در منقبت علی (علیه السلام)
دومین نمازگزار
یحییبن عفیف از پدرش روایت کرده، پیش از آنکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله امر نبوت را اظهار کند من با عباسبن عبدالمطلب نشسته بودیم. اول ظهر جوانی آمد رو به کعبه ایستاده به نماز مشغول شد. فاصله[ای] نشد، جوان دیگری آمد و به طرف راست او ایستاد و زنی هم آمد و پشت سر آنها به نماز مشغول شد. من به عباس گفتم: امر عظیمی مشاهده میکنم. گفت: آری. میدانی این جوان کیست؟ [او] پسر برادر من محمد بن عبداللّه و این جوان دیگر نیز پسر برادر من علیبن ابی طالب است و این زن خدیجه دختر خویلد است. پسر برادر من میگوید: پروردگارش او را به این دینی که هم اکنون به آن توجه دارد مأمور داشته و سوگند به خدا، به جز این سه نفر، متدین به این دین نمیباشند.
محک ایمان
ابوسخیله گفته: من و عمار به عزم حج بیت اللّه [حرکت کرده و در راه] بر ابوذر غفاری وارد گردیدیم، و سه روز از حضور آن مرد نورانی استفاده میکردیم. چون هنگام مراجعتمان نزدیک شد به او گفتیم: ما امروز از اسلام جز اختلاف و تفرقه میان مسلمانان اثر دیگری نمیبینیم. عقیده شما چیست؟ پاسخ داد: در چنین وقتی باید به کتاب خدا و علی توجه کرد. زیرا گواهی میدهم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: علی نخستین کسی است که به من ایمان آورد و اولین کسی است که فردای قیامت با من مصافحه میکند. او صدیق اکبر و فاروق میان حق و باطل و او رهبر مؤمنان است.
[ابوسعید خدری چنین نقل میکند که] روزی فاطمه سلام الله علیها با چشم گریان حضور پیامبر آمد و گفت: زنهای قریش مرا از ناداری علی سرزنش میکنند. پیغمبر فرمود: اعتنا نکن. زیرا تو را همسری بزرگوار دادهام که پیش از همه ایمان آورده و علمش از همه زیادتر است. خدای متعال به همه اهل زمین توجه کرد و پدرت را از میان آنها برگزید... و بار دیگر بدانها توجهی کرد و... شوهرت را برگزید و او را جانشین من قرار داد و وحی کرد تا تو را به ازدواج او درآورم.
ای فاطمه مگر نمیدانی بر اثر اهمیتی که در پیشگاه خدا داری، او تو را به همسری مردی درآورده که از همه بردبارتر و داناتر و پیشقدمتر به اسلام. [پس] فاطمه خندید و خوشحال شد.
علم اولین و آخرین
پیامبر فرمود: ای فاطمه! علی در دنیا و آخرت برادر من است و هیچ یک از افراد بشر چنین برادری ندارد. و تو ای فاطمه که سیده زنهای آخرتی همسر او هستی و دو فرزندت که نشانه رحمت خدایند، دو یادگار اویند. برادر او جعفر که دو بال به او اعطا شده و با فرشتگان در هر کجای بهشت که بخواهد پرواز میکند. و علم اولین و آخرین در اوست و او نخستین کسی است که به من ایمان آورده و آخرین کسی است که به پیمان من وفا نموده و او جانشین من و وارث وصیین است.
دریای کرم
معلیبن زیاد گفته: پسر ملجم حضور امیرالمؤمنین رسید. عرض کرد: به مرکب سواری محتاجم. حضرت نگاهی به او کرده فرمود: تو عبدالرحمنبن ملجم مرادی هستی؟ گفت: آری. باز هم همین پرسش را [تکرار] کرده و همان پاسخ را شنید. آنگاه به غزوان فرمود: اسب اشقری در دست اختیار نامبرده قرار بده. چون ابن ملجم سوار بر آن شده و دهانهاش را به دست گرفت و رفت، حضرت به این شعر مترنم شد:
اریدُ حیاتهُ و یریدُ قَتلی
عذیرک من خلیلک من مراد
یعنی من میخواهم به او بخشش کنم و او عازم کشتن من است. با این تفاوت، در مرام هیچ کس او را بیگناه نخواهند شناخت. [پس از دستگیری ابن ملجم، حضرت به او فرمود:] سوگند به خدا آن همه احسانی که نسبت به تو انجام میدادم، [میخواستم] موقعیت خود و بیچارگی تو را در پیشگاه خدا ثابت کنم.
شیفته وصال
عثمان ابن مغیره گفت: ماه رمضان که فرا رسیده بود، امیرالمؤمنین علیهالسلام یک شب را در خانه حضرت امام حسن و یک شب را در منزل امام حسین و شبی در خانه عبداللّهبن عباس یا عبداللهبن جعفر به سر میبرد و همانجا افطار میکرد. و افطار او بیش از سه لقمه نبود. چون سببش را میپرسیدند؛ میفرمود: بزودی باید به ملاقات خدا برسم و میخواهم برای ادراک چنین سعادتی گرسنه باشم. و یک یا دو شب فاصله نشد که ثلث آخر آن به مطلوب خود رسید.
بهار بیگُل
اصبغبن نباته گوید: در ماهی که [حضرت در آن به شهادت رسید] علی علیهالسلام بر فراز منبر آمد و خطبه خواند و فرمود: ماه رمضان در رسیده و شما را در سایه رحمت خود قرار داده و آن سیّد ماهها و آغاز سال [تازی] است. و آسیای سلطنت در این ماه به چرخ درمیآید و همهتان امسال را به اتفاق به عزم حضور حج خانه خدا آماده خواهید شد.
و نشانه آن، این است که من از میان شما میروم. اصبغ گوید: منظور حضرت، اطلاع از شهادتش بود و ما نمیدانستیم.
پدیدآورنده:شیخ مفید
نظرات شما عزیزان: