کد قالب کانون تفتازاني و ديدگاه او درباره لعن خلفا

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 984
بازدید دیروز : 387
بازدید هفته : 4472
بازدید ماه : 27161
بازدید کل : 53916
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : جمعه 6 مرداد 1402

عکس پروفایل محرم

تفتازاني و ديدگاه او درباره لعن خلفا

تفتازاني و ديدگاه او درباره لعن خلفا

يكي ديگر از علماي آنان كه با لعن خلفا پيكار نموده، سعدالدين تفتازانياست. وي با عبارتي صريح تر از عبارت قبلي، علّت جلوگيري از لعن بر يزيد را فاش مي كند و مي گويد:

فإن قيل: فمن علماء المذهب من لم يجوّز اللعن علي يزيد مع علمهم بأنّه يستحقّ ما يربو علي ذلك ويزيد.

قلنا: تحامياً عن أن يرتقي إلي الأعلي فالأعلي;1

اگر كسي بگويد علماي مذهب، لعن يزيد را جايز نمي دانند، در حالي كه مي دانند يزيد مستحق لعن است _ بلكه بيش تر از لعن استحقاق دارد _ پس چرا از لعن يزيد جلوگيري كرده اند؟

در جواب آنان بايد گفت: جلوگيري آنان از لعن يزيد به جهت بالا رفتن لعن به پدر يزيد و بالاتر از آن، يعني خلفاي قبل از معاويه است.

مبادا لعن يزيد ادامه پيدا كند و به لعن معاويه و افراد ديگر از خلفا انجامد.

از اين رو، نه ابن خلدون، نه ابن عربي مالكي، نه عبدالمغيث بن زهير و نه تفتازاني هيچ كدام واقعيّت را بيان نكرده اند; چرا كه اين واقعه ريشه در حقايقي دارد كه با كمال ادب و وقار به بررسي آن ها خواهيم پرداخت.

آنان ناگزيرند حسين بن علي عليهما السلام را واجب القتل بدانند تا در مقابل شور و حماسه هميشه جاودان تاريخ، يعني شهادت سيّدالشهداء عليه السلام مقابله كنند. آنان با شيوه هاي قبلي كه از راه موعظه و نصيحت بود، نتوانستند عزاي سيّدالشهداء عليه السلام را كم رنگ كنند.

به راستي چرا آنان

ناگزير به مبارزه هستند؟ چون پاي صحابه در كار است...; زيرا معاويه و آن گاه خلفاي پيشين در اين حادثه شريك جرم مي شوند... . 1 . شرح المقاصد: 5 / 310.

 

نگاهي به نقش معاويه در حادثه كربلا

نگاهي به نقش معاويه در حادثه كربلا

معاويه در قضيّه كربلا از آن هنگام نقش پيدا مي كند كه فرزندش را ولي عهد خود قرار داد. پس خرده گيري بر يزيد، خود به خود متوجّه كسي خواهد بود كه او را به اين مقام رسانده است و افزون بر آن، خلفاي پيشين نيز مقصر خواهند بود.

بنا بر ادعاي نويسنده، شهادت سيّدالشهداء عليه السلام در عراق، نقشه خود معاويه بوده كه يزيد تنها آن را اجرا كرده است. با تأمّل، صبر و دقّت در مطالبي كه مي آيد، اين حقيقت; از جمله ناگفته هاي عاشورا روشن خواهد شد.

اكنون براي تحقيق و بحث، ناگزيريم مطالب گفته شده را به دقّت بررسي كنيم.

پيش تر ديدگاه آن گروه متعصّب درباره شهادت سيّدالشهداء عليه السلام گذشت كه عدّه ديگري از بزرگان اهل سنّت، بر آن گروه متعصّب به شدّت انتقاد كرده اند:

_ وقتي حافظ ابوالحسن هيثمي ديدگاه ابن خلدون را نقل مي نمايد. او را لعن مي كند و به او دشنام مي دهد و اشك مي ريزد... !

_ حافظ ابن حجر مكّي، موضع گيري ابن عربي مالكي را نقل مي كند و مي گويد: اين كلام بدن انسان را به لرزه مي اندازد.

_ در برابر عبدالقادر گيلاني كه مي گفت: روز عاشورا بايد روز شادي و سرور باشد، ابن جوزي حنبلي مي گفت: چنين حرف هايي باطل است. آراستن، سرور و شادي در روز عاشورا و حرف هايي

از اين قبيل را نمي توان به پيامبر صلي اللّه عليه وآله نسبت داد و اين دروغ است.

ما در آينده سخنان ديگر دانشمندان اهل سنّت را در قرن هاي مختلف، از احمد بن حنبل تا شهاب الدين آلوسي بغدادي و شيخ محمّد عبده مصري... نقل خواهيم نمود و خواهيد ديد كه همه آن بزرگان يزيد را لعن كرده و از كار او اعلام بي زاري و نفرت نموده و حتّي برخي از آن ها به صراحت او را تكفير كرده اند.

بنابراين، واجب القتل خواندن سيّدالشهداء عليه السلام، ديدگاه گروهي از علماي اهل تسنّن است كه آنان را با ديگران از اهل تسنّن بايد متفاوت دانست; اينان كساني هستند كه پيروانشان از يزيد، به عنوان «اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه» و يا به نام «الخليفة المظلوم يزيد بن معاويه» ياد مي كنند.

وقتي مولاي ما حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السلام را واجب القتل بدانند، خود به خود ما را كه پيروان آن حضرت هستيم، تكفير مي نمايند و ريختن خون ما را نيز حلال مي دانند.

تعصّب و خشم آن گروه تندرو درباره اهل بيت عليهم السلام آن قدر بالا رفته كه درباره «حجّاج بن يوسف» كتابي نوشته اند و از آن جنايت كار تاريخ، دفاع مي كنند و حتي در بيان فضايل و مناقب «هند» (مادر معاويه)(!) كتاب نوشته اند.

آنان نزد عموم اهل تسنّن ارزش و جايگاهي ندارند و بيشتر مسلمانان به آنان بي اعتنا هستند. از اين رو، يادآور شديم كه عموم مسلمانان از فرقه هاي غير شيعي در مراسم عاشورا شركت مي كنند.

در مقابلِ همين گروه افراطي و تندرو، علماي بزرگي از خود اهل تسنّن به

مخالفت برخاسته اند. جالب اين جاست كه اين افراد از زمره علمايي هستند كه با اهل بيت عليهم السلام رابطه خوبي نداشته اند; ولي به رغم آن، ديدگاه آن گروه متعصّب را زير سؤال برده و رد نموده اند; علماي بزرگي مانند ابوالحسن هيثمي، ابن حجر مكّي و ابن جوزي حنبلي كه هر يك از آنان حافظ عصر خود بوده اند.

 

نقد و بررسي ديدگاه علماي تندرو اهل سنّت

نقد و بررسي ديدگاه علماي تندرو اهل سنّت

با نگاه به آن چه گذشت، پرونده فكري آن گروه تندرو مشخص شد. ديدگاه هاي آنان درباره و پيرامون شهادت سرور جوانان بهشت، حضرت حسين بن علي عليهما السلام، به شرح زير مي آيد:

1 . ولايت و حاكميت يزيد; پذيرفته همه صحابه

اين سخن خلاف حقايق تاريخي است; چرا كه به طور مفصّل بيان خواهيم كرد كه بزرگان صحابه و شخصيت هايي معروف آن زمان با ولايت يزيد مخالف بوده اند... به همين جهت، معاويه با مشكلات فراواني روبه رو شد و به روش هاي گوناگوني دست زد تا بتواند مخالفان خود را در برنامه جانشيني يزيد، سركوب كند.

البته كساني مثل جابر بن عبداللّه انصاري، ابو سعيد خُدري، سهل بن سعد انصاري، زيد بن ارقم و ديگر صحابه درباره جانشيني يزيد سكوت كردند. روشن است كه سكوت آنها هيچ دلالتي بر رضايتشان ندارد; چرا كه آنان در حال تقيّه بوده اند و تقيّه در بين صحابه به ويژه در زمان معاويه رايج بوده است. آنان مي ترسيده اند كه آن چه بر سر ديگران آمده، بر سرشان بيايد... .

پس سكوت صحابه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله دليل بر رضايت آنان از كار معاويه نمي تواند باشد.

ديگر

اين كه همكاري جمعي از صحابه با معاويه، يا با زور و يا با پرداخت پول، نيز با ترساندن و يا تهديد به كشتن آن ها، بوده است.

2 . نقش عبداللّه بن عمر در ولايت يزيد

ابن عربي مالكي با استفاده از احاديثي كه در صحيح بُخاري آمده، به بيعت عبداللّه بن عمر و قبول ولايت يزيد استناد مي كند.

امّا در نقد كلام او بايد گفت كه خود ابن عربي مالكي مي گويد: «عدّه اي از علما بيعت عبداللّه بن عمر با يزيد را تكذيب نموده و اين مطلب را تصديق نكرده اند».1

از اين جمله معلوم مي شود كه علماي اهل تسنّن، درباره بيعت عبداللّه بن عمر با يزيد اختلاف داشته اند.

البتّه اين مطلب در صحيح بُخاري آمده است، اما خود بُخاري از سردمداران همين گروه متعصّب است كه ديدگاهشان را درباره يزيد و شهادت سيّدالشهداء عليه السلام بيان كرديم.

با اندك تحقيقي در شخصيّت عبداللّه بن عمر، به دست خواهد آمد كه او مردي ضعيف و از جهت روحي فرد سستي بوده و شخصيّت حقيقي نداشته است و اگر احترامي براي او مي گزارند، به جهت پدرش است و ابن عربي، عبداللّه بن عمر را به عنوان شيخ الصحابه (بزرگ صحابه) معرفي كرده تا به اهداف و مقاصد خود برسد.

آري، او هرگز «شيخ الصحابه» نبوده و چنين مقامي در آن زمان نداشته است و حتي خليفه دوم عمر كه پدرش بوده، او را قبول نداشته است.

وقتي به عمر پيش نهاد كردند براي پسرت عبداللّه، مقام و منصبي در نظر بگير، او در جواب گفت: عبداللّه نمي داند كه چگونه همسرش را طلاق دهد، با اين

حال من چگونه به او مقام و سمتي را واگذار كنم؟2

حتي در مواردي عبداللّه بن عمر با پدرش مخالفت مي نمود; در مسئله «متعه» معروف است كه گفت: «اين حكم حرمت متعه ]كه پدرم آن را صادر نموده[، مخالف حكم رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله است و ما بايد از حكم پيامبر خدا اطاعت كنيم، نه از حكم پدرم».3

درباره عبداللّه بن عمر در زمينه ولايت عهدي يزيد نوشته اند: «معاويه مبلغ يك صد هزار درهم به او داد، او اين پول را پذيرفت و در جانشيني يزيد سكوت كرد!»4

آري، سكوت كرد، ولي آيا به راستي عبداللّه بن عمر در زمان معاويه با يزيدبيعت كرده است، يا نه؟ در اين باره، اهل تسنّن و بزرگانشان اختلاف نظر دارند.

درباره ضعف شخصيت اين فرد آورده اند كه عبداللّه بن عمر، بعد از عثمانبا اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نكرد! با وجود اين وقتي اهل مدينه بر يزيد قيام كردند و واقعه حرّه به وجود آمد، عبداللّه با يزيد بيعت كرد. آن گاه كه بعد از يزيد نوبت حكومت به عبدالملك بن مروان رسيد، گفت: من از پيامبر اكرم صلي اللّه عليه وآله شنيدم كه فرمود: «كسي كه شب را روز كند و بيعت خليفه اي بر عهده اش نباشد، مسلمان نيست».

به همين جهت، شبانه رفت و با والي آن زمان، حجّاج بن يوسف ثقفي كه از طرف عبدالملك بن مروان ولايت آن ديار را به عهده داشت، بيعت نمود.

حجّاج به او گفت: چه عجله اي در كار است كه تو شبانه آمده اي; تا صبح صبر مي كردي... !

عبداللّه در پاسخ گفت: ترسيدم كه امشب از دنيا بروم

و بيعت عبدالملك بن مروان بر گردنم نباشد، نداشتن بيعت خليفه زمان مسئوليت دارد و من بايد به وظيفه ام عمل كنم(!)

حجّاج گفت: من مشغول كاري هستم، آن گاه پايش را دراز نمود و گفت: با پايم بيعت كن(!)5

عبداللّه بن عمر با پاي حجّاج بن يوسف ثقفي بيعت كرد، تا به اين واسطه با خليفه زمانش يعني عبدالملك بن مروان، بيعت نموده باشد.

آري، همين عبداللّه كه با امير مؤمنان علي عليه السلام بيعت نكرد، عاقبت كارش به كجا رسيد! 1 . العواصم من القواصم: 214 _ 234.

2 . الطبقات الكبري: 3 / 343.

3 . گفتني است كه ما در پژوهشي جداگانه تحت عنوان نگرشي به ازدواج موقت، متعه حج و متعه نساء را بررسي نموده ايم. كه _ ان شاء اللّه _ طي سلسله پژوهش هاي اعتقادي چاپ خواهد شد.

4 . فتح الباري: 13 / 59 .

5 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: 13 / 242.

3 . چرايي لعن نفرستادن بر يزيد

پيش تر گفتيم كه برخي از علماي اهل سنّت معتقدند كه يزيد را نبايد لعن كرد. وقتي از آنان مي پرسيم با توجه به جناياتي كه يزيد مرتكب شده، چرا بايد يزيد لعن نشود؟

در پاسخ اين سؤال مي گويند: اگر يزيد لعن شود، مردم لعن را به «الأعلي فالأعلي» و بالاتر از يزيد خواهند برد و پاي كساني به ميان خواهد آمد كه سزاوار نيست به آنان جسارت شود.

آري، به ميان آمدن پاي خلفا در حادثه كربلا، از آن جا ناشي مي شود كه مسلمانان در زمان عمر بن خطاب قسمتي از سرزمين هاي شام را فتح كردند. يزيد بن ابي سفيان

از طرف عمر والي آن ديار شد و بعد از مرگ يزيد برادرش معاويه جانشين او گرديد و پس از آن كه تمام سرزمين شام به دست مسلمانان افتاد، او والي تمام سرزمين شام شد. و عثمان بن عفان نيز در دوران حكومت خود معاويه را در ولايت آن ديار ابقاء نمود1 كه در آن هنگام ابوسفيان با خوش حالي به عثمان گفت:

وصلتك رحمك;2

صله رحم كردي.

در نتيجه، همه كساني كه معاويه را به آن مقام رساندند، در خوب و بد اعمال او شريك هستند. به راستي، آيا معاويه كار خوبي هم داشته است؟

خيلي واضح است كه سرانجام كارهاي معاويه به «الأعلي فالأعلي» مي رسد; يعني با اندكي تأمّل و تفكّر در فهرست كارهاي او، اين سؤال ها مطرح مي شود:

چه كسي او را به اين سمت منصوب نمود...؟

با چه هدفي معاويه را به منصب ولايت شام برگزيدند...؟ 1 . تاريخ مدينة دمشق: 59 / 55.

2 . الاستيعاب: 3 / 1417.

4 . حديث ساختگي در مدح معاويه

برخي از اهل تسنّن حديثي را از پيامبر اكرم صلي اللّه عليه وآله نقل مي كنند و مي گويند كه آن حضرت در مدح معاويه فرمود:

اللهم اهده واهد به;1

خدايا! معاويه را هدايت كن و به واسطه او ديگران را نيز هدايت فرما(!)

پس بنا به فرمايش رسول خدا صلي اللّه عليه وآله نبايد معاويه را براي جانشاندن يزيد سرزنش كرد; چرا كه معاويه به دعاي پيامبر هدايت شده و هادي امّت است و فردي كه متصدّي هدايت مردم است، كار نادرست انجام نمي دهد. پس بر او نبايد خرده گرفت و در نشاندن يزيد و معرفي فرزندش به عنوان ولي

عهد، نبايد او را سرزنش كرد(!)

اين ديدگاه از چند جهت بررسي و نقد مي شود:

نخست. هرگز پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله در مدح معاويه سخني نفرموده است. اين ادعا از دروغ هاي عالَم است و پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله هرگز فضيلتي براي معاويه نفرموده است.

اين مطلب با وجود مدركي كه پذيرفته همگان هست، اثبات شدني است:

كتاب صحيح بُخاري، كه از صحيح ترين كتاب هاي اهل سنّت است، ابوابي در فضايل و مناقب صحابه با عنوان «فضايل فلان»، «فضايل فلان»،... مي گشايد، امّا وقتي نوبت به معاويه مي رسد، نمي گويد: «باب فضائل معاوية» بلكه مي گويد: «باب ذكر معاوية».

شرح و توضيح دهندگان كتاب بُخاري دليل و سرّ اين كار را نبودن حديثي در فضيلت معاويه، بيان مي كنند و مي گويند: درباره معاويه فضيلتي از پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله نقل نشده است و به اين دليل بُخاري نمي گويد: «باب فضائل معاوية». پس كجا پيامبر اكرم صلي اللّه عليه وآله فرموده اند: «اللهم اهده واهد به»...؟

اين توضيح در يكي از بهترين كتاب هاي اهل سنّت در شرح صحيح بُخاري، وجود دارد.2

دوم. آيا معاويه در زمان خود اجازه داشته كه يزيد را به جانشيني خويش معرفي كند يا نه؟ آيا اين كار معاويه، نزد شارع مقدّس پذيرفته است؟! و آيا مباني اهل سنّت با اين مسئله سازگارند؟

سوم. بر فرض كه معاويه حق چنين كاري داشته باشد و براي بعد از خود مي توانسته جانشيني معرفي كند و از مردم بيعت بگيرد، چگونه اين كار بايد صورت مي گرفت؟ براي مثال، بايد يزيد را معرفي مي كرد و مي گفت: او فردي

صالح است و براي جانشيني من و اداره حكومت و ولايت، لياقت دارد و با احترام و ادب از مردم درخواست مي كرد كه با كمال آزادي با يزيد بيعت كنند. بر فرضي كه معاويه چنين حقي داشته، آيا اين گونه عمل كرده؟ هرگز!

او مخالفان اين برنامه را به روش هاي گوناگون سركوب نمود كه برخي را تطميع كرد و با پول خريد، برخي ديگر را ترساند كه آنان تقيه كردند و سكوت اختيار نمودند. اين گونه يزيد را به جانشيني خود معرفي نمود. البته در آينده به صورت مفصّل اين مسأله بررسي خواهد شد.

چهارم. بنا بر بررسي هاي صورت پذيرفته، اين گروه تندرو، معاويه را بزرگ مي شمارند تا به اهدافشان برسند و در تصريحاتشان آمده كه معاويه، مانع و سدّي براي صحابه رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله است كه اگر كسي معاويه را لعن و ناسزا بگويد، اين طعن به صحابه خواهد رسيد.

در چنين شرايطي بايد با ساختن احاديث و بالا بردن مقام معاويه، عموم مردم، حتّي شيعيان را از دشنام و ناسزا گفتن به معاويه باز دارند تا در نتيجه، كارهاي او كه از جمله آن ها جانشيني يزيد است، تصحيح شود.

براي نمونه، به تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر و كتاب هاي ديگر مي توانيد مراجعه كنيد. در شرح حال معاويه اين گونه مي نويسند: اسلام به منزله خانه اي است و هر خانه دري دارد و صحابه حافظ اين خانه و به حكم درِ اين خانه اند و حكم معاويه حكم حلقه آن در است. پس هر كس به معاويه تعرّض كند، به صحابه و اسلام تعرّض نموده است!3

اين ديدگاه

از دو سوي نقد مي پذيرد:

نخست آن كه اين كلام باطل است; چرا كه بر خلاف احاديث قطعي و محكمي است كه از وجود مقدس پيامبر اكرم صلي اللّه عليه وآله صادر شده است، رسول خدا صلي اللّه عليه وآله مي فرمايند:

إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي;4

همانا در ميان شما دو چيز گران بها باقي مي گذارم: كتاب خدا و عترت و خاندانم.

