فرهنگ مهدوی و شیعه مهدوی
نقل است از موسى بن بکر واسطى که: حضرت ابو الحسن علیه السّلام بمن فرمود: «لَوْ مَیَّزْتُ شِیعَتِی مَاوَجَدْتُهُمْ [1] إِلَّا وَاصِفَةً، وَ لَوِ امْتَحَنْتُهُمْ لَمَا وَجَدْتُهُمْ إِلَّا مُرْتَدِّینَ [2]، وَ لَوْ تَمَحَّصْتُهُمْ [3] لَمَا خَلَصَ مِنَ الْأَلْفِ وَاحِدٌ، وَ لَوْ غَرْبَلْتُهُمْ غَرْبَلَةً لَمْ یَبْقَ مِنْهُمْ إِلَّا مَا کَانَ لِی، إِنَّهُمْ طَالَمَا اتَّکَوْا عَلَى الْأَرَائِکِ [4]، فَقَالُوا: نَحْنُ شِیعَةُ عَلِیٍّ، إِنَّمَا[5] شِیعَةُ عَلِیٍّ مَنْ صَدَّقَ قَوْلَهُ [6] فِعْلُهُ».[7]
اگر من شیعیانم را بررسى کنم جز مردمانى زبان آور (و اهل حرف) بیش نیستند، و اگر آزمایششان کنم جز مردمانى از دین برگشته نیستند، و اگر در بوته شان گذارم از هزار نفر یکنفر سالم درنیاید، و اگر غربالشان کنم چیزى جز آنچه مخصوص منند در غربال نمانند، اینها دیر زمانى است که بر بالشها تکیه زده و گفته اند: ما شیعه على هستیم، در صورتى که تنها شیعه على آن کسى است که کردارش گفتارش را تصدیق کند (و عملش با حرفش یکى باشد).[8]
در بحث شیعه بودن و نبودن یا محبّ بودن و نبودن بارها و به کرّات مطالبی خدمتتان عرض شده که در این روایت نیز باز اشاراتی به شیعه واقعی بودن شده ولی موضوع بحث ما امروز پردازش به ابعاد دیگر این روایت است که شیعه واقعی باید خود را همواره در میدان عمل ببیند و الّا گفتار او جز ادعا در نظر معصوم تلقی نخواهد شد و با توجه با اینکه شیعه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بودن ( شیعه مهدوی ) چه چیزی را می طلبد؟ در فرازهایی از دعای ندبه به مهدویت و فرهنگ مهدوی داشتن به نحو احسن اشاراتی شده که یکی از آن عبارات این است:
«بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی لَکَ الْوِقَاءُ وَ الْحِمَی»[9]
پدر و مادرم فداى تو و جانم نگهدار و حامى ذات پاک تو باد.
یعنی آنچنان آمادگی دارم که جانم و نفسم را قربانی و فدای تو می کنم و جانم حامی ذات پاک توست؛ عنایت داشته باشید که فنای در امام زمان روحی و ارواح العالمین له الفداء شدن یک سیر و مراحلی دارد که در این فراز بدان اشاره شده که ای امام زمان! روح و جانم به چنان بلوغی رسیده که آمادگی آنرا دارد تا اگر بنا باشد بلایی شما را تهدید کند من حامی و قربانی راه تو باشم؛ و این یعنی پیش مرگ امام زمان شدن که نشان از معرفت باطنی و ارتباط باطنی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داشتن است. یعنی در بحث ظهور قبلاً نیز عرض شده که دو نوع ظهور داریم(البته سه نوع ظهور را متصوریم که در جای دیگر عرض خواهد شد): 1- ظهور عام 2- ظهور خاص.
که این ظهور عام همان ظهوری است که همه می دانند ولی در ظهور خاص یعنی باطن شما آمادگی دارد که به خدمت مولای خود برسد و ظهور را ما در اینجا به نوع و نحو دیگری تعبیر می کنیم؛ یعنی برای فرد در وهله اول جایگاه خودش در فرهنگ مهدویت ظهور کند و این ظهور دیگر خیلی بیگانه از ظهور عام نیست و برای او ظهور عام و خاص یکی است و تفاوتی ندارد. پس به دور از تمام حواشی که برای خود درست کرده ایم ابتداء باید امام خود را بشناسیم و بواسطه آن جایگاه و وظیفه خود را در راستای تحقق آرمانهای مهدوی بدانیم و این وظیفه همان حرکت به سمت میدان عمل است که از آن به شیعه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شدن ( شیعه مهدوی ) تعبیر شد.
مولوی در کلیات شمس زیبا بیان می کند:
فوق همهای چون نور شوی ***** تا نور نهای در زیر دری
هیزم بُوَد آن چوبى که نسوخت ***** چون سوخته شد، باشد شررى[10]
پس تمام وجود خود را در ذات حضرت حجت بسوزانیم و فانی ذات پاک او باشیم و الّا چون هیزم بی خاصیتی بیش نیستیم.
یک عده ای هستند که برای شهرت له له می زنند و عده ای دیگر نیز از شهرت گریزانند؛ استاد فاطمی نیا نقل می کنند: «که یک نفر برای اینکه مشهور بشود به چاه زمزم ادرار کرده و نیز در ادامه همان مبحث خود اشاراتی به احوالات استاد خود مرحوم مصطفوی(ره) کردند و فرمودند: که دوران طلبگی مرحوم مصطفوی، شیخ رضا نامی بوده که یک انگشتری را داشته دارای خواص اسرار آمیزی بوده که برای مار و عقرب گزیدگی و... خوب بوده و آن انگشتر به مرحوم مصطفوی داده بوده که ظاهراً یک روز وقتی ایشان از حمام بیرون می آمده ازدحام جمعیت را می بیند و متوجه می شود که اتفاقی افتاده و خلاصه کلام اینکه وقتی ایشان بالای سر آن شخص می رسند و انگشتر را بر محل زنبور گزیدگی می کشند، ایشان بلافاصله خوب شده و می گوید: مردم! من خوب شدم ولی این شیخ را بگیرید... تا جاییکه بالاخره ایشان را می گیرند و به یکی از حجره های مدرسه خان[11] می برند و بعد ازاینکه بالاخره ایشان بیرون می آیند؛ ماتم می گیرند که من می خواهم ترقی کنم، این انگشتر نمی گذارد من ترقی کنم. و روزی سیل عظیمی رودخانه قم آمده بوده، ایشان انگشتر را درآورده بود و به کام سیل سپرده بود بخاطر اینکه؛ هزاران مار وجودم را با شهرت می زند حالا من مارگزیده را خوب کنم؟»
عده ای با منیّتشان دنبال جاه طلبی و شهرت و... هستند و حتّی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را نیز برای خودخواهی و نفس پرستی خود می خواهند در صورتیکه باید فانی آن ذات پاک شد چه رسد به منیّتها و خودخواهی های پست حیوانی!!!
به هرحال حافظ شیرازی(ره) عبارات عمیقی دارند که می فرمایند:
حجاب چهره جان میشود غبار تنم ***** خوشا دمی که از این چهره پرده درفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست ***** روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم کجا بودم ***** دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم[12]
برای ورود به آن عالم معنوی و ظهور خاص باید از «من» و «تن» گذشت...
استاد طاهرزاده می فرمایند: «ما در دنیا با سه گروه روبرو هستیم: « یک گروه که هیچ تعهدى سرشان نمى شود؛ به یک نفر گفتند که آقا این هندوانه که مى خورى حرام است، گفته بود من براى خنکى اش مى خورم! یعنى این که من اصلًا نمى فهمم حرام و حلال یعنى چه. این ها نه آتشى اند که جایى را بسوزانند و نه آبى که جایى را تر کنند، تعدادشان هم خیلى زیاد است. در انقلاب جهانى امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این ها تفاله هستند. بحث ما روى دو گروه دیگر است. عده اى؛ هم معتقد به اسلام اند و هم به واقع متوجه «توحید نهایى آخرالزمان» اند؛ یک عده هم در این وسط، معتقد متوسط اند که باید اینها بیدار شوند. در جامعه جهانى امروز، کسانى هستند که واقعاً آماده اند، تعهد دارند ولى جهت ندارند.»[13]
اینکه مبحث فانی شدن در ذات حضرت و پیش مرگ شدن و... را پیش کشیدیم بدان معنی است که در دعاها و نگرش خود در برابر امام زمان علیه السلام تجدید نظر کنیم و بجای اینکه مدام بگوییم: فلان مشکل را دارم، فلان درد را دارم ... باید بگوییم: آقا جان! مشکلت زیاد است، لطف کن کمی از آن بار را نیز بر دوش من بنه...
