ای مردم جز این نیست که خدای عزوجل دین شما را به امامت او کامل گردانید» )21( یعنی دین و تکمیل آن با وجود امامی که در خطب پیامبر است شکل می گیرد، و امامت هم برای تحقق دین خداست و اگر خط امامت در جامعه حاکم نباشد دین شکل نمی گیرد و حقوق مردم استیفا نمی شود و عقل ها به کمال نمی رسد و جان ها به پرواز در نمی آید و در واقع همه تلاش ها برای این است که هدایت مردم در پرتو دین صحیح تحقق یابد و جامعه مطلوب و برتر انسانی پیاده شود و راه منحصر به فرد آن وجود رهبری و امامت و ادامه آن است.

ج: حلال و حرام بیش از آن است که من بتوانم آنها را یک جا در این مجلس برای شما بیان کنم پس به حلال فرمان دهم و از حرام باز دارم، ولی از سوی خداوند متعال مأمورم که از شما برای علی علیه السلام بیعت بگیرم تا او همه اوامر و نواهی را برای شما بیان کند. )22( یعنی این امام و رهبر است که باید در جامعه نظام حلال و حرام را در دست بگیرد و خود نگهبان آن باشد و اگر در جامعه چنین نگهبانی امینی وجود داشته باشد دین مردم به سامان می رسد و گرنه حقیقت دین از دست می رود و نظام حلال و حرام از هم می پاشد.

د: آگاه باشید که باید نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید و امر به معروف و نهی از منکر کنید و نیز باید بدانید که اساس امر به معروف آن است که سخن مرا بشنوید و دریابید و به کسانی که حاضر نیستند برسانید و به آنها تفهیم کنید که آن را بپذیرند و از مخالفت آن باز دارید که این فرمان خدا و دستور من است و هیچ امر به معروف و نهی از منکری نیست مگر در پرتو امام معصوم و در رکاب و تبعیت او. )23( در اینجا پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله صریح تر و شفاف تر از همیشه پابرجایی دین و زنده ماندن دستورات الهی و سعادت جامعه را تنها در پرتو رهبری الهی و نگهبانی امام معرفی می کند. اگر امام و رهبری حاکم باشد حقیقت غدیر تحقق یافته است. بخش های خوانده شده از خطبه پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله در غدیرخم گویای این حقیقت است که واقعه غدیر، نماد حکومت اسلامی و ادامه آن به رهبری امام معصوم و خط امامت بوده است تشکیلاتی که از سرچشمه وحی نشأت می گیرد و بر اساس مدیریت انسان برتر و متعالی مبتنی است و در بحث امامت که از مهمترین ارکان فکری مکتب ما است با استدلال های شفاف و روشن بیان شده است.

یعنی امامان شیعه یکی پس از دیگری برای تحقق غدیر پرچم امامت را بر دوش گرفتند و می خواستند حکومت اسلامی را که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله به وجود آورده بودند، در جامعه ادامه دهند و خلفای بنی امیه و بنی عباس هم برای این که چنین اتفاقی نیفتد با آنان به مخالفت برخاستند. اگر ائمه شیعه علیهم السلام می خواستند فقط به درس و بحث بپردازند و به عنوان یک نظریه پرداز مذهبی مطرح باشند و کاری به حکومت و سرنوشت مردم نداشته باشند، این همه مورد رنج و شکنجه قرار نمی گرفتند. در هر صورت خط امامت همان خط غدیر بود که پیشوایان معصوم ما آن را در سخت ترین شرایط اجتماعی و سیاسی حفظ کردند و ادامه دادند و هیچ گاه بر سر این مسئله معامله و سازش نکردند، گرچه به قیمت جانشان تمام گردید.

عصر ظهور در خطبه غدیر

سر انجام نوبت به دوازدهمین امام معصوم علیه السلام رسید که سرآغاز دوره جدید امامت بود و «عصر غیبت» به منظور مصونیت حجت خدا شروع گردید. و ارتباط مردم با نواب و نمایندگان حضرتش برقرار شد و خود آن حضرت مردم را در مرحله اول که حدود هفتاد سال به طول انجامید و دوران غیبت صغری نامیده می شود، به چهار نایب خاص ارجاع دادند و پس از گذشت هفتاد سال، در مرحله دوم، نایبان عام خود یعنی فقها را معرفی کردند تا نظام رهبری امت اسلام از طریق آنان سامان یابد و مردم نه تنها در مسایل فردی و عبادی بلکه در مسایل سیاسی و اجتماعی که اهم مسایل زندگی و سرنوشت ساز جامعه است به آنان رجوع کرده و در هر زمان به تناسب شرایط محیط از آنان دستور گرفته و در نتیجه عزت وسعادت خود را تأمین کنند و همانطور که قرآن کریم فرمود: «و لن یجعل اللّه للکافرین علی المؤمنین سبیل» خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است. )24(

مهم ترین رسالت نواب عام امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف صیانت جامعه اسلامی و حفظ و حراست مردم از حاکمیت طاغوت و ظالم و فاسق بوده است اسلام هرگز اجازه نمی دهد که مسلمانان تحت حاکمیت و سرپرستی ظالم و فاسق قرار گیرد. تن دادن به ظلم و رضایت به فسق از بزرگترین گناهان است. قرآن کریم با صراحت می فرماید: «و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و مالکم من دون اللّه من اولیاء ثم لاتنصرون.» به ستمگران تکیه نکنید و حکومت آنها را نپذیرید که به دوزخ در افتید و هرگز یاری نشوید و جز خدا برای شما دوستی نیست. )25( آخرین سخن ما کلام پیامبر صلی اللّه علیه وآله است که درباره امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله».

پاورقی ها

1. سوره بقره، آیات 127، 136 و 140.

2. الهیات «شف»، فصل سوم از مقاله 10.

3. الغدیر، ج1، ص389- 390. 4. الغدیر، ج1، ص62 به بعد.

5. الشافی فی الامامه. 6. عبقات الانوار.

7. الغدیر، ج1، ص295 به بعد.

8. طبقات ابن سعد، ج2، ص171. 9. الثقات، ج2، ص124.

10. صحیح مسلم، ج2، ص886، شماره1218.

المصنف ابن ابی شیبه.

11. مسند ابی یعلی، ج4، ص24، شماره2027؛ ج12، ص106، شماره6739. 12. عیون التواریخ، ج1، ص394.

13. تذکرة الخواص، ص30.

14. التاریخ الکبیر )بخاری(، ج4، ص193.

15. السنن الکبری )نسائی(، ج5، ص130، شماره8464 . خصائص علی علیه السلام )نسائی(، ص96، شماره 79. همین حدیث را ابن عقده در کتاب الولایة و محاملی در امالی و ابن عساکر در تاریخش. در شماره566 و 567 در شرح حال امیرالمؤمین علیه السلام از دو راوی مزبور با عبارات مفصل تری نقل کرده اند، و ما الفاظ چند روایت را جمع بندی کردیم و گاهی اضافات توضیحی برای آن آوردیم. به تاریخ کبیر بخاری، ج4، ص173 مراجعه شود. 16. کنز الفوائد، الکراجکی، ص154.

17. در روایت مسند احمد، سی نفر ذکر شده است. این روایات با یکدیگر منافات ندارد، به این معنی که شاهدین سی نفر بوده اند که دوازده نفرشان از اهل بدر بوده اند.

18. نهج البلاغه پارسی/ نامه 45.

19. احتجاج، ج1، ص59؛ روضة الواعظین ج1، ص92.

20. احتجاج، ج1، ص60؛ روضة الواعظین ج1، ص93؛

ابن طاووس، التحصین، ص582.

21. روضة الواعظین، ج1، ص94؛ ابن طاووس، التحصین، ص582.

22. احتجاج، ج1، ص69؛ روضة الواعظین، ج1، ص99؛

ابن طاووس، التحصین، ج1، ص589.

23. احتجاج، ج1، ص65. 24. سوره نساء/141.

25. سوره هود/113.