کد قالب کانون شناخت مؤمن و کافر

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 971
بازدید دیروز : 1158
بازدید هفته : 2197
بازدید ماه : 16480
بازدید کل : 43235
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 20 تير 1402

مؤمن و کافر را با این ویژگی ها بشناسید

درس 2: شناخت مؤمن و کافر

تفسیر قرآن برای جوانان » درس 2: شناخت مؤمن و کافر

 سوره «بقره»

 دومین سوره قرآن کریم که بزرگترین سوره قرآن نیز هست، «بقره» نام دارد. این نام، بخاطر داستانِ «گاو» بنی اسرائیل است که در این سوره آمده است.

 این سوره، با حروفی آغاز شده که ترکیب خاصی دارد، و توجّه انسان را به خود جلب می کند:

 

 «1» الم

 

 خداوند، 29 سوره از 114 سوره کتاب خود را، با حروفی آغاز کرده، که هر حرف آن به تنهایی، و به نامِ خودش خوانده می شود. مانند همین آیه از سوره بقره که آن را «الف، لام، میم» می خوانیم.

 این گونه حروف را، که در میان عرب زبان ها سابقه ای نداشته، در اصطلاحِ اهل قرآن، «حروف مقطعه» می گویند، یعنی حروفی که از یکدیگر جداست و جداجدا خوانده می شود.

 در بیشتر موارد، پس از این حروف، آیاتی مطرح شده که عظمت و اصالت قرآن را مطرح می کند، گویا خداوندمی خواهد بگوید، من این کتاب را که معجزه است، از همین حروف الفبا که در اختیار شما نیز هست، ساخته و پرداخته ام، نه از حروف و کلماتی خاص که برای شما ناآشنا و غیر قابل درک باشد.

 حال، کسانی که مدعی هستند قرآن معجزه نیست، اگر راست می گویند، آنان نیز از همین حروف الفبا، کتابی بنویسند که همچون قرآن، هم از جهت رسایی و شیواییِ جملات، بی همتا باشد و هم از جهت مطالب و محتوا، بی نظیر و بی مانند.

 آری این هنر خداوند است که از حروف الفبا، کتابی تألیف می کند که بشر از آوردنِ حتی یک سوره مثل آن عاجز است، چنانکه در عالم طبیعت نیز، خداوند از دلِ خاکِ بی جان، هزاران نوع گیاه و میوه می رویاند، در حالیکه بشر، از خاک، آجر و سفال می سازد!

 

 «2» ذَ لِکَ الکِتَبُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِّلْمُتَّقِینَ

 

 ترجمه: آن کتابِ با عظمت، که هیچ تردیدی در حقانیت آن نیست، راهنمای پاکان و پرهیزگاران است.

 کتاب، با ارزش ترین میراثِ نسل های گذشته، برای بشر امروز است که توانسته با زبان خاموشِ خود، بلندترین مفاهیم و معارف را به گوش جهانیان برساند. خداوند نیز

قوانین زندگی بشر را، به صورت کتاب در اختیار او قرار داده است.

 گرچه قرآن، بصورتِ کتاب از آسمان نازل نشده، امّا به فرمان خداوند، پیامبر اسلام، آنچه را بر ایشان وحی می شد، بر مردم قرائت می کردند تا اهل قلم، بنویسند و عموم مردم، آن را حفظ کرده و به سینه بسپارند.

 اگر انسان این کتاب الهی را به دقت مطالعه کند، یقین خواهد کرد که از جانب خداست و بیان چنین مطالبی از سوی یک انسان، آنهم در چهارده قرنِ قبل و از میان قومی که از سواد و علم، بهره ای نداشتند، امری محال است.

 قرآن کتاب هدایت بشر است، پس هر که طالب سعادت است، چاره ای ندارد جز آنکه به دفترچه راهنمایی که از سوی خالق برای او ارسال شده، مراجعه کند، تا با استفاده صحیح از ابزار وجود خود، از خطراتی که جسم و روح او را تهدید می کند، دوری گزیند.

 البته همانگونه که نور خورشید از شیشه تمیز عبور می کند، نه از خشت و گلِ تیره، نور قرآن نیز تنها در دل های پاک، اثر می کند، نه افراد لجباز.

  از این آیه می آموزیم که:

 1- حرمت و قداستِ قرآن را حفظ کنیم.

 2- قرآن، کتابِ هدایت برای همه بشر است، نه یک کتاب تخصصّی، آن هم برای گروهی خاص از مردم، لذا از قرآن، انتظار نداشته باشیم که برای ما مسائل فیزیک یا شیمی یا ریاضی را بیان کند.

 

 «3» الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَمِمَّا رَزَقْنَهُمْ یُنفِقُونَ

 

 ترجمه: متقین و پاکان، کسانی هستند که به عالم غیب و نهان ایمان دارند، نماز به پای می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند.

 قرآن، هستی را به دو بخش تقسیم می کند، یکی جهان غیب که از حواس ما پوشیده و پنهان است، و دیگری عالَم محسوسات که طبیعت مادی است.

 برخی انسان ها، تنها آنچه را می بینند و می شنوند، قبول دارند و می خواهند همه چیز را از طریق حواس پنجگانه خود درک کنند. در حالیکه حواس محدود ما قدرت درک همه چیز را ندارد، حتی قوه جاذبه که یک خاصیت مادی است، قابل درک با حواس نیست، بلکه از افتادن اشیا به سوی پایین، می فهمیم که زمین جاذبه دارد، پس علم مابه جاذبه، از راه آثار آن است نه درک مستقیم خود آن.

 بعضی توقع دارند، خدا را با چشم خود ببینند تا به او ایمان بیاورند، چنانکه قوم بنی اسرائیل به حضرت موسی گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَة» «ما به تو ایمان نمی آوریم تا آنکه خدا را آشکارا ببینیم.»

 در حالیکه خداوند جسم نیست تا دیدنی باشد، و ما از آثار با عظمت او در آفرینش، به وجود او پی می بریم و به او ایمان می آوریم.

 افراد باتقوی و حقیقت جو، شناخت خود را محدود به عالم مادی نکرده، بلکه به جهان غیب، یعنی وجود خداوند، فرشتگان و همچنین عالم آخرت، که از حواس ظاهری ما پنهان است ایمان دارند.

 آنها اهل نماز و انفاق هستند. با نماز که یاد خداست، نیازهای روح و روان خود را تأمین می کنند و به آرامش و اطمینان می رسند، و با پرداخت بخشی از درآمد خود به محرومان، نیازهای جامعه را تأمین می کنند، تا جامعه نیز از رفاه و آسایش لازم برخوردار باشد.

 البته خواندنِ نماز، به تنهایی، کافی نیست، بلکه باید نماز را به پاداشت، یعنی هم خود نماز بخوانیم و هم دیگران را به نماز دعوت کنیم؛ نماز را در اول وقت، آنهم در مسجد و به جماعت بخوانیم، که در اینصورت، نماز در جامعه به پاداشته می شود و جایگاه خاص خود را می یابد.

 در انفاق نیز، تنها کمک های مالی، منظور اسلام نبوده است، بلکه به تعبیر قرآن «مِمَّا رَزَقْنا»، از آنچه به شما داده ایم انفاق کنید، که شامل ثروت، قدرت، علم و هرگونه امکانات و استعدادهای خدادادی می شود.

 از این آیه می آموزیم که:

 1- ایمان از عمل جدا نیست و مؤمن، اهل عمل است.

 2- نماز، محور کارِ انسان های با ایمان است.

 3- آنچه داریم از خداست، پس بخشی از آن را برای خدا بدهیم که او نیز در دنیا و آخرت جبران می کند.

 4- اسلام دینی جامع و برای اداره جامعه است. با دستورِ نماز، ارتباط با خدا را سفارش می کند، و با دستورِ زکات، ارتباط با مردم و توجه به نیازهای جامعه را.

 

 «4» وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَآ أُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالْأَخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ

 

 ترجمه: متقین کسانی هستند که به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو بر پیامبران قبلی نازل گردیده، ایمان داشته و به آخرت یقین دارند.

 وحی، یکی از راههای شناخت است که متقین به آن ایمان دارند. چنانکه در آیه قبل گفتیم، راه شناختِ انسان محدود به حسّ نیست، و عالمی ورای عالم محسوسات وجود دارد که عقل به وجود آن گواهی می دهد، ولی از شناخت دقیق آن عاجز است، لذا خداوند با فرستادن وحی شناخت ما را کامل می سازد.

 عقل می گوید خدایی هست ولی وحی، صفات و ویژگی های آن خدا را برای ما بیان می کند. عقل می گوید باید برای کیفر و پاداش انسان ها، دادگاهی جهانی به پا شود، وحی می گوید قیامتی هست که چنان ویژگی هایی را داراست. پس عقل و وحی مکمّل یکدیگرند و افرادِ با ایمان از هر دو وسیله استفاده می کنند.

 وحی، اختصاصی به پیامبر اسلام ندارد، بلکه همه پیامبران مورد خطاب سخن الهی واقع شده اند، لذا افراد باتقوا، تعصّب بی جا ندارند که پیامبران قبلی را نفی کنند و فقط پیامبر اسلام را بپذیرند، بلکه به همه پیامبران الهی ایمان داشته و آنچه را به آنان وحی شده، می پذیرند.

 چنانکه مرگ را پایان کار خود ندانسته و به قیامت یقین دارند. لذا خود را در برابر گناه حفظ می کنند.

 از این آیه می آموزیم که:

 ایمان به تمام کتب آسمانی لازم است، چون همه انبیا یک هدف داشته اند.

 

 «5» أُوْلَئِکَ عَلَی هُدیً مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

 

 ترجمه: آن مؤمنان بر هدایتی از جانب پروردگارشان هستند و آنان رستگارانند.

 این آیه سرانجام خوبان را رستگاری می داند. رستگاری، یعنی آزاد شدن از خواسته ها و هوس های نفسانی، و رشدِ صفات خوب اخلاقی.

 از این آیه می آموزیم که:

 راه رسیدن به سعادت و خوشبختی، دریافت هدایت الهی است. که البته بدون تلاش بدست نمی آید، هم علم و ایمان می خواهد، هم عمل و کار نیک.

 

 «6» إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوآءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ

 

 ترجمه: آنان که کفر ورزیدند، چه آنها را از عذاب خدا بترسانی یا نترسانی، برایشان تفاوتی نمی کند، آنان ایمان نخواهند آورد.

 بعد از معرفی متقین و پاکدلان، این آیات، کفار را معرفی می کندکه دچار چنان تعصّب و لجاجت و عنادی هستند که سخن حق، هیچ تأثیری در آنها نمی گذارد و ایمان نمی آورند.

 «کفر» در زبان عربی به معنای پوشاندن و نادیده گرفتن است. کفرانِ نعمت نیز، به معنای نادیده گرفتن نعمت و ناسپاسی است. کافر یعنی کسی که حقّ را نادیده می گیرد.

 از این آیه می آموزیم که:

 1- کفر و تعصّب، انسان را همچون سنگ و چوب، در برابر پند و اندرز، بی تفاوت می کند.

 2- اگر مردم، پذیرای حق نباشند، دعوت پیامبران نیز، مؤثر واقع نمی شود. دعوت پیامبران، همچون بارانی است که اگر بر زمین آماده ببارد، گل بروید و اگر بر زمین شوره زار فرو بارد، خار و خاشاک حاصل شود.

 

 «7» خَتَمَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَرِهِمْ غِشَوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ

 

 ترجمه: خداوند بر دل ها و گوش آنان مُهر زده، و بر چشمانشان پرده ای آویخته، و برایشان عذابی بزرگ، مقرّر است.

 کافران، عقل و چشم و گوش دارند، امّا گویا کارهای زشت و روحیه تعصّب و لجاجت، پرده ای در برابرآنان ایجاد کرده که قدرت دیدن و شنیدن حقایق را از دست داده اند و این کیفری است که خداوند در دنیا برای آنان مقرر کرده، و در قیامت، عذاب بزرگ در انتظار آنان است.

 از این آیه می آموزیم که:

 1- کسی که حق را فهمید ولی بر آن سرپوش گذاشت، خداوند هم بر چشمِ دل او سرپوش می گذارد و این کیفر خداست.

 2- امتیاز انسان بر حیوان، عقل و ادراک و بینش صحیح اوست که با کفر، این امتیاز را هم از دست می دهد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: تفسیر قرآن
برچسب‌ها: قرآن شناسی