ما باید بدانیم که انقلاب مهدوی یک انقلاب نقطه ای صرف نیست بلکه انقلاب جهانی مهدوی است و حاکمیت اسلام در جهان است، باید حصارهای محدود اندیشه را بشکنیم و فراتر از زمان و عصر خود بیاندیشیم و جایگاه خود را در تاریخ بشناسیم استاد طاهرزاده نقل می کنند که: «در مسئله جنگ، ابتدا به قدرى وحشتناک بود که همه مى گفتند: همه چیز رفت! امام (رحمةالله علیه) همان شب اول- که در بیمارستان قلب بسترى بودند- فرمودند: یک دیوانه اى آمده و سنگى انداخته و فرار کرده است؛ کسى که در جریان بود ولى ایمان نداشت، مى گفت: حاج آقا را نگاه کن! عراقى ها آمده اند و فرودگاه مهرآباد را هم زده و رفته اند، آقا مى گوید دیوانه اى آمده سنگى انداخته و رفته است. حالا کدامشان درست مى گفتند و مى گویند؟ آن روشنفکرانى که بعد را نمى بینند و ظاهر قضیه را مى بینند و مى گفتند چیزى نماند، یا کسانى که همواره متوجه آن آینده امیدبخش براى زندگى دینى هستند؟
این است که نگاه به نهضت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یعنى باید همیشه به فراتر از عصر و زمانه فکر کنیم و افراد پیروز هم همیشه این دسته از افرادند. شما ببینید گاهى جوّ کلى مردم مى گوید که دیگر فایده ندارد، کسى دیگر به روحانیت اعتنایى نمى کند و اسلام هم رفت .... مطمئن باشید اگر این ها فکر خود را تغییر ندهند، در زندگى به گمراهى مى افتند؛ چون گرفتار جوّ موجود مى شوند. اما اگر کسى متوجه باشد که نه؛ جریان چیز دیگرى است و فراتر از عصر، فکر کند، این فرد چیزهاى دیگرى مى بیند.»[14] در نتیجه پیش مرگان امام زمان صلوات الله علیه باید بدانند که برای ظهور او و برای انقلاب او چه مقدماتی لازم است تا در راستای تحقق آن آرمانها گام بردارند و در میدان عمل برادری خود را اثبات کنند و آن نیازمند همدلی و اتحاد است به دور از منیّتهای پست حیوانی که گریبان گیر افراد ریاست طلب و شهرت جو و... شده است.
دعای ندبه و تمام ادعیه آمده اند تا برای ما بصیرت افزایی کنند و ما را به میدان عمل بکشانند و به قول حضرت امام خامنه ای حفظه الله: « معنای صحیح انتظار دارای ابعادی است که توجه به این ابعاد برای کسی که می داند در فرهنگ اسلام و شیعه، چه قدر به انتظار اهمیت داده شده، بسیار جالب است. یک بعد این است که انتظار به معنای قانع نشدن به وضع موجود است. «انتظار داریم» یعنی هرچه خیر و عمل خوب انجام دادیم و به وجود آمده، کم و غیرکافی است و منتظریم تا ظرفیت نیکی عالم پر بشود. یک بعد دیگر از ابعاد انتظار دل گرمی مؤمنین نسبت به آینده است. انتظار مؤمن یعنی این که تفکر الهی ـ این اندیشه روشنی که وحی بر مردم عرضه کرده است ـ یک روز سراسر زندگی بشر را فرا خواهد گرفت. یک بعد انتظار این است که منتظر با شوق و امید حرکت بکند. انتظار یعنی امید. انتظار ابعاد گوناگون دیگری هم دارد.»
إِنَّ النَّبِیَّ- صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِی انْتِظَارُ الْفَرَجِ [15].
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
انتظار یعنی عمل گرا بودن تا جاییکه این عمل در رفتار و کردار و گفتار شخص منتظر نمود پیدا می کند؛ به مانند شخصی که قرار است مهمان عزیزی برایش بیاید، این شخص بخاطر حرمت آن عزیز، دست به چه کارهایی می زند؟ چه اقداماتی را انجام می دهد؟ یعنی یقین دارد که امامش می آید و بخاطر همین دست به اقداماتی می زند و مقدماتی را برای ظهور ایشان فراهم می نماید بطوری که این اقدامات را اول در وجود خود و بعد در محیط پیرامونش به مرحله نمود می رساند...
به قول استاد طاهرزاده : شما بدانید گاهى حرف هایتان خریدار ندارد، چون مطابق نظام ارزشى ظلمت آخرالزمان نیست، نه این که حرف هایتان بیخود باشد. پس نباید بترسید. بناى شما باید بر این باشد که مطابق نور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، حرف بزنید هرچند در ظلمت آخرالزمان این ها خریدار ندارد. چرا مى خواهیم خودمان را واکس بزنیم و مطابق فرهنگ روز جلوه بدهیم؟ به این شکل در ظلمت مى مانیم. ادامه روایت:
«آنها چراغ هاى هدایت و نشانه هاى روشن اند؛ نه مفسده جو هستند و نه فتنه انگیز و نه در پى اشاعه فحشا مى باشند و نه مردم سفیه و لغوگرایند. اینان اند که خداوند درهاى رحمتش را به سویشان باز مى کند.»[16]
تعبیرمن این است؛ این افرادهستند که إن شاءالله نور انکشاف ظهور، اول به قلبشان مى خورد و خداوند سختى ها را از قلبشان بر مى دارد.[17]
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
پارس آباد
منابع و مآخذ:
1. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
2. ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه - قم، چاپ: دوم، 1413 ق.
3. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی (ط - دار الحدیث) - قم، چاپ: اول، ق 1429.
4. کلینى، محمد بن یعقوب، الروضة من الکافی / ترجمه رسولى محلاتى - تهران، چاپ: اول، 1364 ش.
5. مولوی، محمد بلخی، جلال الدین/ کلیات شمس.
6. ابن بابویه، على بن حسین، الإمامة و التبصرة من الحیرة - قم، چاپ: اول، 1404 ق.
7. نهج البلاغه.
8. اصغر طاهرزاده، مبانی معرفتی مهدویت.
پی نوشت:
[1] هکذا فی جمیع النسخ التی قوبلت و شرح المازندرانی و الوافی. و فی المطبوع:« لم أجدهم».
[2] فی شرح المازندرانی:« أی ما وجدت أکثرهم إلّامرتدّین صارفین عن سیرتی غیر آخذین بأمری و لا عاملین بما هو خیر لهم».
[3] فی المرآة:« قوله علیه السلام: تمحّصتهم، کذا فی أکثر النسخ، و الظاهر: محصتهم، و المحص: التصفیة و التخلیص من الغشّ و الکدورات، و التمحیص: الاختبار و الابتلاء». و راجع: الصحاح، ج 3، ص 1056؛ لسان العرب، ج 7، ص 90( محض).
[4] قال الجوهری:« الأریکة: سریر منجّد مزیّن فی قبّة أو بیت، فإذا لم یکن فیه سریر فهو حجلة، و الجمع: الأرائک». و قال ابن الأثیر:« الأریکة: السریر فی الحجلة من دونه ستر، و لا یسمّى منفرداً أریکة. و قیل: هو کلّ ما اتّکئ علیه من سریر أو فراش أو منصّة». الصحاح، ج 4، ص 1572؛ النهایة، ج 1، ص 40( أرک).
[5] فی« م» و حاشیة« د»:« و إنّما».
[6] فی المرآة:« قوله علیه السلام: من صدّق قولَه، بالنصب، فعلُه، بالرفع، و یحتمل العکس أیضاً على سبیل المبالغة، أی کان فعله أصلًا، و قوله فرع ذلک».
[7] کافی (ط - دار الحدیث) ؛ ج 15 ؛ ص522/ الوافی، ج 5، ص 851، ح 3131.
[8] الروضة من الکافی / ترجمه رسولى محلاتى ؛ ج 2 ؛ ص32.
[9]بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 99، ص: 107.
[10] کلیات شمس تبریزى، ص 1248.
[11] مدرسه علمیه آیت الله بروجردی(ره) در قم معروف به مدرسه خان .
[12] دیوان حافظ / غزلیات.
[13] اصغر طاهرزاده، مبانى معرفتى مهدویت، ص: 109 و110.
[14] اصغر طاهرزاده، مبانى معرفتى مهدویت، ص: 108و109.
[15] الإمامة و التبصرة من الحیرة، المقدمة، ص: 21.
[16] « نهج البلاغه»، خطبه 103.
[17] اصغر طاهرزاده، مبانى معرفتى مهدویت، ص: 118 و 119.
نظرات شما عزیزان: