اثبات خاتميت پيامبر از طريق روايات:
همانگونه كه قبلاً اشاره شد اعتقاد به جاودانى بودن اسلام، مورد اتفاق همه علما و دانشمندان اسلامى است و سرچشمه اين عقيده علاوه بر آيات قرآنى روايات بيشمارى است كه از پيامبر گرامى اسلام (ص) و ديگر پيشوايان معصوم رسيده است كه به مختصرى از آنان اشاره ميكنيم.
1- در حديث مشهورى كه در بسيارى از منابع حديث و تفاسير نقل شده از پيامبر اكرم (ص) ميخوانيم كه ميفرمايد:
«مثلى و مثل الانبياء كمثل رجل بين دار افاتمها و اكملها الاموضع لبنه فجعل الناس بدخلونها و يتعجبون منها و يقولون: لولا موضع اللبنه قال رسول الله (ص) فانا موضع اللبنه جئت فختمت الانبياء»
مثل من در مقايسه با پيامبران پيشين همانند فردى است كه خانهاى (بسيار زيبا وجذاب) بسازد و مردم وارد بشوند و از زيبايى آن در شگفتى فرو روند و بگويند (بنايى بهتر از اين نديدم) جز اينكه جاى يك خشت آن خالى است،
پس رسول خدا (ص) فرمود: من جاى آن خشت خالى هست، آمدم و سلسله پيامبران را پايان دادم. اين حديث در مجمع البيان ج 7 و ص 3628 نيز آمده است.
از جمله در اصول كافي ميخوانيم:
«حلال محمد حلال ابداً الى الى يوم القيامه و حامه حرام ابد الى يوم القيامه لايكون غيره و لا يجئى غيره»
«حلال محمد(ص) حلال است تا ابد تا روز قيامت، و حرام او حرام است تا ابد تا روز قيامت غير آن نخواهد بود و اين چيزى است كه جز با «خاتميت پيامبر اسلام(ص) سازگار نيست، زيرا با آمدن پيامبر ديگرى حداقل قسمتى از احكام پيامبر پيشين نسخ ميشود».
مرحوم مجلسى نيز اين حديث را در بسيارى از مجلدات بحار نقل كرده است.
در كتاب اكمالالدين صدوق (در باب 37) مذكور است كه حضرت عبدالعظيم حسنى به محضر حضرت عليبن محمدالنقي(ع) مشرف شده، ايمان و عقيده خود را اين طور عرض ميكند. و ان محمد ابن عبدالله عبد و رسول پروردگار متعال بوده و خاتمالانبياء است و پيغمبرى پس از آن حضرت نخواهد آمد تا روز قيامت و شريعت او ختم كننده شريعتها و باقيست تا روز قيامت.
دين خاتم پاسخگوى علوم نوين:
در اين قرن بيستم كه اصول و تمدن جديد از اسرارى پرده برداشته كه قبلاً در توانايى بشر نبوده است، هرگاه به دقت در قرآن ملاحظه كنيم، بسيار تعجب خواهيم نمود براى هر يك از علماى اروپا و امريكا و آسياى شرقى كه در ايشان فطرت سالم بشرى وجود داشته باشد مسائل قرآن تعجبآورتر است زيرا آنها معمولاً به تجربه ايمان دارند و امورى را قابل تعقل ميدانند كه از مقدمات تجربى و نتيجهنهايى رسيده باشد، در واقع معادله اصل زندگى و علوم از نظر ايشان حتى در علومى مثل رياضى، شيمى، فيزيك هم مبتنى بر نتيجهگيرى از آزمايشها و تجربههاست.