در جاي ديگر مي فرمايند:

أنا مدينة العلم وعلي بابها;5

من شهر علم هستم و علي دروازه آن است.

مبناي ما كلام پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله است; سخني كه خود اهل سنّت از رسول خدا صلي اللّه عليه وآله نقل كرده اند. امّا آنان مي گويند: صحابه باب ورود به اسلام هستند. معاويه نسبت به صحابه، نقش محافظ دارد; چرا؟

چون اگر سدّ معاويه بشكند، درِ خانه اسلام مي شكند و در نتيجه، به خود اسلام هتك مي شود. پس اگر كسي به معاويه ناسزا گويد، در واقع به اسلام جسارت كرده است(!)

هدف و انگيزه چنين پنداري خيالي و باطل درباره معاويه چيست؟ براي اين كه زبان ها را از سرزنش و جسارت به معاويه باز دارند تا مبادا اين دشنام گويي به بالاتر سرايت كند و پاي بزرگان صحابه به ميان آيد.

پاسخ دوم. جالب اين جاست كه برخي از دانشمندان عامّه نيز به خود حقايق پرداخته اند و ديدگاه هاي باطل و كلمات ناحق آنان را نادرست خوانده اند. هم چون نَسائي كه مُهر بطلان بر ادعاي آنان زده است.

نَسائي از دانشمندان بزرگ اهل سنّت است و كتاب سنن او از كتاب هاي شش گانه معروف و پذيرفته در نزد عامّه

است. آورده اند كه وقتي نَسائي وارد شام شد، مردم آن سرزمين با علي بن ابي طالب عليهما السلام كينه و دشمني داشتند. به همين جهت، نَسائي كتابي در مناقب و خصوصيات اميرالمؤمنين عليه السلام نوشت تا بلكه مردم را هدايت كند. اما مردم شام به او مراجعه نمودند و از او تقاضا كردند تا در فضايل و مناقب معاويه روايتي نقل كند، او در جواب گفت: مگر معاويه فضيلت و منقبتي دارد كه من براي شما نقل كنم؟

وقتي مردم اين پاسخ را از نَسائي شنيدند، به او حمله كردند و به قدري او را كتك زدند كه بعد از آن حادثه به فتق مبتلا شد و مرضي در نقاط حساس بدنش به وجود آمد. او را به مكّه بردند و بر اثر همان حادثه درگذشت. از اين رو، تاريخ نگاران در شرح حال نَسائي نوشته اند: «تُوُفِّي بها مقتولا شهيداً».6

اين داستان در كتابي به نام سير اعلام النبلاء آمده است كه مجموعه بزرگي در احوالات علماي اهل سنّت و علماي ديگر فرقه ها به شمار مي رود. نگارنده اين كتاب حافظ ذهبي است كه از تاريخ نگاران و رجال شناسان و محدثان نامي اهل تسنّن است.7

با وجود اين، ذهبي از تندروان و متعصّبان اهل سنّت است. وي درباره يزيدگفته بود:

لا نحبّه ولا نسُبّه;

نه يزيد را دوست مي داريم و نه او را نكوهش مي كنيم.

خود اين جمله حاكي از تعصّب ورزي اوست; چرا او را سب نمي كنيد؟ مگر يزيد اهل بيت پيامبر عليهم السلام را نيازرده است؟ او فرزندِ فاطمه زهرا سلام اللّه عليها دخت گرامي رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله را

به آن شكل به شهادت رساند و آزار اهل بيت عليهم السلام، آزار دادن رسول خدا صلي اللّه عليه وآله است و اذيت رسول خدا، آزار خداوند متعال و مساوي با كفر است. اي ذهبي! چرا مي گويي: «لا نحبّه ولا نسبّه»؟

البتّه تندروي ها و تعصّبورزي آنان مراتب و درجات گوناگوني دارد. دانشمند سنّي ديگري كه نتوانسته به خود اجازه دهد كه براي معاويه فضيلتي بسازد، حاكم نيشابوري صاحب كتاب المستدرك علي الصحيحين است; اهل سنّت به او «امام المحدّثين» عنوان داده اند كه نزد آنان فرد بسيار بزرگي است.

براي او نيز داستاني مانند نسائي پيش آمده است. به او گفتند كه براي معاويه فضيلتي نقل كند و او پاسخ داد كه مگر معاويه فضيلتي دارد كه من آن را نقل كنم؟

مردم به او حمله كردند... منبرش را شكستند... او فرار كرد و به خانه خود پناه برد، خانه اش را احاطه كردند و مانع از خروج او به بيرون از منزل شدند(!) بعد از مدّتي فردي به او دست رس پيدا كرد و به او گفت كه از منزل خارج شو و حديثي در فضيلت معاويه روايت كن تا از شرّ مردم راحت شوي!

حاكم نيشابوري در جواب او گفت:

لا يجئ من قلبي;8

از دلم نمي آيد.

گفتني است كه بررسي ديدگاه علماي اهل سنّت درباره معاويه، فرصتي ديگر مي طلبد.9

بنا بر آن چه گفته شد، تجليل و احترام به معاويه و يزيد در اين اندازه اختصاص به گروهي از مسلمانان دارد كه حتّي ديگر فرق مسلمان از اهل سنّت نيز به اين سخنان و ديدگاه هاي اعتقادي معتقد نيستند. 1 . تاريخ مدينة دمشق: 59 /

79.

2 . ر.ك: فتح الباري: 7 / 83 .

3 . تاريخ مدينة دمشق: 59 / 210.

4 . اين حديث شريف در منابع مهمّ شيعه و اهل تسنّن آمده است. براي نمونه، به چند منبع اشاره مي نماييم:

بصائر الدرجات: 432 باب 17، امالي شيخ صدوق رحمه اللّه: 500، الارشاد شيخ مفيد: 1 / 233، الاحتجاج: 1 / 216، بحار الأنوار: 23 / 133، مسند احمد: 3 / 17، 26، فضائل الصحابه: 15، المستدرك علي الصحيحين: 3 / 109، 148، السنن الكبري: 7 / 30 و 10 / 114، مجمع الزوائد: 9 / 163 و منابع ديگر... .

5 . اين حديث شريف نيز در منابع مهمي از شيعه و سنّي نقل شده است، از جمله: امالي شيخ صدوق رحمه اللّه: 452، عيون اخبار الرضا عليه السلام: 1 / 72 ح 298، بحار الأنوار: 40 / 70 ح 104، الغدير: 6 / 61، مستدرك: 3 / 126، المعجم الكبير: 11 / 55، سنن ترمذي: 5 / 301 رقم 3707، ذخائر العقبي: 77، كنز العمّال: 13 / 148.

6 . تهذيب الكمال: 1 / 339 و مدارك ديگر... .

7 . سير اعلام النبلاء: 14 / 129 _ 130.

8 . سير اعلام النبلاء: 17 / 175، المنتظم: 7 / 75. گفتني است در آن زمان حوزه علميه اهل سنّت، در نيشابور بوده است و حاكم نيشابوري از علماي آن ديار بوده و به فارسي در پاسخ آن فرد گفت: «از دلم نمي آيد».

9 . چندي پيش در سفري به مدينه منوره، كتابي به دستم رسيد. اين كتاب را يكي از محققين معاصر تأليف نموده و در آن احاديثي را كه در

سرزنش معاويه و پدرش ابوسفيان از پيامبر اكرم صلي اللّه عليه وآله وارد شده، جمع آوري نموده است. آن گاه بر اساس مباني و ديدگاه دانشمندان رجال شناس اهل سنّت، اين احاديث را مورد بررسي قرار داده و بر آن ها مهر صحّت و تأييد زده است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم