کد قالب کانون داستان موسى (ع ) و برخورد با دختران شعيب (ع )

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 1060
بازدید ماه : 13996
بازدید کل : 40751
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : شنبه 17 تير 1402

حضرت موسی و هجرت به مدین

داستان موسى (ع ) و برخورد با دختران شعيب (ع ):

داستان ديگرى در فرازى از داستان موسى (ع ) را پى مى گيريم : داستانى كه درست نقطه مقابل داستان پيشين است و از زنى آلوده و اسير هوا و هوس ‍ صحبت نمى كند، بلكه چهره يك زن پاكدامن ، عفيف ، متين و باشرم و حيا با در هاله اى تقدس به نمايش مى گذارد: نمونه اى زيبا و جالب از برخورد دو جنس مخالف بدون در هم شكستن حريم حيا؛ ((داستانى كه بر اساس يك ساختار هندسى طرح ريزى شده كه از اين طريق مى خواهد انديشه ها و پيامهاى خود را مطرح سازد)) تا نمونه و الگويى باشد در برخوردهاى اجتماعى زن و مرد در تمام جوامع بشرى و در همه عصرها و نسلها.
اين فراز داستان از آنجا آغاز مى گردد كه موسى از دست ماءموران فرعون از سرزمين مصر گريخته و به ((مدين )) پا گذاشته و خسته و كوفته ، و گرسنه و تشنه در سايه سار درختى آرميده است . ناگهان متوجه مى شود كه عده اى بر آب مدين هجوم آورده اند تا گله خود را سيراب سازند، اما در آن طرف موسى دو زن را مى بيند كه در كنارى به جمع آورى و جلوگيرى از فرار گوسفندانشان مشغولند. تنهايى و تفاوت اين دو زن و كار سنگين شبانى كه به عهده دارند، توجه موسى را جلب مى كند. پس جلو مى رود و از آنها مى پرسد: ((كار شما در اينجا چيست ؟)). از زبان قرآن بشنويم :
((و لما ورد ماء مدين وجد عليه امه من الناس يسقون و وجد من دونهم امراتين تذودان قال ما خطبكما... .))
و اين آغاز آشنايى موسى با اين دختران است . تا اينجاى ماجرا هيچ گونه تحريك و صحنه سازى عاطفى و هيجان انگيزى وجود ندارد. دختران خود را معرفى مى كنند:
((... قالتا لا نقسى حتى يصدر الرعاء و ابونا شيخ كبير.))
... گفتند: ما آب نمى دهيم تا آنگاه كه چوپانان بازگردند، كه پدر ما پيرى بزرگوار است .
تقديم و تاءخيرهاى قران بى دليل نيست و اينكه دختران ابتدا به توجيه عمل خود مى پردازند و سپس انگيزه اصلى چوپانى را پيرىِ پدر معرفى مى كنند، جاى تاءمل دارد. تفاوت دختران به لحاظ اعتقاد به ارزشها و تربيت ويژه مذهبى كه دارند براى موسى آشكار مى شود و آنها در حقيقت خود را اين گونه به موسى مى شناسانند؛ البته شناسايى كه به گونه اى طبيعى پيش ‍ مى آيد و بسيارى از رخدادهاى درونى در اينجا ناگفته مى ماند. موسى جوانمردانه گوسفندانشان را آب مى دهد (فسقى لهما) و سپس بى اعتنا به سايه باز مى گردد و از خدا غذايى براى رفع گرسنگى مى طلبد ((ثم تولى الى الظل فقال رب انى لما انزلت الى من خير فقير)). دختران مى روند و موسى را ((در خويش )) با خاطره اى دلپذير از جوانمردى و ايمان همراه مى برند.
اين از نكاتى است كه پرداختن به آن در ين اثر هنرى مذهبى بى شك كار بس ‍ پيچيده اى است . حفظ موازين عفت و اخلاق و ارزشهاى متعالى ، آن هم در جامعه اى مذهبى كه به دليل تحريمها نزديك شدن به آن غير ممكن است و در صورت پرداختن به آن به ناكامى و درهم شكستن حرمتها و ارزشها قرين مى گردد، دشوار است . دقت در نحوه پرداختن قرآن كريم به اين موضوع و اشارات و مرز بين اشارات و وقايع عينى كه در پشت آن حضور دارد، مى تواند براى هنرمندان بسيار مؤ ثر باشد.
دختران رفتند، اما پس از مدت كوتاهى يكى از آنها بازگشت . در تصوير قبلى كه دختران نشان داده شدند، نحوه معرفى آنان با خوددارى از ورود ميان جمعيت و تربيت آنان زير نظر پدرى پيامبر بود، اما اينك نحوه معرفى كاملا تغيير كرده است . اين يكى از دختران است كه مى آيد. چگونه ؟ قرآن مى توانست به نحوه راه رفتن او اشاره نكند. آن وقت ما مى توانستيم همه گونه حدسى راجع به او بزنيم . موسى خسته ، گرسنه و چشم به راه غذاست كه ناگهان دختر را مى بيند كه به سويش مى آيد. آيا پشت اين تصوير در دل موسى چه احساساتى بيدار مى شود؟ كسى نمى تواند درباره دختر تصويرى كم و بيش به دلخواه در ذهن ايجاد كند. قرآن كريم از همان آغاز با اشاره به راه رفتن دختر، فضاى داستان را حريمى از عفاف و تقدس فرو مى برد و به خواننده اجازه نمى دهد كه در شخصيت دختر جز اين عفت و پاكدامنى در جستجوى خصوصيات متضاد آن باشد:
((فجاءته احديهما تمشى على استحياء قالت ان ابى يدعوك ليجزيك اجرما سقيت لنا... .))
يكى از دو زن كه به آزرم راه مى رفت ، نزد او آمد و گفت : پدرم تو را مى خواند تا مزد آب دادنت را بدهد... .
اين همان دختر است كه موسى در ذهن او خاطره اى از خود باقى گذاشته و اينك بر هودجى از وقار و حيا به سويش باز مى گردد (تمشى على استحياء) و اين تمهيد يك ازدواج است و ترسيم عشقى پنهان در هاله هاى از تقدس و اشارت لطيف و بديع . شايد يك داستان نويس امروزى كه پرواى قلم و نوشتن نيز نداشته باشد، در ترسيم اين لحظه به ((صورت گل انداخته از شرم دختر)) اشاره مى كرد. اما قرآن شرم را در گامهاى دختر توصيف مى كند نه در سيماى او! بى آنكه از دست و پا گم كردن توصيف و نشانى باشد. موسى دعوت را مى پذيرد و به خانه پدر آن دختر پاى مى گذارد و از سرگذشت خود و داستان زندگى و مبارزاتش سخنى به ميان مى آورد ((فلما جاءه و قص عليه القصص )) و آن پير كسى جز ((شعيب پيامبر)) نيست كه از موسى دلجويى مى كند و به او بشارت نجات از دست ستمگران را مى دهد و مى گويد كه ترس و هراسى از فرعون و فرعونيان نداشته باش ‍ ((لا تخف نجوت من القوم الظالمين )).
دخترى كه موسى را به خانه خواند، همان است كه بعدها به پدر پيشنهاد مى دهد كه :
((احديهما يا ابت استاءجره ان خير من استاءجرت القوى الامين .))
اى پدر، اين مرد را به خدمت خود اجير كن ، كه بهتر كسى كه بايد به خدمت برگزيد كسى است كه امين و توانا باشد.
در پس اين جمله چه خواهش و تمنّايى نهفته است ؟ او درست بر دو چيز انگشت نهاده است : 1) نياز شعيب به انسانى قوى ؛ 2) نياز او به انسانى امين و قابل اعتماد. ترتيب اين صفات نيز زير كانه و معنى دار است ، پس چگونه ممكن است پدرى نزديك و هوشيار همچون شعيب آن را در نيابد؟
معلوم مى شود آنچه ذهن و دل دختر را مشغول داشته همين است : قوى و امين بودن . و آيا اين مجهول و مطلوب همه زنان نيست آنگاه كه به مردى مى رسند و همتاى خويش را جستجو مى كنند؟ مى بينيم همه چيز تنها با ايما و اشاره و ايجاز مى آيد. در اين بيان ، بدون اينكه به وراى اين اشارت پرداخته شود و ذهن و روح خواننده را در كششهاى عصبى يا هيجانى فرو برد و بدون اينكه در اين ميان قدسيّت مقام دختر و پاكى رابطه در معرض ‍ تزلزل قرار گيرد، خواننده همه چيز را درمى يابد و روح او تا فرازهايى برين به پرواز درمى آيد.
پيشگفتار: سبك و شيوه علّامه (ره ) در بيان قصص
تفسير الميزان كه يكى از تفاسير ارزشمند عصر حاضر به شمار مى رود، حاصل سالها تلاش مداوم و خستگى ناپذير علامه سيد محمد حسين طباطبائى - رحمة اللّه عليه - (1282 - 1360 ه‍ ش ) است . استاد فرزانه در اين اثر ماندگار خود در جهان اسلام صد و چهارده سوره قرآن را از ابعاد مختلف روايى ، تاريخى ، علمى ، كلامى و فلسفى كاويده و ضمن شرح و بسط گسترده آيات به بررسى ديدگاههاى مفسران قرآن ، اعم از شيعه و سنى ، پرداخته است و در اين راستا با توجه به اينكه بخش قابل توجهى از قرآن را قصه ها داستانها تشكيل مى دهد، در كنار تفسير و توضيح اين داستانها، به اهداف قصه گويى در قرآن نيز نظر داشته و ضمن بررسى نكات ظريف قصه ها، پيامهاى هر قصه و داستان را بيان نموده است .
حضرت علامه در نقل قصص قرآن شيوه خاصى را مبذول داشته است كه مى توان گفت وجه تمايز ايشان از ديگر مفسران و قرآن پژوهان و حتى برخى از كتابهاى قصص قرآن و تاريخ انبياء است كه به طور خلاصه به آنها اشاره مى گردد.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: قرآنی
برچسب‌ها: داستانها