اگر اين علماى غربى و شرقى اندكى در بعضى از آيات قرآن بينديشند و از خود بپرسند كه چگونه براى محمد بن عبدالله(ص) كه در صحراى شن زيسته و درس و كتابى نخوانده است و تحت تأثير هيچيك از تمدنهاى ملل گذشته نبوده است امكان بيان اينگونه نظريات علمى فراهم بوده است، و با مقايسه بين آنچه كه قرآن ميگويد و نتايج شگرف تجربى خود سخت دچار حيرتند و تعجب خواهند كرد. ميدانيم كه ظاهراً نه محمد (ص) و نه پيروان او ماده را به معنى امروز نميشناختند و خواص تحليلى عناصر مركب را نميدانستند چگونه استمداد الهى و وحى براى محمد (ص) امكان داشته است كه در قرآن بگويد «من الماء كل شى حى» «هر چيز زنده از آب است».
حال آنكه شيميدان و درس نخوانده است و ميدانيم كه در اين روزگار اين معادله را از مهمترين معادلات و به منزله معادله مادر براى همه جانداران ميداند، شك نيست كه فقط در پناه الهام و كمك آسمانى است. بايد در نظر بگيريم كه كسى كه نه آزمايشگاهى داشته و نه شيميدان بوده است چگونه به يارى خدا و وحى امكان دارد «عسل را مايه شفاى بيماريها بداند» و امروز پس از اينكه آزمايشگاههاى آمريكا و روسيه و اروپا آن را تجزيه نمودهاند مؤسسات عالى ارزش مواد غذايى اعلان ميكند كه عسل براى شفاى بيشتر بيماريهاى انسان داروى بسيار خوبى است و كمتر داروى مركبى در جهان ميتوان پيدا كرد كه به پاى آن برسد.
همچنين در قرآن به زبان محمد (ص) آمده است:
«و ترى الجبال تحسبها جامده و هى تمومى السحاب صنع الله الذى اتقن كل شى انه خبير بما تفعلون»
«وكوهها را ميبينى و آنها را ساكن ميپندارى و آنها حركت ميكنند همچون مرور كوهها صنع پروردگارى كه همه چيز را در دست ساخت و به درستيكه او آگاه است به آنچه ميكنيد».
هزار سال پس از نزول قرآن علماى فلك كشف كردند كه سياره زمين با همه كوههايى كه بر آن قرار دارد و بسيار سنگين و داراى بيشترين وزن مخصوص هستند در فضا ميچرخند و همچون مرور ابرها مرور ميكند و اگر چشمها حركت خورشيد و ماه را از خاور به باختر ميبيند نتيجه حركت زمين از باختر به خاور است. از نخستين افرادى كه اين مطلب را كشف كرد و بر آن اقامه دليل كرده (كپرنيك) است كه در قرن شانزدهم ميلادى بوده است و پس از او اكتشافهاى ديگر نظريه او را تأييد نموده است، ميبينيد كه چهارده قرن قبل به چه زيبائى اين نظر را بيان داشته است، چگونه محمد (ص) اين مطلب را دانسته است و قرآن حاكى ا ز آن است، آيا ميتوان غير از وحى طريق ديگرى براى آن قائل شد؟
«والشمس تجرى لمستقرلها ذلك تقدير العزير العليم و القمر قدرناه منازل... و كل فى فلك يسبحون»
«آفتاب در قرارى كه براى اوست سير ميكند و اين قرار خداى چيره و داناست و براى ماه هم منازلى را مقرر داشتيم و هر يك در دگرگونى رفت و آمد مينمايند، شناورند».
اكنون پس از هزار سال يا بيشتر، دانشمندان علوم فلك كشف كردهاند كه خورشيد هم در حركت دائمى است و با ابزار و مقايسههاى جديد حتى معدل سرعت آن را هم به دست آوردهاند و معتقد شدهاند كه خورشيد و منظومه شمسى در مدار خود و در جهت برخ نسر با سرعتى معادل يك ميليون و نيم ميل در هر روز حركت ميكند. و با وجود اين سرعت پس از يك ميليون سال ممكن است بر برج اصلى خود، برسد، در اختيار دانشمندانى كه چنين نظريهاى داشتهاند هم وسائل جديد قرار داشت امواج الكترونى در اين مسأله كمك كرده است و موفق شدند با دوربينهاى مجهز بعضى از امور را مشاهده نمايند، آيا در هزار سال پيش چنين ابزار و وسايلى در اختيار پيامبر (ص) بوده است؟
اثبات خاتميت پيامبر اكرم(ص) از طرق مختلف ثابت شد و در اينجا يك نتيجهگيرى كلى بيان ميشود. ما ميدانيم كه عمر پيامبر اسلام دائمى نبوده و ايشان هم مثل ساير پيامبران عمر محدود داشتند ولى دين ايشان ضمانت بقا تا قيامت را دارد و همين كافى است كه پيامبر جديد لازم نباشد چون هنگامى بعثت پيامبر جديد لازم هست كه وحى در دسترس مردم نباشد. اما اگر دينى ضمانت بقا داشته باشد، هميشه وحى دردست مردم باقى ميماند و به پيامبر جديد نيازى نيست. اگر دين اسلام به دست پيغمبر با كمك امامان معصوم در سراسر دنيا منتشر شود و امكان نشر معارف اسلام فراهم شود ميتوان گفت كه بعثت پيامبر جديد از اين جهت هم لزومى ندارد.
و ديگر اينكه اگر قرآن از تحريف مصون بماند و ضمانتى براى سلامت از تغيير و تحريف داشته باشد اين حكمت هم منتفى ميشود، چرا كه براساس اين حكمت، پيامبر جديد براى تصحيح تحريفات در كتاب آسمانى لازم است و وقتى تحريفى نباشد ضرورتى براى آمدن پيامبر جديد وجود ندارد.
و امر ديگر براى كافى بودن پيامبر اسلام و احكام ايشان تا قيامت اين است كه پيچيدگى روابط اجتماعى در زندگى بشر به حدى برسد كه احكام دين سابق، پاسخگوى آنها نباشد. اما اگر همه قوانين اجتماعى كه براى زندگى بشر لازم است، در زمان تلقى وحى به مردم ابلاغ گردد ـ خواه به صورت جزئى و خاص بيان شود و يا به صورت كلى ـ و اين قوانين ضمانت بقا داشته باشد، يعنى خداى متعال، كه داناى به همه چيز است، تمام تحولات آينده در زندگى بشر را ملاحظه كند و بداند كه اين تحولات به گونهاى خواهد بود كه قوانين بنيادى جديدى را ايجاب كند تا لازم باشد كه قوانين اسلام نسخ شود، ديگر احتياجى به پيامبر جديد نميباشد.
البته بايد توجه داشت كه اين فرض، مربوط به مقام ثبوت است و براى اثبات آن بايد دليل اقامه كنيم و در مقام اثبات اين فرض، عقل راهى ندارد، زيرا عقل نميتواند بفهمد كه آيا شرايط جديد در زمانهاى آينده، مقتضى قوانين جديد هست يا نه. علت قصور عقل در اين مسئله اين است كه:
اولاً: عقل ما قادر نيست كه حكمتها و علل حقيقى قوانين را به دست آورد تا بعد از كشف اين حكمتها حكم كند كه تا چه زمانى اين حكمتها هست تا قوانين باقى بماند و در چه زمانى اين حكمتها منتفى است تا قوانين قبلى فسخ شود و قوانين جديد وضع شود. البته ما ميتوانيم حكمت بعضى قوانين الهى را بفهميم و يا دست كم به آنها ظن پيدا كنيم ولى در مورد همه احكام اين كار امكان ندارد.
ثانياً: ما قدرت پيشبينى آينده را نداريم تا بفهميم كه چه زمانى اين حكمتها لا حكمت ميشود و يا نميشود. پس بايد به دلايل نقلى معتبر، تمسك كنيم، يعنى آن را از راه تعبد، كشف كنيم.
وقتى كه از راه دليل معتبر فهميديم كه خدا اسلام را آخرين دين و پيامبر اسلام را خاتم الانبياء و قرآن را آخرين كتاب آسمانى قرار داده است و از طرف ديگر چون حكمت الهى و كار خدا حكيمانه است، ميفهميم كه حتماً شرايط جديدى تا ابد پيش نميآيد كه قوانين جديدي را ايجاب كند و باعث نسخ قوانين اسلام گردد. البته ممكن است در زمانهاى بعد از ظهور اسلام شرايطى پيش آيد كه احكام جزئى بطلبد، اما چون اين احكام جديد براساس يك سلسله قواعد كلى است كه آن قواعد كلى از ابتداى پيدايش اسلام وضع شده وضع احكام جديد به معناى نسخ احكام قبلى اسلام نيست.
بايد توجه داشت كه احكام لازم براى شرايط جديد را هر كس نميتواند از اصول و قواعد كلى اسلام استنباط كند، بلكه اين كار بر عهده كسانى است كه صلاحيتش را داشته باشند و فقيه جامعالشرايط باشند اين احكام جديد به عنوان احكام حكومتى شناخته ميشوند.
در چنين موارد، فقيه جامعالشرايط كه مبانى كلى فقه اسلام را ميداند با توجه به آن مبانى و قواعد و تطبيق آنها بر موارد خاص، حكم حكومتى صادر ميكند كه اين حكم حكومتى، مقرراتى است كه تا زمانى كه شرايط ايجاب ميكند، معتبر خواهد بود و اين حكم حكومتى قانون اسلامى است، چرا كه براساس قواعد اسلامى تدوين شده است و معناى نسخ قواعد و احكام اسلام نيست.
قرآن كريم
جعفرى ـ محمد تقى ـ ترجمه و تفسير نهجالبلاغه ـ جلد دوم ـ تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
افرام البستانى فؤاد ـ المنجد: فرهنگ جديد عربى به فارسى (ترجمه منجد الطلاب) ترجمه مهدى بندربيگى ـ انتشارات حد.
اميرپور، على ـ خاتميت، سازمان مطبوعاتى مرجان، چاپ دوم.
دانشمند معظم دكتر ح ـ م ـ ت، محاكمه و بررسى باب و بهاء، انتشارات مصطفوى ـ تهران (1344، هـ . ش).
خلخالى ـ انيس الاعلام، نشر مرتضوى (1319، هـ .ق).
مكارم شيرازى ـ ناصر ـ قرآن و آخرين پيامبر ـ چاپ سوم ـ دار الكتب الاسلاميه مرتضى آخوندى 1349.
مكارم شيرازى ـ ناصر ـ تفسير نمونه ـ دارالكتب الاسلاميه.
علامه طباطبائى ـ سيد محمدحسين ـ الميزان فى تفسير القرآن ـ نشر بنياد علمى و فكرى علامه طباطبائى و مركز نشر فرهنگى رجاء و انتشارات اميركبير.
طبرسى امين الاسلام فضل بن حسن ـ مجمع البيان فى تفسير القرآن: (468-548 هـ .ق) دار المعرضة البيروت (1408 هـ .ق).
قرشى ـ سيد علياكبر ـ قاموس القرآن ـ دار الكتب الاسلاميه ـ (1378 هـ . ق).
كلينى ـ محمد بن يعقوب ـ اصول كافى: دار الكتب الاسلاميه تهران (1363 هـ . ش)
مجلس شيخ الاسلام محمد باقر ـ بحارالانوار ـ تأليف، دار الكتب الاسلاميه، تهران.
مطهرى ـ مرتضى ـ مجموعه آثار جلد سوم (ختم نبوت) انتشارات صدرا.
بيهقى ـ ابوبكر ـ احمد بن حسين ـ دلائل النبوق.
ترجمه تفسيرى انجيل عيسى مسيح.
منبع :پژوهشکده فرهنگ و معارف
نظرات شما عزیزان: